#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#اشعار_محرم
#غزل
مثل بهار مثل غزل آفریدمت
شعری شدی و با كلماتم خریدمت
از دست التماس كنار دلم بمان
مانند باد رفتی و دیگر ندیدمت
می خواستم ببینم اذان صدات را
اما چه دیر مثل همیشه رسیدمت
پیش غروب مثل بلندیِ مأذنه
بعد از غروب خوش قد و بالا ندیدمت
آیینه ای و روی زمین پخش می شوی
دستم شكسته باد، شكسته كشیدمت
از لا به لای اینهمه پا جمع كردمت
روی عبا شبیه ورق پاره چیدمت
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج_مناجات
#شب_هشتم_محرم
#غزل
زمان زمان عجيبي ست، امتحان سخت است
طي زمانه ي بي صاحب الزمان سخت است
ببخش عزيز خدا! جان ندادم از هجرت
چقدر منتظرت جانعزيز و جانسخت است
"و لا تُري و أري الخلق" اين چه تقديري ست
تو را نديدن و ديدار اين و آن سخت است
گريستم كه مشرف شوم به پابوست
بدون گريه رسيدن به آسمان سخت است
رسيده است شب اكبر و زمان نماز
براي من چقدر لحظه اذان سخت است
و روضه را پدر يك شهيد مي فهمد
چقدر غصه ي دل كندن از جوان سخت است
تو را قسم به غم "بعدك العفا..." ي حسين
بيا... بيا و خودت روضه را بخوان... سخت است
مرا زيارت پايين پا مبر امشب
چرا كه پيش پدر خواندن از جوان سخت است
#محمد_علي_بياباني
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#اشعار_محرم
#غزل
ای که بر روشنای چهرهی خود نور پیغمبر سحر داری
نوری از آفتاب روشنتر رویی از ماه خوبتر داری
تو کدامین گلی که دیدن تو صلواتی محمدی دارد
چقدر بر بهشت چهرهی خود رنگ و بوی پیامبر داری
هجرتت از مدینه شد آغاز کربلا شاهد سلوک تو بود
کوفه چون شام ماند مبهوتت تا کجاها سر سفر داری
باوری سرخ بود و جاری شد «اَوَلَسْنا عَلَی الحَق» از لب تو
چه غرور آفرین و بشکوه است مقصدی که تو در نظر داری
با لب تشنه بودی و میسوخت در تف کربلا پر جبریل
وقت معراج شد چه معراجی، ای که از زخم بال و پر داری
از میان تمام اهل جهان عرش پایین پا نصیب تو شد
عشق میداند و جنون که چقدر شوق پابوسی پدر داری
شوق پابوسی تو را داریم حسرت آن ضریح ششگوشه
گوشهچشمی، عنایتی، لطفی، تو که از حال ما خبر داری
در مدیح تو از مدایح تو یا علی هر چه بیشتر گفتیم
با نگاهی پر از عطش دیدیم حُسن ناگفته بیشتر داری
#سید_محمد_جواد_شرافت
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا
#اشعار_محرم
#غزل
ناگهان بازوی آب آور تو می ریزد
مشک می ریزد و چشم تَر تو می ریزد
مژه های تو خودش لشکری از طوفان است
تیر را چون بکشم لشکر تو می ریزد
دیدم از دور که با نیزه بلندت کردند
بی سبب نیست که بال و پر تو می ریزد
گیرم امروز ببندم به سرت پارچه ای
صبح فردا روی نیزه سر تو می ریزد
بهترین کار تو این است که دستت نزنم
دست من گر بخورد پیکر تو می ریزد
شده اندازۀ قاسم بدنت از بس که
قد و بالای تو دور و بر تو می ریزد
مادرم مادر تو، مادر تو مادر من
گریۀ مادر من، مادر تو می ریزد
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#اشعار_محرم
#غزال
تو صبح امیدی
علی اکبری سرفرازی رشیدی
خدا خواست اما
خودت را به دست خودت آفریدی
چو دیدی خودت را
خودت دستهای خودت رابریدی
کلید است قاسم
تو باب الحوائج تری شاکلیدی
مراد است زینب
تو در مکتب عمه جانت مریدی
شبیه ابالفضل
تو در رزم ماضی خیلی بعیدی
به هنگام پیکار
از اسم علی رونوشت جدیدی
دوتا ابرویت را
اگر کج کنی سر ز دشمن بریدی
عجب جایگاهی
که بین بنی هاشم اول شهیدی
چنان پاکشیدی
که اندازه ی کربلا قد کشیدی
.
شکسته نشسته
پدر پیش نعش تو خسته نشسته
گسستی تو،بابات؛
هم ازین جهان دل گسسته نشسته
وتا دسته تیغ است
که در جسم تو دسته دسته نشسته
سنان ایستاده
زنی روی تل چشم بسته نشسته
چه کردی که بابات
به سمتت می آید نشسته نشسته
.
خمیده بریده
پدر تا به جسمت رسیده بریده
نه دیده،ز جانش؛
توراهر کسی هم ندیده بریده
خدا دست خود را؛
شبی که تو را آفریده بریده
نفسهای بابا
به دنبالت از بس دویده بریده
شدی خوشه ای که
تو را دشمن از سر نچیده بریده
چنین بوده صحنه
توراتیغ دیده ،پریده ،بریده
ومقراض بعدش
رسیده ،کشیده، جویده ،بریده
شدی ارباً اربا
بریده بریده بریده بریده
#مهدی_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#اشعار_محرم
#مثنوی
خبر آمد كه يلي مي آيد
فاتح بي مثلي مي آيد
خبر آمد قمري مي آيد
روبهان ! شير نري مي آيد
تا نگشتيد در اين بيشه شكار
بهترين راه ؛ فرارست فرار
تا كه عطر خوش كوثر آمد
همه گفتند پيمبر آمد
همه گفتند كه عيار آمد
از نجف حيدر كرار آمد
همه گفتند كه اكبر آمد
اسدالغالب ديگر آمد
ماتِ آن ماه منور گشتند
چند گامي به عقب برگشتند
از رب الشهداء...لب وا كرد
رجزش ولوله اي برپا كرد
بانگ زد: باد به غبغب داريد
بي جگرها ! دو سه مَرحَب داريد!؟
آمدم فاتح ِ ميدان باشم
وسط ِ معركه طوفان باشم
غيرتم در ره دين مي كوشد
در رگم خون علي مي جوشد
نه! حسين بن علي تنها نيست
تشنه لب هست، ولي تنها نیست
از شراب علوي لب تر كرد
كربلا را جملي ديگر كرد
كفر را حمله ي او شاكي كرد
خودمانيم چه كولاكي كرد!
تيغ در دست چه غوغا مي كرد!
دشت را محشر كبري مي كرد
هنر طايفه را از بَر بود
كربلا آينه ي خيبر بود
كوفيان ماتِ قلندر بودند
عَمرُوَد ها همه بي سر بودند
تيغ مي زد به عدو جانانه
مثل عباس چه استادانه !
