eitaa logo
شعر شیعه
7.5هزار دنبال‌کننده
582 عکس
207 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
نفس نفس نفست عطر ربنا دارد قنوت نیمه شبت ذکر آتنا دارد به عمق معرفت واژه های جامعه ات هجا هجا کلماتت دَم از خدا دارد کریم، ابن کریمی و عالمی آقا به دامن کرمت دست التجا دارد کبوترانه پریده در آسمان شما دلی که حسرت سرداب سامرا دارد من از هوای گدایی درگهت مستم گدای سامری ات میشوم ... صفا دارد فدای نام تو یا ایها النقی، جانم چقدر لشکر تو یار و جانفدا دارد اگر چه دست تو را خصم بی بصیرت بست هنوز اهل تو در بیت خویش جا دارد هنوز غصه بزم شراب را داری هنوز دست تو جای طناب را دارد @shia_poem
آن روز از کبوتر زخمی پری نبود خورشید فاطمه که به این لاغری نبود! شد مثل مادرش به خدا راه رفتنش فرقی که داشت این که جوان بستری نبود آیا دلیل غصّه‌ی او زهر بوده؟ نه از آن شراب، دردسر بدتری نبود یک بی‌حیا و ظرف شراب و امام بود اما به لعل لب، لب چوب تری نبود یک شهر دشمن از همه‌جانب ولی دگر چشم طمع که در پی انگشتری نبود آنجا کشنده بود که در پیش دختران می‌زد یزید چوب،… وَ آب‌آوری نبود ای کاش در مقابل چشمان خواهری رأس بریده داخل طشت زری نبود فریاد می‌کشید صدای گرفته‌ای: بابا محاسن تو که خاکستری نبود! وای از غروب شام غریبان که ناقه بود امّا میان جمع، علی اکبری نبود @shia_poem
آیا که شود باز ببینم وطنم را آرام کنم سینه‌ی پر از محنم را دل‌تنگ مناجات سحرهای بقیعم با مادر غمدیده بگویم سخنم را از سوز عطش تار شده راه نگاهم آخر چه کنم؟ لرزش دست و بدنم را آتش زده بر جان و دلم صوت حزینی سخت است تماشا کنم اشک حسنم را آن روز که در گوشه‌ی ویرانه نشستم لرزاند، غم عمه‌ی سادات تنم را من کشته‌ی بی‌حرمتیِ بزم شرابم با آنکه نبسته لب چوبی دهنم را آن روز که آمد به میان حرف کنیزی... سخت است که تفسیر نمایم سخنم را ناموس خدا، خیره‌سری، چشم حرامی سربسته گذارید بلای کهنم را در این دم آخر به خدا یاد حسینم زیر سرم آماده نهادم کفنم را تشییع تن سالم من کار ندارد غارت ننموده است کسی پیرهنم را @shia_poem
همراه با زیارت زیبای جامعه در هر فراز نام تو را ذکر می‌کنم "یا إهدنا الصراط"ِ نماز مقربین در هر نماز نام تو را ذکر می‌کنم حتی مسیحیان به دمت معتقد شدند وقتی مسیح نذر تو کرد و شفا گرفت دیشب مریض‌ خانه‌ی ما با وساطتت شد رو به راه، تذکره‌ی کربلا گرفت پیچیده سوز ناله‌ی تو بین قرن‌ها آهت اثر نمود و جهان پر شراره شد با پاره‌پاره‌ی جگرت این غزل گریست با خون دل نوشته شد و چارپاره شد بالا سر تو ضامن آهو کشید آه بر جمع سوگوار تو آهو اضافه شد از روی درد ناله زدی: وای مادرم کم شد ز سینه درد و به پهلو اضافه شد روز دوشنبه زهر و مغیره یکی شده * با تازیانه بر جگرت حمله‌ور شدند روز دوشنبه داغ دلت باز تازه شد یادآور مصیبت دیوار و در شدند گر چه به روی سینه‌ی تو زهر پا گذاشت دور و بر تو خولی و شمر و سنان نبود گر چه به تو تعارف جام شراب شد دیگر خبر ز طشت و لب و خیزران نبود از قتلگاه کرببلا سر در آورد هر کس که کرد مرثیه‌خوانیِ قتل تو یک تا دوازده... همه را شمر کشته است آن ضربه‌ی دهم شده بانی قتل تو * بنا بر بعضی روایات امام هادی (ع) در روز دوشنبه به شهادت رسیدند. وقتی پیکر مطهر آن حضرت را حرکت می‌دادند، شنیدند کنیزی می‌گوید: (ما ذا لقینا فی یوم الاثنین قدیماً و حدیثاً) (ما چه کشیدیم از نحوست روز دوشنبه از قدیم‌الایام تا این زمان) و با این جمله به روز شهادت پیغمبر (ص) و آتش زدن در خانه‌ی حضرت صدیقه (س) اشاره کرد. 📚 منتهی الآمال،شیخ عباس قمی ص ۱۲۹۰ @shia_poem
شکست بال و پرش آسمان تکان می‌خورد ز درد روی تنش، رنگ ارغوان می‌خورد میان بستر خود او ز درد می‌پیچید گره به کار اهالی آسمان می‌خورد برای زخم عمیقش دوا افاقه نکرد ز بس که زخم زبان او از این و آن می‌خورد تو را خدا دگر او را به کوچه‌ها نکشید خدا نکرده زمین گر در آن میان می‌خورد- -جواب مادر او را چگونه می‌دادید چه قدر خون جگر او ز دست‌تان می‌خورد میان بستر خود تشنه روضه سر می‌داد صدای گریه و آهش به گوش جان می‌خورد چنان ز چوب و لب خشک و خیزران می‌خواند که گوئیا به لبش چوب خیزران می‌خورد شبیه جدِّ غریبش چنان به خاک افتاد کأنَّ ضربه ز سر نیزه‌ی سنان می‌خورد @shia_poem
اینجا گنبد و به مناره چه حاجت است اصلا بهشت را چه نیازی به زینت است وقتی ضریح نیست به نفع فقیرهاست زائر بدون واسطه گرم زیارت است زائرسرا چرا؟ به روی خاک خوش‌تریم زیبایی وصال همین رنج و زحمت است پای همه به صحن شما وا نمی‌شود در سامرا ملاک زیارت لیاقت است هر صبح و شام ساعت ده گریه می‌کنیم باتو قرار گریه ما رأس ساعت است وقتش رسیده حق غمت را ادا کنیم تا در رجب محرم دیگر به پا کنیم تبعید می‌برند تو را خون‌جگر شوی در خانه حبس باشی و بی‌بال و پر شوی سنگین شده سر تو اثر کرده است زهر چیزی نمانده غش کنی و محتضر شوی بنشین! قدم نزن که نیفتی به روی خاک تا کم دچار تشنگی و دردسر شوی از آب آب تو جگر اهل خانه سوخت قسمت براین شده ز عطش شعله‌ور شوی رد طناب دست تو ما را به شام برد گویا بناست تا که تو هم نوحه‌گر شوی از عمه‌ای بگو که به بازار رفته است از کربلا به کوفه به اجبار رفته است @shia_poem
باران شدم از شوق پریدن به هوایت شد کفتر بی‌گنبدِ تو، باز رهایت ای صاحب آن "جامعه‌" ی پر شده از عشق! خالی است چرا این همه در جامعه جایت؟ گفتی:"فَتَحَ اللهُ بِکُم" پنجره وا شد گفتی: "و بِکُم یَختِم" و دل کرد هوایت کی می‌رسد آن "اَشرَقَتِ الارض" بنورت؟ کی مست شود جامعه از جام دعایت؟ هر نیمه شب از ذکر تو روشن شده عالم مَستَند ملائک همه از عطر عبایت در بزم شراب آه! بگو مستِ خدایی شاید متوکل کند اینگونه رهایت رخصت بده یک لحظه که این پرده بیفتد تا کاخ و ستون هاش بیفتند به پایت وقتی که امامی و علی هم شده نامت پیداست که در سامره شاهست، گدایت یاد نجف افتادم و اشکم شده جاری کو گنبد و گلدسته و ایوان طلایت؟ "اَنتم شُفَعائی" خبری بود که ما را بُرد از دل شب تا سحری پشت صدایت آه از تو چه پنهان، چه بگویم...فقط اکنون دست من و دامان تو و لطف خدایت... @shia_poem
بالاتری ز مدح و ثنا أیها النقی ابن الرضای دوم ما أیها النقی با حبّ تو عبادت ما عین بندگی‌ست هادی آل فاطمه یا أیها النقی دارم "ولی"شناسی خود را ز نور تو مولای من ولیِ خدا أیها النقی با آن نقاوت نقوی یک نگاه کن پاکیزه کن وجود مرا أیها النقی با صد امید همچو گدایان سامرا پر می‌کشیم سوی شما أیها النقی بخشنده‌تر ز حاتم طائی تویی تویی مسکین‌ترم ز هر چه گدا أیها النقی من هر چه خواستم تو عنایت نموده‌ای یک حاجتم نگشته روا أیها النقی گردد جوانی‌ام همه ترویج مکتبت جانم شود فدای تو یا أیها النقی باید برای غربت تو بی‌امان گریست با ناله‌های حضرت صاحب زمان گریست شرمنده از قدوم تو چشمان جاده بود دشمن سواره آمد و پایت پیاده بود آن ناخن شکسته و آن کاروان‌سرا توهین به ساحت تو برایش چه ساده بود بارانی است از غم تو چشم سامرا با دیدن تو اشک ملک بی‌اراده بود وقتی که آسمان ز غمت سینه‌چاک شد دیدی که عرش سر روی زانو نهاده بود زهر ستم چه با جگر پاره‌پاره کرد دیگر نفس ... نفس ... به شماره فتاده بود شکر خدا که دشمن تو خیزران نداشت هر چند دل، شکسته از آن بزم باده بود آقا بیا و با دل غرق به خون بخوان از آن سه‌ساله که پدر از دست داده بود جانش رسید بر لبش از ضربه‌های چوب وقتی کنار طشت طلا ایستاده بود آرام قلب خسته اش از دست رفته بود چشم به خون نشسته‌اش از دست رفته بود @shia_poem
اشک را روز جزا با نور قیمت می‌کنند بر تو هر کس گریه کرده وقف جنت می‌کنند ایهاالهادی گدایان در تو تا ابد بر هزاران حاتم طائی کرامت می‌کنند اشک‌هایی را که در این روضه‌هایت ریخته قطره قطره وصل بر دریای رحمت می‌کنند سینه‌زن‌های تو با سینه‌زدن در روضه‌ات مثل موسی در میان طور عبادت می‌کنند مردم ایران به یاد صحن نورانی تو حضرت عبدالعظیمت را زیارت می‌کنند عده‌ای با پرچم یاهادی‌ات روز جزا از تمامی گنه‌کاران شفاعت می‌کنند نام تو دارد جهانی را هدایت می‌کند علتش این است بر نامت اهانت می‌کنند کاش می‌شد ما فدایی نگاهت می‌شدیم کاشکی در سامرای تو سپاهت می‌شدیم ای کلام تو کلام ناب قرآن یا نقی زنده شد از برکت نام تو انسان یا نقی حرمت نام تو ای مظلوم شهر سامرا واجب عینی شده بر هر مسلمان یا نقی مردم ایران‌زمین با احترام و مؤمن‌اند کاش جای سامرا بودی در ایران یا نقی با دعای جامعه ما را رساندی تا خدا ای کلید اصلی ابواب ایمان یا نقی مهبط وحیی تو آقا معدن‌الرحمه تویی ای مصابیح‌الدجی ای باب احسان یا نقی ای که اعلام‌التُقی هستی و هم کهف‌الوری هر کسی شد نوکرت شد از بزرگان یا نقی منتهی‌الحلمی ستون علمی ارکان‌البلاد ای امام مهربانِ بهتر از جان یا نقی با گدایی از تو دارم پادشاهی می‌کنم مرغ دل را سوی ایوان تو راهی می‌کنم آمدم کنج حریمت با دو تا چشم تری آمدم پیش تو آقاجان برای قنبری آمدم مثل غلامی بر سر بازار تو جان زهرا حضرت هادی مرا هم می‌خری؟ ای غریب سامرا ای آشنای عالمین تو امام عسگری هستی و خود بی‌عسگری هر زمانی آمدم دیدم حریمت خاکی است با ضریح تخته‌ای‌ات اشک در می‌آوری ای فدای نام تو جان تمام شیعه‌ها ایهاالهادی النقی تو یک علی دیگری در خرابه جا گرفتی پیش یک دسته گدا پادشاهانه نشستی در کنار نوکری نیمه‌ی شب ریختند آقا سر سجاده‌ات قدری انگاری در این روضه شبیه حیدری بردنت از خانه‌ات اما دری دیگر نسوخت در میان شعله دست و پای یک مادر نسوخت گرچه بر روی لبت نامی به جز مادر نبود روی دوشت کنده‌زنجیر زجرآور نبود آمدی بزم شراب و حرمتت آنجا شکست در عوض آقا در این مجلس که تشت زر نبود دور تو پر بود از نامردهای سامرا در عوض دور و برت بالای نیزه سر نبود دور تو کف می‌زدند و عده‌ای باده به دست سخت بود اما کنارت خواهری مضطر نبود گرچه تنها بودی آقاجان در این مجلس ولی دور تو خولی و شمر و لشگری دیگر نبود جای صدها شکر باقی مانده در بزم شراب خیزران بالا نمی‌آمد لبی هم تر نبود خوب شد حرف از کنیزی هم نشد در آن میان خوب شد چشم پلیدی خیره بر دختر نبود وای از شام بلا و مجلس شوم یزید بعد از آن دنیا دگر بر خود چنین بزمی ندید @shia_poem
اشک را روز جزا با نور قیمت می‌کنند بر تو هر کس گریه کرده وقف جنت می‌کنند ایهاالهادی گدایان در تو تا ابد بر هزاران حاتم طائی کرامت می‌کنند اشک‌هایی را که در این روضه‌هایت ریخته قطره قطره وصل بر دریای رحمت می‌کنند سینه‌زن‌های تو با سینه‌زدن در روضه‌ات مثل موسی در میان طور عبادت می‌کنند مردم ایران به یاد صحن نورانی تو حضرت عبدالعظیمت را زیارت می‌کنند عده‌ای با پرچم یاهادی‌ات روز جزا از تمامی گنه‌کاران شفاعت می‌کنند نام تو دارد جهانی را هدایت می‌کند علتش این است بر نامت اهانت می‌کنند کاش می‌شد ما فدایی نگاهت می‌شدیم کاشکی در سامرای تو سپاهت می‌شدیم ای کلام تو کلام ناب قرآن یا نقی زنده شد از برکت نام تو انسان یا نقی حرمت نام تو ای مظلوم شهر سامرا واجب عینی شده بر هر مسلمان یا نقی مردم ایران‌زمین با احترام و مؤمن‌اند کاش جای سامرا بودی در ایران یا نقی با دعای جامعه ما را رساندی تا خدا ای کلید اصلی ابواب ایمان یا نقی مهبط وحیی تو آقا معدن‌الرحمه تویی ای مصابیح‌الدجی ای باب احسان یا نقی ای که اعلام‌التُقی هستی و هم کهف‌الوری هر کسی شد نوکرت شد از بزرگان یا نقی منتهی‌الحلمی ستون علمی ارکان‌البلاد ای امام مهربانِ بهتر از جان یا نقی با گدایی از تو دارم پادشاهی می‌کنم مرغ دل را سوی ایوان تو راهی می‌کنم آمدم کنج حریمت با دو تا چشم تری آمدم پیش تو آقاجان برای قنبری آمدم مثل غلامی بر سر بازار تو جان زهرا حضرت هادی مرا هم می‌خری؟ ای غریب سامرا ای آشنای عالمین تو امام عسگری هستی و خود بی‌عسگری هر زمانی آمدم دیدم حریمت خاکی است با ضریح تخته‌ای‌ات اشک در می‌آوری ای فدای نام تو جان تمام شیعه‌ها ایهاالهادی النقی تو یک علی دیگری در خرابه جا گرفتی پیش یک دسته گدا پادشاهانه نشستی در کنار نوکری نیمه‌ی شب ریختند آقا سر سجاده‌ات قدری انگاری در این روضه شبیه حیدری بردنت از خانه‌ات اما دری دیگر نسوخت در میان شعله دست و پای یک مادر نسوخت گرچه بر روی لبت نامی به جز مادر نبود روی دوشت کنده‌زنجیر زجرآور نبود آمدی بزم شراب و حرمتت آنجا شکست در عوض آقا در این مجلس که تشت زر نبود دور تو پر بود از نامردهای سامرا در عوض دور و برت بالای نیزه سر نبود دور تو کف می‌زدند و عده‌ای باده به دست سخت بود اما کنارت خواهری مضطر نبود گرچه تنها بودی آقاجان در این مجلس ولی دور تو خولی و شمر و لشگری دیگر نبود جای صدها شکر باقی مانده در بزم شراب خیزران بالا نمی‌آمد لبی هم تر نبود خوب شد حرف از کنیزی هم نشد در آن میان خوب شد چشم پلیدی خیره بر دختر نبود وای از شام بلا و مجلس شوم یزید بعد از آن دنیا دگر بر خود چنین بزمی ندید @shia_poem
دارد امید که دردش به مُداوا نکشد با چنین درد غمش کاش به فردا نکشد زهر خورد و جگرش سوخت لبش را سوزاند چه کند از دل اگر ناله‌ی زهرا نکشد بار اول که در این خانه نبوده اما... کاش می‌شد به کنارِ پسرش پا نکشد سینه وقتی که بسوزد نَفَست می‌گیرد نیست امید که کارش به تَقَلا نکشد پسرش چاک گریبان زده بر بالینش چه کند دست اگر بر سرِ بابا نکشد ظرفِ آبی به لبش دید فقط گفت حسین نَفَسی نیست اگر وای حسینا نکشد کربلا آب رسید و به زمین اما ریخت خواست نامرد که یک آه هم آقا نکشد دست خواهر به سرش ، داشت دعایی شاید لحظه‌ی آخرِ او کار به دعوا نکشد ضربه‌ها اینهمه بر صورت آقا نزنید هیچ کس نیست که یک تیغ در اینجا نکشد شعله اُفتاده به دامانِ یتیمی اما می‌دَود تا که کسی گیسوی او را نشکد بیشتر می‌شود آتش اگر اینقدر دَوَد عمه ای‌کاش که این شعله به بالا نکشد می‌بَرد هرچه دلش خواست حرامی باشد کاش فریاد سرِ دختر نوپا نکشد خوب شد بود عمو بر سر نیزه تا که حالِ این خواهرِ تنها به تماشا نکشد @shia_poem
سین مثل "سحر" و "سردی عفوی نایاب" سین "سجاده ی زوار" میانِ "سرداب" سین "سائل" شدن حاتم و لطف ارباب "سامرا"، "سینه زدن" تحت شعاع مهتاب برکت سال نو امسال امام هادی است بانی گردش احوال امام هادی است باز هم آیه بخوان راه به ما یاد بده راه نزدیک به درگاه به ما یاد بده عشق بازیِ سحرگاه به ما یاد بده وَ بِکُم عَلَّمَنَا الله به ما یاد بده بهترین نسخه ی هر غصه و هر دردی تو جامعه خواندی و ما را علوی کردی تو کاش نوری سوی قلبم برسد، محتاجم اول سال، گره باز شود... محتاجم نظری کن به منِ خسته که بد محتاجم من به الطاف شما تا به ابد محتاجم تا که چرخید زبانم همه اش مدح تو شد خواستم روضه بخوانم همه اش مدح تو شد راه این روضه ی غمناک، مسیری سخت است دور از خانه غریبانه اسیری سخت است این همه جام بلا را بپذیری سخت است یادِ تخریب حرم روضه بگیری سخت است آب بستند به صحن و حرم جدت آه سال ها سوختی از داغ اباعبدالله رتبه ی فاطمی ات قابل تشکیک نبود این همه اذیت معصوم خدا، نیک نبود حق تو دیدن ویرانه ی تاریک نبود جایگاهت به خدا "خان صعالیک" نبود کنج ویرانه دلت سوخت و در تب بودی مطمئنم که به یاد دل زینب بودی حمله بر حصن حصین؟! بر متوکل لعنت طعنه بر هادی دین؟! بر متوکل لعنت خوردی آقا به زمین؟! بر متوکل لعنت آه از کوچه، همین... بر متوکل لعنت این زنا زاده چرا حمله به یوسف کرده؟! به چه رویی به شما باده تعارف کرده؟! خوب شد پاره، گریبان کسی این جا نیست خوب شد دختر حیران کسی این جا نیست خوب شد چوب به دستان کسی این جا نیست خواهری بی سر و سامان کسی این جا نیست تا ز حلقوم حسین آیه به لب هاش نشست خیزران زود به دندان ثنایاش نشست @shia_poem