#امام_حسین_ع_مناجات
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
#دیر_راهب
نوشتم اول خط: بسمه تعالی سر
بلندمرتبه پیکر، بلندبالا سر
فقط به تربت اعلات سجده خواهم کرد
که بندۀ تو نخواهد گذاشت هرجا سر
قسم به معنی «لا یُمکن الفرار از عشق»
که پُر شدهست جهان از حسین سرتاسر
نگاه کن به زمین! ما رایت الا تن
به آسمان بنگر! ما رایت الا سر
سری که گفت من از اشتیاق لبریزم
به سرسرای خداوند میروم با سر
هرآنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم
مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر
همان سری که یَُحّب الجمال محوش بود
جمیل بود جمیلا بدن جمیلا سر
سری که با خودش آورد بهترینها را
که یک به یک همه بودند سروران را سر
زهیر گفت حسینا! بخواه از ما جان
حبیب گفت حبیبا! بگیر از ما سر
سپس به معرکه عابس «اَجَنَّنی» گویان
درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر
بنازم ام وهب را به پارۀ تن گفت:
برو به معرکه با سر، ولی میا با سر
خوشا به حال غلامش، به آرزوش رسید
گذاشت لحظۀ آخر به پای مولا سر
در این قصیده ولی آنکه حُسن مطلع شد
همان سریست که بُرده برای لیلا سر
سری که احمد و محمود بود سر تا پا
همان سری که خداوند بود پا تا سر
پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد
پُر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر
امام غرق به خون بود و زیر لب میگفت:
به پیشگاه تو آوردهام خدایا سر
میان خاک، کلام خدا مقطعه شد
میان خاک: الف، لام، میم، طاها، سر
حروف اطهر قرآن و نعل تازۀ اسب
چه خوب شد که نبودهست بر بدنها سر
تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود
به هر که هرچه دلش خواست داد، حتی سر
نبرد تن به تن آفتاب و پیکر او
ادامه داشت ادامه سه روز ...اما سر -
جدا شدهست و سر از نیزهها درآوردهست
جدا شدهست و نیفتاده است از پا سر
صدای آیۀ کهف الرقیم میآید
بخوان! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر
بسوزد آن همه مسجد، بمیرد آن اسلام
که آفتاب درآورد از کلیسا سر
چه قدر زخم که با یک نسیم وا میشد
نسیم آمد و بر نیزه شد شکوفا سر
عقیله غصه و درد و گلایه را به که گفت؟
به چوب، چوب محمل؛ نه با زبان، با سر
::
دلم هوای حرم کرده است میدانی
دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر
✍ #سیدحمیدرضا_برقعی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_صادق_ع_شهادت
از مهر، آسمان مدینه اثر نداشت
من سفرهام کباب، به غیر از جگر نداشت
«ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم»
جز داغ دل نصیب، جگر بیشتر نداشت
بردند اگر به بزم عدو نیمهشب مرا
آن جا یزید و چوبِ تر و تشتِ زر نداشت
از کودکانِ لرزه به پیکر فتادهام
یک تن امید دیدن روی پدر نداشت
گویی مدینه رسم شده خانه سوختن
سهمی دگر ز مادر خود این پسر نداشت
غم نیست خانهام اگر آتش گرفت، شکر
گر خانه سوخت، فاطمهای پشت در نداشت
✍ #علی_انسانی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_معصومه_س_مدح_و_مناجات
همسایه، سایهات به سرم مستدام باد
لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
وقتی انیس لحظۀ تنهاییام تویی
تنها دلیل اینکه من اینجاییام، تویی
هر شب دلم قدم به قدم میکشد مرا
بیاختیار سمت حرم میکشد مرا
با شور شهر فاصله دارم کنار تو
احساس وصل میکند آدم کنار تو
حالی نگفتنی به دلم دست میدهد
در هر نماز مسجد اعظم کنار تو
تا آسمان خویش مرا با خودت ببر
از آفتاب رد شده شبنم کنار تو
با زمزم نگاه، دمادم هزار شمع
روشن کنند هاجر و مریم کنار تو
در این حریم، سینه زدن چیز دیگریست
خونینتر است ماه محرم کنار تو
ما با تو در پناه تو آرام میشویم
وقتی که با ملائکه همگام میشویم
ما در کنار صحن شما تربیت شدیم
داریم افتخار که همشهریات شدیم
زیباترین خاطرههامان نگفتنیست
تصویر صحن خلوت و باران نگفتنیست
باران میان مرمر آیینه دیدنیست
این صحنه در برابر آیینه دیدنیست
مرغ خیال سمت حریمت پریده است
یعنی به اوج عشق همین جا رسیده است
خوشبخت قوم و طایفه، ما مردم قمیم
جاروکشان خواهر خورشید هشتمیم
اعجاز این ضریح که همواره بیحد است
چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است
من روی حرفهای خود اصرار میکنم
در مثنوی و در غزل اقرار میکنم
ما در کنار دختر موسی نشستهایم
آیینهایم و محو تماشا نشستهایم
اینجا کویر داغ و نمک زار شور نیست
ما رو به روی پهنۀ دریا نشستهایم
قم سالهاست با نفسش زنده مانده است
باور کنید پیش مسیحا نشستهایم
بوی مدینه میوزد از شهر ما، بیا
ما در جوار حضرت زهرا نشستهایم
از ما به جز بدی که ندیدی ببخشمان
از دست ما چهها که کشیدی ببخشمان
من هم دلیل حسرت افلاک میشوم
روزی که زیر پای شما خاک میشوم
✍ #سیدحمیدرضا_برقعی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_جواد_ع_مدح_و_مناجات
با حضورت ستارهها گفتند
نور در خانۀ امام رضاست
کهکشانها شبیه تسبیحی
دستِ دُردانۀ امام رضاست
مثل باران همیشه دستانت
رزق و روزی برای مردم داشت
برکت در مدینه بود از بس
چهرهات رنگ و بوی گندم داشت
زیر پایت همیشه جاری بود
موج در موج دشتی از دریا
به خدا با خداتر از موسی
بیعصا میگذشتی از دریا
با خداوند همکلام شدی
علت بُهت خاص و عام شدی
«کودکیهایتان بزرگی بود»
در همان کودکی امام شدی
رزق و روزی شعر دست شماست
تا نفس هست زیر دِیْن توایم
تا جهان هست و تا نفس باقیست
ما فقط محو کاظمین توایم
من به لطف نگاهت ای باران
سوی مشهد زیاد میآیم
دست بر روی سینه هربار از
سمت باب الجواد میآیم
✍ #سیدحمیدرضا_برقعی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_باقر_ع_شهادت
نگاه کودکیات دیده بود قافله را
تمام دلهرهها را، تمام فاصله را
هزار بار بمیرم برات، میخواهم
دوباره زنده کنم خاطرات قافله را
تو انتهای غمی، از کجا شروع کنم
خودت بگو، بنویسم کدام مرحله را؟
چقدر خاطرۀ تلخ مانده در ذهنت
ز نیزهدار که سر برده بود حوصله را
چه کودکی بزرگیست این که دستانت
گرفته بود به بازی گلوی سلسله را
میان سلسله مردانه در مسیر خطر
گذاشتی به دل درد، داغ یک گِله را
چقدر گریه نکردید با سهساله، چقدر
به روی خویش نیاوردهاید آبله را
دلیل قافله میبرد پا به پای خودش
نگاه تشنۀ آن کاروان یک دِله را
هنوز یک به یک، آری به یاد میآری
تمام زخم زبانهای شهر هلهله را
مرا ببخش که مجبور میشوم در شعر
بیاورم کلماتی شبیه حرمله را
بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت
که در تلاطم خون دید قلب قافله را؟
✍ #سیدحمیدرضا_برقعی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_هادی_النقی_ع_مدح_و_ولادت
آمده تا سخن از چشم خود آغاز کند
دهمین پنجره را سمت خدا باز کند
تا که یک پرده، خدا را به من ابراز کند-
جگر شیر بیارید که اعجاز کند
دهمین مرتبه خورشید، قیامت را دید
علیِ آخرِ دنیای امامت را دید
رد پایش همهجا قبله نما میسازد
خطی از جامعهاش جامعه را میسازد
خادم خانهاش از خاک، طلا میسازد
کرمش نیز به شدت به گدا میسازد
بی سبب نیست اگر عادتش احسان شده است
نوهی ارشد آقای خراسان شده است
برسرم سایهی ایوان طلایی دارم
گوشهی صحن، عجب حال و هوایی دارم
ازسر سفرهی او نان و نوایی دارم
سامراییام و عادت به گدایی دارم
سامرا، کرب و بلایی به نظر میآید
این دو ششگوشه به دنیا چقدر میآید
شیعیان تا به ابد بر سر پیمان هستند
تو اگر امر کنی، گوش به فرمان هستند
صف به صف، لشکرت از مردم ایران هستند
که به فرماندهی شاه خراسان هستند
سخت، سیلی زده بر بی ادبان با، ادبش
هرکه "لبیک علیَ النَقی" آید به لبش
✍ #مجید_تال
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امیرالمومنین_ع_مدح
#امیرالمومنین_ع_عید_غدیر
باید که تو را حضرت منان بنویسد
در حد قلم نیست که قرآن بنویسد
هر دست گدایی که به سوی تو دراز است
مفهوم قنوتیست که در بین نماز است
سمت حرم توست دلم باز روانه
«ای تیر غمت را دل عشاق نشانه»
ایوان دلم خاک، طلایی بده مولا
قدری به من خسته بهایی بده مولا
آن چیست که در حج و طواف است؟ نشانهست
«مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه»ست...
::
بر اسب سوار است قیامت شده بر پا
دشمن به فرار است از این حالت مولا
شمشیر کشیدهست که لشگر بگشاید
باید برود یکتنه خیبر بگشاید
«یا قادر» و «یا قاهر» و «یا فاتح» و «یا هو»
این جرأت و این هیبت و این قدرت بازو...
مخصوص علی هست علی شیر خداوند
آن یکّه جوانمرد به تعبیر خداوند...
...از ترس ز دستان عدویش سپر افتاد
«با خشم علی هرکه در افتاد ور افتاد»
::
احمد زند آیا نفسی غیر علی؟ نه
بالا برود دست کسی غیر علی؟ نه
«من کنتُ» که بر حیدر کرار رسیدهست
حقّ است و سرانجام به حقدار رسیدهست
✍ #مجید_تال
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
4_5811904411567391735.mp3
9.78M
🔉 #سخنرانی
🔺 حجتالاسلام #حامد_کاشانی
👈 موضوع: اهمیت #مباهله
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بهمناسبت روز #مباهله (٢۴ ذیالحجه)
ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ الباب
اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب
رجز مأذنهها لرزه به ناقوس انداخت
راهبان را همه در ورطۀ کابوس انداخت
قصۀ فتنه و نیرنگ و دغل پیوستهست
نان یک عده به گمراهی مردم بستهست
ننوشتند که باران نمی از این دریاست
یکی از خیل مریدان محمد، عیساست
لاجرم چارهای انگار به جز جنگ نماند
قل تعالَوا... به رخ هیچ کسی رنگ نماند
به رجز نیست در این عرصه یقین شمشیر است
بر حذر باش که زنّار، گریبانگیر است
کارزارش تهی از نیزه و تیر و سپر است
بهراسید که این معرکه خونریزتر است
بانگ طوفانیِ القارعه طوفان آورد
آنچه در چنتۀ خود داشت به میدان آورد
با خود آورد به هنگامه عزیزانش را
بر سر دست گرفتهست نبی جانش را
عرش تا عرش ملائک همه زنجیره شدند
به صفآرایی آن پنج نفر خیره شدند
پنج تن، پنج تن از نور خدا آکنده
آفتابان ازل تا به ابد تابنده
دفترم غرق نفسهای مسیحایی شد
گوش کن، گوش کن این قصه تماشایی شد
با طمانیۀ خود راه میآمد آرام
دست در دست یدالله میآمد آرام
دست در دست یدالله چه در سر دارد
حرفی انگار از این جنگ فراتر دارد
ایها الناس من از پارۀ تن میگویم
دارم از خویشتن خویش سخن میگویم
آنکه هر دم نفسم با نفسش مأنوس است
آنکه با ذات خدا «عزّوجل» ممسوس است
من علی هستم و احمد من و او خویشتنیم
او علی هست و محمد من و او خویشتنیم
نه فقط جسم، علی روح محمد باشد
یکتنه لشکر انبوهِ محمد باشد
دیگر اصلا چه نیازیست به طوفان، به عذاب
زهرۀ معرکه را اخم علی میکند آب
الغرض مهر رسولانۀ او طوفان کرد
راهبان را به سر سفرۀ خود مهمان کرد
مست از رایحۀ زلف رهایش گشتند
بادها گوش به فرمان عبایش گشتند
میرود قصۀ ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق میخورد آرام آرام
✍ #سیدحمیدرضا_برقعی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
آن شب که چارچوب غزل در غزل شکست
مست مدام شیشۀ می در بغل شکست
یک بیت ناب خواند که نرخ عسل شکست
فرزند آن بزرگ که پشت جمل شکست
پروانۀ رها شده از پیرهن شدهست
او بیقرار لحظۀ فردا شدن شدهست
بر لب گلایه داشت که افتادم از نفس
بیتاب و بیقرار، سراسیمه چون جرس
سهم من از بهار فقط دیدن است و بس؟
بگذار تا رها شوم از بند این قفس
جز دستخط یار به دستم بهانه نیست
خطی که کوفی است ولی کوفیانه نیست
گویی سپردهاند به یعقوب، جامه را
پر کرد از آن معطر یکریز، شامه را
میخواند از نگاه ترش آن چکامه را
هفت آسمان قریب به مضمون نامه را
این چند سطر را ننوشتم، گریستم
باشد برای آن لحظاتی که نیستم
آورده است نامه برایت، کبوترم
اینک کبوترم به فدایت، برادرم
دلواپسم برای تو ای نیم دیگرم
جز پارههای دل چه دلیلی بیاورم؟
آهنگ واژهها دل از او برد ناگهان
برگشت چند صفحه به ماقبل داستان
یادش به خیر، دست کریمانهای که داشت
سر میگذاشتیم بر آن شانهای که داشت
یک شهر بود در صف پیمانهای که داشت
همواره باز بود درِ خانهای که داشت
هرچند خانه بود برایش صف مصاف
جز او کدام امام زره بسته در طواف؟
اینک دلم به یاد برادر گرفته است
شاعر از او بخوان که دلم پر گرفته است
آن شعر را که قیمتِ دیگر گرفته است
شعری که چشم حضرت مادر گرفته است
«از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
وآن تشت را ز خون جگر باغ لاله کرد»
اینک برو که در دل تنگت قرار نیست
خورشید هم چنان که تویی آشکار نیست
راهی برای لشکر شب جز فرار نیست
پس چیست ابروانت اگر ذوالفقار نیست؟
مبهوت گامهاش، مقدسترین ذوات
میرفت و رفتنش متشابه به محکمات
بغض عمو درون گلو بیصدا شکست
باران سنگ بود و سبو بیصدا شکست
او سنگ خورد سنگ، عمو بیصدا شکست
در ازدحام هلهله او... بیصدا شکست
این شعر ادامه داشت اگر گریه میگذاشت...
✍ #سیدحمیدرضا_برقعی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#مجلس_یزید_ملعون
کی دیده کنار هم، جام می و قرآن را
جام می و قرآن و، چوب و لب عطشان را
ای فـاطمهی اطـهر! ای دختـر پیغمبـر!
در طشت طلا بنگر، وجه الـلَهِ سبحان را
فریاد که سوزاندند، آخر دل زینب را
افسوس که بشکستند، آن گوهر دندان را
یارب جگرم شد خون، دیدم که یزیدِ دون
با چوب زند بوسه، لعل لب مهمان را
قلب نبی آزردند، در مجلسِ مِیْ بردند
هم آیهی تطهیر و، هم سورهی فرقان را
فریاد از آن چوب و، افسوس بر آن دندان
کز سوره جدا کردند، یک آیهی قرآن را
فریاد که از این غم، خون شد جگر عالم
آتش زدی ای «میثم»! این عالم امکان را
✍ #غلامرضا_سازگار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
خوش آمدی، گلهای نیست، بهترم مثلاً...
شبیه قبل نشستی برابرم، مثلاً...
خیال میکنم اصلاً مدینهایم هنوز
بهشت چادر زهراست بسترم مثلاً
دوباره مثل گذشته کشیدهای بابا
خودت به دست خودت شانه بر سرم مثلاً
نسوختهست، نه... امشب به پات میریزم
خیال کن که همان نازدخترم مثلاً...
بگو: فدای سرت، گوشواره گم شده است
بگو دوباره برای تو میخرم... مثلاً
خیال میکنم انگشتر تو پیش عموست
تو هم خیال کن آنجاست زیورم مثلاً
اگر شکستهام و زخم خورده، چیزی نیست
خمیده قدّم و هم سنّ مادرم مثلا
خیال کن که رقیه زمین نخورده پدر
خیال کن که سر دوش اکبرم مثلا...
کبود نیست کمی خاکی است صورت من
نرفته دست کسی سوی معجرم مثلاً
تو فکر کن مثلاً عمه را کتک نزدند
مراقب است عموی دلاورم مثلاً
شبی که گم شدم و بین دشت جا ماندم
نخورد ضربهی محکم به پیکرم مثلاً
به قصد کشت کسی خواست تا مرا بزند
ولی رسید به دادم برادرم مثلاً...
::
به روی نیزه کنار تو دید یک سر را
رباب گفت که خوابیده اصغرم مثلاً...
✍ #مجید_تال
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_اربعین
#امام_حسین_ع_اربعین
#زیارت_اربعین #غزه
#بحر_طویل
چه سِرّیست؟
چه رازیست؟
چه ناز و چه نیازیست؟
غم هجر
عجب قصۀ پر سوز و گدازیست
ببینید که این دهر
عجب شعبدهبازیست
که در روز و شب هر دل آشفته
فرودی و فرازیست
یکی با من دلسوخته
از صبر غریبانۀ ایوب سخن گفت
یکی پیرهن صبر به تن داشت و
از غربت و دلتنگی یعقوب به من گفت
یکی بر لب او نام اویس آمد و
از رایحۀ روشنی از سمت قَرَن گفت
یکی محو علامات ظهور و...
سخن از غزّه و از شام و یمن گفت
یکی از غم آوارگی و داغ وطن گفت
ولی هر چه که گفتند
فقط تازه شده داغ من و
این دل مشتاق من و
این دل جا ماندهام از قافلۀ عشق
چه شد آه دل از قافله جا ماند؟
از آن سیل خروشان
چه شد این قطرۀ دلتنگ جدا ماند؟
دلم تشنۀ یک جرعه از آن آب بقا ماند
چرا ماند؟
کجا ماند؟
اسیرانه ز پرواز رها ماند
در این برزخ تردید چرا ماند؟
چه دلگیر شده لحظه به لحظه همۀ عمر برایم
چه شد سعیِ صفایم؟
چه شد هرولههایم؟
بلند است به فریاد صدایم
که من تشنۀ یک بوسه بر آن خاک
بر آن حسرت افلاک
بر آن تربتِ پاکِ حرم کربوبلایم
یکی با جگر سوخته از آتش هجران
به من گفت بیا سر بگذاریم به صحرا و بیابان
بگو راه کدام است؟
یکی با دل آشفته و با حسرت بسیار
به من گفت دلم تشنۀ دیدار
دلم تشنۀ دیدار امام است
یکی گفت بیا عاشق مهجور
از این فاصلۀ دور
فقط مرهم زخم دل مجروح
سلام است
یکی گفت بیایید
که موجیم
که آسودگی ما عدم ماست
که این حسرت جانکاه
که این غربت ناگاه
برای من و تو فیض مدام است
بیایید که این شوق مضاعف
قعودی است که ماقبل قیام است
یکی گفت خدایا چه کنم چاره؟
که این داغ عظیم است
یکی گفت بیا ای دل جا مانده
خدای من و تو نیز کریم است
بیا، بال سفر بال نسیم است
بیا، بال و پری هست
امید سفری هست
که پرواز در این راه
اگر چه شده دشوار
ولی باز
اگر عاشق و دلباخته باشی
اگر از عطش و داغ دلت
از نم اشکت
پر پرواز و سفر ساخته باشی
شود روزی تو لحظۀ دیدار
شود رزق تو اینبار
طواف حرم یار
طواف حرم سیدالاحرار
همان صحن خدایی
همان پنجرۀ صبح رهایی
::
بیا همسفرِ عشق
بیا دل بسپاریم به جاده
بیا پای پیاده
اگر شعله آهِ دل سوزان خود افروخته باشیم
امید است که توفیق، رفیق دل ما باشد و
این مرتبه ما همسفر جابر دلسوخته باشیم
بیا زائر دلسوخته باشیم
بیا، عشق در این جاده چراغ است
«چراغی که فروزندۀ شبهای فراق است»
بیا دل بسپاریم به این راه
به این سیر الیالله
که یکروز از این جاده به سرمنزل عشاق رسیدند
همانها که دل از خویش بریدند
همانها که به جز دوست ندیدند
همانها که شنیدند در این راه
صدای دل خود را
بیا دل بسپاریم به این راه
به این زمزمههایی که به ناگاه
به گوش دلمان میرسد از دور
بیا گوش کن این زمزمه را
زمزم جاریست
پر از عطر بهاریست
صدای سخن جابر انصاری اگر نیست
صدای سخن کیست؟
که در حال سلام است
به سالار شهیدان و به یاران شهیدش
ببین دشت لبالب شده از عطر نویدش
شده زنده دل هر کسی از گفت و شنیدش:
«عطیه!
عجب عطر نجیبی
عجب رایحۀ روحفریبی
عجب نفحۀ سیبی...
رسیدیم به سرمنزل عشاق
رسیدیم به خاک حرم عشق
به آن قبلۀ آفاق
بیا دل بسپاریم به جاری فرات و
بشوییم دل از غربت راه و بشتابیم
به پابوسی خورشید نجات و
شفیع عرصات و
قتیل العبرات و
بمیریم به پایش
بگردیم فدایش
که باشیم یکی از شُهدایش
که ما نیز در این مقتل عشاق
دگر همقدم مسلم و جونیم
دگر همنفس حرّ و حبیبیم
که ما نیز شهید غم مولای غریبیم
شهید حرم کربوبلایی»
::
به او همسفرش گفت:
«اگر چه که پر از شوق و امیدیم
ولی دیر رسیدیم
در این معرکه تیغی نکشیدیم
در این واقعه داغی نچشیدیم
نه رزمی نه نبردی
نه بر چهره نشستهست غبار غم و دردی
مگر میشود آخر
که ما همدم این قافله باشیم؟»
ولی جابر دلسوخته ناگاه
به او داد جوابی
که چنان تشنهلبی را برسانند
به سرچشمۀ آبی
به او گفت:
«شنیدم
که فرمود: حبیبم،
رسول دوسرا حضرت خاتم
اگر از عمل خیر گروهی
دل تو شده مسرور
همان اَجر
برای تو هم ای عاشق صادق
شده منظور
تو دلدادۀ هر قوم که باشی
شوی روز حساب از پی آن قافله محشور
تو هم همدم آن طایفه در روز جزایی»
::
عجب حُسن ختامی
عجب لطف تمامی
عجب فیض مدامی
چه زیباسخن و نیککلامی
عجب فوز عظیمی!
چه مولای کریمی!
بیا ای دل بیتاب
که از کعبۀ احباب
رسیدهست شمیمی
که از سوی جنان باز وزیدهست نسیمی
تو ای دل چه نشستی!
اگر چون صدف اشک شکستی
ولی لحظهای از پا ننشستی
که گفتهست که از قافلۀ عشق جدایی؟
تو اینجایی و در شور و نوایی
تو اینجایی و در سعیِ صفایی
تو از خاک جدایی
تو در عرش رهایی
کجایی مگر آخر تو کجایی؟
بیا چشم دلت را بگشا
خوب نظر کن
تو در کربوبلایی
تو همراه تمام شُهدایی
تو در حال طواف حرم خون خدایی
✍ #یوسف_رحیمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زینب_س_اربعین
زود بر انگشتر صحرا نگین انداختند
چون عقیق سرخ خود را بر زمین انداختند
مثل بارانی که مشتاق است خاک تشنه را
از فراز ناقهها خود را چنین انداختند
پس به یاد اکبر و عباس روی قبرها
خویشتن را از یسار و از یمین انداختند
روی قبر کوچک عباس جای مادرش
خویش را با ذکر یا امالبنین انداختند
خاک را بر سر زدند و سر به خاک آنقدر که
روی پیشانی دشتِ تشنه چین انداختند
اربعین شد که پس از نام رقیّه در کتب
اکثر مقتلنویسان نقطهچین انداختند...
✍ #مجید_تال
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_شهادت
نشستم گوشهای از سفرهی همواره رنگینت
چه شوری در دلم افتاده از توصیف شیرینت
به عابرها تعارف میکنی دار و ندارت را
تو آن باغی که میریزد بهشت از روی پرچینت
کرم یک ذره از سرشار، سرشارِ صفت هایت
حسن یک دانه از بسیار، بسیارِ عناوینت
دهان وا میکند عالم به تشویق حسین اما
دهانِ رحمة للعالمین واشد به تحسینت
تو دینِ تازهای آوردهای از دیدِ این مردم
که با یک گل کنیزی میشود آزاد در دینت
معز المؤمنین خواندن، مذل المؤمنین گفتن
اگر کردند تحسینت، اگر کردند نفرینت_
برای تو چه فرقی دارد ای والتین و الزیتون!
که میچینند مضمون، آسمانها از مضامینت
بگو تا تیغ برداریم اگر جنگ است آهنگت
بگو تا تیغ بگذاریم اگر صلح است آیینت
خدا حیران شمشیر علی در بدر و خندق بود
علی حیران تیغ نهروانت، تیغ صفینت
بگو از زیر پایت جانماز این قوم بردارند
محبت کن! قدم بگذار بر چشم محبینت
تورا پایین کشیدند از سر منبر که میگفتند:
چرا پیغمبر از دوشش نمیآورد پایینت
درون خانه هم مَحرم نمیبینی تحمل کن
که میخواهند، ای تنهاترین تنهاتر از اینت
تو غمهای بزرگی در میان کوچهها دیدی
که دیگر این غمِ کوچک نخواهد کرد غمگینت
از آن پایی که بر در کوفت بر دل داشتی داغی
از آن دستان سنگین بیشتر شد داغ سنگینت
سر راهت میآمد آنکه نامش را نخواهم برد
برای آنکه عمری تازه باشد زخم دیرینت
برای جاریِ اشکت سراغ چاره میگردی
که زینب آمده با چادر مادر به تسکینت
به تابوتِ تو حتی زهر خود را کینه خواهد ریخت
چه میشد مثل مادر نیمهی شب بود تدفینت
صدایت میزند اینک یتیمت از دل خیمه
که اورا راهی میدان کنی با دست آمینت
هزاران بار جان دادی ولی در کربلا آخر
در آغوش برادر دست و پا زد جانِ شیرینت
کدامین دست دستِ کودکت را بر زمین انداخت؟
نمک نشناس آن دستی که روزی بوده مسکینت
دعا کن زخم غمهایت بسوزاند مرا یک عمر
نصیبم کن نمک از سفرهی همواره رنگینت
✍ #سیدحمیدرضا_برقعی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
مسیر من به سوی خانهات افتاد در باران
ورق میزد زیارتنامهات را باد در باران
چنان آغوش گرمت را دل هر صحن حس میکرد
که هر آیینهای حتی صدا را منعکس میکرد
صدایی ناگهان آمد که در آن یک جهان جان بود
صدا آرام و آشفته، هماهنگ و پریشان بود
نفسها همنفس در سینهها فریاد هم بودند
تمام زائران نقّارهزنهای حرم بودند
بکوب آری، بکوب آری که سر تا پا جهان گوش است
شفا میریزد از دیوار و در، نقّاره چاووش است
بکوب آری که با نقارهات در دل ملالی نیست
که در دنیا بهجز آهنگت آهنگ حلالی نیست
به وجد آمد وجودم، بیخود از خود پر درآوردم
میان شعر از نقّارهخانه سر درآوردم
از آن بالا هزاران شعر در تصویر میدیدم
تو را از دیدۀ کُرنانواز پیر میدیدم
تو را میدیدم آری در نگاه مادری خسته
که جان خویش را بر پنجره فولاد تو بسته
تو را در بغض سربازی که پوتین در بغل دارد
تو را در چشم مداحی که روی لب غزل دارد
یکی در بین مردم داشت با دلواپسی میگشت
تو گویی در حرم یک عمر دنبال کسی میگشت
یکی از تو برات اربعین در هر قدم میخواست
یکی با التماس اذن دفاعِ از حرم میخواست
خلاصه روضهای شد، مشهدت را کربلا کردند
دَمِ نقّارهزنها گرم، غوغایی بهپا کردند
به سوی خانه برگشتم؛ تمام راه باران بود...
✍ #سیدحمیدرضا_برقعی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امیرالمومنین_ع_مدح
#لیلة_المبیت
فرازی از یک #مثنوی
شب همان شب که سفر مبدأ دوران میشد
خط به خط باور تقویم، مسلمان میشد
شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب
صحبت از جان پیمبر به میان بود آن شب
در شب فتنه، شب فتنه، شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
مرد، مردی که کمر بسته به پیکار دگر
بیزره آمده در معرکه یکبار دگر
تا خودِ صبح، خطر دور و برش میچرخید
تیغِ عریان شده بالای سرش میچرخید
مرد آن است که تا لحظۀ آخر مانده
در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده
باده در دستِ سبو بود و نفهمید کسی
و محمد خود او بود و نفهمید کسی
در شبِ فتنه، شبِ فتنه، شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
دیگرانی که به هنگامه تمرّد کردند
جان پیغمبر خود را سپر خود کردند
بگذارید بگویم چه غمی حاصل شد
آیۀ ترس برای چه کسی نازل شد
بگذارید بگویم خطر عشق مکن
«جگر شیر نداری سفر عشق مکن»...
باز هم یک نفر از درد به من میگوید
من زبان بستهام و خواجه سخن میگوید:
«من که از آتش دل چون خُم مِی در جوشم
مُهر بر لب زده، خون میخورم و خاموشم»
طاقت آوردن این درد نهان آسان نیست
شِقشقیّهست و سخن گفتن از آن آسان نیست...
✍ #سیدحمیدرضا_برقعی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_مناجات
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_شهادت
یازده بار جهان گوشهٔ زندان کم نیست
کنج زندان بلا گریهٔ باران کم نیست
سامرایی شدهام، راه گدایی بلدم
لقمه نانی بده، از دست شما نان کم نیست
قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند
بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست
یازده بار به جای تو به مشهد رفتم
بپذیرش، به خدا حج فقیران کم نیست
زخم دندان تو و جام پر از خون آبه
ماجراییست که در ایل تو چندان کم نیست
بوسهٔ جام به لبهای تو یعنی این بار
خیزران نیست ولی روضهٔ دندان کم نیست
از همان دم پسر کوچکتان باران شد
تا همین لحظه که خون گریهٔ باران کم نیست
::
در بقیع حرمت با دل خون می گفتم
که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست
✍ #سیدحمیدرضا_برقعی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#پیامبر_اعظم_ص_حضرت_خدیجه_س_ازدواج
بگذاريد ساده بنويسم
نامهاي سرگشاده بنويسم
بگذاريد گوشهی قلبم
چند خط بي اراده بنويسم
عهد من با قلم همين بودهست
كه از اين خانواده بنويسم
"گردنم زير بار منت اوست"
كه مرا اذن داده بنويسم
بايد امشب به كوري بتها
از دو توحيدزاده بنويسم
شب تزويج، شام پيوند است
خطبهخوان هم خود خداوند است
كيست داماد؟ روح غار حراست
همنشين هميشهی فقراست
كيست داماد؟ آفتاب حجاز
كه از او نور روشني ميخواست
ننويسم يتيم مكه، كه او
پدر شيث و آدم و حواست
ننويسم رسول نه، نه هنوز
او محمد، امين شهر خداست
دوستدارش بزرگ تا كوچک
خواستگارش خديجهی كبراست
پيش از اين گفته، باز میگويم
از عروس حجاز میگويم
بانويي كه اصيل و با نسب است
در حيا هم زبانزد عرب است
بانويي كه براي ياري دين
از سوي كردگار منتخب است
بانويي كه حساب اموالش
خارج از احتساب محتسب است
وه چه روزيست، روز خوشحالیست
حيف كه جاي آمنه خالیست
✍ #محسن_عرب_خالقی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#پیامبر_اعظم_ص_مدح_و_ولادت
به دقت گوش کن انگار چیزی بر زمین افتاد
سکوت شب شکست و در همه دنیا طنین افتاد
گمانم این صدای بر زمین افتادن بتهاست
یکی الله اکبر گفت و اینَک در جهان غوغاست
خدایا کیست بتهای جهان را واژگون کرده؟!
شکوهِ چیست تاج سروران را سرنگون کرده؟!
خبر آمد که در ایران ترک برداشت ایوانی
سراسیمه پرید از خواب، شاهنشاه ساسانی
مدائن را ببین! انگشت بر لب مانده از حیرت
که این بی طاقتی در طاق کسری نیست بی علت
کسی خاموش کرده آتش شرکی مسلم را
کدامین نور تا این حد دگرگون کرده عالم را
رسوم جاهلیت را به هم زد وقت میلادش
رسید و استجابت شد دعای خیر اجدادش
گرفته آسمان انبیا یک عمر نور از او
سخن گفتند در تورات، انجیل و زبور از او
نشان دادند تنها قدری از اوج مقامش را
رسولانی که وقت معجزه بردند نامش را
پر از عجزیم وقتی بوده اعجازش کلام الله
چه جای مدح؟ خرما بر نخیل و دست ما کوتاه
رسید از چشمهی آفاق، جان تازهای آورد
برای مردم دنیا جهان تازهای آورد
به نام زن کرامت داد، دریا را به صحرا بُرد
مقام دختران را با کلام خویش بالا برد
نصیب او به غیر از ناسپاسیها نشد، آری
لبش یک بار هم اما به نفرین وا نشد، آری
نبی آمد ولی افسوس قدرش را ندانستند
نه...، قدرش را بهجز زهرا و جز مولا، ندانستند
علی در یاریِ تنهاییِ احمد مصمم ماند
ولیُ اللهِ اعظم، با رسول اللهِ اکرم ماند....
✍ #مجید_تال
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_معصومه_س_ورود_به_شهر_قم
در غروب گرفتهی پاییز...
نفس روشن بهار رسید
آی مردم به جادهاش بروید...
خوش بهحال شما نگار رسید
این سکوت عبث شکستنی است
آسمان زمزمه فرستاده
مرتضی یک علی به ایران داد
فاطمه، فاطمه فرستاده
کوثر موسویِ آل الله
آیهی نوری خدا آمد
مردها صد قدم عقب بروید
بانوی ما به شهر، تا آمد
چشمه میجوشد از مناجاتش
خاک سبز است از قدمهایش
مرد و زن! جمله چشمها بسته
همه کوراند از تماشایش
اهل قم! این امانتِ رضوی
بین شهر شما تک و تنهاست
حرمتش را همه نگه دارید
چادرش آبروی اهل ولاست
نکند دور او شلوغ شود...
نکند محملش تکان بخورد...
آی زنها! حواستان باشد
دم افطار آب و نان بخورد
خانهاش که شدهست بیت النور
نَبَریداش به سمت ویرانه
دور باشد ز آیهی تطهیر
چشم سنگین مرد بیگانه...
✍ #سیدپوریا_هاشمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی_ع
ما زائران صحن تو هستیم از قدیم
همسایگان شهر تو، یا سیدالکریم
مِهرت به جان مردم این مُلک، جا گرفت
با تو رواست، وادی ری را طلا گرفت
خواندی حدیث یار و روایات دلبری
با توست، نور موسوی و عطر عسکری
ای با جواد، همسخن! از جود او بخوان
با تشنگان نور، از آن ماهرو بخوان
ای باب علم، آن دل بابالجوادیات
با ما بگو از آنچه شنیدی ز هادیات
از دست او، تو جام کرامت گرفتهای
در معرفت، نشان ولایت گرفتهای
علمت، عظیم بوده و عشقت عظیمتر
سادات با کرم، حسنیها کریمتر
در بخشش و عطا، حسنیها سرآمدند
آیینهی کرامت آل محمدند
نامت گره به نام حسن خورده پس تمام
حاجت رواست، زائر این صحن، والسلام
گفتم حسن، هوای دلم دلبرانه شد
احساس شعر من، چقدَر مادرانه شد
ای زادهی مدینه! بخوان از هوای یاس
از کوچههای غمزده، از قبر ناشناس
باران اشک، کنج ضریحت چه دیدنیست
در این حریم، روضه، دوچندان شنیدنیست
عمری علم به دوش، شدی ناصر حسین
باید که زائر تو، شود زائر حسین
تهران بدون قبلهات آرامشی نداشت
«این شهر، بی وجود شما ارزشی نداشت»*
گشتی طبیب، تا غم دل را دوا کنیم
تا خاک را به یک نظرت کیمیا کنیم
در این حریم، جَلد تو شد، یاکریم ما
بر ما بتاب، حضرت عبدالعظیم ما
شاها! محبتت به گدایان رسیده است
بگشای باز سفره، که مهمان رسیده است
همسایهات شدیم و چه زیباست سرنوشت
روزی که همنشین تو باشیم در بهشت
✍ #قاسم_صرافان
*تضمینی از غزل امیرحسین محمودپور
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_عسکری_ع_ولادت
الا که موسم شادی و همدلی آمد
زمان ناد علیاً سینجلی آمد
زمین سامره را سینه منجلی آمد
دهم ولی خداوند را ولی آمد
که دومین حسن از چهارمین علی آمد
بر آن علی، به گل روی این حسن #صلوات
ولى ذات خدا، شاه انس و جان است این
جهان جان نه، که جان همه جهان است این
چراغ اهل زمین ماه آسمان است این
به جسم شرع و تن اهل دین روان است این
امام ما پدر صاحب الزمان است این
بر آن امام و بر این صاحب زمن صلوات
چراغ دیده رخ دلربای این پسر است
تمام عالم خلقت برای این پسر است
چو ذات حق به دل خلق جای این پسر است
دل شکسته دلان آشنای این پسر است
سخن اگر به مدیح و ثنای این پسر است
به صفحه و قلم و منطق و سخن صلوات
وزیده بوی گل مهر او ز هر چمنی
نیافریده خداوند همچو او حسنی
خوشا زبان و خوشا منطق و لب دهنی
که در ثنای وجودش برآورد سخنی
به یاد رویش هر جا که هست انجمنی
سزد فرشته فرستد بر انجمن صلوات
سلام خلق و درود خدا به جان و تنش
فدای لیلهی میلاد و صبح آمدنش
جمال آینهی ذات حیّ ذوالمننش
به باغ وحی دمد بوی گل ز پیرهنش
وجود مهدی موعود سرو نسترنش
به باغبان و بر این سرو نسترن صلوات
ز پرده چهره چو بیپرده همچو ماه نمود
دل امام دهم را به یک کرشمه ربود
شهادتین ز لبهای جانفزاش سرود
به فاطمه، به علی، بر ائمه گفت درود
سپس به خواندن قرآن دهان چو غنچه گشود
به آیه آیهی قرآن، بر آن دهن صلوات
خدا ستوده به قرآن خود عیان او را
رسول خوانده امام جهانیان او را
ستوده حجّت حق صاحب الزّمان او را
پدر گرفته در آغوش خود چو جان او را
نهاده بوسه به حسن و لب و دهان او را
بر آن لبی که ورا گشته بوسه زن صلوات
الا که حجّت ذات خدای دادگری
ز سروران جهان تا جهان به پاست، سری
سران خلق سراسر ستاره، تو قمری
به فاطمه پسری و به مهدیاش پدری
ز وصف خوبتران زمانه خوبتری
به حضرت تو ز دادار ذوالمنن صلوات
سلام باد به جان و درود بر بدنت
روان عیسی مریم ز فیض پیرهنت
هزار موسی عمران به طور، هم سخنت
نشان بوسهی داوود بر لب و دهنت
گرفته یوسف صدیق جان ز فیض تنت
تو را ز جمله نبیّین به جان و تن صلوات
ز آب جوی تو خضر وجود رُخ شوید
به شوق کوی تو پیر طریق، ره پوید
زمان به گردش خود گردد و تو را جوید
بهشت، لالهی خود از دم تو میبوید
ز زلف پر شکنت عطر تازه میروید
به عطر تازهی آن زلف پرشکن صلوات
خوشا دلی که بُوَد باغ جنّت غم تو
خوشا گلی که گرفته است فیض از دم تو
دل هزار سلیمان اسیر خاتم تو
سلام بر تو و بر مهدی مکرّم تو
ثنای تو است نه تنها به نظم «میثم» تو
تو را ز پیر و جوان و ز مرد و زن صلوات
✍ #غلامرضا_سازگار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_معصومه_س_مدح_و_مناجات
از هرکسی به غیر شما رو گرفتهایم
برگیم و با نسیم حرم خو گرفتهایم
هوهوی باد در حرمت موج میزند
او را به خدمت تو اذانگو گرفتهایم
گرد و غبار از دل خود پاک میکنیم
در صحن اگر که دست به جارو گرفتهایم
بر شانهی رواقت اگر گریه میکنیم
از ابرهای صحن تو الگو گرفتهایم
ای ساحل امید! کنار ضریح تو
هر بار یاد کشتی پهلو گرفتهایم
مهر تو را که ضامن ما روز محشر است
از آستان ضامن آهو گرفتهایم
✍ #عاطفه_جوشقانیان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
https://eitaa.com/sobhetazedam
#حضرت_معصومه_س_شهادت
ﺗﺎ ﮐﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺳﻼﻣﯽ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ
ﺍﺯﺗﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ
جان بی تو به لب آمده، ﺍﯼ ﭘﺎﺭﻩی ﺟﺎﻧﻢ
دلگیرم ازین شهر و روا نیست بمانم
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﯾﻌﻘﻮﺏ ﺍﮔﺮ ﺟﺎﻣﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ
ﺣﺎﻻ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺭﺿﺎ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ...
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﭘﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﺳﻔﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺩﺭ ﺭﺍﻩ، ﺑﻪ ﻗﻢ ﻫﻢ ﻧﻈﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺑﺎ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺑﻤﺎﻥ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻢ
ﯾﮏ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﻣﺤﺮﻡ بهخدا ﻫﺴﺖ ﺳﭙﺎﻫﻢ!
ﺍﯾﻦ ﺟﺎﺩّﻩﻫﺎ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﻗﺪﻡ ﻣﺎﺳﺖ
ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﺮﺳﺪ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﺗﺎ ﻃﻮﺱ، ﻏﻢ ﻣﺎﺳﺖ
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﮎ ﻋﺮﺍﻕ ﻋﺠﻢ ﻣﺎﺳﺖ
ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﭘﺪﺭﻡ، ﻗﻢ ﺣﺮﻡ ﻣﺎﺳﺖ...
حاشا ﮐﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﻢ ﺩﻟﺒﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺴﺎﺯﻡ ﺣﺮﻡ ﻣﺎﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺮﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺭﺿﺎ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﯾﺮﻡ
ﺣﺎﻻ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺮﺳﻢ ﯾﺎﮐﻪ ﺑﻤﯿﺮﻡ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﻢ ﻭ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﻭ ﺍﺳﯿﺮﻡ
ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺠﺮﻩﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﻭﺿﻪ ﺑﮕﯿﺮﻡ
ﺑﺎ ﯾﺎﺩ ﻏﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻫﻖ ﻫﻖ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ
ﺑﺮ ﺣﺎﺷﯿﻪﯼ ﺑﺮﮒ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ...
ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪﯼ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﮐﺴﯽ ﮐﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻗﻢ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﺩﺭﯼ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺴﻤﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻣﻌﺼﻮﻣﻪﯼ ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
نامحرم اگر هست در این کوچه غمی نیست
اینجا زدن فاطمهها حرف کمی نیست
ﺑﯿﻦ ﻧﻈﺮ ﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
ﺑﯿﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﻭ ﻫﻤﻬﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
ﺑﯿﻦ ﺍﺛﺮ ﻫﻠﻬﻠﻪ ﺑﺎ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
ﻣﺎﺑﯿﻦ ﻏﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺑﺎ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
از مردم نامرد دراینجا اثری نیست
در شهر قم از ضربهی سیلی خبری نیست...
✍ #مجید_تال
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e