سبك جنگاوري اش مبنا داشت
به اباالفضل شباهت ها داشت
درس خود، خوب و نكو پس دادش
آفرين گفت به او استادش
ضربه ي تيغ به فتوا مي زد
عوض سيلیِ زهرا می زد
شاهد رنج و غم زهرا شد
كوچه اي تنگ برايش وا شد
از چپ و راست به او ضربه زدند
بي كم و كاست به او ضربه زدند
همه جا بویِ مدينه پيچيد
شمر را شكل مغيره مي ديد
بي هوا نيزه به پهلوش زدند
دشنه و تيغ به بازوش زدند
هر كه با هرچه دمِ دستش بود
زد بر آن آينه ی خون آلود
#وحید_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#اشعار_محرم
#غزل
ای تجلی صفات همه ی برترها
چقدر سخت بُود رفتن پیغمبرها
قد من خم شده تا خوش قد و بالا شده ای
چون که عشق پدران نیست کم از مادرها
پسرم! می روی اما پدری هم داری
نظری گاه بیندار به پشت سرها
سر راهت پسرم تا درِ آن خیمه برو
شاید آرام بگیرند کمی خواهرها
بهتر این است که بالای سر اسماعیل
همه باشند و نباشند فقط هاجرها
مادرت نیست اگر مادر سقا هم نیست
عمه ات هست به جای همه ی مادرها
حال که آب ندارند برای لب تو
بهتر این است که غارت شود انگشترها
زودتر از همه ی آماده شدی، یعنی که:
"آنچنان خسته نگشته است تن لشگرها
آنچنان کهنه نگشته است سم مرکبها
آنچنان کند نگشته است لب خنجرها"
چه کنم با تو و این ریخت و پاشی که شده
چه کنم با تو و با بردن این پیکرها
آیه ات بخش شده آینه ات پخش شده
علیِ اکبر من شد علیِ اکبرها
گیرم از یک طرفی نیز بلندت کردم
بر زمین باز بماند طرف دیگرها
با عبای نَبَوی کار، کمی راحت شد
ورنه سخت است تکان دادن پیغمبرها
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#اشعار_محرم
#غزل
قصد کرده است تمام جگرم را ببرد
با خودش دلخوشی دور و برم را ببرد
من همین خوش قد و بالای حرم را دارم
یک نفر نیست از اینجا پسرم را ببرد؟
دسترنج همه ی زحمت من این آهوست
چقدر چشم نشسته، ثمرم را ببرد
این چه رسمی است پسر جای پدر ذبح شود
حاضرم پای پسرهام، سرم را ببرد
تا به یعقوب نگاهم نرسیده خبرش
می شود باد برایش خبرم را ببرد
نیزه دنبال دلم بود تنش را می گشت
قصد کرده است بیاید جگرم را ببرد
***
جان من، قول بده دست به گیسو نبری
مقنعه ت باز شود، بال و پرم را ببرد
تو برو خیمه خودم پشت سرت می آیم
چه نیازی است کسی محتضرم را ببرد
دست و پاگیر شدم، زود زمین می افتم
یک نفر زود، تن دردسرم را ببرد
همه سرمایه ام این است که غارت شده است
هر که خواهد ببرد جنس حرم را...ببرد
صد پسر خواسته بودم ز خدا، آخر داد
صد علی داد به من تا که سرم را ببرد
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#اشعار_محرم
#غزل
انگار بنا نیست سری داشته باشی
سر داشته باشی، جگری داشته باشی
انگار بنا نیست که از میوه ی باغت
اندازۀ کافی ثمری داشته باشی
انگار بنا نیست که ای پیر محاسن
این آخر عمری پسری داشته باشی
ای باد به زلف علیِّ اکبرِ لیلا
مدیون حسینی نظری داشته باشی
می میرم اگر بیش از این ناز بریزی
بگذار که چندی پدری داشته باشی
تو از همه ی آینه ها پیش ترینی
تكثیر شدی بیشتری داشته باشی
رفتی و نگفتی پدرت چشم به راه است
از من تو نباید خبری داشته باشی؟
بی یار اگر آمده ام پیش تو گفتم
شاید بدن مختصری داشته باشی
چه خوب به هم نیزه تو را دوخت و نگذاشت
تا پیکر پاشیده تری داشته باشی
با نیم عبا بردن این جسم بعید است
باید که عبای دگری داشته باشی
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#اشعار_محرم
#غزل
انگار بنا نیست سری داشته باشی
سر داشته باشی، جگری داشته باشی
انگار بنا نیست که از میوه ی باغت
اندازۀ کافی ثمری داشته باشی
انگار بنا نیست که ای پیر محاسن
این آخر عمری پسری داشته باشی
ای باد به زلف علیِّ اکبرِ لیلا
مدیون حسینی نظری داشته باشی
می میرم اگر بیش از این ناز بریزی
بگذار که چندی پدری داشته باشی
تو از همه ی آینه ها پیش ترینی
تكثیر شدی بیشتری داشته باشی
رفتی و نگفتی پدرت چشم به راه است
از من تو نباید خبری داشته باشی؟
بی یار اگر آمده ام پیش تو گفتم
شاید بدن مختصری داشته باشی
چه خوب به هم نیزه تو را دوخت و نگذاشت
تا پیکر پاشیده تری داشته باشی
با نیم عبا بردن این جسم بعید است
باید که عبای دگری داشته باشی
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#عاشورا
#گودال
#غزل
نبریدم! پسر مادرم اینجا مانده
پنج تن یک تنه بر دامن زهرا مانده
هیچ کس نیست که بالای سرش گریه کند
مونس بی کسی من تک و تنها مانده
کاش میشد که لباسی برسانم به تنش
آبروی همه عریان روى صحرا مانده
بین یک گونی کهنه سر او را بردند
ته گودال ولی پیکر او جا مانده
ساربان داد مزن ما کس و کاری داریم
ساربان راه مرو همسفر ما مانده
چند باری شده گم کرده ام او را اصلاً
بس که از دور تنش مثل معما مانده
باز چشمش به که افتاد که غش کرد رباب؟
بازهم آمده این حرمله ى وا مانده
برسانید خبر را به علمدار حرم
چادر زینب تو زیر لگدها مانده
ناقه زانو زده تا اینکه سوارش بشوم
چشم من سمت علی اکبرم اما مانده
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا
#غزال
به نام او هوالباقی
به میدان می روی ای اولین و آخرین ساقی
من از ابروت فهمیدم
که هم جبار و هم قهار و هم رحمان و رزاقی
ابالفضلی و عباسی
تو هم استاد پیکاری و هم استاد اخلاقی
جهان دارالشفای توست
که هم محشور هم مشهور در انفاس و آفاقی
وفا٬غیرت٬ادب٬تنها؛
برای این همه مفهوم در یک تن تو مصداقی
قواعد ریخته برهم
تو هم مقصود زُهادی و هم منظور عُشاقی
برای کشتن مردم
خدا داده به چشم تو عجب ابروی خلاقی
برای کربلا رفتن
به ما خیل گنهکاران فقط مشغول ارفاقی
برو اما بیا حتماً
رسیده از علی اصغر برای تو چه ابلاغی
بیا با مَشک یا بی مَشک
رقیه بسته با دست تو در خیمه چه میثاقی
به دستت دست میشویی
ندیدم در کسی اینقدر مهجوری و مشتاقی
به کف الاَیمَن و ایسَر
دوتا دستت دوتا سروند افتادند در باغی
غم مَشک و غم اصغر
دوچندان می کند در سینه ات هر داغ را داغی
تمام دشت می گویند
أدر کأساً وناوِلها الا یا ایها الساقی
.
خبر پاشیده شد از هم
سپاه دشمنان با یک نفر پاشیده شد از هم
به دست یک نفر هم نه
سپاه اینچنین با یک نظر پاشیده شد از هم
دم رود آمد و آن رود
دلش با دیدن قرص قمر پاشیده شد از هم
به دورش حلقه کردند و
گُلی در کنج گلدان با تبر پاشیده شد از هم
رباب و اصغر و بابا
پس از او بینشان تیر سه پر پاشیده شد از هم
و او هم پهلویش انگار
شده چون پهلویی که پشت در پاشیده شد از هم
عمود خیمه٬ بر فرقش
عمود آهنین افتاد و سر پاشیده شد از هم
سرش پاشیده شد اما
دل بابا برایش بیشتر پاشیده شد از هم
#مهدی_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem