#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#ولادت
#مثلث_ترکیب
چله نشین صدفم، دُر شدم
از نفحات نبوی پر شدم
بنده ی دل تا که شدم، حُر شدم
روی لبم نشسته این زمزمه
فاطمه یافاطمه یافاطمه
تشنه شدم، آب زلالم بده
گرسنه ام، رزق حلالم بده
مرغ بهشتم، پر و بالم بده
کبوتر گنبد خضرا منم
عبد نبی، نوکر زهرا منم
فرصت چل روزه ی حق سر رسید
سیب بهشتی معطّر رسید
خدیجه را سوره ی کوثر رسید
خیر کثیر ازلی آمده
همسر محبوب علی آمده
باز در لطف خدا باز شد
به اذن حق، دوباره اعجاز شد
خوش آمدی، مکّه سرافراز شد
عقل شده مست حضور از شما
جهل شده زنده بگور از شما
رحمت و رحمانیتت گفته که
جلوه ی ربانیتت گفته که
پرتو نورانیتت گفته که
کرسی تان کنگره ی عرش بود
بهشت، زیر پایِ تان فرش بود
تو کیستی، حبیبه ی کبریا
شافعه ی محشر روز جزا
سایه نشینت شده اند انبیاء
مادر اسلام به غیر از تو کیست
مادری ات، روز جزا دیدنیست
تو دختر رسالتی، فاطمه
تو همسر ولایتی، فاطمه
تو مادر امامتی، فاطمه
شیعه همیشه زیر دین شماست
به زیر دین حسنین شماست
مادر سادات! چه ها کرده ای
سنگ دلم را تو طلا کرده ای
ز خاک ها فضه بپا کرده ای
خدا به نور تو مباهات کرد
چادر تو معجزه خیرات کرد
فاطمه ای بانوی نوکر نواز
اشاره کن! قنبر و فضه بساز
قبله شده به سمت تو در نماز
نماز تو، شکسته هم کامل است
کعبه ی بی فاطمه سنگ و گل است
سوره ی کوثر وسط کوچه، تو
حیدرِ حیدر وسط کوچه، تو
جای پیمبر وسط کوچه، تو
حمایت از جان ولی می کنی
می افتی و "علی علی" می کنی
#امیر_عظیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا
#مدح
#ولادت
#مربع_ترکیب
...صبح شور آفرين ميلادت
لحظهها چون فرشتگان شادند
چار تن بانوي بهشتی هم
گل فشاندند و دل ز كف دادند
داد فرمان، خدا به پيغمبر
كه: «فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انحَر»
مثل «حوا» شميم جنت را
«مريم» آن جا به يك اشاره گرفت
بوسه بر خاک پايت «آسيه» زد
دامنت را به شوق، «ساره» گرفت
جز تو اي معنی «كلام الله»
كيست شايستۀ «سلام الله»؟
ای وجودی كه در كمال شهود،
هستیات نورِ عالمِ غيب است
نام پاک تو بیوضو بردن
نزد اصحابِ معرفت، عيب است
با علي نُه بهار پيوستی
دَرِ خواهش به روی خود بستی
به خدا، خانۀ گِلين تو را
اشتياق حبيب، پُر كرده ست
عطر ناب «لِيُذهِبَ عَنكُم»
بوي«امَّن يُجيب» پُر كرده ست
حلقه زد گرد چهرهات چون ماه
هالۀ «اِنَّما يُريدُ الله»
لطف سرشارت، اي عصارۀ وحي
خستگان را به مهر، تسكين داد
تا سه شب، قوت خويش را هر شب
به يتيم و اسير و مسكين داد
در شگفت از تو قدسيان ماندند
سورۀ نور و هل اتي خواندند
چه كسي ميبَرد گمان كه خدا
به كنيز تو رتبه كم داد؟
فضه شد ميهمان مائدهای
كه خدا پيش از اين به مريم داد
میتوان با محبت تو رسيد
به رهايی به روشنی به اميد
نيمه شبها كه در دل محراب
ذكر آيات نور داشتهای
اي نمازت نهايت معراج!
عرش را پشت سر گذاشتهای
باغ سجاده غرق عطر تو بود
همه آفاق، زير چتر تو بود
صلح سبز «حسن» كه جاری شد
چشمه در چشمه از پيامت بود
نهضت سرخ روز عاشورا
شعله در شعله از قيامت بود
خطبه را زينب از تو چون آموخت
سخنش ريشه ستم را سوخت
ای دلت در كمال بیرنگی
از همه كائنات، رنگين تر!
بود بار امانت از اول
روی دوشت ز كوه، سنگين تر
تو منزّهترينِ زنهایی
بر بلنداي نور، تنهايی
با همان دست عافيت پرور
كه پرستاری پدر كردی،
از امام زمان خود، ياری
در هياهوی پشت در كردی
سرمه ديده، خاک پايت باد
همه هستیام فدايت باد...
#محمدجواد_غفورزاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#ولادت
#مدح
#غزل_مثنوی
دنیا به کام تلخ من امشب عسل شده است
شیرین شده است و ماحصلش این غزل شده است
تاثیر مهر مادریت بوده بر زبان
این واژه ها اگر به تغزل بدل شده است
مادر! حضور نام تو در شعر های من
لطف خداست شامل حال غزل شده است
غیر از تو جای هیچ کسی نیست در دلم
این مسأله میان من و عشق حل شده است
سیاره ای که زهره نشد آه می کشد
آه است و آه آنچه نصیب زحل شده است
زهرایی و تلألو نور محبتت
در سینه ام ز روز ازل لم یزل شده است
با نام تو هوای غزل معنوی شده است
بی اختیار وارد این مثنوی شده است
هرگز نبوده غیر تو مضمون بهتری
تنها تویی که بر سر ذوقم می آوری
نامت مرا مسافر لاهوت کرده است
لاهوت را شکوه تو مبهوت کرده است
از عرش آمدی و زمین آبرو گرفت
باید برای بردن نامت وضو گرفت
نور قریش! تا که تویی صاحب دلم
غرق خداست شعب ابی طالب دلم
عمرت نفس نفس همه تلمیح زندگی است
حرفت چراغ راه و مفاتیح زندگی است
از این شکوه، ساده نباید عبور کرد
باید مدام زندگیت را مرور کرد
چون زندگیت ساده تر از مختصر شده است
پیش تجملات، جهازت سپر شده است
آیینه ای و سنگ صبور پیمبری
در هر نفس برای پدر مثل مادری
اشک شما عذاب بهشت است، خنده کن
لبخندت آفتاب بهشت است، خنده کن
دنیای ما نبوده برازنده ی شما
هجده نفس زمین شده شرمنده ی شما
آیینه ای نهاده خدا بین سینه ام
حس می کنم مزار تو را بین سینه ام
مانند آن خسی که به میقات پر کشید
قلبم به سوی مادر سادات پر کشید
#سید_حمیدرضا_برقعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#قصیده
جهان بدون تو ای آفتاب عالم تاب!
به کورِ تشنه شبیه ست در کویرِ سراب
تو کوثرآمدِ لطفی، از ابتدای حیات
بشر به خیر تو محتاج، چون گیاه به آب
به آستانه ی فهم تو ای سریره ی قدر!
نمیرسد مگر اندیشه ی اولوالاباب
تمام عمر به دنبال وصف ذات تو بود
نیافت واژه ی در شأن، ذهنِ مضمون یاب
دری خدا به مقامت گشود، لفظ کثیر
به باب کثرت اگر رفته، هست از این باب
تو را به اسم نشاید صدا زدن، هرچند
شکسته است کمر، بارِ وصفت از القاب
تو در مثل شب قدری، ندیده هیچ زمان
شبی شبیه تو را چشم روزگار به خواب
تو آن ستاره ی صبحی که چشم شبزدگان
ندیده اند هنوزت به جهدِ اسطرلاب
چه مُهرها که به نام تورّم آمده اند
به پای تو بنشانند بوسه در محراب
بر آن دو دست تو گلبوسه زد رسول، دو دست
که عکس باغ جنان را گرفته اند به قاب
به احترام تو باید تمام قد برخواست
که سیره ی نبوی میکند چنین ایجاب
تو کیستی؟ که هم انسیه ای و هم حورا
تو کیستی؟ نرسد این سوال ها به جواب
یهودی از نفس چادرت مسلمان شد
مسیحه ایست که او را صدا زنند: حجاب
به دست توست تمام امور، از این روست
اگر تو را "أمَةُ الله" کرده اند خطاب
قسم به خاک رهت دیدنی ست در محشر
زبان گشودنِ هفت آسمان به "کُنتُ تراب"
سوار ناقه ای از نور میرسی، گویی
که آفتابِ قیامت تو را شده ست رکاب
دخیل بسته ی أهدابِ مِرطِ فاطمه ایم
بهشت میدمد از رشته های آن جلباب
بهشت گفتم و دیدم بر آستان درش
شرار کینه ی ابلیسیان گرفته شتاب
بهشت، روضه ی جانسوز توست، آنجا که
ملک بر آتش دل ریخت لحظه لحظه شراب
غم تو ای شبِ قدر! آن قَدَر که سنگین بود
خمیده شد سر دفن شبانه ات مهتاب
بگو کجای فلک دفن کرده اند تو را
که چرخ میزند اینگونه صبح و شام سحاب
مرا ز هرم جهنم رهانده آتش غم
دل من است که پیش از عذاب دیده عذاب
مگرد طاعتِ سرخوش! پیِ بهشت خدا
بهشت سوخته ی اهل بیت را دریاب
#مسعود_یوسف_پور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#ولادت
#ترکیب_بند
پرواز می دهیم که بال و پرت کنیم
معراج می بریم که پیغمبرت کنیم
دیگر بس است خلوت چله نشینی ات
وقتش رسیده است مقرب ترت کنیم
دسته گل قدیمی خود را از این به بعد
دست تو می دهیم که تاج سرت کنیم
حالا نماز شکر بخوان فدیه ات بده
تا صاحب زلال ترین کوثرت کنیم
می خواستیم فرق کنی با پیمبران
می خواستیم آینه ی دیگرت کنیم
این سیب را بگیر و برای خودت ببر
وقتش شده است فاطمه را دخترت کنیم
شایسته است با پدر فاطمه شدن
از خانواده ی پسری ابترت کنیم
می خواستیم نسل تو زهرا نسب شود
ضرب المثل برای عجم تا عرب شود
خورشید، آفتابی انور فاطمه است
صبحی اگر که هست بدهکار فاطمه است
آیینه اش سه مرتبه خود را ظهور داد
پیغمبر و علی همه تکرار فاطمه است
هر جلوه ای که جلوه ی نوری نمی شود
زهرا شدن فقط و فقط کار فاطمه است
شام زفاف پیرهن کهنه می برد
این تازه اولین شب ایثار فاطمه است
فردا اسیر دست جهنم نمی شود
امروز هر کسی که گرفتار فاطمه است
زهرا اگر نبود ولایت نداشتیم
گمراه می شدیم و هدایت نداشتیم
زهرا بنا نداشت خودش را بنا کند
می خواست بنده باشد و یا ربنا کند
مثل علی عروج نمازش امان نداد
اصلاً به پای پر ورمش اعتنا کند
تا که مدینه از گل توحید پر شود
کافی است در قنوت خدا را صدا کند
طبق روال هر شب جمعه نشسته تا
قبل از خودش سفارش همسایه را کند
دستی که پیش خانه ی زهرا دراز نیست
در شرع بر جناز ه ی آن کس نماز نیست
او آمد و خزان زمین را بهار کرد
بر شاخه ها شکوفه ی عصمت سوار کرد
آیا بدون مُهر مناجات فاطمه
می شد به سجده کردن خود افتخار کرد؟
وقتی شب زفاف پیمبر رسید و بعد
بین علی و فاطمه تقسیم کار کرد
خوشحال شد تمامی احساس معجرش
وقتی رسول فاطمه را خانه دار کرد
آن هم برای حاجت مسکین شهر بود
روزی اگر ز حادثه میل انار کرد
اخلاص پینه هایش همیشه زبان زد است
از بس که دست فاطمه در خانه کار کرد
وقتی تمام قاطبه ها بی حماسه بود
خود را خمیده کرد ولی ذوالفقار کرد
پس می شود برای عوض کردن زمان
نو آوری فاطمه را اختیار کرد
بی فاطمه که شیعه شکوفا نمی شود
شیعه مرید دشمن زهرا نمی شود
دنیا ندیده است سفر های این چنین
جز در هوای فاطمه پرهای این چنین
دیروز می شدند درختان بدون سر
امروز می دهند ثمر های این چنین
سر می دهیم و منت یاغی نمی کشیم
همواره سر خوشیم به سرهای این چنین
دارد بساط کفر زمین جمع می شود
پیچیده در زمانه خبرهای این چنین
اصلاً بعید نیست که او رو کند به ما
از مادری چنان و پسرهای این چنین
لبنان مگر چه داشت به جز نام فاطمه
آری عجیب نیست ظفرهای این چنین
دل های ما همیشه پر از یاد فاطمه است
این سرزمین قلمرو اولاد فاطمه است
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#ولادت
#مثنوی
آن شب زمین مکه بر خود ناز می کرد
با ناز خود درهای رحمت باز می کرد
آن شب حرم سر تا قدم حق را هدف بود
گویای تکبیر بلال از هر طرف بود
آن شب شفق در باغ دل ها لاله می کاشت
آن را به عشق یار هجده ساله می کاشت
آن شب سحر سجاده ی دل باز می کرد
قامت به قد قامت، مودّت ساز می کرد
آن شب فلق شعر گل مهتاب می خواند
از بهر غم، شادی، حدیث خواب می خواند
آن شب سپیده جامه بر تن چاک می کرد
گرد ملال از روی احمد پاک می کرد
آن شب زمان چرخ و فلک را تاب می کرد
کلک قضا لوح قدر را آب می داد
آن شب زمین آبستن شور و شعف بود
غواص دل آماده ی صید صدف بود
آن شب منا شعر مبارک باد می خواند
زیبا سرود آن شب میلاد می خواند
آن شب خدیجه بود و درد بار داری
از بارداری بود کارش بی قراری
آن شب ز تنهایی روانش رنج می برد
رنج شکوفایی به پای گنج می برد
آن شب زنان مکه بر او پشت کردند
از او بریدند و نکوهش مشت کردند
آن شب درّ ناسفته ای، بحر کرم سفت
طفلی که بودش در رحم با او سخن گفت
آن شب میان آن دو اسراری مگو بود
وقت شکوفایی نخل آرزو بود
آن شب به مادر از بهشت و حور می گفت
از مرگ ظلمت در دیار نور می گفت
آن شب سحر آهنگ شادی ساز می کرد
در را برای صبح صادق باز می کرد
آن شب خدیجه بود و آه جانگدازش
لطف خدای مهربان و سوز و سازش
آن شب بهشتی بانوان امداد کردند
با یاری خود قلب او را شاد کردند
آن یک به دستش ساغری آکنده از مُل
آن یک برایش سندس و استبرق و گل
آن یک به پایش با ترنم لاله می ریخت
لبخند از لب در، دیار ناله می ریخت
آن یک برایش باده در پیمانه می کرد
آن یک پریشان گیسوانش شانه می کرد
مریم به گوشش آیۀ انجیل می خواند
آسیه بهرش داستان نیل می خواند
سارا برایش عود و عنبر دود می کرد
او را مهیا بهر یک مولود می کرد
ناگه خدا از راز هستی پرده برداشت
آهنگ فتح نور در شهر سحر داشت
تا مصطفی را ابتران ابتر نخوانند
شعر هجا در وصف پیغمبر نخوانند
ام القرا آیینه دار نور گردید
چشم کج اندیشان عالم کور گردید
کون و مکان را ذات حق زیب و فری داد
بر خاتم پیغمبرانش دختری داد
آن هم چه دختر نازنین و ناز پرور
دختر نه بلکه بر یتیم مکه، مادر
بالاتر از او بین زن ها دختری نیست
در امتحان همسری شد نمره اش بیست
هر تار مویش آیۀ حبل المتین است
بر حلقۀ انگشتر خاتم، نگین است
آمد به دنیا عصمت کبرای سر مد
ام الائمه فاطمه ام محمد
آمد به دنیا شاهکار کل خلقت
گنجینۀ شرم و حیا و کان عصمت
آمد به دنیا آنکه نورش منجلی بود
معراج احمد بود و منهاج علی بود
آمد به دنیا آن که هستی هست مستش
از مستی هستی بشر شد پای بستش
گر او نبودی هستی عالم نبودی
مشهودی از آب و گل و آدم نبودی
گر او نبودی زندگی بی محتوا بود
در پردۀ ابهام آیات خدا بود
او رحمتی بر رحمه للعالمین است
او زینت آیات قرآن مبین است
بر جسم ختم الانبیا روح است زهرا
بر کشتی عدل علی نوح است زهرا
آئینه دار نهضت پیغمبر است او
بهر پدر دلسوزتر از مادر است او
مظهر خدا هست و خدا را اوست مظهر
ساقی علی هست و علی را اوست کوثر
شرمنده از نور جمالش آفتاب است
درس نخستین بر زنان حفظ حجاب است
لب های ختم الانبیا بوسید دستش
پیمانۀ صبر علی گردید مستش
از بس که داده ذات حق قدر و مقامش
قد قامت احمد بود از احترامش
بی فاطمه نام نبی معنا ندارد
فرقی علی با حضرت زهرا ندارد
#ژولیده_نیشابوری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#ولادت
#مثنوی
بین محراب ازل گرم سجودی بانو
اولین فاطمه صبح وجودی بانو
سرّ «لولاک» که تکلیف مرا روشن کرد
علت خلقت افلاک تو بودی بانو
کس ندانست که جبریل نگاهت یک عمر
با خدا داشت عجب گفت و شنودی بانو
هر سحرگاه تو معراج دمادم داری
بال پرواز تو نشناخت فرودی بانو
باز از جنت الاعلای تو سمت ملکوت
هر ملک آمده با کشف و شهودی بانو
پلک بر هم زدی و عشق به جریان افتاد
صد و ده پنجره اعجاز گشودی بانو
آمدی آینه نور الهی باشی
حسن مطلق شوی و لا یتناهی باشی
عصمت حضرت حق شد متجلی در تو
میفرستد خود الله تحیت بر تو
روی لب زمزمه نابِ تبسم داری
با خدایت چه کلیمانه تکلم داری
آسمان با تو و تسبیح لبت مأنوس است
روشنی بخش دل و جان تو «یا قدّوس» است
آمدی آینه عصمت ایزد باشی
آمدی ام ابیهای محمد باشی
نبی الله به دیدار تو عادت دارد
با تماشای تو هر لحظه عبادت دارد
قلب پر مِهر تو گنجینة الاسرار نبیست
کوثری! سهم جهان در طلب تشنه لبیست
آمدی فاطمه صبح ازلی روشن شد
آمدی فاطمه چشمان علی روشن شد
چشم مولا که شد از نور تو روشن ای ماه
گفت: لا حول و لا قوة الا بالله
نام تو فاطمه یا فاطمه تسبیح علی ست
یاد تو لحظه اعجاز مفاتیح علی ست
عاشقانه تو که با یاد علی می خوانی
دم به دم در همه جا نادعلی میخوانی
شده تسبیح لبت نغمه حیدر حیدر
ذکر هر روز و شبت نغمه حیدر حیدر
با تو تکلیف قدر حکم قضا معلوم است
در کنار تو دگر صبر و رضا معلوم است
تو که در بندگی و زُهد و وفا دریایی
پاره قلب نبی، انسیة الحورایی
لحظه هایت همه ایثار، صداقت، تقوا
راضیه، مرضیه ، صدیقه ، زکیّه ، زهرا
حب تو موهبت حضرت حق در دل هاست
خانه ات تا به ابد مقصد سرمنزل هاست
خانه ساده ات از صدق و صفا لبریز است
قلب سجاده ات از شور دعا لبریز است
رحمت و جود و سخا جلوه ای از آیه توست
که مُقدّم به تو یا فاطمه همسایه توست
خانه داری تو که شهره آفاق شده
عرش أعلی به تماشای تو مشتاق شده
هر کس از باغ بهشت تو سخن میگوید
از بزرگی و کرامات حسن میگوید
بر سر دوش نبی نور دو عینی داری
جان عالم به فدایت! چه حسینی داری
در کرمخانه لطف تو مقرب باشد
هر که خاک قدم حضرت زینب باشد
قدر یک گوهر یکدانه تو مکتوم است
ام کلثوم تو مانند خودت مظلوم است
از نگاه تو فقط نور خدا میبارد
هر کسی نام تو را روی لبش میآرد
نا خود آگاه دلش چشمه ای از ایمان است
هر کسی نیست در این دایره سرگردان است
بین دستان تو دستاس اگر میگردد
گردش کون و مکان هم به تو بر میگردد
آسمان محو تو و این همه معصومیّت
گرهی زد به پر چادر تو با نیّت
چادرت مظهر تقوا و عفاف است ببین
آسمان دور سرت گرم طواف است ببین
هر کسی نزد تو احساس بهشتی دارد
چادرت رایحه یاس بهشتی دارد
چه بگویم که بود فاطمه جان درخور تو
عالمی گشته مسلمان تو و چادر تو
مدحت ای سوره بی خاتمه کی کار من است
شرح اوصاف تو یا فاطمه کی کار من است
جنتی هست اگر، شمس دل افروزش تو
عالمی هست اگر، ماه شب و روزش تو
کیست که رتبه والای تو را دریابد
خاک زیر قدمت مرتبه زر یابد
آب مهریه تو گشته و تطهیر شده
در دل شیعه فقط مهر تو تکثیر شده
حب تو روشنی عرصه محشر باشد
در دل هر که ولای تو و حیدر باشد
میشود با نظر لطفت الهی، مادر
به سوی جنت الاعلای تو راهی، مادر
این تویی که همه جا اذن شفاعت داری
تو که در هر نفست صبح هدایت داری
انقلاب تو شده مبدأ ایمان مادر
شده مدیون تو و خون تو قرآن مادر
با وفاداری تو راه ولایت باقیست
راه ایثار و صبوری و شهادت باقیست
یک تنه در وسط کوچه قیامت کردی
بسته شد دست علی و تو امامت کردی
با قیامت به همه درس بصیرت دادی
تو به دین بار دگر شوکت و عزّت دادی
نقش یا فاطمه سر بند مجاهدها شد
امتداد ره تو نهضت عاشورا شد
مکتب سرخ تو الحق که حسینی ها داشت
نسل نورانیات ای عشق، خمینی ها داشت
ماند نام تو و در کل جهان نامی شد
نور تو مطلع بیداری اسلامی شد
همه دنیا شده فریاد عدالت خواهی
کاش این جمعه شود با مددِ تو راهی
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
عالمی منتظر گفتن بسم الَّه اوست
کاش میآمد و بودیم کنارش، یارش
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
#یوسف_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#ولادت
#ترکیب_بند
این کیست اینکه شرحِ الفبای خود شده
زُهره شده است و محوِ تماشای خود شده
در بی زمانِ مانده به میلاد ، سر بلند
از امتحانِ روشنِ فردایِ خود شده
با سیزده مناره خدا را صدا زده
قد قامتِ بلندِ مُصَلّایِ خود شده
منظومههایِ شمسیِ او بی نهایتاند
گرمِ شُکوهِ دیدنِ ژرفای خود شده
عقلِ فرشتهها که به جایی نمی رسد
خود پاسخِ شگفتِ معمّایِ خود شده
حالا علی برایِ علی جلوه کرده است
آئینهی تلألؤ همتای خود شده
اصلاً خدا هر آن چه که می خواست ، او شده
این کیست اینکه حضرتِ زهرای خود شده؟
اشراقِ آسمانیِ رازِ تبارک است
صبحِ نزولِ سوره یِ کوثر مبارک است!
دل میبَری غزل غزل از این ترانهها
والاترین عزیز ترین مادرانهها
با جذبههایِ چادرِ خورشید دوزیات
گُل میشوند غنچه به غنچه جوانهها
تسبیح را به دست بگیر و ببین که باز
معراج میروند همین دانه دانهها
با آیههای سورهی قدر آمدی که ما
ایمان بیاوریم به آن بی نشانهها
هر صبح با سلامِ پیمبر طلوعِ توست
تنها بهانهی پدرت از بهانهها
آتش گرفت اگر تنِ تب دارمان چه غم
پایِ دعای نورِ تو سر زد به خانهها
یا نور ، فَوقَ نور ، علیٰ نور ، نورِ نور
خورشید می شویم از این جاودانهها
سلمان که از شماست پس از ایلتان شدیم
با این حساب ما همه فامیلتان شدیم
سَرو آمدی که پایِ علی همسری کنی
اصلاً رسیدهای که علی پَروری کنی
با خطبهات حماسهای از واژهها شکُفت
شاید زمانِ آن شده پیغمبری کنی
تو از خودت برایِ خدا خرج می کنی
تا پاسداری از شرفِ سنگری کنی ...
که ریشهی ولایت از آن آب میخورد
تا سایهای بگیرد و حق گُستری کنی
نهجالبلاغه خوان مدینه ، طنین تو
پیچیده تا که شرحِ علی محوری کنی
شیرازهی عفاف و حجاب و حیا و صبر
تنها به دستِ توست که مرد آوری کنی
ما شیعه زادهایم به این دل خوشیم تا
بیمار میشویم کمی مادری کنی
بانو به قول خواجه هواخواهِ خدمتیم
جا ماندگان قافلههای شهادتیم
یادش بخیر یادِ شهیدان یکی یکی
شوریدههایِ حضرتِ باران یکی یکی
خرّم شده است شهر به شهرِ دیارمان
از خونِ گرم و قامت ایشان یکی یکی
جبهه گرفته بویِ تو را که گرفتهای ...
سرهای سرخ بر سرِ دامان یکی یکی
بحرین و مصر و تونس و صنعا زِ خواب جَست
از انقلابِ پیر جماران یکی یکی
اکنون رسیده است زمانش که بشکنند
طاغوتهای سنگی انسان یکی یکی
با بیرق ولیِّ زمان میزنیم پا ...
بر قلههای دانشِ دوران یکی یکی
بر لب فرشته نامِ تو آورد گریه کرد
سجّاده دردِ پایِ تو حس کرد گریه کرد
جان میدهیم و از درتان پَر نمیزنیم
موجیم و سر به ساحلِ دیگر نمیزنیم
وقتی که حرف ، حرفِ ولایتمداری است
ما دَم زِ غیر تا دمِ آخر نمیزنیم
وقتی که امر نائبتان فرضِ جان ماست
سنگِ کسی به سینهی باور نمیزنیم
فصل بصیرت است بجز با لوای او
حتی قدم به عرصهی محشر نمیزنیم
ما را فقط به پایِ ولایت نوشتهاند
ما سینه پایِ بیرق دیگر نمیزنیم
با ذوالفقارِ نامِ علی پا گرفتهایم
ما درسِ خود زِ مکتب زهرا گرفتهایم
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#مربع_ترکیب
به نام حضرت معشوق حضرت دلبر
کشیده واژه به اوصاف حضرت مادر
رسیده شعرِ من امشب به سوره« کوثر»
به کل عالمِ هستی تاج و هم سرور
نوشت مادر و شاعر به لکنت افتاده
خدا به اهل زمین هدیه ماه را داده
به اسم نور علی نور واین الههء نور
زده است حضرت «الله» نغمهء صور
و چیده در فلکش بزمِ یک شراب طهور
بساط عاشقی و مستی ملائک جور
و داده «فاطمه» را و زمین مزین شد
و چشم عالم هستی چقدر روشن شد
نوشت«فاطمه» هفت آسمان تبسم کرد
زخاک چادر او خاک هم تیمم کرد
و آسمان و زمین دست و پاش را گم کرد
حدیث عشق تو را باب بین مردم کرد
خدا تورا« اشْرَقَتَ الارضُ فی السماء» خوانده
تورا که « ام ابیها» ی مصطفی خوانده
سلام ما به تو مادر که روح خورشیدی
سلام ما به تو مادر که اصل توحیدی
که مِهرِ مادریت را به شیعه بخشیدی
تو برق عشقِ « علی» را به چشممان دیدی
چگونه سجده گذاریم مادری تورا
و شکر حضرت حق مادرم شده «زهرا»
قسم به سورهء «کوثر» به آیه ء «تطهیر»
و ذرّه ذرّهء نورت که میشود تکثیر
قلم حقیر شده است پای این تقریر
و واژه واژه غزل می چکد از آن تکریر
به شعر از نفس افتاده جان تازه بده
و مادری کن و بر بنده ات اجازه بده
نشسته ام که به دست آورم نگاهت را
سپید کن،شبِ تاریکِ «رو سیاهت» را
به آسمان برسان این«غبارراهت» را
بگیر دستِ منِ اوفتاده چاهت را
ببخش اینکه نبودم دلبخواه شما
بمیرم اینکه نبینم اشک و آه شما
فضای سینه پر از عشقِ بی کرانه شده
برای از تو سرودن دلم بهانه شده
و شاعری که دلش تنگ، از زمانه شده
تمام دارو ندارش همین ترانه شده
کنار شعر« دو رکعت» غزل نوشته شده
قسم به مادریت ،شاعرت شکسته شده
#نرجس_قادری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#مربع_ترکیب
در خاطره ماندگار بودن
همشیرۀ ذوالفقار بودن
حوریه و خانه دار بودن
این قدر بزرگوار بودن
کار چه کسی است غیر زهرا
ماییم و دعای خیر زهرا
شأن تو کجا و بال ادراک
افتاده به زیر پات افلاک
منظور خدا حدیث لولاک
ای خواستگارت پدر خاک
مهریۀ هر که آب باشد
همدوش ابوتراب باشد
ای روح برابر پیمبر
ای سورۀ کوثر پیمبر
ای حیدر دیگر پیمبر
ای آمنه مادر پیمبر
ای سیب بهشت را نتیجه
سرمایۀ حضرت خدیجه
#مصطفی_صابرخراسانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#عزل
مشگل گشای عالم و از عالمی سری
از جن و انس و حور و ملائک تو سرتری
شرح فضائل تو نگنجد به ذهن ما
از کل کائنات جهان هم فراتری
هستی یگانه دخت نبی یامکرمه
آخر رسول حضرت حق را تو مادری
در ماسوا و خلقت و این چرخ روزگار
تنها تویی که یاور و هم شأن حیدری
دادی تو پرورش حسنین و عقیله را
هم بضعه الرسولی و هم سر داوری
بالاتر از مقام تمام رسالتی
گنجینه معارف ربی و کوثری
مارا کسی به جز تو پناهی نمیدهد
بر شیعیان فقط تو شفیعه به محشری
فخرم همین بود که کنم کل عمر خود
در مجلس عزای حسین تو نوکری
#جواد_بدری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#ولادت
#ترکیب_بند
قلم مطهر و صفحه مطهر و تحریر
به آب و تاب کنم وصف آیه ی تطهیر
تو کیستی که همه قاصرند از درکت
چگونه میشود آخر تو را کنم تفسیر
مقابل قدمت جبرییل زانو زد
ز بس جلالیت ذات توست عالمگیر
به پیشگاه شما از خدا پیام رسید
سلام حضرت کوثر... سلام خیر کثیر
قسم به لوح و قلم گر اراده فرمایید
به باب میل شما می خورد رقم تقدیر
میان خانه نشستید و ذکر می گویید
تمام ارض و سماوات غرق این تکبیر
تمام خلق تو را در نقاب و دیده و بس
فقط خدا زخ تو بی حجاب دیده و بس
زمانه ظرف ندارد که تو ظهور کنی
کجا به کوتهی فکر ما خطور کنی
اگر قنوت بگیری میان سجاده
تمام شهر به یک غمزه غرق نور کنی
کلیم خانهی حیدر! به یک دعای سحر
سرای کوچک خانه شبیه طور کنی
تو بهجت دل مولایی و به یک لبخند
وجود خستهی او را پر از سرور کنی
فضای کوچه پر از عطر سیب میگردد
ز هر دیار اگر لحظهای عبور کنی
تو روح عاطفهای... گرچه من گنهکارم
مرا مباد ز خود لحظهای تو دور کنی
غبار راهم و تو سایهی سرم هستی
چه غم به روز قیامت تو مادرم هستی
دگر زمان سرور پیامبر آمد
که گاه زخم زبان قریش سر آمد
تو همزبان خدیجه شدی میان رحِم
که غم مخور شب تنهاییات سحر آمد
برزگ بانوی کعبه چقدر تنها بود...
ز دیدههای پر از مهر او گوهر آمد
شمیم سیب بهشت از حجاز میآید
نگار ماست غریبانه از سفر آمد
خدا برای علی خلق کرده است تو را
برای شیر خدا بهترین سپر آمد
تمام فخر علی شوهری فاطمه است
خبر دهید به حیدر که همسفر آمد
به روی شانهی تو بیرق علی برپاست
علی که فاطمه دارد همیشه پا برجاست
کریم شهر علی سفرهدار زهرا بود
جمال حق علی... آینهدار زهرا بود
به دست خالی از این خانه سائلی نرود
که در کنار علی خانهدار زهرا بود
قسم به آن زرهی که همیشه پشت نداشت
میان دست علی ذوالفقار زهرا بود
اگر چه نام علی همردیف با نمک است
بر این ملیح زمانه نگار زهرا بود
همه زمین و زمان در طواف روی علیست
مطاف روی علی در مدار زهرا بود
حسن کریم و حسین دستگیر عالمیان
همیشه محور این اعتبار زهرا بود
از آن زمان که گل ما به عشق میآمیخت
خدا خدایی خود را به پای زهرا ریخت
خدا به وسعت عرشش تو را معظم کرد
کنیز خویش صدا کرده و مکرم کرد
صدای هر تپش توست ذکر علی
به این صدا همهی ذکرها منظم کرد
میان عرصهی محشر شفاعت همه را
به گوشهای ز نخ چادر تو محکم کرد
سپس گشود مسیر ورود جنت را
گروه فاطمیون بر همه مقدم کرد
چکیدهی جلوات تو و علی روزی
حسین گشت و به پا بیرق محرم کرد
برای اینکه بماند همیشه جلوهی تو
میان قامت زینب تو را مجسم کرد
به هرم آتش دوزخ بسوزد آن دستی
که بین کوچه به یک ضربه قامتت خم کرد
میان آن در و دیوار خون تازه نشست
بلند مرتبه بودی و حرمت تو شکست
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem