eitaa logo
شعر شیعه
7.4هزار دنبال‌کننده
562 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
همه جا ظلمت و تاریکی بود دل انسان سیه و تیره و دود هیچکس یاد خداوند نبود همه در بندگی بت به سجود اهل مکه همه سرگرم به دنیا بودند بی خبر زعالم بالا بودند سر به تعظیم هُبل بندهء عُزّی بودند همه در قید تن و دور ز فردا بودند کعبه گردیده بُد از قالب الله به دور همه دنیا طلب و در کف دنیا به سرور بردگان نوکر ارباب به شلّاق و به زور رسم این بود که دختر بشود زنده به گور چیره بر سینه سیاهی و همه تشنهء نور ناگهان در شبی از خاطره ها نور رسید میِ پاک ازلی بر دل غمدیده چکید شد جهان غرق امید روح بر سینه دمید تیرگی تا که صدای قدم نور شنید از سر صحنه پرید لب عالم خندید پشت هر ظلم خمید اشک شوق از وسط مردم دیده غلطید نور بر خلق جهان داد نوید گشته آغاز دگر صبح سپید چه ظهوری چه حضوری چه طلوعی که رهِ چاره به هر ظلمت بست رشته های غم و اندوه گسست در جهان معجزه هایی پیوست پادشاهان جهان لال در آنروز چه پست آب دریاچه ء ساوه به دل خاک نشست سرد و خاموش شد آتشکدهء فارس خدا شاهد هست طاق کسری و همه کنگره هایش بشکست چه قیامی چه پیامی چه کلامی وعده ء حق شد و وقت زهق الباطل شد آرزوهای همه حاصل شد کشتی گمشدگان وارد در ساحل شد حلقه ء بزم اوالعزم دگر کامل شد هاتفی گفت که ای عالمیان پیرو جوان خُرد و کلان دیده بگشود به عالم دُرِ سرمد آمد مهر امجد آمد فیض ممتد آمد ماه مفرد آمد عشق بی حد آمد دم به دم بر دل و جان عشق مشدّد آمد روح مجرّد آمد آنکه از جانب حق گشت مؤيد آمد احمد و حامد و محمود محمّد آمد آمد آن شاه که آخر نبیّ ممتحن است ماه هر انجمن است خصم هر اهرمن است دل هر دلشده را راهزن است گل نه خلّآق هزاران گل و باغ و چمن است وسط باغ جنان قبله ء هر نسترن است روح تازه به تن است شه شیرین سخن است جاری از کنج لبش آب بقا از دهن است پدر فاطمه و جدّ حسین و حسن است او که فخر همهء عالم و هر مرد و زن است فخرش این است که یارش یل طوفان فکن است دوش او جای قدوم علیّ بت شکن است بخدا احمد مختار ندارد به جهان یار پس از خالق دادار بجز حیدر کرار همان سیّد ابرار همان سرور و سردار همان ساقی و سالار همان واقف اسرار همان دلبر و دلدار همانکس که زحق صاحب دریای فضائل شده بسیار همانکس که بهشت است ولایش و بغضش سند نار همان مرکز انوار بُود آئینه ء روی خداوند به رخسار به حق حجت حق است و زهر چیز خبردار به تیغ دو سرش در همه جا قاتل کفّار سخنش درّ گهر بار نگهش خالق گلزار همان رهگذر کوچه و بازار که یوسف ز فراقش شده بیمار همانکس که خدا داده به او ماه شب تار پناه دل هر زار امید هر گرفتار کلید قفل هر کار ابالفضل علمدار به ابالفضل به آن کعبه نشین عرفات به حسین تشنه لب آب فرات عشق پیغمبر و کشتی نجات به حسن آن علوی زادهء نیکو حسنات مظهر صلح و ثبات به رخ فاطمه آن روح حیات بحر خیر و برکات به علی مظهر پاکی دل و صوم و صلواة ماه تابان به سر شیعه به هنگام ممات و به پیغمبر اکرم شه الله سکنات مه زیبا وجنات ز دل و جان و وجود همه عالم صلوات @shia_poem
از هر چه آفریده فرا آفریده اند خُلقی ز خُلق خَلق، جدا آفریده اند صبح و تبسم و سحر و سبحه و سلام سنگ صبور ، صلح و صفا آفریده اند چون چشم غرق شور که شب چشمه می شود چون شط با نشاط رها آفریده اند نام معطر تو وزیدن گرفت و بعد ریحان و روح و رایحه را آفریده اند سرریز روشنی است تن تو گمان کنم خورشید در میان عبا آفریده اند پشت سر تو قریه به قریه بهار رفت از بس تو را خوش آب و هوا آفریده اند فصل ربیع بود که از فضل چشم تو باران ربنا و دعا آفریده اند گل را ،بهار را ،غزل و عشق را، شبی تلفیق کرده اند و تو را آفریده اند تا که خدا به خویش تماشا کند تو را آیینه ای برای خدا آفریده اند   تا با تو گل بگوید و گل بشنود خدا تا گل نفس شوید ،حرا آفریده اند ای ناز از شکوفه گیلاس جان تو دل نازک از دل تو کجا آفریده اند.؟ @shia_poem
آچوب خلایقه حق باب رحمت و برکات منوّر ایلدی دنیانی سرور عرصات گلوب مبشّر رحمت سنوبدی لات و منات ویروبدی مژده سین انجیل و مصحف و تورات نثار ایدون گل رخسارینه اوجا صلوات نقدر جلوه سی واردی بهشت زیبانون نقدر یپراقی واردی درخت طوبانون نقدر واردی صفاسی قصورِ رضوانون نقدر موج ویرار آب کوثر جنّات دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات نقدر شمس و قمرسیر ایده لّه روی مدار نقدر نور ویرر وقت شبده اولدوزلار نقدر واردی فلکده ثوابت و سیّار نقدر واردی سماواتیده بروج و کرات دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات نقدر نازل اولوب انبیالر ایچون آیات نقدر نقطه اولوب ثبتِ صفحۀ تورات نقدر طوریده موسایه حق دیوب کلمات نقدر لوحیده آیات ثبت ایدوب ثبات دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات نقدر روز ازلدن گلوب یره باران نقدر موج گوروب نوح اولاندا کشتیبان نقدر روز بلاده فغان ایدوب طوفان نقدر گودی دریالر ایچره وار قطرات دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات نقدر صفحۀ سینانی نور ایدوب برّاق نقدر واردی آغاشلاردا شاخه و یپراق نقدر عالم امکاندا واردی داش توپراق نقدر عالم خلقتده خلق اولوب ذرّات دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات نقدرحشره کیمی خلق بو جهانه گلر نقدر گونده بشر عالم بقایه گیدر نقدر خلق ایلیوب خلق خالق اکبر نقدر واردی یر آلتیندا پیکر اموات دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات نقدر عالم امکانیده نفس چکولور نقدر باغ و زراعتده تخملر اکولور نقدر دهریده طوفان اولاندا یل لراسولور نقدر واردی بو عالمده گلشن و باغات دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات نقدر پر برکتدی جهاندا آل مناف نقدر واردی علیده فضایل و اوصاف نقدر تیغ ویروب حق یولوندا روز مصاف نقدر واردی علی سینه سینده معلومات دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات نقدر درد و مصیبت گوروبلر آل عبا نقدر قان توکولوب کربلاده عاشورا نقدر جنّ و ملک لر ایدر حسینه نوا حسین قانی نقدر دینده قویوب اثرات دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات نقدر اهل ولا غملره اولوب آماج نقدر بیتیده لبیک سسلنوب حجاج نقدر واردی «محبی» بهشت ایچینده سراج نقدر گونده عبادت ایدوله مخلوقات دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات @shia_poem
ای عرش زمین بوست ای چرخ زمین گیرت ای دست قضا دائم در پنجهء تقدیرت هم پای رسل بسته در حلقهء زنجیرت هم قلب ملک روشن در مکتب تنویرت پاکان دو عالم پاک از آیهء تطهیرت حسن ازلی پیدا بر خلق ز تصویرت در روی تو می بینم مهر رخ سرمد را در وصف تو می خوانم "ماکان محمد" (ص) را خورشید اگر وام از رخسار تو نستاند تا حشر ز بی نوری بر کام افق ماند جبرئیل امین خود را محتاج تو می داند بر خیل ملک دائم اوصاف تو را خواند حق عالم خلقت را برگرد تو گرداند حیدر در مدح از لب بر پای تو افشاند با آن که بود مولا مخلوق دو عالم را فرمود که من عبدم پیغمبر اکرم را ای روح قدس را بال از طایر اقبالت آیات کتاب الله در حسن و خط و خالت این هفت فلک خشتی از پایه اجلالت خادم شده جبریلت سائل شده میکالت حوران جهان یک یک مرغان سبک بالت شیطان طمع رحمت دارد ز تو و آلت احسان ز کفت بارد، رحمت ز دمت خیزد روح از نفست جوشد فیض از سخنت ریزد طوفان شده رام نوح از یمن ولای تو بشکافته دریا را موسی به عصای تو بر چرخ چهارم شد عیسی به هوای تو از چاه برون آمد یوسف به دعای تو داوود زبورش را خوانده به نوای تو یونس به دل ماهی مشغول ثنای تو قرآن به تو می بالد داور به تو می نازد زهرا به تو دل داده حیدر به تو می نازد ای گرگ ز صحراها آورده سلامت را ای شیر ژیان برده بر دوش غلامت را دشمنت همه جا دیده احسان مدامت را جبریل ثنا گوید مرغ لب بامت را قرآن به جبین بسته زیبائی نامت را لبخند زنان کوثر بوسد لب جامت را تو آینهء حقی تو صاحب آئینی مدثر و مزمل طاهائی و یاسینی ای فهم رسل کوتاه از اوج جلال تو ای خیل رسل را دست بر دامن آل تو ای چار کتاب الله اوصاف کمال تو سیل همه رحمت ها جاری ز جبال تو با وحی کند پرواز معراج خیال تو ره بسته شود بر صبح بی صوت بلال تو فرماندهء افلاکی ماه کره خاکی چون ذات خدا پاکی ممدوح به لولاکی بر سینهء اسلامت صد درد نهانی بین پیوسته به تن زخمش از کفر جهانی بین آن باغ که پروردی باز آی و خزانی بین هم درد نهان بنگر هم ظلم عیانی بین فریاد درون بر چرخ از عالی و دانی بین گرگان جهان خواری در سلک شبانی بین جنگند ز هر جانب تازند به هر عنوان یک سلسله با عترت یک طایفه با قرآن تا چند ستمکاری از دشمن دون آید؟ ظلم و ستم و بیداد از خصم زبون آید؟ وز دیدهء این امت صد چشمه خون آید از سینهء اهل درد فریاد درون آید آن زمزمهء شیرین بر گوش کنون آید ای کاش دگر مهدی (عج) از پرده برون آید پیوسته چو مظلومان «میثم» به دعا کوشد تا رخت فرج را حق بر قامت او پوشد @shia_poem
پیچید تا که نسخه‌ی ما را به جامِ عشق ما را که برد جاذبه‌ی مستدام عشق گفتیم یاعلی و علی شد قوامِ عشق یعنی علی است حضرت قائم مقام عشق باور کنیم عشق سلامِ محمد است "باور کنیم سکه به نامِ محمد است" با اولین ظهور ،ظهورِ خدایی‌اش ای دل رسید نوبتِ کشور گشایی‌اش جایی که هست چشمِ خدا هم هوایی‌اش با آمنه چه می‌کند این دلربایی‌اش سوگند بر علی که قرینِ محمد است عالم تمام  مستّ طنینِ محمد است لبخند زد که هستیِ دنیا طلوع کند لبخند زد ستاره شعرا طلوع کند لبخند زد بهشت همینجا طلوع کند لبخند زد که حضرتِ زهرا طلوع کند از بس که گفت اُمِ‌ابیهاست فاطمه است گفتیم آمنه خودِ زهراست- فاطمه است ای کوثرِ کثیر که تکثیر تو علی است ای معنیِ غدیر که تقدیر تو علی است ای وحیِ دلپذیر که تفسیر تو علی است معراج بی نظیر که تعبیر تو علی است نیمی زِ توست فاطمه نیمِ دگر علیست احمد نگو بگو که علی ضربدر علیست تو آمدی و هیبتِ کسری شکسته شد تو آمدی طلسمِ یهودا شکسته شد تا رونق رواق کلیسا شکسته شد تو آمدی و لات و هُبل تا شکسته شد تو آمدی که رحمت یکسر بیاوری در امتدادّ خویش دو حیدر بیاوری تکثیر شد جمال یکی تا چهارده حیران این یکیم ، که یک یا چهارده؟ یعنی که جلوه کرد خدا تا چهاره باید شمرد جمع شما را چهارده فرمود این چهارده از نور احمد است اول محمد است و سر آخر محمد است دلداده‌ایم گرچه به ختم نبوتش ما شیعه‌ایم شیعه‌ی ختم ولایتش تا زنده‌ایم زنده‌ی انفاس عترتش شُکرِ خدا شبیه خودش از عنایتش ما را همیشه یک دل عاشق نوشته است ما را اسیرِ حضرت صادق نوشته است آنکه قعود آنکه قیامش حسین بود از ابتدای بحث ، کلامش حسین بود در انتهای درس ، سلامش حسین بود حُسنِ شروع و حُسنِ ختامش حسین بود با چشم‌های خون شده  بارش چقدر کرد تا کربلا رویم   سفارش چقدر کرد @shia_poem
تيغ ابرويت غزل را در خطر انداخته پیشِ پايت از تغزل بسكه سر انداخته مرد اين ميدانِ جنگِ نابرابر نيستم تيرِ مژگانت ز دستِ دل سپر انداخته بنده ای؟ پروردگاری؟ این شکوهِ لایزال شاعرانت را به اما و اگر انداخته! نامی از ميخانه ها نگذاشت باقی نام تو باده را چشم خمارت از اثر انداخته ساقیِ معراج، عرش گنبد خضرایی ات جبرئيل مست را از بال و پر انداخته کار ديگر از ترنج و دست هم، يوسف گذشت تيغ، سرها را به اظهارنظر انداخته سود بازار نمک انگار چيز ديگری ست! خنده ات رونق ز بازار شكر انداخته عاشق و معشوق ها ازهجر رويت سوختند عشق تان آتش به جانِ خشک و تر انداخته این تنورِ داغ مدح چشمهایت؛ مهربان نان خوبی دامنِ اهل هنر انداخته مهربانیِ نگاهت، ای صبورِ سربه زير دولت شمشير را از زور و زر انداخته تا سبكباریِ دل، چوبِ حراجت را بزن چين زلفت در سرم شوقِ سفر انداخته آمدم بر آستانت در زنم، يادم نبود! ميخ سرخی كوثرت را پشت در انداخته... @shia_poem
خبرت هست که آن طاق معلیٰ اُفتاد ناگهان کُنگره‌یِ سنگیِ کسریٰ اُفتاد   خبرت هست ستون‌های یَهودا اُفتاد خبرت هست هُبَل خورد شد عُزیٰ اُفتاد خبر این است زمین پُر شده از آب حیات آی بر احمد و بر آلِ محمد صلوات یک نفر آمده تا بارِ جهان بردارد پرده از منظره‌ی باغ جنان بردارد تاکه از گُردیِ ما یوقِ گران بردارد از کران تا به کران بانگِ اذان بردارد آخر از سمتِ خدا آنکه نیامد آمد چهارده تَن همه با نامِ محمد آمد شب شکست و به زمین بارشِ مهتاب آمد عشق برقی زد و بر هر دلِ بی تاب آمد   جبروت و ملکوتیست که در قاب آمد فالِ حافظ زدم و این غزل ناب آمد "گلعُزاری زِ گلستان جهان ما را بس زین چمن سایه‌ی آن سَروِ روان ما را بس" حق بده دیدنِ این معجزه حیرت دارد فقط این ابر به باریدنش عادت دارد نفسش گرم خدایا چه حرارت دارد سایه‌اش نیست و در سایه قیامت دارد انبیا را بنویسید پیمبر این است قبله‌ی روز و شبِ حضرت حیدر این است کیستی ای نفَسَت پاک‌تر از پاکی ها غرقِ تسبیحِ بزرگیِ تو افلاکی ها اَشهَدُ اَنَّ که حیرانِ تو بی باکی ها نوری و نورِ پراکنده بر این خاکی ها ای نَفَس‌های علی ای همه هستِ زهرا عالمی دستِ تو بوسید و تو دستِ زهرا تو درخشیدی و انوارِ حیات آوردی سیزده رشته قنات از عرفات آوردی سیزده چشمه‌ی جوشان نجات آوردی سیزده مرتبه بانگِ صلوات آوردی آخرین باده‌ات از این همه خُم می‌آید با دُعایت عَلَم چهاردهم می‌آید ششمین آینه‌ات آمد و پروانه شدیم سر زلفیم که با مرحمتش شانه شدیم مَردِ این راه نبودیم که مردانه شدیم شیعه‌یِ جعفریِ خادم این خانه شدیم آسمان را کلماتش سخنش پر کرده و خداوند بر این جلوه تفاخر کرده گرچه از عطر تو این دشت شقایق دارد چقدر دور و برت شهر منافق دارد چه غریبی که فقط چند تن عاشق دارد دلِ زهراییِ تو صحبت صادق دارد تو بشیری و به شور ازلی می‌آیی سرِ هر صبح به دیدارِ علی می‌آیی باز پیچیده در این شهر پیامت آقا پشتِ یک خانه تو هستی و قیامت آقا عادت صبح تو شد عرض سلامت آقا و سلام است فقط تکه کلامت آقا از تو داریم سلامی پُر عطر و برکات باز بر احمد و بر آل محمد صلوات @shia_poem
امروز گشودند ز رحمت در دیگر گردید عیان حُسنِ خدا منظـر دیگر از جوفِ حرم گشت برون حیدر دیگر یا آمده میلاد پیام‌آور دیگر؟ این عید جهان گستر شیعه است ببینید میـلاد ششم رهبر شیعه است ببینید انوار خدا تافته بر بام مدینه پیراهن نور است بر اندام مدینه دل می‌برد از اهل ولا نام مدینه پیچیده به گوش همه پیغام مدینه کامروز دمیده است به تن روح امامت تبــریک کــه آمـد به جهان نوح امامت این آینۀ روی خداوند جلیل است این گمشدگان رابه خط نور،دلیل است این بر علی و فاطمه پاکیزه سلیل است این راهبر آدم و موسی و خلیل است ایـن تا ابد استاد اساتید جهان است با آنکه عیان است، نهان است، نهان است دانش ببرَدسجده به خاک قدم او تکمیل شده فیض مسیحا زدم او دریای کرم بوده نمی از کرم او پیوسته بوَد علم به ظل علم او بر بام سپهرِ شرفِ اوست ستاره تا عمر جهان جابر حیان و زُراره انفاس مسیحاست مسیحای نسیمش موسی"ارنی"گو شده در طور حریمش دل مخزن اسرار خداوند حکیمش تا حشر رسد بر همگان فیض عظیمش دیوار تجلیِ الهی است رواقش طاق است میان همگان مؤمن طاقش بی‌منطق او علم بریده است زبانش روییده گل "علّم الانسان" ز بیانش دائم گهر علم بوَد ریگ روانش علم است و ابوحمزه و حمران و ابانش تا حشر امیران سخن بندۀ اویند تنها نه همین است بنده او زنده اویند این است که قرآن شده روشن ز کلامش این است که برتر ز مقام است مقامش این است که دانش شده مرهون قیامش این است که داده‌است خداوند سلامش سر تا قدم آیینۀ خیرالبشر است این۸ دردانه شش بحر و یمِ شش‌گهر است این ای ملک خداوند گلستان بقیعت دل‌ها همه زوّار بیابان بقیعت ارواح رسل، ساکن ایوان بقیعت جنت همه یک گوشه ز دامان بقیعت هر زائر دلداده که بشناخت شما را از پنجره‌های حرمت دید خدا را مهر تو ، چو روح آمده در پیکر جبریل فرش ره زوار حریمت ، پر جبریل هر شب حرم خلوت تو مشعر جبریل از روز ازل سایۀ تو بر سر جبریل اوصاف تو را غیر خداوند نداند میثم چه سراید؟ چه بگوید؟ چه بخواند؟ @shia_poem
صبحِ روزِ الست تا... عرصات شده حک روی آسمان و کرات نور قبرش زیاد می گردد هر که گوید زیادتر "صلوات" بهترین ذکر در همه اوقات منشأ خیر و خوبی و برکات دید پیغمبرِ خدا در عرش... هست کار ملائکه "صلوات" در میانِ تمامیِ کلمات خوشترین ذکر در زمان حیات می شود بر طرف بلا از او بفرستد اگر کسی "صلوات" @shia_poem
زیک مشرق نمایان شد دو خورشید جهان آرا که رَخت نور پوشاندند بر تن آسمان ها را دو مرآت جمال حق،دو دریای کمال حق دو نور لایزالِ حق،دو شمعِ جمعِ محفل ها دو وجهُ الله ربانی،دو سر الله سبحانی دو رخسارِ سماواتی،دو انسانی خدا سیما دو عیسی دَم،دو موسی یَد،دو حُسنِ خالق سرمد یکی صادق یکی احمد،یکی عالی یکی اعلا یکی بنیانگر مکتب،یکی آرنده ی مذهبی یکی انوار را مشعل،یکی اسرار را گویا یکی از مکه انوار رُخش تابید در عالم یکی شد در مدینه آفتابِ طلعتش پیدا یکی نور نبوت را به دل ها تافت تا محشر یکی نور ولایت را ز نو کرد از دَمش احیا رسد آوای قالَ الصادق و قالَ رسول الله به گوش اهل عالم،تا که این عالم بود بر پا یکی جانِ گرامی در دو جسمِ پاک و پاکیزه دو تن اما چو ذات یک تا هر دو بی همتا محمد کیست جانِ جانِ جانِ عالم خلقت که گر نازی کند در هم فرو ریزد همه دنیا محمد کیست روح پاک کُلِ انبیا در تن که حتی در عدم بودند بی او انبیا یک جا محمد کیست مولایی که مولانا علی گوید منم عبد و رسول الله بر من رهبر و مولا محمد از زمان ها پیشتر می زیست با خالق محمد از مکان پیموده ره تا اوج اَو اَدنی محمد محورِ عالم،محمد رهبر آدم محمد منجی هستی،محمد سیدِ بطحا محمدکیست آنکو بوده قرآن،دفتر مدحش که وصفش را نداند کس، به غیر از قادر دانا محمد را کسی نشناخت جز حق و علی هرگز چنان که جز خدا و او کسی نشناخت حیدر را وضو گیرم ز آب کوثر و شویم لب از زمزم کنم آنگه به مدح حضرت صادق سخن اِنشا ششم مولا،ششم هادی،ششم رهبر،ششم سرور که هم دریای شش گوهر،بود هم در شش دریا صداقت از لبش خیزد،فصاحت از دَمش خیزد فلک قدر و ملک عبد و قضا مهر و قدر امضا بسی زُهاد و عُبادند بی مهرش همه کافر بسی عالم،بسی عارف،همه بی نور او اعمی دو خورشید منیر او هشام و بو بصیر او دو کوه حکمت و ایمان دو بحر دانش و تقوی مرا دین نبی مهر علی و مذهب جعفر سه مشعل بوده و باشد چه در دنیا چه در عُقبی در دیگر زنم غیر از در آل علی هرگز ره دیگر روم غیر از ره این خاندان حاشا بهشت من بود مِهر علی و مِهر اولادش نه از محشر بُود بیمم، نه از نارم بود پروا سراپا عضو عضوم را جدا سازند از پیکر اگر گردم جدا یک لحظه از ذریه ی زهرا از آن بر خویش کردم انتخاب نام میثم را که باشم همچو او در عشق ثارالله پا بر جا @shia_poem
چشم تا وا می‌کنی چشم و چراغش می‌‌شوی مثل گل می‌خندی و شب‌بوی باغش می‌‌شوی شکل عبداللهی و تسکین داغش می‌‌شوی می‌رسی از راه و پایان فراقش می‌‌شوی غصه‌‌اش را محو در چشم سیاهت می‌کند خوش به حال آمنه وقتی نگاهت می‌کند با حلیمه می‌‌روی، تا کوه تعظیمت کند وسعتش را ـ با سلامی ـ دشت تسلیمت کند هر چه گل دارد زمین یک‌باره تقدیمت کند ضرب در نورت کند بر عشق تقسیمت کند خانه را با عطر زلفت تا معطر می‌کنی دایه‌ها را هم ز مادر مهربان‌تر می‌کنی دید نورت را که در مهتاب بی‌حد می‌‌شود آسمانِ خانه‌‌اش پر رفت و آمد می‌‌شود مست از آیین ابراهیم هم رد می‌شود با تو عبدالمطلب، عبدالمحمد می‌شود گشت ساغر تا به دستان بنی‌‌هاشم رسید وقت تقسیم محبت شد، ابوالقاسم رسید یا محمد! عطر نامت مشرق و مغرب گرفت وقت نقاشی قلم را عشق از راهب گرفت نازِ لبخندت قرار از سینهٔ یثرب گرفت خواب را خال تو از چشم ابوطالب گرفت بی‌‌قرارت شد خدیجه قلب او بی‌‌طاقت است تاجر خوش‌ذوق فهمیده‌ست: عشقت ثروت است نیم سیب از آن او و نیم دیگر مال تو داغ حسرت سهم ابتر، ناز کوثر مال تو از گلستان خدا یاس معطر مال تو ای یتیم مکه! از امروز مادر مال تو بوسه تا بر گونه‌‌ات اُمّ أبیها می‌‌زند روح تو در چشم‌هایش دل به دریا می‌زند دل به دریا می‌‌زنی ای نوح کشتیبان ما تا هوای این دو دریا می‌بری توفان ما ای در آغوشت گرفته لؤلؤ و مرجان ما ای نهاده روی دوشت روح ما ریحان ما روی این دوشت حسین و روی آن دوشت حسن «قاب قوسینی» چنین می‌‌خواست «أو أدنی» شدن خوش‌تر از داوود می‌‌خوانی، زبور آورده‌‌ای؟ یا کتاب عشق را از کوه نور آورده‌ای؟ جای آتش، باده از وادی طور آورده‌ای کعبه و بَطحا و بت‌ها را به شور آورده‌‌ای گوشه‌چشمی تا منات و لات و عُزا بشکنند اخم کن تا برج‌‌های کاخ کسرا بشکنند ای فدای قد و بالای تو اسماعیل‌ها بال تو بالاتر از پرهای جبرائیل‌ها ما عرفناکت زده آتش در این تمثیل‌‌ها بُرده‌‌ای یاسین! دل از تورات‌‌ها، انجیل‌‌ها بی عصا مانده‌ست، طاها! دست موسی را بگیر از کلیسای صلیبی حق عیسی را بگیر باز عطر تازه‌ات تا این حوالی می‌رسد منجی دل‌های پر، دستان خالی می‌‌رسد گفته بودی میم و حاء و میم و دالی می‌‌رسد نیستی اینجا ببینی با چه حالی می‌‌رسد خال تو، سیمای حیدر، نور زهرا دارد او جای تو خالی! حسین است و تماشا دارد او @shia_poem
لب نگار که باشد رطب حرام بود زمان واجبمان مستحب حرام بود فقیه نیستم اما به تجربه دیدم بدون عشق مناجات شب حرام بود اگر که هست طبیبم طبیب دوّاری به من معالجه ی در مطب حرام بود بر آنکه دشمن اولاد توست نیست عجب که نطفه اش نسب اندر نسب حرام بود تو مرد ظرفشناسی و مهِر اولادت عجم که هست برای عرب حرام بود تو را کمال نوشتند یا رسول الله بزرگ آل نوشتند یا رسول الله تو آفریده شدی و سرآمدت گفتند هزار مرتبه اَحسن به ایزدت گفتند تو را به سمت زمین با نسیم آوردند تو آمدی و ملائک خوش آمدت گفتند نشان دهنده ی معصومیِ قبیله توست اگر که "قّبه خضرا" به گنبدت گفتند تمام آل عبا "کُلنا محمّد" بود تو عین نوری و در رفت و آمدت گفتند اگر چه یک نفری، جمع چهارده نفری تو را محمّد و آل محمّدت گفتند شب ولادتت ای یار می کنم خیرات نثار مقدم خیر تو چهارده صلوات برای خُلق تو باید کنند تحسینت نشد مشاهده شصت و سه سال نفرینت از آن طرف تو اگر نور آخرین هستی نوشته اند از این سو تو را نخستینت هزار و سیصد و هشتاد و چندمین سال است شدیم کوچه نشینت، شدیم مسکینت شدیم ریزه خور سفره های سیّدی ات گدای سفره ی هر سال چهارده سینت تو آمدی که علی را فقط ببینی و بس نداده اند به جز دیده ی خدا بینت یتیم مکه ای اما بزرگ دنیایی اگر چه خاک نشینی، همیشه بالایی مرا اویس شدن در هوای تو کافی است اگر چه باز ندیدم، دعای تو کافی است همینکه بوی تو را در مدینه حس کردم لبم رسید به خاک سرای تو کافی است چه حاجتی به پسر داری ای بزرگ قریش همینکه فاطمه داری برای تو کافی است همینکه اوّل هر صبح پیش زهرایی برای روشنی لحظه های تو کافی است تو آن پیمبر دنباله داری و بعدت اگر علی تو باشد به جای تو کافی است قسم به اشهد ان لااله الا الله تو آمدی که بگویی علی ولی الله تو آمدی و ترحّم شدند دخترها چقدر صاحب دختر شدند مادرها تو آمدی و رعیّت شکوه عبد گرفت بدین طریق چه آقا شدند نوکرها خدای خوب به جای خدای چوب نشست و با اذان تو بالا گرفت باورها بگو: مدینه ی علمی، علی در آن است بگو: که واجب عینی است حرمت درها بریز شیره ی پیغمبری به کام حسین که از حسین بیاید علی اکبرها زمان گذشت زمان ظهور دیگر شد حسین منی انا من حسین، اکبر شد هزار حضرت مریم کنیز مادر توست تو را بس است همینکه بتول، دختر توست به دختران فلان و فلان نیازی نیست اگر خدیجه ی والامقام همسر توست علی و فاطمه دو رحمت خداوندی برای عالم دنیا و صبح محشر توست به یک عروج تو جبرئیل از نفس افتاد خبر نداشت که این تازه اوج یک پَر توست به عرش رفتی و ماندی در آن تقّرب محض خدا برابر تو یا علی برابر توست تو با علی جریان ساز شیعه اید، اما شناسنامه ی شیعه به نام جعفر توست همیشه شکر چنین نعمتی روی لب ماست که جعفر بن محمد رئیس مذهب ماست... @shia_poem