eitaa logo
شعر شیعه
7.4هزار دنبال‌کننده
559 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
گر چه در خاک نهان شد بدن خستۀ تو کعبۀ خلق بود خانۀ در بستۀ تو شمع سان سوختی و آب شدی دم نزدی که جهان سوخته ازگریۀ آهستۀ تو گر چه آوای اذانت شده بر لب خاموش می دمد لالۀ توحید زگلدستۀ تو کیست تا مثل تو از لطف به قاتل نگرد ای فدای نگه چشم زخون بستۀ تو گل لبخند تو نگذاشت بدانند که بود یک جهان غصه درون دل وارستۀ تو خلق، یک لحظه زدرد دلت آگاه نشد بی صدا بود زبس گریۀ پیوستۀ تو چه به زهرا گذرد گر بگذارد به جنان دست بشکسته به پیشانی بشکستۀ تو پیش از آن روز که آب و گل ما خلق شود اشک ما ریخته بر روی به خون شستۀ تو "میثم" سوخته دل را زکرم وامگذار کز همه رسته و عمری شده وابستۀ تو @shia_poem
ای بهترین ذکر دل ها ، یاربِّ یاربِّ یارب ای زمزمه ی دو دنیا ، یاربِّ یاربِّ یارب یار غریبانِ تنها ، یاربِّ یاربِّ یارب تنها پناه دل ما ،  یاربِّ یاربِّ یارب از تو نمایم تمنا، یاربِّ یاربِّ یارب ای ذکر اهل مناجات ، یاربِّ یاربِّ یارب نام تو قاضی حاجات، یاربِّ یاربِّ یارب نغمه ی اهل سماوات ، یاربِّ یاربِّ یارب عالم ز لطفت شده مات ، یاربِّ یاربِّ یارب ای یار پنهان و پیدا ، یاربِّ یاربِّ یارب تو زمزمه ی حبیبی، تو ناله ی هر غریبی دلْ خستگان را پناهی ، مقصود اَمَّن یُجیبی در رنج و درد و مصائب ، یار دل پر شکیبی تو هر دعا را اجابت ، هر ناله ای را مُجیبی هر دل بگوید به سودا ، یاربِّ یاربِّ یارب یا سیدی یا الهی ، بر بی پناهان پناهی تویی که ما را بخوانی ، با این همه روسیاهی از درگه خود نرانی ، ما را به این پُر گناهی کن از سرِ رحمت خود ، بر سائلانت نگاهی ای بخششِ بی تقاضا ، یاربِّ یاربِّ یارب ای منشأ جود و رحمت ، ای معدن هر کرامت ای نور ارض و سماوات ، ای اوج مهر و محبت ای مهربان تر زِ هر کس، ای بخشش بی نهایت بر بندگان گنه کار ، با مغفرت کن عنایت اِغفر ذُنوبی اِلاهی، یاربِّ یاربِّ یارب ای مبدأ مهربانی ، ای دلبر آسمانی ای خالق هر چه خوبی ، معبود هر دو جهانی در جای جایِ دو گیتی ، پیدایی و بی نشانی حاشا که از بارگاهت ، این روسیَه را برانی رحمت شده از تو بر پا ، یاربِّ یاربِّ یارب ای خالق حیِّ داور ، یاربِّ یاربِّ یارب سید و مولا و سرور ، یاربِّ یاربِّ یارب از فهم مایی تو برتر ، یاربِّ یاربِّ یارب ای از همه مهربان تر ، یاربِّ یاربِّ یارب بی مثل و مانند و همتا ، یاربِّ یاربِّ یارب هر کس بجوید نشانه ، از عشقت ای بیکرانه تو از ازل بوده ای و ، هم تا ابد جاودانه ای بهترین ذکر هستی ، در زمزمه شبانه هر کس تو را خوانَد ای یار ،با نغمه ای عاشقانه محبوب دنیا و عقبی ، یاربِّ یاربِّ یارب ای یار هر دل شکسته ، یاربِّ یاربِّ یارب معشوق جان های خسته ، یاربِّ یاربِّ یارب هر که به راهت نشسته ، یاربِّ یاربِّ یارب بر لطف تو دل ببسته ، یاربِّ یاربِّ یارب ای یار و معشوق والا ، یاربِّ یاربِّ یارب ای از تو مهتاب و خورشید ، نورت به هر ذره تابید ماییم و کوه گناه و ، از تو همه لطف و امید نادیده ای و نباشد ، جایی که نَتوان تو را دید ای وای از آن قلب سنگی ، کز ذکر و یادت نلرزید از خود مرانی تو ما را ، یاربِّ یاربِّ یارب تو نور و ما خود حجابیم ، جا مانده از آفتابیم تو حی سبحانی و ما ، در غفلت و وَهم و خوابیم تو حاکم مطلق و ما ، محکوم روز حسابیم ما ای خدا بنده ی تو ، هم سائل بوترابیم بگذر ز ما جان مولا ، یاربِّ یاربِّ یارب بنده ی تو ما همه ایم ، ما با تو در زمزمه ایم گر چه کنیم از تو دوری ، سوی تو در خاتمه ایم بنگر پناهندگانی ، بر حیدر و فاطمه ایم ما تشنه ی جرعه ی عشق ، از ساقی علقمه ایم کن کربلا قسمت ما ، یاربِّ یاربِّ یارب @shia_poem
بگیر تُو دستت سر و سامونم و رها نکن حال پریشونم و فدات بشم فقط یه بار نگام کن منم وسط می ذارم این جونم و من نمیخام وصله ناجور بشم با کارام از تو انقدر دور بشم اگه قراره که روت و نبینم بهتره از همین الان کور بشم نذار که تا ابد خجل بمونم با پای لنگم توی گل بمونم بذار سرم رو زیر پات بذارم نذار که آرزو به دل بمونم درد داریم بده دوای مارو بیا و کم کن شر دشمنارو میگن درای حرما رو بستن دوباره وا کن راه کربلارو برام همینکه روضه خونم بسه همینکه گریه کن بمونم بسه همینکه یک بار تا میگم حسین جان مادرت از عرش بگه جونم بسه میگن که هر هفته شب جمعه ها روضه به پا میکنه تو کربلا تو قتلگاه میگه غریب مادر بمیره مادر که سرت شد جدا @shia_poem
تو را می‌شوید امشب دستِ دریا تو را با اشکِ ما با اشکِ زهرا نمیدانم چرا می‌گویم امشب بریز آبِ روان آهسته اَسما .... حسن زخمِ سرت را بست اُفتاد لباسِ آخرت را بست اُفتاد حسن حالِ مرا می‌دید پیشَت دو چشمِ دخترت را بست اُفتاد .... چگونه سَر کنم شب را عزیزم چه سازم جانِ بر لب را عزیزم بجای تو حسن ای کاش امشب کفن می‌کرد زینب را عزیزم .... به مادر گفتم ای جان رو مپوشان شبیه فصلِ هجران رو مپوشان خجالت می‌کشد بابا کنارت تو پهلو را بپوشان رو مپوشان .... حسن بگذار رویش را ببوسم پریشانم که مویش را ببوسم سفارش کرده بابا جایِ او هم حسینش را گلویش را ببوسم ..... دعایی کُن که بی بازو نگردد لبِ گودال  از پهلو نگردد زدم بوسه بر این حنجر ولی تو دعایی کن که پشت و رو نگردد @shia_poem
امشب سکوتِ می، خبری مست می‌برَد  امشب کسی به کار خدا دست می‌برَد  نبض مکبّران، اجل آهنگ می‌زند  امشب کسی به آینه‌ها سنگ می‌زند  افکنده‌اند در رهِ سیلاب، عیش را ضجه زنند، ضجه… بزرگ قریش را  صدچشمه خون، به حجله‌ دل می‌کشد چرا شب، بی خیال فاجعه… کِل می‌کشد چرا…  بی خواب عدل، بستر خون را پسند کرد  زخم شهید را همه‌جا ارجمند کرد زخم شهید را به رُخِ ماه می‌کشند  از شام تا عراق و یمن آه می‌کشند این زخم‌ها تبسّمِ روح شهید ماست  وصل علی به نام اجل، صبح عید ماست  شب، بی‌زوال مانده… سحر، مرده… ای خدا مائیم باز ایلِ پدر مرده… ای خدا  امشب به ایل آینه‌ها بدنظر شدند  تکفیریانِ یخ زده، چلپاسه‌تر شدند  در شام و در عراق و یمن، طعنه می‌زنند  تکفیریان به صبر حسن طعنه می‌زنند  برخیز و نعره زن سرِ زخمِ زبان، پدر!  خلخال می‌برند ز پای زنان، پدر!  خونِ نماز، بر رخِ محراب خورده ست  امشب بُتی به کار خدا دست بُرده ست!  یک گوشه از عبای دلارامِ ما بگیر  امشب، سحر نمی‌شود! ای صبح! پا بگیر… شب، بی تو سر نمی شود… آتش گرفته‌ایم  امشب، سحر نمی‌شود… آتش گرفته‌ایم  محراب‌جان! برای پدر، جان پناه باش  ای خشت خشتِ مسجد کوفه! گواه باش ای مُهر! امشب آینه را بی ملال کن!  دیدار آخر ست! علی را حلال کن…  گلدسته‌ها! اذانِ اجل، در گلو کنید  ای آب‌ها! به حسرت حیدر، وضو کنید  سجاده‌جان! بسوز دراین غم، ولی بساز  یک امشبی برای خدا با علی بساز  این آخرین نیایش چشمِ‌ترِ علی‌ست  دیگر تمام شد… سحرِ آخر علی ست! هرشب، یتیم کوفه به دوشت سوار بود،  همبازی اش، ستاره ی دنباله‌دار بود!  ای ماه! جلوه در جگر چاه کرد‌ه‌ای  این درّه هم نظرشده‌ی آبشار بود  شرم نگاه، روز مرا می‌کند سیاه  شمعی درون چشم تو شب زنده‌دار بود  با آسمان صاف، همیشه ستیز داشت  ابری که بین معرکه، آتش بیار بود  وقتش رسیده بود بهاری شود… که شد!  سی سال، این خزان زده، چشم انتظار بود  در بین ابروان تو احیا گرفته ست  این تیغِ کج که مبداء نصف النهار بود  می‌خواست زهرِ خویش بریزد چو میخِ در  این عقربی که ماتَرَکِ شاهمار بود  زخمِ سرش حریف دلِ زخمی اش نشد  آه ای طبیب! اوبه چه دردی دچاربود!؟ تکفیریان ز بیعت حق، عار می‌کنند  در کوفه، روزه را سحر افطار می‌کنند!  مردی که ذوالفقار زدستش وضوگرفت عدل از سرِ شکسته‌ی او آبرو گرفت دارند سقف بر سرم آوار می‌کنند  از خواب، گرگ را ز چه بیدار می‌کنند  از فرطِ عدل، اهلِ جراحت شدی پدر!  فُزتُ وَ ربِّ کعبه و… راحت شدی پدر!  حیرت شروع شد؟نه! تماشا حرام شد!  فُزتُ وَ ربِّ کعبه…! گمانم «تمام شد!» @shia_poem
تب گرفته تمام جسم مرا همه جا را سیاه میبینم کاش زهرا عیادتم بکند  او بیاید برای تسکینم گرچه بستند باز میریزد خون دل از شکاف زخم سرم.. زخم شمشیر قاتل من نیست داغ ناموس مانده بر جگرم سهم من از تمام این دنیا غصه و حسرت و بداقبالیست.. دور بستر حسین هست و حسن جای محسن کنارشان خالیست من که مرد نبردها بودم یک جراحت مرا ز پا انداخت وای از فاطمه که حوریه بود پنجه بر گونه هاش جا انداخت بروقنبر میان هرکوچه  بگو از حال و روز غمبارم  کودکان یتیم کوفی را با خبر کن که کارشان دارم این حسین است ، چهره ی اورا ای پسربچه ها نگاه کنید سر رخت و لباس او نکند.. کشمکش بین قتلگاه کنید سنگ از روی بام ها نزنید هر زمان که اسیر آوردید صدقه دست زینبم ندهید کودکانی که شیر آوردید آه و نفرین من به کوفه اگر از سری معجری ربوده شود وسط ازدحام جمعیت نکند دختری ربوده شود صاحبان تنور بعد از این به سر آفتاب رحم کنید اهل کوفه وصیتم این است به عروسم رباب رحم کنید @shia_poem
روح والای تو از جنس خدا می باشد نفس سینه ی تو عقده گشا می باشد نخ سجاده ی تو شهپر جبرائیل ست چین پیشانی تو قبله نما می باشد از تو می خواست خدا تا که بمانی چندی که حساب تو در این خانه جدا می باشد فارغیم از هوس سیر خیابان بهشت خاک زیر قدمت جنت ما می باشد سائلی آمده و از تو کرم می خواهد ای که انگشتر تو فکر گدا می باشد دل ما را بشکن گوهر اگر می خواهی سیّدی امر نما قنبر اگر می خواهی هم نشینت شرف و عزت موسا دارد هم رکابت نفس حضرت عیسا دارد هر که گردید گرفتار خم گیسویت در گره باز نمودن ید طولا دارد عرقی که سر پیشانی تو حلقه زده پای هر نخل رطب قدرت دریا دارد چاه آبی که خودت وقف یتیمان کردی هرچه دارد ز سرْ انگشت تو مولا دارد بی سبب نیست که با تیغ دو سر می جنگی چون به یک قبضه تولا و تبرا دارد نام تو زینت دنیاست خدا می داند نقش انگشتر زهراست خدا می داند منّت زلف تو دارم که گرفتارم کرد گوهر مهر تو اینگونه خریدارم کرد کافری بیش نبودم علوی ام کردی نفس عشق شما بود که بیدارم کرد کار و بار دلم از مهر شما سکه شده عاقبت عشق ، مرا شهره ی بازارم کرد تا قیامت به خدا گردن من حق دارد آن کسی را که سر کوی تو بیمارم کرد سایه ی لطف خودت را ز سرم کم نکنی برکت سایه ی تو لایق دربارم کرد کیمیایی بنما تا زر نابم سازی اربعینی بطلب تا که شرابم سازی ای علمدار خدا صاحب شمشیر دو سر اسدالله ترین ای زرهِ پیغمبر هر کسی در پی آن است به جایی برسد سر نهادن به کف پای تو ما را خوش تر یکی از پا به رکابان حریمت حمزه گوشه ای از سَکَنات و وَجَناتت جعفر ضربه ای را که تو در غزوه ی احزاب زدی از عبادات ملک ، جن و بشر سنگین تر کس جلودار تو ای حیدر کرار نبود شاهد قدرت بازوی تو باب الخیبر بی سبب نیست که عباس زره می پوشد در دل علقمه می گفت انا ابن الحیدر یل شمشیر زن قطب جهان می باشی اسدالله زمین شیر زمان می باشی قامتی نیست که در پیش قدت تا نشود ملکی نیست که تا پیش قدت پا نشود به خداوند قسم دور حریمت مریم گر نیفتد ز نفس مادر عیسا نشود هر کسی قنبرتان را به تمسخر گیرد به زمینی تو بکوبیش دگر پا نشود تا که تو آب بر این نخل رطب می ریزی خار این نخل محال است که خرما نشود من دخیل حرم شاه نجف می باشم هو مدد گر گره ی نوکریم وا نشود هر کسی خادم دربار تو در عالم نیست می توان گفت که از سلسله ی آدم نیست @shia_poem
چرا جانِ صدا کردن نداری چرا حالِ دعا کردن نداری تو مردِ خیبری باور ندارم توانِ پلک وا کردن نداری چه میشد سایه‌ات بر خانه می‌ماند چه میشد شمع این پروانه می‌ماند به من بر میخورَد اینطور هستی سرت ای کاش  رویِ شانه می‌ماند زِ چشم بی قرارم سو گرفتی به فکرم هستی؟ از من رو گرفتی سرت را باز کرده تیغ اما چرا یک دست بر پهلو گرفتی تمامِ روضه‌هایم  را شمردی شمردی و مرا گودال بردی سپردی زینبت را بر حسین و... حسینت را به عباست سپردی به من گفتی  دلت جانکاهِ  زخم است که با هر ضربه با هر آه  زخم است به من گفتی که عصری رویِ دستت هزار و نهصد و پنجاه زخم است مرا با شش برادر می‌گذاری ولی با زخم خنجر می‌گذاری  کنارِ محسن خود میروی و مرا با داغِ اصغر  می‌گذاری * * * *گریز چرا قهری مگر تقصیر دارم بِجایت بر کَفَم زنجیر دارم کفِ آبی فقط خوردم عزیزم بیا از نیزه پایین   شیر دارم دلم مِیلِ دو اَبروی تو دارد ببین که شانه‌ام مویِ تو دارد در آغوشم فقط پیراهنِ توست لباس تازه‌ات بویِ تو دارد نمی‌آید پس از توخواب ، ای کاش... که می‌مُردم منِ بی تاب ای کاش دوباره شیر آوردم ولی حیف... نمی‌خوردم پس از تو آب ای کاش  مرا آزار با زنجیر می‌داد به من نان‌خشک با تحقیر می‌داد زنِ شامی دلم سوزاند وقتی... کنارم طفل خود را شیر می‌داد @shia_poem
بخدای منان به تمام قرآن به جلال احمد به مقام حیدر به کمال زهرا به وقار زینب به شبیر وشبر به بهشت وکوثر به قتال حمزه به نبرد مالک به صفای سلمان به خلوص بوذر به حقیقت دین به تمام ایمان به حبیب ومیثم به بلال وقنبر که علیست مولا که علیست سرور که علیست هادی که علیست رهبر که علیست ظاهر که علیست باطن که علیست آدم که علیست خاتم چه خوش است عمری شب وروز دائم زعلی بگویم زعلی بخوانم به علی ببالم به علی بنازم زعلی بخواهم زعلی ستانم که علیست عشقم که علیست عمرم که علیست قلبم که علیست جانم گرازاو نگویم گرازاو نخوانم به چه کارآید سخن و زبانم به فدای حیدر من ودودمانم من و خاندانم من و دوستانم که علیست مظهر بخدای کعبه که علیست یاور به رسول اکرم چه شوند خصمم چه شوند یارم چه برند هستم چه دهند کامم به علی مطیعم به علی مریدم به علی محبم به علی غلامم بوداو حیاتم بود او مماتم بوداو امیرم بوداو امامم بوداو رکوعم بوداو سجودم بوداو قعودم بوداو قیامم به علی سپاسم به علی ثنایم به علی درودم به علی سلامم به جلال داور که زکوی حیدر به دیار دیگر نروم مسلم علی ای صلاتم علی ای زکاتم علی ای صیامم علی ای نمازم به رُخت بخندم به سویت بپویم به رهت بمیرم به غمت بنازم به توافتخارم به تواعتبارم زتوسربلندم زتوسرفرازم که تویی دعایم که تویی ثنایم که تویی امیدم که تویی نیازم اگرم نخواهی اگرم نخوانی اگرم برانی به که دل ببازم به ولایت تو به محبت تو زشرار دوزخ نبود مرا غم تو طبیب فردی تودوای دردی تو یگانه مردی تو گره گشایی توخدا خصالی توخدا جمالی تو خدا جلالی تو خدانمایی توولی داور تووصی احمد توابوالائمه توامام مایی زمَلک نکوتر زبشر فراتر به فدات گردم تومگر خدایی ؟ به لباس انسان به جلال منان نه ازاین برونی نه ازآن جدایی به نوای قنبر به زبان میثم ز تو میزند دم زتو میزند دم @shia_poem