#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#ولادت
#مسمط_مسدس
دراین هوای خوب و، بارانیِ بهاری
وقت است آسمانا، برما کرم بباری
ساقی بیار باده، سرآمده خماری
بگذار تا گذارم، سجاده را کناری
برما ببخش یارا، از باب یادگاری
یا مرهم نگاهی، یا زخم ذوالفقاری
یا رحمة الوسیعه یا دافع البلیه
یا باسط الیدین باللطف والعطیه
یا دائم العنایة مَنّاً علی البریه
عیدانۀ نزول مرضیة الرضیّه
انظر الی فقیرک فی هذه العشیه
مگذار عاشقان را در هرم بیقراری
امشب مجاز باشد بامی وضو گرفتن
برپای خمره شور اللهُ هو گرفتن
برخیز جا نمانی! از این سبو گرفتن
باید که در حریم او آبرو گرفتن
رو بر حبیب کردن ازغیر رو گرفتن
با حُبِّ این حبیبه محبوب کردگاری
دل دل نکن دل من برخیز بی بهانه
ساکت چرا نشستی؟ سرمست وعاشقانه
همپای می گساران درمجلس شبانه
با لهجۀ قناری با من بخوان ترانه
دیگر بس است ماتم تا چند غمگنامه؟
رخت سیاه و روضه اشک عزا و زاری!
شبهای غصه رفت و صبح سرور آمد
منشور شور آمد شور شعور آمد
تا قلب قاب قوسین رمز عبور آمد
چون جانب خدیجه طه ز طور آمد
سوی رسول پیک الله نور آمد
کوثر عطا نمودت پروردگار باری
بس که به سجده گفتی یا واهب العطایا
دریاب مصطفایِ، دلخسته را خدایا
حق هدیه کرده برتو محمودة السجایا
دادیم برتو دختر... نه منتهی المنایا
یعنی ابوالعجایب را دافع البلایا
او یکتنه سپاهِ شیر خداست آری
به به چه دلنوازی به به چه چاره سازی
چه کعبۀ لطیفی چه عشق جانگدازی
چه مهر دل فروزی چه سرو سرفرازی
به به چه عزّ و جاهی چه نام پر ز رازی
برخیز یا محمد شکر خدا نمازی...
برپا بدار بهر این حسن همجواری
به به نتیجه داده شیدائی خدیجه
آمد تمام عشق رویایی خدیجه
آمد انیس وقت تنهایی خدیجه
به به چه دلنواز است لالایی خدیجه
دارد به سینه شور غوغایی خدیجه
جان می کند فدای دلدار افتخاری
امشب از آسمانها بارد نوید رحمت
زهرا شکوه عصمت زهرا کلید رحمت
قدر مقدرِ عشق صبح سفید رحمت
زهرا پس از محمد نام جدید رحمت
مهرش هرآنکه دارد دارد امید رحمت
با اهل او ندارد هرگز جحیم کاری
یوم النشور فردا وقت جزا محمد!
در لحظه ی ظهورِ عدل خدا محمد!
گویند اهل محشر وا ویلتا محمد!
هنگامۀ عبور خیرالنساء محمد!
از اولیاء گرفته تا انبیا... محمد!
دارند سوی زهرا چشم امیدواری
ما نیز برعطای زهرا امیدواریم
یکریز بیقرار بانوی بیقراریم
دلخسته و خراب یک ماه بی مزاریم
هرچند که سیاه و زشت و تباه و تاریم
اما ز کرده های خود سخت شرمساریم
مگذار تا بمیریم با درد شرمساری
مادر چقدر فکر حال من و شما بود
شبهای جمعه غرق گریه در التجا بود
خواهان راحتی عشاق مرتضی بود
او لطف کرد و کار امثال ما جفا بود!!
گاهی گناه کردیم آخر کجا روا بود؟
خیر کثیر یعنی لطف همیشه جاری
هرچند غرق غفلت... جمله گناه کاریم
تاهست عشق زهرا سرشار افتخاریم
برعرشۀ سفینه شکر خدا سواریم
در خیمۀ حسینی، دائم حسن مداریم
سرمایه جز ولای مولا علی نداریم
شادیم از این غنا و مستیم از این نداری
عمریست بینوای ایل وتبارتانم
همواره بیقرار و بیمار و زارتانم
دلتنگ بوسه ای بر، سنگ مزارتانم
اینجا پی شما و محشر کنارتانم
هنگام مرگ مادر... در انتظارتانم
ازمن مگیر فیض این چشم، انتظاری
مرضیّه ای و از ما ایزد رضاست با تو
دلهای عاشقانت حاجت رواست با تو
از دام درد و غصه قلبم رهاست با تو
از آتش عذاب دوزخ جداست با تو
هستی پر از نوای شیر خداست با تو
دست تو عالمی را کرده علی نگاری!
بسکه علی نوشتی بس که علی سرودی
اول شهید راهِ، شیر خدا تو بودی
تو رنگ سبز شیعه تو سرخی و کبودی
با سینۀ شکسته تا عرش پرگشودی
دستی برآر بلکه از ره رسد به زودی
فریاد انتقام صمصام تک سواری
#مجتبی_روشن_روان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#ولادت
#مربع_ترکیب
در میان شعر تو بانو! اگر حاضر شدم
خواندم اول کوثر و با نام تو طاهر شدم
در خیالم صحن و گنبد ساختم، زائر شدم
نام شیرین تو بردم فاطمه! شاعر شدم
رشتهای بر گردن ابیات من افکنده دوست
میبرد شعر مرا آنجا که خاطر خواه اوست
ناگهان دیدم میان خانهی پیغمبرم
چون خدیجه غرق نوری از جهانی دیگرم
چرخ میزد یک نفس روح القدس دور و برم
تا نوشتم فاطمه، بوسید برگ دفترم
از شکوهش آسمان ساییده اینجا سر به خاک
آسمان را با خودش آورده این دختر به خاک
ای محمد! دشمنت را دوست ابتر میکند
خانهات را بوی ریحانه معطر میکند
دیدنش بار رسالت را سبکتر میکند
دختر است اما برایت کار مادر میکند
دختران آیات رحمت، مادران مهر آفرین
میشود ام ابیها، هر دو باهم، بعد از این
یک زره خرج جهازت، حُسنهایت بیشمار
با تو حیدر روز خیبر حرز میخواهد چکار؟
تا تو از تیغ دودم با عشق میگیری غبار
بعد از این مستانهتر صف میشکافد ذوالفقار
قوت بازوی مولایی به مولا، فاطمه!
قصهی پیوند دریایی به دریا، فاطمه!
در هوای عاشقی با هم کبوتر میشوید
هر دو کوثر میشوید و هر دو حیدر میشوید
هست شیرین نامتان، قند مکرر میشوید
هر دو در کفواً احد با هم برابر میشود
بیتهایم بر درِ بیت تو زانو میزنند
شاعران تنها برای یک نظر، رو میزنند
در کسا، بی پرده با الله صحبت میکنی
هل اتی را سفرهی نور و کرامت میکنی
فکر خلقی، نیمه شب با حق که خلوت میکنی
در غم همسایه، ترک خواب راحت میکنی
مادری الحق چه میآید به نامت، فاطمه!
میدهد از سوی ما مهدی سلامت، فاطمه!
امتحان پس دادهای در آسمانها پیش از این
سالها بر عرش میتابید نورت چون نگین
حضرت حق چون دلش آمد بیایی بر زمین
واقعاً "الحمد للهِ ، رب العالمین"
جلوهی نور تو را تنها خدایت دید و بس
فاطمه! قدر تو را تنها علی فهمید و بس
عالمی در حیرت از این آسیا چرخاندنت
با تبسم خستگی را از علی پوشاندنت
در عجب روح الامین از طرز قرآن خواندت
پیش نابینا میان حِصن چادر ماندنت
حجب میراثت، حیا سایه نشین چادرت
داده دل حتی یهودی هم به دین چادرت
سفرهی نان خالی اما سفرهی انعام پُر
خانهات میخانه، ساقی با سخاوت، جام پر
از تو راضی و دلش از گردش ایام پر
کعبه از بت خالی اما کوچه از اصنام پر
ای زبانت ذوالفقارِ حیدر بیذوالفقار!
بت شکن! برخیز، بسته دست او را روزگار
#قاسم_صرافان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#ولادت
#مثلث_ترکیب
چله نشین صدفم، دُر شدم
از نفحات نبوی پر شدم
بنده ی دل تا که شدم، حُر شدم
روی لبم نشسته این زمزمه
فاطمه یافاطمه یافاطمه
تشنه شدم، آب زلالم بده
گرسنه ام، رزق حلالم بده
مرغ بهشتم، پر و بالم بده
کبوتر گنبد خضرا منم
عبد نبی، نوکر زهرا منم
فرصت چل روزه ی حق سر رسید
سیب بهشتی معطّر رسید
خدیجه را سوره ی کوثر رسید
خیر کثیر ازلی آمده
همسر محبوب علی آمده
باز در لطف خدا باز شد
به اذن حق، دوباره اعجاز شد
خوش آمدی، مکّه سرافراز شد
عقل شده مست حضور از شما
جهل شده زنده بگور از شما
رحمت و رحمانیتت گفته که
جلوه ی ربانیتت گفته که
پرتو نورانیتت گفته که
کرسی تان کنگره ی عرش بود
بهشت، زیر پایِ تان فرش بود
تو کیستی، حبیبه ی کبریا
شافعه ی محشر روز جزا
سایه نشینت شده اند انبیاء
مادر اسلام به غیر از تو کیست
مادری ات، روز جزا دیدنیست
تو دختر رسالتی، فاطمه
تو همسر ولایتی، فاطمه
تو مادر امامتی، فاطمه
شیعه همیشه زیر دین شماست
به زیر دین حسنین شماست
مادر سادات! چه ها کرده ای
سنگ دلم را تو طلا کرده ای
ز خاک ها فضه بپا کرده ای
خدا به نور تو مباهات کرد
چادر تو معجزه خیرات کرد
فاطمه ای بانوی نوکر نواز
اشاره کن! قنبر و فضه بساز
قبله شده به سمت تو در نماز
نماز تو، شکسته هم کامل است
کعبه ی بی فاطمه سنگ و گل است
سوره ی کوثر وسط کوچه، تو
حیدرِ حیدر وسط کوچه، تو
جای پیمبر وسط کوچه، تو
حمایت از جان ولی می کنی
می افتی و "علی علی" می کنی
#امیر_عظیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا
#مدح
#ولادت
#مربع_ترکیب
...صبح شور آفرين ميلادت
لحظهها چون فرشتگان شادند
چار تن بانوي بهشتی هم
گل فشاندند و دل ز كف دادند
داد فرمان، خدا به پيغمبر
كه: «فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انحَر»
مثل «حوا» شميم جنت را
«مريم» آن جا به يك اشاره گرفت
بوسه بر خاک پايت «آسيه» زد
دامنت را به شوق، «ساره» گرفت
جز تو اي معنی «كلام الله»
كيست شايستۀ «سلام الله»؟
ای وجودی كه در كمال شهود،
هستیات نورِ عالمِ غيب است
نام پاک تو بیوضو بردن
نزد اصحابِ معرفت، عيب است
با علي نُه بهار پيوستی
دَرِ خواهش به روی خود بستی
به خدا، خانۀ گِلين تو را
اشتياق حبيب، پُر كرده ست
عطر ناب «لِيُذهِبَ عَنكُم»
بوي«امَّن يُجيب» پُر كرده ست
حلقه زد گرد چهرهات چون ماه
هالۀ «اِنَّما يُريدُ الله»
لطف سرشارت، اي عصارۀ وحي
خستگان را به مهر، تسكين داد
تا سه شب، قوت خويش را هر شب
به يتيم و اسير و مسكين داد
در شگفت از تو قدسيان ماندند
سورۀ نور و هل اتي خواندند
چه كسي ميبَرد گمان كه خدا
به كنيز تو رتبه كم داد؟
فضه شد ميهمان مائدهای
كه خدا پيش از اين به مريم داد
میتوان با محبت تو رسيد
به رهايی به روشنی به اميد
نيمه شبها كه در دل محراب
ذكر آيات نور داشتهای
اي نمازت نهايت معراج!
عرش را پشت سر گذاشتهای
باغ سجاده غرق عطر تو بود
همه آفاق، زير چتر تو بود
صلح سبز «حسن» كه جاری شد
چشمه در چشمه از پيامت بود
نهضت سرخ روز عاشورا
شعله در شعله از قيامت بود
خطبه را زينب از تو چون آموخت
سخنش ريشه ستم را سوخت
ای دلت در كمال بیرنگی
از همه كائنات، رنگين تر!
بود بار امانت از اول
روی دوشت ز كوه، سنگين تر
تو منزّهترينِ زنهایی
بر بلنداي نور، تنهايی
با همان دست عافيت پرور
كه پرستاری پدر كردی،
از امام زمان خود، ياری
در هياهوی پشت در كردی
سرمه ديده، خاک پايت باد
همه هستیام فدايت باد...
#محمدجواد_غفورزاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#ولادت
#مدح
#غزل_مثنوی
دنیا به کام تلخ من امشب عسل شده است
شیرین شده است و ماحصلش این غزل شده است
تاثیر مهر مادریت بوده بر زبان
این واژه ها اگر به تغزل بدل شده است
مادر! حضور نام تو در شعر های من
لطف خداست شامل حال غزل شده است
غیر از تو جای هیچ کسی نیست در دلم
این مسأله میان من و عشق حل شده است
سیاره ای که زهره نشد آه می کشد
آه است و آه آنچه نصیب زحل شده است
زهرایی و تلألو نور محبتت
در سینه ام ز روز ازل لم یزل شده است
با نام تو هوای غزل معنوی شده است
بی اختیار وارد این مثنوی شده است
هرگز نبوده غیر تو مضمون بهتری
تنها تویی که بر سر ذوقم می آوری
نامت مرا مسافر لاهوت کرده است
لاهوت را شکوه تو مبهوت کرده است
از عرش آمدی و زمین آبرو گرفت
باید برای بردن نامت وضو گرفت
نور قریش! تا که تویی صاحب دلم
غرق خداست شعب ابی طالب دلم
عمرت نفس نفس همه تلمیح زندگی است
حرفت چراغ راه و مفاتیح زندگی است
از این شکوه، ساده نباید عبور کرد
باید مدام زندگیت را مرور کرد
چون زندگیت ساده تر از مختصر شده است
پیش تجملات، جهازت سپر شده است
آیینه ای و سنگ صبور پیمبری
در هر نفس برای پدر مثل مادری
اشک شما عذاب بهشت است، خنده کن
لبخندت آفتاب بهشت است، خنده کن
دنیای ما نبوده برازنده ی شما
هجده نفس زمین شده شرمنده ی شما
آیینه ای نهاده خدا بین سینه ام
حس می کنم مزار تو را بین سینه ام
مانند آن خسی که به میقات پر کشید
قلبم به سوی مادر سادات پر کشید
#سید_حمیدرضا_برقعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#قصیده
جهان بدون تو ای آفتاب عالم تاب!
به کورِ تشنه شبیه ست در کویرِ سراب
تو کوثرآمدِ لطفی، از ابتدای حیات
بشر به خیر تو محتاج، چون گیاه به آب
به آستانه ی فهم تو ای سریره ی قدر!
نمیرسد مگر اندیشه ی اولوالاباب
تمام عمر به دنبال وصف ذات تو بود
نیافت واژه ی در شأن، ذهنِ مضمون یاب
دری خدا به مقامت گشود، لفظ کثیر
به باب کثرت اگر رفته، هست از این باب
تو را به اسم نشاید صدا زدن، هرچند
شکسته است کمر، بارِ وصفت از القاب
تو در مثل شب قدری، ندیده هیچ زمان
شبی شبیه تو را چشم روزگار به خواب
تو آن ستاره ی صبحی که چشم شبزدگان
ندیده اند هنوزت به جهدِ اسطرلاب
چه مُهرها که به نام تورّم آمده اند
به پای تو بنشانند بوسه در محراب
بر آن دو دست تو گلبوسه زد رسول، دو دست
که عکس باغ جنان را گرفته اند به قاب
به احترام تو باید تمام قد برخواست
که سیره ی نبوی میکند چنین ایجاب
تو کیستی؟ که هم انسیه ای و هم حورا
تو کیستی؟ نرسد این سوال ها به جواب
یهودی از نفس چادرت مسلمان شد
مسیحه ایست که او را صدا زنند: حجاب
به دست توست تمام امور، از این روست
اگر تو را "أمَةُ الله" کرده اند خطاب
قسم به خاک رهت دیدنی ست در محشر
زبان گشودنِ هفت آسمان به "کُنتُ تراب"
سوار ناقه ای از نور میرسی، گویی
که آفتابِ قیامت تو را شده ست رکاب
دخیل بسته ی أهدابِ مِرطِ فاطمه ایم
بهشت میدمد از رشته های آن جلباب
بهشت گفتم و دیدم بر آستان درش
شرار کینه ی ابلیسیان گرفته شتاب
بهشت، روضه ی جانسوز توست، آنجا که
ملک بر آتش دل ریخت لحظه لحظه شراب
غم تو ای شبِ قدر! آن قَدَر که سنگین بود
خمیده شد سر دفن شبانه ات مهتاب
بگو کجای فلک دفن کرده اند تو را
که چرخ میزند اینگونه صبح و شام سحاب
مرا ز هرم جهنم رهانده آتش غم
دل من است که پیش از عذاب دیده عذاب
مگرد طاعتِ سرخوش! پیِ بهشت خدا
بهشت سوخته ی اهل بیت را دریاب
#مسعود_یوسف_پور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#ولادت
#ترکیب_بند
پرواز می دهیم که بال و پرت کنیم
معراج می بریم که پیغمبرت کنیم
دیگر بس است خلوت چله نشینی ات
وقتش رسیده است مقرب ترت کنیم
دسته گل قدیمی خود را از این به بعد
دست تو می دهیم که تاج سرت کنیم
حالا نماز شکر بخوان فدیه ات بده
تا صاحب زلال ترین کوثرت کنیم
می خواستیم فرق کنی با پیمبران
می خواستیم آینه ی دیگرت کنیم
این سیب را بگیر و برای خودت ببر
وقتش شده است فاطمه را دخترت کنیم
شایسته است با پدر فاطمه شدن
از خانواده ی پسری ابترت کنیم
می خواستیم نسل تو زهرا نسب شود
ضرب المثل برای عجم تا عرب شود
خورشید، آفتابی انور فاطمه است
صبحی اگر که هست بدهکار فاطمه است
آیینه اش سه مرتبه خود را ظهور داد
پیغمبر و علی همه تکرار فاطمه است
هر جلوه ای که جلوه ی نوری نمی شود
زهرا شدن فقط و فقط کار فاطمه است
شام زفاف پیرهن کهنه می برد
این تازه اولین شب ایثار فاطمه است
فردا اسیر دست جهنم نمی شود
امروز هر کسی که گرفتار فاطمه است
زهرا اگر نبود ولایت نداشتیم
گمراه می شدیم و هدایت نداشتیم
زهرا بنا نداشت خودش را بنا کند
می خواست بنده باشد و یا ربنا کند
مثل علی عروج نمازش امان نداد
اصلاً به پای پر ورمش اعتنا کند
تا که مدینه از گل توحید پر شود
کافی است در قنوت خدا را صدا کند
طبق روال هر شب جمعه نشسته تا
قبل از خودش سفارش همسایه را کند
دستی که پیش خانه ی زهرا دراز نیست
در شرع بر جناز ه ی آن کس نماز نیست
او آمد و خزان زمین را بهار کرد
بر شاخه ها شکوفه ی عصمت سوار کرد
آیا بدون مُهر مناجات فاطمه
می شد به سجده کردن خود افتخار کرد؟
وقتی شب زفاف پیمبر رسید و بعد
بین علی و فاطمه تقسیم کار کرد
خوشحال شد تمامی احساس معجرش
وقتی رسول فاطمه را خانه دار کرد
آن هم برای حاجت مسکین شهر بود
روزی اگر ز حادثه میل انار کرد
اخلاص پینه هایش همیشه زبان زد است
از بس که دست فاطمه در خانه کار کرد
وقتی تمام قاطبه ها بی حماسه بود
خود را خمیده کرد ولی ذوالفقار کرد
پس می شود برای عوض کردن زمان
نو آوری فاطمه را اختیار کرد
بی فاطمه که شیعه شکوفا نمی شود
شیعه مرید دشمن زهرا نمی شود
دنیا ندیده است سفر های این چنین
جز در هوای فاطمه پرهای این چنین
دیروز می شدند درختان بدون سر
امروز می دهند ثمر های این چنین
سر می دهیم و منت یاغی نمی کشیم
همواره سر خوشیم به سرهای این چنین
دارد بساط کفر زمین جمع می شود
پیچیده در زمانه خبرهای این چنین
اصلاً بعید نیست که او رو کند به ما
از مادری چنان و پسرهای این چنین
لبنان مگر چه داشت به جز نام فاطمه
آری عجیب نیست ظفرهای این چنین
دل های ما همیشه پر از یاد فاطمه است
این سرزمین قلمرو اولاد فاطمه است
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#ولادت
#مثنوی
آن شب زمین مکه بر خود ناز می کرد
با ناز خود درهای رحمت باز می کرد
آن شب حرم سر تا قدم حق را هدف بود
گویای تکبیر بلال از هر طرف بود
آن شب شفق در باغ دل ها لاله می کاشت
آن را به عشق یار هجده ساله می کاشت
آن شب سحر سجاده ی دل باز می کرد
قامت به قد قامت، مودّت ساز می کرد
آن شب فلق شعر گل مهتاب می خواند
از بهر غم، شادی، حدیث خواب می خواند
آن شب سپیده جامه بر تن چاک می کرد
گرد ملال از روی احمد پاک می کرد
آن شب زمان چرخ و فلک را تاب می کرد
کلک قضا لوح قدر را آب می داد
آن شب زمین آبستن شور و شعف بود
غواص دل آماده ی صید صدف بود
آن شب منا شعر مبارک باد می خواند
زیبا سرود آن شب میلاد می خواند
آن شب خدیجه بود و درد بار داری
از بارداری بود کارش بی قراری
آن شب ز تنهایی روانش رنج می برد
رنج شکوفایی به پای گنج می برد
آن شب زنان مکه بر او پشت کردند
از او بریدند و نکوهش مشت کردند
آن شب درّ ناسفته ای، بحر کرم سفت
طفلی که بودش در رحم با او سخن گفت
آن شب میان آن دو اسراری مگو بود
وقت شکوفایی نخل آرزو بود
آن شب به مادر از بهشت و حور می گفت
از مرگ ظلمت در دیار نور می گفت
آن شب سحر آهنگ شادی ساز می کرد
در را برای صبح صادق باز می کرد
آن شب خدیجه بود و آه جانگدازش
لطف خدای مهربان و سوز و سازش
آن شب بهشتی بانوان امداد کردند
با یاری خود قلب او را شاد کردند
آن یک به دستش ساغری آکنده از مُل
آن یک برایش سندس و استبرق و گل
آن یک به پایش با ترنم لاله می ریخت
لبخند از لب در، دیار ناله می ریخت
آن یک برایش باده در پیمانه می کرد
آن یک پریشان گیسوانش شانه می کرد
مریم به گوشش آیۀ انجیل می خواند
آسیه بهرش داستان نیل می خواند
سارا برایش عود و عنبر دود می کرد
او را مهیا بهر یک مولود می کرد
ناگه خدا از راز هستی پرده برداشت
آهنگ فتح نور در شهر سحر داشت
تا مصطفی را ابتران ابتر نخوانند
شعر هجا در وصف پیغمبر نخوانند
ام القرا آیینه دار نور گردید
چشم کج اندیشان عالم کور گردید
کون و مکان را ذات حق زیب و فری داد
بر خاتم پیغمبرانش دختری داد
آن هم چه دختر نازنین و ناز پرور
دختر نه بلکه بر یتیم مکه، مادر
بالاتر از او بین زن ها دختری نیست
در امتحان همسری شد نمره اش بیست
هر تار مویش آیۀ حبل المتین است
بر حلقۀ انگشتر خاتم، نگین است
آمد به دنیا عصمت کبرای سر مد
ام الائمه فاطمه ام محمد
آمد به دنیا شاهکار کل خلقت
گنجینۀ شرم و حیا و کان عصمت
آمد به دنیا آنکه نورش منجلی بود
معراج احمد بود و منهاج علی بود
آمد به دنیا آن که هستی هست مستش
از مستی هستی بشر شد پای بستش
گر او نبودی هستی عالم نبودی
مشهودی از آب و گل و آدم نبودی
گر او نبودی زندگی بی محتوا بود
در پردۀ ابهام آیات خدا بود
او رحمتی بر رحمه للعالمین است
او زینت آیات قرآن مبین است
بر جسم ختم الانبیا روح است زهرا
بر کشتی عدل علی نوح است زهرا
آئینه دار نهضت پیغمبر است او
بهر پدر دلسوزتر از مادر است او
مظهر خدا هست و خدا را اوست مظهر
ساقی علی هست و علی را اوست کوثر
شرمنده از نور جمالش آفتاب است
درس نخستین بر زنان حفظ حجاب است
لب های ختم الانبیا بوسید دستش
پیمانۀ صبر علی گردید مستش
از بس که داده ذات حق قدر و مقامش
قد قامت احمد بود از احترامش
بی فاطمه نام نبی معنا ندارد
فرقی علی با حضرت زهرا ندارد
#ژولیده_نیشابوری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#ولادت
#مثنوی
بین محراب ازل گرم سجودی بانو
اولین فاطمه صبح وجودی بانو
سرّ «لولاک» که تکلیف مرا روشن کرد
علت خلقت افلاک تو بودی بانو
کس ندانست که جبریل نگاهت یک عمر
با خدا داشت عجب گفت و شنودی بانو
هر سحرگاه تو معراج دمادم داری
بال پرواز تو نشناخت فرودی بانو
باز از جنت الاعلای تو سمت ملکوت
هر ملک آمده با کشف و شهودی بانو
پلک بر هم زدی و عشق به جریان افتاد
صد و ده پنجره اعجاز گشودی بانو
آمدی آینه نور الهی باشی
حسن مطلق شوی و لا یتناهی باشی
عصمت حضرت حق شد متجلی در تو
میفرستد خود الله تحیت بر تو
روی لب زمزمه نابِ تبسم داری
با خدایت چه کلیمانه تکلم داری
آسمان با تو و تسبیح لبت مأنوس است
روشنی بخش دل و جان تو «یا قدّوس» است
آمدی آینه عصمت ایزد باشی
آمدی ام ابیهای محمد باشی
نبی الله به دیدار تو عادت دارد
با تماشای تو هر لحظه عبادت دارد
قلب پر مِهر تو گنجینة الاسرار نبیست
کوثری! سهم جهان در طلب تشنه لبیست
آمدی فاطمه صبح ازلی روشن شد
آمدی فاطمه چشمان علی روشن شد
چشم مولا که شد از نور تو روشن ای ماه
گفت: لا حول و لا قوة الا بالله
نام تو فاطمه یا فاطمه تسبیح علی ست
یاد تو لحظه اعجاز مفاتیح علی ست
عاشقانه تو که با یاد علی می خوانی
دم به دم در همه جا نادعلی میخوانی
شده تسبیح لبت نغمه حیدر حیدر
ذکر هر روز و شبت نغمه حیدر حیدر
با تو تکلیف قدر حکم قضا معلوم است
در کنار تو دگر صبر و رضا معلوم است
تو که در بندگی و زُهد و وفا دریایی
پاره قلب نبی، انسیة الحورایی
لحظه هایت همه ایثار، صداقت، تقوا
راضیه، مرضیه ، صدیقه ، زکیّه ، زهرا
حب تو موهبت حضرت حق در دل هاست
خانه ات تا به ابد مقصد سرمنزل هاست
خانه ساده ات از صدق و صفا لبریز است
قلب سجاده ات از شور دعا لبریز است
رحمت و جود و سخا جلوه ای از آیه توست
که مُقدّم به تو یا فاطمه همسایه توست
خانه داری تو که شهره آفاق شده
عرش أعلی به تماشای تو مشتاق شده
هر کس از باغ بهشت تو سخن میگوید
از بزرگی و کرامات حسن میگوید
بر سر دوش نبی نور دو عینی داری
جان عالم به فدایت! چه حسینی داری
در کرمخانه لطف تو مقرب باشد
هر که خاک قدم حضرت زینب باشد
قدر یک گوهر یکدانه تو مکتوم است
ام کلثوم تو مانند خودت مظلوم است
از نگاه تو فقط نور خدا میبارد
هر کسی نام تو را روی لبش میآرد
نا خود آگاه دلش چشمه ای از ایمان است
هر کسی نیست در این دایره سرگردان است
بین دستان تو دستاس اگر میگردد
گردش کون و مکان هم به تو بر میگردد
آسمان محو تو و این همه معصومیّت
گرهی زد به پر چادر تو با نیّت
چادرت مظهر تقوا و عفاف است ببین
آسمان دور سرت گرم طواف است ببین
هر کسی نزد تو احساس بهشتی دارد
چادرت رایحه یاس بهشتی دارد
چه بگویم که بود فاطمه جان درخور تو
عالمی گشته مسلمان تو و چادر تو
مدحت ای سوره بی خاتمه کی کار من است
شرح اوصاف تو یا فاطمه کی کار من است
جنتی هست اگر، شمس دل افروزش تو
عالمی هست اگر، ماه شب و روزش تو
کیست که رتبه والای تو را دریابد
خاک زیر قدمت مرتبه زر یابد
آب مهریه تو گشته و تطهیر شده
در دل شیعه فقط مهر تو تکثیر شده
حب تو روشنی عرصه محشر باشد
در دل هر که ولای تو و حیدر باشد
میشود با نظر لطفت الهی، مادر
به سوی جنت الاعلای تو راهی، مادر
این تویی که همه جا اذن شفاعت داری
تو که در هر نفست صبح هدایت داری
انقلاب تو شده مبدأ ایمان مادر
شده مدیون تو و خون تو قرآن مادر
با وفاداری تو راه ولایت باقیست
راه ایثار و صبوری و شهادت باقیست
یک تنه در وسط کوچه قیامت کردی
بسته شد دست علی و تو امامت کردی
با قیامت به همه درس بصیرت دادی
تو به دین بار دگر شوکت و عزّت دادی
نقش یا فاطمه سر بند مجاهدها شد
امتداد ره تو نهضت عاشورا شد
مکتب سرخ تو الحق که حسینی ها داشت
نسل نورانیات ای عشق، خمینی ها داشت
ماند نام تو و در کل جهان نامی شد
نور تو مطلع بیداری اسلامی شد
همه دنیا شده فریاد عدالت خواهی
کاش این جمعه شود با مددِ تو راهی
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
عالمی منتظر گفتن بسم الَّه اوست
کاش میآمد و بودیم کنارش، یارش
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
#یوسف_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#ولادت
#ترکیب_بند
این کیست اینکه شرحِ الفبای خود شده
زُهره شده است و محوِ تماشای خود شده
در بی زمانِ مانده به میلاد ، سر بلند
از امتحانِ روشنِ فردایِ خود شده
با سیزده مناره خدا را صدا زده
قد قامتِ بلندِ مُصَلّایِ خود شده
منظومههایِ شمسیِ او بی نهایتاند
گرمِ شُکوهِ دیدنِ ژرفای خود شده
عقلِ فرشتهها که به جایی نمی رسد
خود پاسخِ شگفتِ معمّایِ خود شده
حالا علی برایِ علی جلوه کرده است
آئینهی تلألؤ همتای خود شده
اصلاً خدا هر آن چه که می خواست ، او شده
این کیست اینکه حضرتِ زهرای خود شده؟
اشراقِ آسمانیِ رازِ تبارک است
صبحِ نزولِ سوره یِ کوثر مبارک است!
دل میبَری غزل غزل از این ترانهها
والاترین عزیز ترین مادرانهها
با جذبههایِ چادرِ خورشید دوزیات
گُل میشوند غنچه به غنچه جوانهها
تسبیح را به دست بگیر و ببین که باز
معراج میروند همین دانه دانهها
با آیههای سورهی قدر آمدی که ما
ایمان بیاوریم به آن بی نشانهها
هر صبح با سلامِ پیمبر طلوعِ توست
تنها بهانهی پدرت از بهانهها
آتش گرفت اگر تنِ تب دارمان چه غم
پایِ دعای نورِ تو سر زد به خانهها
یا نور ، فَوقَ نور ، علیٰ نور ، نورِ نور
خورشید می شویم از این جاودانهها
سلمان که از شماست پس از ایلتان شدیم
با این حساب ما همه فامیلتان شدیم
سَرو آمدی که پایِ علی همسری کنی
اصلاً رسیدهای که علی پَروری کنی
با خطبهات حماسهای از واژهها شکُفت
شاید زمانِ آن شده پیغمبری کنی
تو از خودت برایِ خدا خرج می کنی
تا پاسداری از شرفِ سنگری کنی ...
که ریشهی ولایت از آن آب میخورد
تا سایهای بگیرد و حق گُستری کنی
نهجالبلاغه خوان مدینه ، طنین تو
پیچیده تا که شرحِ علی محوری کنی
شیرازهی عفاف و حجاب و حیا و صبر
تنها به دستِ توست که مرد آوری کنی
ما شیعه زادهایم به این دل خوشیم تا
بیمار میشویم کمی مادری کنی
بانو به قول خواجه هواخواهِ خدمتیم
جا ماندگان قافلههای شهادتیم
یادش بخیر یادِ شهیدان یکی یکی
شوریدههایِ حضرتِ باران یکی یکی
خرّم شده است شهر به شهرِ دیارمان
از خونِ گرم و قامت ایشان یکی یکی
جبهه گرفته بویِ تو را که گرفتهای ...
سرهای سرخ بر سرِ دامان یکی یکی
بحرین و مصر و تونس و صنعا زِ خواب جَست
از انقلابِ پیر جماران یکی یکی
اکنون رسیده است زمانش که بشکنند
طاغوتهای سنگی انسان یکی یکی
با بیرق ولیِّ زمان میزنیم پا ...
بر قلههای دانشِ دوران یکی یکی
بر لب فرشته نامِ تو آورد گریه کرد
سجّاده دردِ پایِ تو حس کرد گریه کرد
جان میدهیم و از درتان پَر نمیزنیم
موجیم و سر به ساحلِ دیگر نمیزنیم
وقتی که حرف ، حرفِ ولایتمداری است
ما دَم زِ غیر تا دمِ آخر نمیزنیم
وقتی که امر نائبتان فرضِ جان ماست
سنگِ کسی به سینهی باور نمیزنیم
فصل بصیرت است بجز با لوای او
حتی قدم به عرصهی محشر نمیزنیم
ما را فقط به پایِ ولایت نوشتهاند
ما سینه پایِ بیرق دیگر نمیزنیم
با ذوالفقارِ نامِ علی پا گرفتهایم
ما درسِ خود زِ مکتب زهرا گرفتهایم
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#مربع_ترکیب
به نام حضرت معشوق حضرت دلبر
کشیده واژه به اوصاف حضرت مادر
رسیده شعرِ من امشب به سوره« کوثر»
به کل عالمِ هستی تاج و هم سرور
نوشت مادر و شاعر به لکنت افتاده
خدا به اهل زمین هدیه ماه را داده
به اسم نور علی نور واین الههء نور
زده است حضرت «الله» نغمهء صور
و چیده در فلکش بزمِ یک شراب طهور
بساط عاشقی و مستی ملائک جور
و داده «فاطمه» را و زمین مزین شد
و چشم عالم هستی چقدر روشن شد
نوشت«فاطمه» هفت آسمان تبسم کرد
زخاک چادر او خاک هم تیمم کرد
و آسمان و زمین دست و پاش را گم کرد
حدیث عشق تو را باب بین مردم کرد
خدا تورا« اشْرَقَتَ الارضُ فی السماء» خوانده
تورا که « ام ابیها» ی مصطفی خوانده
سلام ما به تو مادر که روح خورشیدی
سلام ما به تو مادر که اصل توحیدی
که مِهرِ مادریت را به شیعه بخشیدی
تو برق عشقِ « علی» را به چشممان دیدی
چگونه سجده گذاریم مادری تورا
و شکر حضرت حق مادرم شده «زهرا»
قسم به سورهء «کوثر» به آیه ء «تطهیر»
و ذرّه ذرّهء نورت که میشود تکثیر
قلم حقیر شده است پای این تقریر
و واژه واژه غزل می چکد از آن تکریر
به شعر از نفس افتاده جان تازه بده
و مادری کن و بر بنده ات اجازه بده
نشسته ام که به دست آورم نگاهت را
سپید کن،شبِ تاریکِ «رو سیاهت» را
به آسمان برسان این«غبارراهت» را
بگیر دستِ منِ اوفتاده چاهت را
ببخش اینکه نبودم دلبخواه شما
بمیرم اینکه نبینم اشک و آه شما
فضای سینه پر از عشقِ بی کرانه شده
برای از تو سرودن دلم بهانه شده
و شاعری که دلش تنگ، از زمانه شده
تمام دارو ندارش همین ترانه شده
کنار شعر« دو رکعت» غزل نوشته شده
قسم به مادریت ،شاعرت شکسته شده
#نرجس_قادری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#مربع_ترکیب
در خاطره ماندگار بودن
همشیرۀ ذوالفقار بودن
حوریه و خانه دار بودن
این قدر بزرگوار بودن
کار چه کسی است غیر زهرا
ماییم و دعای خیر زهرا
شأن تو کجا و بال ادراک
افتاده به زیر پات افلاک
منظور خدا حدیث لولاک
ای خواستگارت پدر خاک
مهریۀ هر که آب باشد
همدوش ابوتراب باشد
ای روح برابر پیمبر
ای سورۀ کوثر پیمبر
ای حیدر دیگر پیمبر
ای آمنه مادر پیمبر
ای سیب بهشت را نتیجه
سرمایۀ حضرت خدیجه
#مصطفی_صابرخراسانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#عزل
مشگل گشای عالم و از عالمی سری
از جن و انس و حور و ملائک تو سرتری
شرح فضائل تو نگنجد به ذهن ما
از کل کائنات جهان هم فراتری
هستی یگانه دخت نبی یامکرمه
آخر رسول حضرت حق را تو مادری
در ماسوا و خلقت و این چرخ روزگار
تنها تویی که یاور و هم شأن حیدری
دادی تو پرورش حسنین و عقیله را
هم بضعه الرسولی و هم سر داوری
بالاتر از مقام تمام رسالتی
گنجینه معارف ربی و کوثری
مارا کسی به جز تو پناهی نمیدهد
بر شیعیان فقط تو شفیعه به محشری
فخرم همین بود که کنم کل عمر خود
در مجلس عزای حسین تو نوکری
#جواد_بدری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#ولادت
#ترکیب_بند
قلم مطهر و صفحه مطهر و تحریر
به آب و تاب کنم وصف آیه ی تطهیر
تو کیستی که همه قاصرند از درکت
چگونه میشود آخر تو را کنم تفسیر
مقابل قدمت جبرییل زانو زد
ز بس جلالیت ذات توست عالمگیر
به پیشگاه شما از خدا پیام رسید
سلام حضرت کوثر... سلام خیر کثیر
قسم به لوح و قلم گر اراده فرمایید
به باب میل شما می خورد رقم تقدیر
میان خانه نشستید و ذکر می گویید
تمام ارض و سماوات غرق این تکبیر
تمام خلق تو را در نقاب و دیده و بس
فقط خدا زخ تو بی حجاب دیده و بس
زمانه ظرف ندارد که تو ظهور کنی
کجا به کوتهی فکر ما خطور کنی
اگر قنوت بگیری میان سجاده
تمام شهر به یک غمزه غرق نور کنی
کلیم خانهی حیدر! به یک دعای سحر
سرای کوچک خانه شبیه طور کنی
تو بهجت دل مولایی و به یک لبخند
وجود خستهی او را پر از سرور کنی
فضای کوچه پر از عطر سیب میگردد
ز هر دیار اگر لحظهای عبور کنی
تو روح عاطفهای... گرچه من گنهکارم
مرا مباد ز خود لحظهای تو دور کنی
غبار راهم و تو سایهی سرم هستی
چه غم به روز قیامت تو مادرم هستی
دگر زمان سرور پیامبر آمد
که گاه زخم زبان قریش سر آمد
تو همزبان خدیجه شدی میان رحِم
که غم مخور شب تنهاییات سحر آمد
برزگ بانوی کعبه چقدر تنها بود...
ز دیدههای پر از مهر او گوهر آمد
شمیم سیب بهشت از حجاز میآید
نگار ماست غریبانه از سفر آمد
خدا برای علی خلق کرده است تو را
برای شیر خدا بهترین سپر آمد
تمام فخر علی شوهری فاطمه است
خبر دهید به حیدر که همسفر آمد
به روی شانهی تو بیرق علی برپاست
علی که فاطمه دارد همیشه پا برجاست
کریم شهر علی سفرهدار زهرا بود
جمال حق علی... آینهدار زهرا بود
به دست خالی از این خانه سائلی نرود
که در کنار علی خانهدار زهرا بود
قسم به آن زرهی که همیشه پشت نداشت
میان دست علی ذوالفقار زهرا بود
اگر چه نام علی همردیف با نمک است
بر این ملیح زمانه نگار زهرا بود
همه زمین و زمان در طواف روی علیست
مطاف روی علی در مدار زهرا بود
حسن کریم و حسین دستگیر عالمیان
همیشه محور این اعتبار زهرا بود
از آن زمان که گل ما به عشق میآمیخت
خدا خدایی خود را به پای زهرا ریخت
خدا به وسعت عرشش تو را معظم کرد
کنیز خویش صدا کرده و مکرم کرد
صدای هر تپش توست ذکر علی
به این صدا همهی ذکرها منظم کرد
میان عرصهی محشر شفاعت همه را
به گوشهای ز نخ چادر تو محکم کرد
سپس گشود مسیر ورود جنت را
گروه فاطمیون بر همه مقدم کرد
چکیدهی جلوات تو و علی روزی
حسین گشت و به پا بیرق محرم کرد
برای اینکه بماند همیشه جلوهی تو
میان قامت زینب تو را مجسم کرد
به هرم آتش دوزخ بسوزد آن دستی
که بین کوچه به یک ضربه قامتت خم کرد
میان آن در و دیوار خون تازه نشست
بلند مرتبه بودی و حرمت تو شکست
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#قصیده
پر خرد نرسد تا معانی نامش
شکسته بال خیال از تصور بامش
چگونه وصف کنم جایگاه زهرا را
کسی که جنت ما هست تحت اقدامش
چه دختری ست که در مدحتش بود بابش
چه دختری ست که در خدمتش بود مامش
چه دختری که بر او جبرئیل نازل شد
برای عرضه ی وحی اش برای الهامش
مقام لیله قدر است، لیله ی قدری...
...كه مانده ايم هنوز اول همان "لام" ش
گزاف نیست، تعجب مکن اگر گفتند
که هر پیامبری "فاطمه" ست پیغامش
علی که بودنش آرامش دو عالم بود
حضور دخت نبی می نمود آرامش
نماز بود و دعا بود، شام تا صبحش
نجات خلق خدا بود، صبح تا شامش
چگونه رزق خلائق بدست زهرا نیست
کسی که سوره رسیده برای اطعامش
به وقت میل انارش انار میل نکرد
خدای عزوجل هم نمود اکرامش
درخت دین پیمبر بلند قامت شد
خمید فاطمه تا قد کشید اسلامش
بدون فاطمه هر کس اگر طواف کند
لباس ذلت و خواری اوست احرامش
گدای فاطمه مسکین وقت و بی وقت است
فدای لطف بهنگام و نابهنگامش
زمان جنگ، شهيدان به ما نشان دادند
که او چگونه گره باز می کند نامش
زمان، زمان تجلی خطبه ی زهراست
خلیفه بازی و این ها گذشت ایامش
"عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد"
به شرط آنکه نیفتی به پنجه ی دامش
برای ذلت ما نقشه داشت دشمن ما
ولی درایت رهبر گذاشت ناکامش
زمام کار اگر دست زاده ی زهراست
بدون شک به فرج می رسد سرانجامش...
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#ولادت
#مربع_ترکیب
داریم به دل گرمیِ طوفانِ نجف را
داریم به لب مدحت سلطانِ نجف را
داریم به سر شوق پریشان نجف را
خوردیم فقط شُکرِ خدا نان نجف را
دل اولِ این شعر به ایوانِ نجف رفت
گفتیم همه فاطمه و جانِ نجف رفت
باید به درِ خانهی زهرا بنشینیم
تا لطف خدارا به تماشا بنشینیم
تا در خنک سایهی طوبی بنشینیم
تا ظِلِّ قیامت همه بالا بنشینیم
بوسیدنِ دستانِ شما واجب عینی است
تعظیم تو بر شیرِ خدا واجب عینی است
دستی که زده بوسه پیمبر فقط این است
آن دخترکی که شده مادر فقط این است
کفوی که شده معنی حیدر فقط این است
یاسی که شده قبله قمصر فقط این است
خانم حرمی از تو در این سینه خدا ساخت
از نورِ شما یازده آئینه خدا ساخت
بالاتر از آن خط که نوشتند تو هستی
مدحی که نخواندند و نگفتند تو هستی
با نقطهیِ با ، نقطهیِ پیوند تو هستی
آئینه قَدی خداوند تو هستی
چیزی بِجُز از نورِ خداوند نداری
سوگند که ای آیِنه مانند نداری
بانو چه شگفت است هُبوتی که تو داری
قدر است چه قدری ملکوتی که تو داری
یا جمع جلال و جبروتی که تو داری
صد رشته قنات است قنوتی که داری
با تیغ به تو تکیه کند شیرِ خداوند
ای خطبهیِ تو غیرتِ شمشیر خداوند
از روزِ ازل هر تپشت یادِ علی بود
نَبْضَت ، ضربانت ، نَفَسَت نادِ علی بود
این هشت فلک فاطمه آبادِ علی بود
خانم همهی حرفِ تو فریاد علی بود
از ریشهی آن چادر اگر ریشهی شیعه است
از خطبهی بُرَّندهات اندیشهی شیعه است
در سینه اگر آتشی از شور تو داریم
در دست اگر رأیتِ منصور تو داریم
ما چشم فقط جانبِ منشور تو داریم
دردیم چه غم ، نور علی نور تو داریم
از بارِشَت ای ابر ، پُر از لاله شد این باغ
از لطفِ نگاهِ تو چهل ساله شد این باغ
هر بادِ مخالف شده جوشن به تنِ ما
هر تیر توان داد به برخاستنِ ما
با ماست همیشه نفسِ بُت شکن ما
در سایهی زهراست تمامِ وطنِ ما
صائب چه خوش آورد زِ شرحِ جگرِ ما
"آسایش منزل نبُوَد در سفرِ ما"
یکروز از این ظلم گران هیچ نمانَد
از دشمن اسلام نشان هیچ نمانَد
از آلِ فلان آل فلان هیچ نمانَد
از حسرت این پیر و جوان هیچ نمانَد
یکروز از این دل پَرِ پرواز بسازیم
در خاکِ بقیع چار حرم باز بسازیم
گفتید که : سرگرمِ پریشانی خویشم
سرخوش زِ سبویِ غمِ پنهانی خویشم
شرمندهی جانان زِ گران جانی خویشم
دلبستهی یارانِ خراسانی خویشم
یاران خراسانیات امروز بگوشند
لب تر بکنی پایِ شما مرگ بنوشند
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مدح
#غزل
دلم گرفته بهانه سلام شاه نجف
كه قبله گاه دلم گشته بارگاه نجف
تمام صحن علی بوی فاطمه دارد
شمیم سیب بیاید میان راه نجف
صفای هر سحرش ، گریه بر غم زهراست
به گوش میرسد آرام سوز و آه نجف
قدم زده دل شب در میان نخلستان
امان ز كوفه و خون آبه های چاه نجف
قرار ما همه باب الرضا همان جایی
كه سوی شاه خراسان بُوَد نگاه نجف
قسم به نم نم اشكم پس از اذان صبح
چقدر بوی حسین میدهد پگاه نجف
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#بصیرت
#شهدا
#مثنوی
ای چشمه ای که نبض هر دریا و رودی
از دامن خورشید ما تهمت زدودی
یعنی که گفتند ابتر است اما اینچنین نیست
انگشتر پیغمبر ما بی نگین نیست
اکنون خدا را شکر بی کوثر نماندیم
این انقلاب ماست ما ابتر نماندیم
امروز در بیروت نسلی تازه داریم
در غزه از روح جهاد آوازه داریم
تا بیست سال دیگر از الطاف زهرا(س)
نامی نمی ماند ز اسرائیل برجا
لب تر کنی در معرکه جان می سپارند
ای هاجر! اسماعیل هایت بیقرارند
همراه با اهل یمن خصم یهودند
ویرانگر برنامه آل سعودند
با عزم خود روح خدا را شاد کریم
وقتی که خرمشهر را آزاد کردیم
فکه ، شلمچه با هزاران گنج از ماست
هنگامه های کربلای پنج از ماست
همت ، صلابت، شوق وشور ، آقایی از ماست
چمران ، مفتح ، باکری ، بابایی از ماست
امروز در میدان هزار لشگرستیم
هنگامه ساز فتح بدر و خیبرستیم
امروز آن دوران غم غالب گذشته
آن سختی شعب ابیطالب گذشته
با این همه برخی ز دشمن بیم دارند
در مشکلات خود سر تعظیم دارند
تا آنکه گفتا رهبر محبوب ایران
مردم گله مندند از ضعف مدیران
هر کس که دلبسته است بر لبخند دشمن
غافل شده از حیله و ترفند دشمن
حتما به ذلت عاقبت جان می سپارد
با گرگ ها هر کس تفاهم نامه دارد
ما را به شرق و غرب عالم اعتنا نیست
وقتی خدا با ماست دیگر کد خدا کیست؟
همزاد ما شمشیر تیز ماست آری
صد ها گزینه روز میز ماست آری
عمری است با دشمن سر پیکار داریم
در دل اشداء علی الکفار داریم
یا فاطمه عالم سپاه دختر توست
جان ها فدای بارگاه دختر توست
این گنبد و گلدسته بی پرچم نگردد
یک آجر از دیوار صحنش کم نگردد
گرم دفاعیم از حرم با صد رشادت
در جان ما هرگز نمی میرد شهادت
#جواد_محمد_زمانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا
#ولادت
#مدح
#ترکیب_بند
دل که آشفته شود زلف پریشان هیچ است
پیش مشتاقی ما چاک گریبان هیچ است
کرم اهل کرم بیشتر از خواهش ماست
خواهش دست گدا نزد کریمان هیچ است
آنقدر معجزه ها از هنر تو دیدیم
که بنا کردن این دل دل ویران هیچ است
سربلندیم اگر سایه ی تو بر سر ماست
پیش این سایه ی تو تاج سلیمان هیچ است
خِلقت طینت تو بس که لطافت دارد
گر بریزند به پای تو گلستان هیچ است
ما به جمهوری زهرایی خود مینازیم
وَرنه بی فاطمه که خطه ی ایران هیچ است
مِهر زهراست به ما رنگ و بویی بخشیده
نام زهراست به ما آبرویی بخشیده
زیر پای تو می افتند سر اگر بنویسند
در هوای تو می افتند پَر اگر بنویسند
نسبت ام ابیهاست که شایسته ی توست
اشتباه است تو را دختر اگر بنویسند
باز قرآن کریم است ندارد فرقی
جای هر سوره فقط کوثر اگر بنویسند
قصد کردم پس از امروز هزاران دفعه
بنویسم زهرا ، مادر اگر بنویسند
بی گمان یاد نخ چادر تو می افتیم
از مقامات تو در محشر اگر بنویسد
به مقام تو اضافه نشود نام تو را
یا نبی یا علی دیگر اگر بنویسند
نه نبی ، بلکه نبوت شده عزتمندت
نه علی ، بلکه ولایت شده گردنبندت
عرش را دیدم جای تو به یادم آمد
قرب انگشت نمای تو بیادم آمد
در عبودیت تو کُنه ربوبیت بود
باصفات تو خدای تو به یادم آمد
روحِ روح القُدست بود که فرمود : اقرا
در حرا نیز صدای تو به یادم آمد
خواستم روی نماز شب تو فکر کنم
ورم کهنه ی پای تو به یادم آمد
قُوت دنیا و قنوت تو به هم مرطبتند
حرف "نون " بود و دعای تو به یادم آمد
غصه خوردم که به افطار چرا لب نزدی
لب خوشحال گدای تو به یادم آمد
گرد و خاک حرمی را که نداری بفرست
درد دارم که دوای تو به یادم آمد
قبر تو گُهر دنیاست و دنیا صدف است
جلوه ای از حرم گم شده ات در نجف است
قصدت این بود فقط یار علی باشی و بس
ظرف نُه سال گرفتار علی باشی بس
از مقامات خودت دم نزدی تا که فقط
باعث گرمی بازار علی باشی و بس
بازوی تازه شکسته شده از یادت رفت
تا که هر لحظه نگهدار علی باشی و بس
خواستی میخ تو را بند کند تا شاید
مثل یک عکس به دیوار علی باشی و بس
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#قصیده
عاشق شدهست دانه به دانه هزار بار
دلخون و سینهچاک و برافروخته «انار»
فریاد بیصداست ترکهای پیکرش
از بسکه خورده خونِ دل از دست روزگار
پاشیده رنگ سرخ به پیراهنِ خزان
بسته حنا به پینۀ دستان شاخسار
در سرزمین گرم، انار آتشین شود
یاقوت را میآورد آتشفشان به بار
با دست خود به حوصله پنهان نموده است
یک دانه از بهشت در او آفریدگار
آن میوهای که ساخته تسبیحی از خودش
شُکر است بر زبانش، فی اللیل و النهار
آن میوهای که فاطمه آن را طلب نمود
چون باب میل اوست شد این میوه تاجدار
آن بانویی که نام خودش شعر مطلق است
در وصفش استعاره نیاید به هیچ کار
نامی که داده است به زن قیمتی دگر
نامی که داده است به مردان هم اعتبار
آن نام را میآورم، اما نه بیوضو
دل را به آب میزنم، اما نه بیگدار
جبر آن زمان که پشت در خانهاش نشست
برخاست آن قیامت عظمی به اختیار
رفت آنچنان که از نفس افتاد جبرئیل
گویی محمد است به معراج رهسپار
شد عرصهگاه تنگ، ولی ماند پشت در
چون ماندن علی به اُحد ماند، استوار
برگشت زخم خورده، ولی فاتح نبرد
چون بازگشت حمزه از آشوب کارزار
در خون خضاب شد تن یاران بعد از او
آنها که نام «فاطمه» را میزنند جار
من از کدام یک بنویسم که بودهاند
حَجّاجها به ورطۀ تاریخ بیشمار
آنها که با غرور نوشتند ساختیم
دریاچههای احمری از خونِ این تبار
از کربلا به واقعه فَخ رسیدهایم
از عمق ناگوارترینها به ناگوار
محمود غزنوی به عداوت مگر نساخت
از استخوان فاطمیان چوبههای دار
بوسهل زوزنی به شرارت هنوز هم
محکوم میکند حسنک را به سنگسار
در لُمعَةُ الدَّمِشقِیَه جاریست همچنان
خون شهید اول و ثانی چون آبشار
اما هنوز هم به تأسی ز فاطمه
نام علیست روی لبِ شیعه آشکار
بیت از هلالی جُغتایی نشسته است
از آن شهید شیعه به ذهنم به یادگار:
«جان خواهم از خدا نه یکی، بلکه صدهزار
تا صدهزار بار بمیرم برای یار»
فرق است، فرق فاحشی از حرف تا عمل
راه است، راه بیحدی از شعر تا شعار
اینک مدافعان حرم شعلهپرورند
تا در بیاورند از آن دودمان دمار
با تیغ آبدیدهای از نوع اعتقاد
با اعتقاد محکمی از جنس ذوالفقار
زهراست مادر من و من بیقرار او
آن نام را میآورم آری به افتخار
آن بانویی که وقت تشرف به رستخیز
پیغمبران پیاده میآیند و او سوار
فریاد میزنند که سر خَم کنید، هان!
تا از صراط بگذرد آیات سجدهدار
هرجا نگاه میکنم آنجا مزار اوست
پنهان و آشکار چنان ذات کردگار
اینها که گفتهایم یکی بود از هزار
اما هنوز شیعه، مصمم، امیدوار...
#سید_حمیدرضا_برقعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_س
#مدح
اين بانوان كه دست به زانو گرفته اند
از هر چه جز محبت تو رو گرفته اند
.
ماه شب چهارده اند از نگاه حُسن
وقتي حجاب تا سر ابرو گرفته اند
.
از كور رو گرفتي و زنهاي پارسا
درس عفاف از تو چه نيكو گرفته اند
.
در امتداد راه تو در عصر پهلوي
يك عمر جا به گوشه پستو گرفته اند
.
زخمي شدند با تبر طعنه ها ولي
نام تو برده اند كه نيرو گرفته اند
.
از موج فتنه هاي زمانه گذشته اند
در ساحل حجاب تو پهلو گرفته اند
.
فرموده اي كه چادر من تاج بندگي ست
اين تاج را بدون هياهو گرفته اند
.
اين مادران كه كودكشان كربلايي است
از سبك زندگي تو الگو گرفته اند
.
خرج طلاي گنبد يك بي حرم شود
در عمر خويش هرچه النگو گرفته اند
#محسن_عرب_خالقي
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#مثنوی
مریم از یک نسبت عیسی عزیز
از سه نسبت حضرت زهرا عزیز
نور چشم رحمة للعالمین
آن امام اولین و آخرین
آنکه جان در پیکر گیتی دمید
روزگار تازه آئین آفرید
بانوی آن تاجدار «هل اتی»
مرتضی مشکل گشا شیر خدا
پادشاه و کلبه ای ایوان او
یک حسام و یک زره سامان او
مادر آن مرکز پرگار عشق
مادر آن کاروان سالار عشق
آن یکی شمع شبستان حرم
حافظ جمعیت خیرالامم
تا نشیند آتش پیکار و کین
پشت پا زد بر سر تاج و نگین
وان دگر مولای ابرار جهان
قوت بازوی احرار جهان
در نوای زندگی سوز از حسین
اهل حق حریت آموز از حسین
سیرت فرزند ها از امهات
جوهر صدق و صفا از امهات
مزرع تسلیم را حاصل بتول
مادران را اسوهٔ کامل بتول
بهر محتاجی دلش آنگونه سوخت
با یهودی چادر خود را فروخت
نوری و هم آتشی فرمانبرش
گم رضایش در رضای شوهرش
آن ادب پروردهٔ صبر و رضا
آسیا گردان و لب قرآن سرا
گریه های او ز بالین بی نیاز
گوهر افشاندی به دامان نماز
اشک او بر چید جبریل از زمین
همچو شبنم ریخت بر عرش برین
رشتهٔ آئین حق زنجیر پاست
پاس فرمان جناب مصطفی است
ورنه گرد تربتش گردیدمی
سجده ها بر خاک او پاشیدمی
#اقبال_لاهوری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#ترکیب_بند
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
یک چشمه از بهشت خدا را از آسمان
تا خاک تشنۀ عربستان بیاورید...
الطاف بینهایت پروردگار را
در قالب سه آیۀ قرآن بیاورید
یک سیب سرخ را به پیمبر دهید و بعد
حوریهای به کسوت انسان بیاورید
هر سیب سرخ، سیب پیمبر نمیشود
هر سورهای که سورۀ کوثر نمیشود
دل برده از پیمبر والاتر از همه
آنکه نشسته این همه بالاتر از همه...
درهای باغ را به روی غصه بسته است
این غنچهای که گشته شکوفاتر از همه
او ماه خانوادۀ خورشید مکه است
او زهره است، زهرۀ زهراتر از همه
نامش نزول مائدههای بهشتی است
مریمتر از همهست و مسیحاتر از همه
با این همه لطافتش انصاف را بگو
انسیه است این زن حوراتر از همه؟
ما را به وصف مادر آیینهها چه کار؟
جایی که مدح فاطمه را کرده کردگار
روشن به نورِ آمدنش آسمان شدهست
این زن که قبل خلقت خود امتحان شدهست
عطر بهشت آمده همراه مقدمش
دنیای پیر با نفس او جوان شدهست
زمزم به گوش کعبه چنین کرده زمزمه
در قلب مکه چشمۀ کوثر روان شدهست
وقت نماز شرعی اگر چه نیامده
برخیز ای بلال زمان اذان شدهست
آخر میان خانۀ آیینههای شهر
آیینۀ خداینما میهمان شدهست
باید علی رکاب بگیرد برای او
زهرا نگین خاتم پیغمبران شدهست
زهرا نبود زُهره دگر نُه فلک نداشت
زهرا نبود سفرۀ خلقت نمک نداشت...
تو چشمۀ زلال حیاتی که گفتهاند
بالاتر از تمام صفاتی که گفتهاند
بعد از پدر به روح بلند تو میرسد
بانو سلامِ هر صلواتی که گفتهاند
جز با کلیدِ مِهر شما وا نمیشود
در روز حشر باب نجاتی که گفتهاند
بسیار گفتهاند و هنوز از مقام تو
چیزی نگفتهاند، رُواتی که گفتهاند
شیرینتر است شورِ نم اشکهایمان
از شهد شاخههای نباتی که گفتهاند
بیبی بیا و یک شب جمعه ببر مرا
همراه خود کنار فراتی که گفتهاند -
- شبهای جمعه تا به سحر گریه میکنی
بر داغ کشتۀ عبراتی که گفتهاند
وقتی خداست زائر شبهای جمعهاش
اشکم شود مسافر شبهای جمعهاش
#محسن_عرب_خالقی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#غزل
مشکل که آفتاب در آيد به آينه
زهرا مگر که رُخ بنماید به آينه
جُز مرتضی برابر زهرا ندیده ایم
باید که چهره نیز بیاید به آينه
باید صفات مادر ما را بیان کند
خود را اگر خدا بِستاید به آينه
از پَُرتو جلال تو خیس است چشم خلق
باید علی جمال فزاید به آينه
کتباً که هیچ ، راز شفاهی به کس نگفت
اینجا لب رسول بِساید به آينه
با هر کس شبیه خودش حرف می زند
مانده است تا چه رُخ بنماید به آينه
ما را که پَرتویم جلو تر دهد عبور
وقتی خدا بهشت گشاید به آينه
در معبرش به حشر ببندیم چشم خویش
تا مُشتَبَه مباد که باید به آينه...
جای خدای عَزَوَجل سجده ای کنیم
از بس خدا به ذات درآيد به آينه
زهرا پسِ حریرِ جمالش جلالت است
جیوه بِغیر پشت نیاید به آينه
#محمد_سهرابی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#ولادت
#مسدس_ترکیب
امشب رسول الله را قرآن دیگر شد عطا
قرآن دیگر از خدا با نام کوثر شد عطا
از مخزن سراللّهی تابنده گوهر شد عطا
در نقش دختر بر پدر فرخنده مادر شد عطا
سادات حورالعین به او از حیّ داور شد عطا
جان مجسّم شد عطا روح منّور شد عطا
مصداق کوثر آمده روح پیمبر آمده
همگام حیدر آمده زهرای اطهر آمده
خود قدر و شام قدرها پنهان به تار موی او
از بوسه های مصطفی انداخته گل روی او
ای اهل جنّت بشنوید از عطر جنّت بوی او
انسیّة الحورا ولی حوراست خاک کوی او
تصویر حسن کبریا در طلعت دلجوی او
برتر ز کلّ انبیا فرزند و باب و شوی او
جبریل مرغ بام او مفتاح جنّت نام او
در بذل، گردون جام او در عزم، هستی رام او
اختر چه اختر برتر از ماه جهان آراست این
دختر چه دختر مادر خورشیدعاشوراست این
مرآت سیمای فسبحان الّذی اسراست این
معصومه و منصوره و انسیّة الحوراست این
راضیّه و مرضیّه و صدیّقه الکبراست این
هم دُرّة البیضاست این هم زهرة الزهراست این
در رتبه هم شأن علی در قدر قرآن علی
روح است و ریحان علی جان و جانان علی
الله، یک صدّیقه و دو عیسی و دو مریمش
جان هزاران مریم و عیساست جاری از دمش
پیش از ولادت مادری بر کلّ نسل آدمش
بر دامن لطف و کرم پیوسته دست عالمش
در چادر عصمت بود روح القدس نامحرمش
روح دو صد روح القدس چون گل نثار مقدمش
رضوان و کلّ هست او مرهون او پا بست او
دست الهی دست او تیر قضا در شست او
با دیده ی دریاییم با سینه ی سیناییم
با ناله ی تنهاییم با سوز عاشوراییم
با زشتی و زیباییم با پیری و برناییم
با این صحراییم با این سر سوداییم
با هستی و داراییم با پستی و بالاییم
زهراییم زهراییم زهراییم زهراییم
سر تا به پایم زمزمه ذکرم به لب بی واهمه
یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه
تو کیستی تو کوثری بر چرخ عصمت محوری
هم کبریا را مظهری هم انبیا را رهبری
ختم رسل را دختری شیر خدا را همسری
دین خدا را یاوری خون خدا را مادری
در خلق و خو پیغمبری در عزم و همّت حیدری
ناموس حیّ داوری زهرای زینب پروری
قرآن دعایی بر لبت ایمان چراغ مکتبت
حورا کنیز زینبت شب عاشق ذکر شبت
در چار بانوی بهشت اوّل تویی آخر تویی
فلک نجات خلق را سکّان تویی لنگر تویی
بر رحمةُ للعالمین دختر تویی مادر تویی
بر شیر حق یعنی علی همسر تویی یاور تویی
رضوان تویی جنّت تویی میزان تویی محشر تویی
قرآن تویی کوثر تویی احمد تویی حیدر تویی
خیل ملایک در صفت گردون غبار رفرفت
هم روزی مادر کفت هم نام ما در مصحفت
مریم گرفته دست خود بر رشته های چادرت
آورده عیسی از فلک روی تضرّع بر درت
روح الامین آرد سلام از سوی حیّ داورت
موسی به سینا می برد فیض از فروغ منظرت
ختم رسل گیرد چو جان ای جان قرآن در برت
گه خیزد از جا پیش پا گه خم شود در محضرت
گردون مطیع میل تو هستی نمی از سیل تو
جنّ و ملایک خیل تو محو صلوة اللّیل تو
ای شیر حق حیران تو، تو کیستی تو کیستی؟
ای چرخ در فرمان تو، تو کیستی تو کیستی؟
ای انبیا قربان تو، تو کیستی تو کیستی؟
ای جان احمد جان تو، تو کیستی تو کیستی؟
ای عقل سرگردان تو، تو کیستی تو کیستی؟
ای قدر و کوثر شأن تو، تو کیستی تو کیستی؟
آن کس که گوید مدح تو من نیستم من نیستم
ای برتر از درک همه من کیستم من کیستم
بی تو ولایت خویش را باور ندارد فاطمه
بی تو نبوّت لحظه ای محور ندارد فاطمه
بی تو محمّد (ص) تا ابد کوثر ندارد فاطمه
بی تو امیرالمؤمنین همسر ندارد فاطمه
بی تو امامت هیچگه مادر ندارد فاطمه
بی تو عبادت روح در پیکر ندارد فاطمه
با خاک کویت آبرو بر خلق عالم می دهی
وز باغ مدحت میوه ها بر نخل «میثم» می دهی
#حاج_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem