#روز_قدس
#غزل
یک اتفاق ساده مرا بیقرار کرد
باید نشست و یک غزل تازه کار کرد
در کوچه میگذشتم و پایم به سنگ خورد
سنگی که فکر و ذکر دلم را دچار کرد
از ذهن من گذشت که با سنگ میشود
آیا چه کارها که در این روزگار کرد
با سنگ میشود جلوی سیل را گرفت
طغیان رودهای روان را مهار کرد
با سنگ روی سنگ نهاد و اتاق ساخت
بیسرپناهها همه را خانهدار کرد
یا میشود که نام کسی را بر آن نوشت
با ذکر چند فاتحه، سنگ مزار کرد
یا مثل کودکان شد و از روی شیطنت
زد شیشهای شکست و دوید و فرار کرد
با سنگ مفت میشود اصلا به لطف بخت
گنجشکهای مفت زیادی شکار کرد
یا میشود که سنگ کسی را به سینه زد
جانب از او گرفت و به او افتخار کرد
یا سنگ روی یخ شد و القصه خویش را
در پیش چشم ناکس و کس شرمسار کرد
ناگاه بیمقدمه آمد به حرف، سنگ
این گونه گفت و سخت مرا بیقرار کرد:
تنها به یک جوان فلسطینیام بده
با من ببین که میشود آنگه چه کار کرد
#علی_فردوسی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#مدح
#غزل
حیا به دست تو آموخت دلبری ها را
و آمدی که امامت کنی پری ها را
تویی که چادر شب را به ماه پوشاندی
گره زدی سر هر غنچه روسری ها را
تو آن خطیب غریبی که خطبه های غمت
گرفته دست دل پای منبری ها را
چنان تو هرچه که گشتم کسی به جز زینب
نکرده است ادا حقّ خواهری ها را
هوای نامه ی ممهور بردن از دستت
کشانده از مشهد تا تو پا-پری ها را
قم بدون تو سوهان روح بود و کساد
به صف کشاند حضور تو مشتری ها را
همین که گوشه ی چشمی نظر می اندازی
شفای عاجل درد ست ، بستری ها را
نشسته ام چو غباری به شوق اذن دخول
بیا بگو نتکانند پا دری ها را
#علی_فردوسی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#روز_قدس
#غزل
یک اتفاق ساده مرا بیقرار کرد
باید نشست و یک غزل تازه کار کرد
در کوچه میگذشتم و پایم به سنگ خورد
سنگی که فکر و ذکر دلم را دچار کرد
از ذهن من گذشت که با سنگ میشود
آیا چه کارها که در این روزگار کرد
با سنگ میشود جلوی سیل را گرفت
طغیان رودهای روان را مهار کرد
با سنگ روی سنگ نهاد و اتاق ساخت
بیسرپناهها همه را خانهدار کرد
یا میشود که نام کسی را بر آن نوشت
با ذکر چند فاتحه، سنگ مزار کرد
یا مثل کودکان شد و از روی شیطنت
زد شیشهای شکست و دوید و فرار کرد
با سنگ مفت میشود اصلا به لطف بخت
گنجشکهای مفت زیادی شکار کرد
یا میشود که سنگ کسی را به سینه زد
جانب از او گرفت و به او افتخار کرد
یا سنگ روی یخ شد و القصه خویش را
در پیش چشم ناکس و کس شرمسار کرد
ناگاه بیمقدمه آمد به حرف، سنگ
این گونه گفت و سخت مرا بیقرار کرد:
تنها به یک جوان فلسطینیام بده
با من ببین که میشود آنگه چه کار کرد
#علی_فردوسی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#مدح
#غزل
حیا به دست تو آموخت دلبری ها را
و آمدی که امامت کنی پری ها را
تویی که چادر شب را به ماه پوشاندی
گره زدی سر هر غنچه روسری ها را
تو آن خطیب غریبی که خطبه های غمت
گرفته دست دل پای منبری ها را
چنان تو هرچه که گشتم کسی به جز زینب
نکرده است ادا حقّ خواهری ها را
هوای نامه ی ممهور بردن از دستت
کشانده از مشهد تا تو پا-پری ها را
قم بدون تو سوهان روح بود و کساد
به صف کشاند حضور تو مشتری ها را
همین که گوشه ی چشمی نظر می اندازی
شفای عاجل درد ست ، بستری ها را
نشسته ام چو غباری به شوق اذن دخول
بیا بگو نتکانند پا دری ها را
#علی_فردوسی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem