ـ﷽
قصه حدیث کساء
یه روز حضرت زهرا/ مادر ما بچهها
که خیلی مهربونه/ نشسته بود تو خونه
که صدای در اومد/ مهمون پشت در اومد
کیه که در میزنه؟/ به ماها سر میزنه؟
کسی که پشت در بود/ با مهربونی فرمود
منم منم پیامبر/ که اومدم پشت در
سلام عزیزْ دخترم/ فاطمهی اطهرم
حضرت زهرا شد شاد/ در رو باز کرد مثل باد
سلام گفت به بابا/ بفرمایید بفرما
با لبخند گفت پیامبر/ عزیزِ دلِ پدر
ای دخترِ خوشحالم/ ضعف دارم و بی حالم
یه عبایی میاری/ روی تنم بذاری؟
بپیچمش رو تنم/ تا کمی آروم بشم
حضرت زهرا رفتن/ یهدونه عبا آوردن
عبایی که ضخیم بود/ مثل پتو حجیم بود
اون قدیما آقاها/ شبیه حاج آقاها
لباسشون بلند بود/ گشاد ولی قشنگ بود
عبا مثل چادره/ رو دوش قرار میگیره
اسم این عبا کساءست/ قشنگه و باصفاست
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چند لحظهای که رَد شد/ صدای در بلند شد
مامان جونِ مهربون!/ من حسنم! بچهتون
امام حسن کوچک بود/ مثل ماها کودک بود
اومد روبهرو ایستاد/ به مامانش سلام داد
حضرت زهرا گفتن/ سلام بر تو ای حسن!
سلام میوه قلبم/ سلام ای نور چَشمم
امام حسن فرمودن/ بوی خوبی میشنوم
این بوی خوب از کجاست؟/بابابزرگم اینجاست؟
مادر با شادی گفتن/ صد آفرین بر حسن!
بابا بزرگت اینجاست/ تو اتاق، مهمونِ ماست حسن دوید تا اونجا/ رفتش کنار کساء
به آقاجون سلام کرد/ ادای احترام کرد
گفتش: پیامبرِ من!/ اجازه میدید به من
بیام به زیر عبا/ باشم کنار شما؟
پیامبرِ مهربون/ فرمودن به نوهشون
سلام ای پسر من!/ ای صاحبِ حوضِ من...
که تو بهشتِ زیباست/ اختیارش با شماست؛
بیا به زیرِ کسا/ بشین نزدیکِ بابا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ساعتی نگذشته بود/ که در زدن چقدر زود
کی بود؟ امام حسین بود/ امامِ عالمِیْن بود
به مادرش سلام داد/ کنار مادر ایستاد
حضرت زهرا گفتن/ سلام ای نور چَشمم
سلام میوهی قلبم/ ای فرزندِ دلبندم
حضرت فاطمه دید/ حسین هم بو رو فهمید
دلیلِ بو رو پرسید/ کساء رو تو اتاق دید
تا فهمید که آقاجون/ اومده تو خونهشون
دوید تا پیشِ کسا/ ایستاد نزدیک اونا
تا که پیامبرو دید/ سلام کرد خندید:
سلام رسولِ خدا!/ رهبرِ همِّهی ما
همه رو خدا آفرید/ توشون تورو برگزید
بعد گفت: پیامبرِ من!/ اجازه میدید به من
بیام به زیرِ کسا/ باشم کنارِ شما؟
تا نوهشونو دیدن/ پیامبرم خندیدن
سلام ای پسرِ من/ شفیعِ امتِ من
بیا به زیرِ کسا/ بشین کنارِ ماها
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بعدش اومد بابا شون/ امام علیِ مهربون
آمد و احترام کرد/ به پیامبر سلام کرد
اجازه خواست از ایشون/ بیاد زیرِ عباشون
با خوشحالی پیامبر/ جواب دادن به حیدر
سلام برادرِ من!/ صاحبِ پرچمِ من!
بیا به زیرِ کسا/ بشین کنارِ ماها
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بعد مادرِ ما اومد/ حضرت زهرا اومد
اجازه خواست از بابا/ بشینه زیرِ عبا
پیامبرِ مهربون/ گفتن به دخترشون
بیا دخترِ بابا/ عزیزِ جانِ بابا
بشین میان ماها/ که کاملشه جمعِ ما
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وقتی همهجا شدن/ اصحابِ کساء شدن
بابابزرگ دعا کرد/ رو به سوی خدا کرد
گفت: ای خدای خوبم!/ اینا هستن محبوبم
از گوشت و پوست مناند/ واقعاً دوست مناند
غمها غصههاشون/ و شادیِ دلاشون
غم و غصهی منه/ شادیِ قلبِ منه
پس ای خدای وهّاب!/ دعامو کن مستجاب
از همهی بدیها/ بکنشون تو جدا
پاک و تمیز بمونن/ پیشت عزیز بمونن
بعد، خدای مهربون/ مستجاب کرد دعاشون
پاک و مطهر شدن/ از همه بهتر شدن
بچهها! شدند اونها/ پنجتنِ آلِ عبا
راهنمای ما شدن/ عزیزِ دلها شدن
لذت بردین بچهها؟/ این بود حدیثِ کساء
قصهی ما همین بود/ دیدین چقد شیرین بود؟ :)
#ویژه
#داستان #داستان_صوتی #قصه_کودک #قصه_شب #قصه_گویی #کودکانه #کودک #خاله_کوثر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@GhessehayeKhaleKosar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بوسیدن یک نوزاد، از همه رستورانها و ساندویچها شیرین تره 😋🍭
سخنان استاد قرائتی
#مادر_و_تربیت
#داستان #داستان_صوتی #قصه_کودک #کودک #خاله_کوثر
#فرزندآوری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@GhessehayeKhaleKosar
@shiatebb