*#گام به گام با کاروان حسینی*
عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما بزرگواران🌹
همانگونه که در مطالب دیشب به آن پرداختیم،از حوادث و رویدادهای سال ۴۰ هجری تا ۵۶ و از سنه ۵۶ هجری به بعد را تا حدودی خدمت شما عزیزان توضیح دادیم.
و اما در ادامه ی مطالب میپردازیم به *آنچه که در نیمه ی رجب سال ۶۰ هجری، قبل و بعد از مرگ معاویه إبن ابوسفیان به وقوع پیوست و آنچه که علت هجرت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام از مدینه به مکّه بود.*
در مطالب گذشته خواندید که معاویه إبن ابوسفیان در نیمه های سال ۵۶ یعنی ۴ سال قبل از مرگ خود به پیشنهاد مُغیرة إبن أبی شُعبه درصدد بود تا *بیعت مسلمین سه سرزمین شام و عراق و حجاز را پس از خود برای جانشینی فرزندش یزید إبن معاویه ستاند* و تا حدودی موفق به این کار شد؛ اما با پیشنهاد زیاد إبن أبی و نصایح و مواعظ زیاد إبن عُبید إبن کَعب نُمیری چند مدتی از این کار دست نگه داشت تا اینکه در سال ۵۹ هجری طبق نقل قول بعضی از مورخین تاریخ، عامل و کارگزار پر نفوذ حکومت اموی یعنی زیاد إبن أبی لعنت الله علیه که امور و سرپرستی پایتخت عراق را در دست داشت به درک واصل شد و او را در قبرستان ثُویّه نزدیکی کوفه به خاک سپردند.
پس از زیاد إبن أبی، معاویه إبن ابوسفیان برای مدتی حکومت پایتخت عراق، شهر کوفه را به سمرة إبن جُندب، پدر زن اول مختار إبن ابوعبیده ثقفی و اداره ی امور شهر بصره را به سعید إبن عثمان إبن عفان پسر خلیفه ی سوم سپرد.
سمرة إبن جُندب بر خلاف عقاید دامادش مختار رحمه الله علیه نسبت به شیعیان شخصی تند خو ،خشن و رفتاری زشت و زننده داشت؛
طی مدتی که سمرة إبن جُندب اداره امور عراق را به دست داشت آنچنان اهالی کوفه خصوصاً شیعیان آن دیار را تحت فشار و سلطه ی خویش قرار داد که مردم کوفه ناگزیر نامه ایی به معاویه إبن ابوسفیان نوشته و از او خواستند تا فرمانداری کوفه را به شخص دیگری محوّل نماید.
معاویه نیز طبق درخواست مردم عراق، سمرة إبن جندب را از فرمانداری کوفه عزل و به جایش نُعمان إبن بشیر انصاری پدر زن دوم مختار إبن ابوعبیده ثقفی را به فرمانداری کوفه گمارد.
نُعمان إبن بشیر انصاری برخلاف دیگر والیان و حاکمان ستمکار و زورگوی دولت معاویه، شخصی میانه رو و متدیّن بود که طبق عقیده اش دوست نداشت در امور اداره ی جامعه ی مسلمین به ناحق خونی ریخته شود یا ظلمی به مظلومی گردد.
در همین راستا ، سعید إبن عثمان إبن عفان فرزند خلیفه ی سوم که خود را شخصی ممتاز و برتر و غیر از دیگر والیان و کارگزاران معاویه میدانست از فرمانداری و حکومت در شهر بصره ناراضی و نا خرسند بود تا این که نامه ایی برای معاویه إبن ابوسفیان نوشته و درخواست داد تا او را از بصره به فرمانداری یا استانداری دیاری دیگر منصوب نماید و دیگری را به جای او در بصره جایگزین کند.
چون نامه ی سعید إبن عثمان به معاویه رسید نامه را خواند و در پاسخ به او نوشت:
به خدا قسم، هر کس جز تو اگر چنین درخواستی از من کرده بود هرگز نمیپذیرفتم، اما تو را بخاطر پدرت مرحوم شادروان عثمان إبن عفان حرمت و اجر می نهم و برای من قابل احترامی؛ از این رو تو را به فرمانداری خراسان و طبرستان ایران میگمارم و عبیدالله إبن زیاد که اینک در خراسان به سر میبرد و شخصیت ممتازی همچون پدرش زیاد إبن أبی است را به استانداری بصره خواهم گماشت.
لذا نامه ایی به عبیدالله إبن زیاد در خراسان نوشت و او را از خراسان به فرمانداری بصره گماشت و سعید إبن عثمان فرزند خلیفه ی سوم را به جای عبیدالله إبن زیاد به استانداری خراسان ایران منصوب کرد.
عبیدالله إبن زیاد و دیگر کارگزاران و عوامل دولت معاویه در نیمه های سال ۵۹ هجری یعنی چند ماه قبل از مرگ معاویه توانستند بخش عظیمی از مردم عراق و شام و حجاز را تحت امر و فرمان معاویه درآورند و از همه ی آنها برای یزید إبن معاویه بیعت ستانند.
طبق نقل قول از تواریخ مستند، در آن سال که چند ماهی بیش از عمر خبیث معاویه نمانده بود (( ولید إبن عُتبه را به فرمانداری مدینه)) و (( أبو اُمیّه عَمرو إبن سعید إبن عاص معروف به اَشدق را به فرمانداری مکّه)) و (( عبیدالله إبن زیاد إبن أبی را به استانداری بصره)) و (( نعمان إبن بشیر انصاری را به استانداری کوفه)) گماشته بود.
◾ *حوادث سال ۶۰ هجری* 👇
سرانجام سال ۶۰ هجری فرا رسید؛
در نیمه های ماه رجب المرجّب سال ۶۰ هجری که بعضی از مورخین آن را ۱۰ رجب سال ۶۰ هجری نقل کرده اند معاویه إبن ابوسفیان لعنت الله علیه پس از ۲۰ سال یا ۱۹ سال و چند ماه حکومت ظالمانه و غاصبانه ی خود و با زیر پا گذاشتن حق و حقوق اهلبیت رسول خدا صلی الله علیه واله و سالها تاراج و غارت و قتل عام شیعیان علی إبن أبیطالب علیه السلام در سرزمین های اسلامی، سرانجام در بستر بیماری افتاد و موجب مرگ او شد.
به نقل از (واقدی در تاریخ طبری) و همچنین نقل قول از (تاریخ عزّالدین إبن أثیر) و ( *ا
لفتوح* اثر إبن أعثم کوفی)، در آن ایام که معاویه در بستر بیماری به سر میبرد چهارصد ( ۴۰۰) نفر از اهالی بصره و چهارصد (۴۰۰) نفر دیگر از اهالی کوفه به عنوان شیوخ و بزرگان قبایل عراق به دمشق نزد معاویه رفته و طبق عهد و پیمانی که با عبیدالله إبن زیاد و نُعمان إبن بشیر انصاری به عنوان نمایندگان معاویه در بصره و کوفه بسته بودند با معاویه به نیابت از طرف یزید تجدید بیعت کرده و خراج یک سال خود و خانواده و قبیله ی خود را از معاویه إبن ابوسفیان که هر کدام به مبلغ ۳۰۰ هزار دینار بود ستانده و به عراق بازگشتند.
معاویه روزهای آخر عمر خود هنگامی که در بستر مرگ افتاده بود فرزند خود یزید را فراخواند؛
چون یزید بر بالین پدرش آمد معاویه به او گفت :
ای فرزندم؛ سفرها و رفت و آمدهای کاری را از پیش پای تو برداشتم و کارهای سخت و امور اداره ی جامعه را برای تو آسان و هموار نمودم. دشمنان خاندان ابوسفیان که خاندان علی هستند را خانه نشین و در چشم خاص و عام، زبون و سیاه جلوه دادم. اعراب شبه جزیره را به اطاعت خود و اینک به اطاعت تو درآورده ام و اینک برای تو از هیچ نمیترسم و آسوده خاطرم؛ جز از *چهار نفر* که هر چهار تن آنان از قریش اند.
اولین آنها *حسین إبن علی إبن أبیطالب* و دومین آنها *عبدالله إبن عمر إبن خطاب* و سومین آنها *عبدالرحمن إبن ابوبکر* و چهارمین آنها *عبدالله إبن زبیر إبن عوام* است که هنوز با من به نیابت از طرف تو بیعت نکرده اند و سر از اطاعت من پیچیده اند.
اینک به تو وصیت و سفارش میکنم با اهل حجاز مدارا کن و ایشان را به دیده ی مهربانی بنگر که ایشان از تبار و ریشه و پایگاه و پایه های تو هستند. هرکس از اهل حجاز به نزد تو آید او را گرامی بدار و هر کس به دیدارت نیامد به جستجو و گرامی داشتش بپرداز، مگر از دوستان و شیعیان علی و مریدان اولاد او نباشد.
نکته ی دیگر، به تو سفارش و توصیه میکنم با اهل عراق همانند خودشان مدارا کن و اگر هر روز از تو بخواهند که حاکمی را از شهرشان عزل و دیگری را نصب نمایی طبق درخواست و میل آنان این کار را بکن که عزل یک فرماندار بهتر است تا مقابله با هزاران شمشیر زن عراقی که به سوی تو حمله ور شوند.
و اما درباره ی اهل شام به تو سفارش میکنم آنان را هیچگاه تحت فشار قرار نده، زیرا ما در شام به پشتوانه ی این ملت حکومت خود را استوار و پایه های آن را محکم نگه داشته ایم و ایضاً سفارش میکنم هرگز اجازه نده اهالی شامات با اهل عراق در یک مدت طولانی بر سر یک سفره با هم نشینند، زیرا اگر اهل شام مدتی طولانی در یک مکان زیست نمایند به خلق و خوی مردم آن مکان عادت خواهند کرد.
و آنگاه وصایای مهمتر خود را به یزید گفت :
اما آن چهار تن که با تو بیعت نکرده اند، اولی عبدالله إبن عمر؛ نماز و روزه و عبادت بر سر سجاده او را از پای درآورده است؛ اگر کسی را نبیند با تو بیعت خواهد کرد و مردی حریص است که میتوان او را با زر و دینار و درهم خرید و منافع شخصی او چون تأمین شود به هر کاری تن دهد.
و دومین شخص از آن چهار تن، حسین إبن علی إبن أبیطالب است که مردی ناآرام و نستوه و بی باک از همه کس و همه چیز است؛ یقیناً او زیر بار بیعت با تو نخواهد رفت و میدانم اهل عراق دست از سرش برندارند تا او را از شهرش بیرون کشانند و وادارش کنند به قیام. به تو توصیه میکنم اگر جنبشی از جانب حسین بر علیه تو آغاز شد و تو بر او پیروز شوی از او درگذر و با هوش و تدبیر سیاسی با او مدارا کن، اگر دستت به خون پسر علی آغشته گردد دودمان آل اُمیّه را به باد فنا میدهی؛ زیرا حسین به خاطر قرابتش و نزدیکی با جدّش محمّد رسول خدا در قلوب مؤمنین و مؤمنات عزیز است و مردم او را نور چشمی رسول خدا میدانند و میگویند پیامبر گفته است حسن و حسین دو جگر گوشه های من هستند،پس بخاطر حفظ آبرو و حیثیت خاندان خودت هم که باشد با او به نرمی و آرامش امور بگذران که البته می دانم کشته ی حسین خطرناک تر از زنده ی حسین است.
سومین نفر، عبدالرحمن إبن ابوبکر مردی بی بخار است که اگر ببیند اطرافیانش کاری میکنند او نیز مانند ایشان همان کار را میکند و جز خفتن در آغوش زنان هیچ هنر دیگری ندارد.
و اما چهارمین نفر، عبدالله إبن زبیر إبن عوام که او همانند روباه مکّار، دُم بریده ایی آماده ی جستن و فرار است و اگر فرصت خوبی به دست آورد نمیگذارد نامی از دودمان بنی امیه بر روی زمین باقی بماند؛ پس بنابراین اگر از دسترس تو خارج شد و فهمیدی که قصد خروج و جنبش بر علیه تو و حکومت نو پای تو را دارد به هر قیمتی که هست او را دستگیر کن و همانند لاشه های گوشت قصابی تکه پاره اش کنید. والسلام.
محمد إبن رستم جریر طبری در تاریخ طبری جلد هفتم ۷ صفحه ۲۸۸۸ به نقل از عوانه و عوانه به نقل از خلید إبن عجلان إبن عباد گوید:
یزید إبن معاویه هنگامی که پدرش این وصایا را میگفت در حَوّارین دمشق منطقه ایی کوهستانی و ییلاقی در حال تفریح و تفرّج بوده اس
ت و چون قاصد به دنبالش فرستادند او بار خود بست تا از حَوّارین خود را به بالین معاویه رساند اما تا او وارد دمشق شد دیگر کار از کار گذشته و معاویه دار فانی را ترک کرده بود.
اما قبل از رسیدن یزید به شهر دمشق ،معاویه ناچار شد این وصیت ها را به سه تن از نزدیکان و درباریان خود از جمله ضحّاک إبن قیس فهری و مسلم إبن عُقبه و سرجون وزیر اعظم و مشاورش بگوید تا بعداً این سه تن، آن وصایا را به گوش یزید برسانند؛ لذا وقتی یزید به دربار پدرش معاویه رسید ضحاک إبن قیس فهری مشغول نماز بر جنازه ی معاویه بود که یزید بر بالین او حاضر گردید.
مورخین در تاریخ مرگ معاویه با هم اختلاف نظر دارند.
واقدی گوید : معاویه در نیمه ی ماه رجب ( ۱۵ رجب) سال شصت ۶۰ هجری بمرد؛
و علی إبن محمد گوید: در روز پنج شنبه هشت روز مانده از ماه رجب یعنی ۲۲ رجب سال شصت ۶۰ هجری بمرد؛
و بعضی دیگر از مورخین در باب مرگ او نوشته اند:
او در روز ۱۰ رجب سال شصت هجری در دمشق فوت کرد و او را در مسجد باستانی و عتیق امویه به خاک سپردند.
سعید إبن دیندار سعدی در باب مرگ معاویه گوید:
معاویه شب پنجشنبه ۱۰ رجب سال شصت ۶۰ هجری در دمشق مرکز خلافت و حکومت امویان درگذشت و مدت خلافتش ۱۹ نوزده سال و سه ۳ ماه و ۲۷ بیست و هفت روز بوده است .
پادشاهی او طی مدت این ۱۹ سال و چند ماه و چند روز از هنگامی بود که حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام با او از درِ صلح وارد گردید و طبق عهدنامه و قول نامه ایی که بین طرفین امضاء شده بود اداره ی امور جامعه ی مسلمین را حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام به اصرار زیاد و درخواست همه ی مردم عراق به دست معاویه سپرد و خود نیز بنا به درخواست مسلمین از صحنه ی سیاست و اجتماع مسلمانان کناره گیری کرد، اما دیری نپایید که معاویه إبن ابوسفیان همه ی شروط قید شده در عهد نامه را زیر پا گذاشت و در حضور خاص و عام به طور آشکارا گفت: من این عهدنامه را به هیچ عنوان به رسمیت نمیشناسم و هیچ تعهدی در قبال آن به کسی نداده و نمیدهم! لذا مدت پادشاهی معاویه را در امور خلافت و حکومتش از اواخر سال ۴۰ هجری تا نیمه ی رجب سال ۶۰ هجری یعنی مدت ۱۹ سال و سه ماه و ۲۷ روز در تاریخ به استناد از تاریخ *طبری* و تاریخ *الکامل* از إبن أثیر و کتاب *الفتوح* از إبن أعثم کوفی به ثبت رسانده اند.
*إنشاءالله ادامه ی مطالب مربوط به حوادث پس از مرگ معاویه و آنچه که در مدینة النّبی اتفاق افتاد را در مطالب بعد خدمت شما عزیزان ارسال خواهیم کرد.*
*با تشکر از همراهی شما*
*التماس دعا* 🌹
هدایت شده از گل زهرا
🌺🌺✨🌺🌺
((حکایت زیبای توبه نصوح))
نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت او با سوءاستفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار دلاکی مى کرد و کسى از وضع او خبر نداشت او از این راه هم امرارمعاش می کرد و برایش لذت بخش نیز بود.
گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست.
روزی دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد.از قضا گوهر گرانبهاىش همانجا مفقود شد ، دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه را تفتیش کنند. وقتی نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایی خود را در خزینه حمام پنهان کرد
وقتی دید مأمورین براى گرفتن اوبه خزینه آمدند به خداى تعالی رو آورد و از روى اخلاص و بصورت قلبی همانجا توبه کرد. ناگهان از بیرون حمام آوازى بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد. پس از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان٬ شکر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد وبه خانه خود رفت.او عنایت پرودگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت.
چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم و دیگر هم نرفت. هر مقدار مالى که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و از شهر خارج شد و در کوهى که در چندفرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید.
در یکى از روزها همانطورکه مشغول کار بود، چشمش به میشى افتاد که در آن کوه چرا می کرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از کیست؟ عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعاً از شبانى فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستى من از آن نگهدارى کنم تا صاحبش پیدا شود . لذا آن میش را گرفت و نگهدارى نمود خلاصه میش زاد و ولد کرد و نصوح از شیر آن بهره مند مى شد.
🌸✨🌸✨🌸
روزی کاروانى راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شیر داد به طورى که همگى سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند.وى راهى نزدیک را به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانى کردند و او در آنجا قلعه اى بنا کرده و چاه آبى حفر نمود و کم کم در آنجا منازلى ساخته و شهرکى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگریستند.رفته رفته، آوازه خوبى و حسن تدبیر او به گوش پادشاه آن عصر رسید که پدر آن دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت کنند. همین که دعوت شاه به نصوح رسید،نپذیرفت و گفت: من کارى و نیازى به دربار شاه ندارم و از رفتن نزد سلطان عذر خواست.مامورین چون این سخن را به شاه رساندند شاه بسیار تعجب کرد و اظهار داشت حال که او نزد ما نمی آید ما مى رویم او را ببینیم.پس با درباریانش به سوى نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد.
بنا به رسم آن روزگار و بخاطر از بین رفتن شاه در اقبال دیدار نصوح، نصوح را به تخت سلطنت بنشانند.⭐⭐⭐⭐⭐
نصوح چون به پادشاهى رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و بعد با همان دختر پادشاه، ازدواج کرد.
روزی دربارگاهش نشسته بود٬شخصى بر او وارد شد و گفت چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را از عدالت تو طالبم.
نصوح گفت میش تو پیش من است و هرچه دارم از آن میش توست وی دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند.
آن شخص به دستور خدا گفت: بدان اى نصوح، نه من شبانم و نه آن یک میش بوده است بلکه ما دو فرشته براى آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت٬ اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد، و از نظر غایب شدند.
به همین دلیل به توبه واقعی و راستین، "توبه نصوح" گویند.
📚تفسیر روح البیان، ج 10
🌤الّلهُــمَّـ؏جــِّللِوَلیِّــڪ َالفــَرَج🌤
هدایت شده از یوسف الزهرا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
اللهم صل علی علی بن موسی الرضاالمرتضی الامام التقی النقی وحجتک علی من فوق الارض ومن تحت الثری الصدیق الشهیدصلوة کثیرةتامةزاکیةمتواصلةمتواترة مترادفةکافضل ماصلیت علی احدمن اولیائک
🔴 مولودی که ولادتش آتش جهنم را خاموش کرد...
🌕 ابن عباس میگوید از پیامبر معظم اسلام شنیدم که فرمود: هنگامی که حسین علیهالسلام عصر پنجشنبه و شب جمعه متولد شد، خدای رئوف به خازن آتش وحی کرد که آتشها را به خاطر ولادت مولودی که برای حضرت محمد صلی الله علیه و آله در دنیا متولد شده خاموش کند. همچنین به خازن بهشت وحی کرد که بهشت را به خاطر مولودی که در دنیا برای پیغمبر اسلام متولد شده، زینت و معطر کند... در ادامه خدای عزوجل فرمود: «ای جبرئیل! به رسول ما بگو که ما نام او را «حسین» علیهالسلام گذاشتهایم.
«فَلَمَّا وُلِدَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ وَ کَانَ مَوْلِدُهُ عَشِیَّةَ الْخَمِیسِ لَیْلَةَ الْجُمُعَةِ أَوْحَی اللَّهُ إِلَی ملک مَالِکٍ خَازِنِ النِّیرَانِ أَنْ أَخْمِدِ النِّیرَانَ عَلَی أَهْلِهَا لِکَرَامَةِ مَوْلُودٍ وُلِدَ لِمُحَمَّدٍ وَ أَوْحَی إِلَی رِضْوَانَ خَازِنِ الْجِنَانِ أَنْ زَخْرِفِ الْجِنَانَ وَ طَیِّبْهَا لِکَرَامَةِ مَوْلِدٍ وُلِدَ لِمُحَمَّدٍ... وَ أَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ أَخْبَرَهُ یَا جَبْرَئِیلُ إِنِّی قَدْ سَمَّیْتُهُ الْحُسَیْنَ...»
📗بحارالأنوار، ج ۴۳، ص ۲۴۸
📗کمال الدين، ج ۱، ص ۲۸۲
✊✊✊🇮🇷☫🇮🇷☫🇮🇷
چرا بعضیا از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی میترسند؟
❓چرا افســادطلبـــان فتنــهگــر و مفسد باغی و یاغی؛
بهمراه منافقان و سلطنتطلبان و بهاییها و شیاطین غربی ، عربی ، عبری
از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی میترسند؟
✊️ این متن تقدیم میشود به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
✊🇮🇷✊🇮🇷✊🇮🇷✊
گرچه بدخواهان چشم دیدنت را ندارند
اما بدان در دل و جان مردم ایران و شیعیان و مسلمین جهان جا داری
و چشم امید مظلومان ستمديدگان جهان اسلامی
قطعاً لباس سبز پاسداری آرزوی هر جوان آزاده و آزادیخواه ایرانی و جهان است .
✊☫✊☫✊☫✊
🇮🇷✊️اگر سپاه نبود؛
امروز باید برای سفر به اهواز، به ایلام، به کرمانشاه، به سنندج و ارومیه، در صف طولانی مقابل در سفارتخانههای ایالتهای جدید شیاطین ساخته،
ساعتها برای دریافت «ویزا» گردن کج میکردیم و معطل میشدیم.
🇮🇷✊️اگر سپاه نبود؛
هواپیماها ربوده میشدند
و در تلآویو و پاریس و بغداد و ریاض و واشنگتن بر زمین مینشستند!
🇮🇷✊️اگر سپاه نبود؛
خیلی زودتر از اینها در «دشت مغان» و در جنوب رود ارس، حکومت دوم صهیونیست یا همان «تلآویو ثانی» تشکیل شده بود!
🇮🇷✊️اگر سپاه نبود؛
«عبدالمالک ریگی»های تروریست معدوم،
الان به جای جهنم، در خیابان «پاستور» دفتر نمایندگی «جندالشیطان» را افتتاح میکردند!
🇮🇷✊️اگر سپاه نبود؛
تانکها و نفربرهای مسعود رجوی تروریست که فقط یک روز تا تهران و رژه نظامی در میدان آزادی فاصله داشتند،
الان به عنوان سمبل فتح پایتخت،
وسط میدان شهدا تبدیل به تندیس و یادمان شده بودند.
🇮🇷✊️اگر سپاه نبود؛
کودتا و فتنۀ سال ۸۸، به حمام خون مبدل میشد و جوخههای ترور ۳۰ خردادماه ۱۳۶۰ بار دیگر و این بار عظیمتر تکرار میشد!
🇮🇷✊️اگر سپاه نبود؛
با جنگیدن به روش «اشکانیان»، هنوز در کف خیابانهای تهران، با دیکتاتور دیوانه حزب بعث «صدام» دست به گریبان بودیم،
از بس زمین داده و زمان خریده بودیم.
🇮🇷✊️اگر سپاه نبود؛
امروز نام بسیاری از «آقازادهها»، بویژه "آقازادههای" ساکن در جمهوری لیبرال- دموکراتیک تهران شمالی،
جاسم و عبود و ابوبکر الطهرانی و... بود.
🇮🇷✊️اگر سپاه نبود؛
داعش و تکفیریون الان تشکیل حکومت "شام و ایران و عراق" را جشن گرفته بودند.
🇮🇷✊️اگر سپاه نبود؛
روستاهای محروم و دورافتاده ما،
کجا راه و جاده و آب و برق و مسجد و مدرسه ودرمانگاه بخود میدیدند؟
دولت بروکراتیکها فربه و سنگین که حال تکان خوردن نداشتند!
🇮🇷✊️اگر سپاه نبود؛
از سربند زلزله «بم» تا همین امروز، چشممان به دست سازمانهای بینالمللی بود و منتظر دریافت صدقه کشورهای ثروتمند بودیم
و جنازههای آوارگان بیپناه و هراسان و داغدار مدتها بر زمین و در زیر آوارها باقی مانده بود.
🇮🇷✊️اگر سپاه نبود؛
امروز، "آقازادههای" عافیتطلب و اشرافی و «فرنگ» درسخوانده بعضی از حضرات،
به جای فتنهگری و مانور تجمل،
در سینه سرد قبرستانها، خواب ابدی میکردند!
🇮🇷✊️اگر سپاه نبود؛
آثار شنی تانکهای «مرکاوا»ی اسرائیلی در سال ۲۰۰۶ بر پیکرهای خونین شیعیان و فرزندان حزبالله در جنوب لبنان، برجای مانده بود!
🇮🇷✊️اگر سپاه نبود؛
ناموس شیعیان، مادران و دختران آزاده، به بردگی و اسارت و «جهاد نکاح» رفته بودند
و در سنگرهای گرگهای گرسنه، هتک و دست به دست میشدند!
🇮🇷✊️اگر سپاه نبود؛
آب را هم باید مثل خودروهای لوکس چند میلیاردی حضرات، وارد میکردیم
🇮🇷✊️اگر سپاه نبود؛
از تربیت نوجوانان مؤمن در مساجد کشور تا تقویت زیرساختهای مهم علمی و آموزشی و دفاعی این آب و خاک.... کسی نمیدید
👌بــله!
👈حق دارند به سپاه حمله کنند!
👈حق دارند سپاه را بکوبند،
👈حق دارند پاسداران نجیب اسلام و انقلاب را سرزنش کنند!
✊️سپاه، بیدلیل خار چشم شیاطین نشده!
👌بـــله،
چه زیبا فرمود حضرت امام خميني رحمه الله علیه که:
«اگر سپاه نبود، کشور هم نبود...».
✊🇮🇷☫✊☫🇮🇷✊
🌹میلاد میوه دل رسول الله(ص)
🌹شیر پسر حضرت ولی الله(ع)
🌹نور چشم حضرت زهرا (س)
🌹آقا حضرت ثارالله و روز پاسدار بر آقا امام زمان و نائب امامالزمان حضرت آیةالله خامنهای و شما محبان آنحضرت مبارک باد💐💐💐
و همچنین میلاد دلاور و قهرمان کربلا حضرت ابوالفضل العباس و روز جانباز و ولادت سیدالعابدین و سیدالساجدین و رسواگر امویان و یزیدیان؛ حضرت امام علیابن الحسین و روز اسرا بر شما خوبان ومحبان آلالله مبارکباد💐☘️
هدایت شده از یوسف الزهرا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
اللهم صل علی علی بن موسی الرضاالمرتضی الامام التقی النقی وحجتک علی من فوق الارض ومن تحت الثری الصدیق الشهیدصلوة کثیرةتامةزاکیةمتواصلةمتواترة مترادفةکافضل ماصلیت علی احدمن اولیائک
4 شعبان
ﻭﻟﺎﺩﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﺒّﺎﺱ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ
ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 26 هـ ﻋﻠﻤﺪﺍﺭ ﻛﺮﺑﻠﺎ، ﺳﻘّﺎﻯ ﻧﻴﻨﻮﺍ، ﺣﻀﺮﺕ ﻗﻤﺮ ﻣُﻨﻴﺮ ﺑﻨﻰ ﻫﺎﺷﻢ ﺍﺑﻮﺍﻟﻔﻀﻞ العبّاﺱ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺁﻣﺪ.
ﻧﺎﻡ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﺒّﺎﺱ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺍﺳﺖ. ﺑﻪ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﻮﺍﻟﻔﻀﻞ، ﺍﺑﻮ ﺍﻟﻘﺮﺑﺔ، ﻗﻤﺮ ﺑﻨﻰ ﻫﺎﺷﻢ، ﺑﺎﺏ ﺍﻟﺤﻮﺍﺋﺞ، ﻋﺒﺪ ﺻﺎﻟﺢ ﻭ ﺳﻘّﺎ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ.
ﭘﺪﺭﺷﺎﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺃﻣﻴﺮ ﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﺍﺑﻰ ﻃﺎﻟﺐ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ، ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺷﺎﻥ ﺍﻡّ ﺍﻟﺒﻨﻴﻦ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻋﻠﻴﻬﺎ السلام ﺩﺧﺘﺮ ﺣﺰﺍﻡ ﻛﻠﺎﺑﻴﻪ ﺍﺳﺖ.
ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺧﻮﺵ ﺳﻴﻤﺎ ﻭ ﺯﻳﺒﺎ ﺭﻭ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺟﻬﺖ ﺑﻪ ﻣﺎﻩ ﺑﻨﻰ ﻫﺎﺷﻢ ﻣﻠﻘّﺐ ﺷﺪ.
ﻗﺎﻣﺘﻰ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﺑﺎﺯﻭ ﻫﺎﺋﻰ ﻗﻮﻯ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﺮ ﺍﺳﺐ ﻛﻪ ﻣﻰ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﭘﺎ ﺩﺭ ﺭﻛﺎﺏ ﻣﻰ ﻧﻤﻮﺩ ﺯﺍﻧﻮﻯ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺗﺎ ﮔﺮﺩﻥ ﺍﺳﺐ ﻣﻰ ﺭﺳﻴﺪ. ﻣﻈﻬﺮ ﺟﻠﺎﻝ ﻭ ﺟَﺒَﺮﻭﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﻛﺮﺩﮔﺎﺭ ﺑﻮﺩ، ﻭ ﺩﺭ ﺷﺠﺎﻋﺖ ﻭ ﺻﻔﺎﺕ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ ﻭ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻬﻤﺎ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺳﺮ ﺁﻣﺪ ﺍﻭﻟﺎﺩ ﺃﻣﻴﺮ ﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺑﻮﺩ. ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﭙﻬﺴﺎﻟﺎﺭ ﻭ ﻋﻠﻤﺪﺍﺭ ﻣﻈﻠﻮﻡ ﻛﺮﺑﻠﺎ ﺑﻮﺩ.
روزی امام سجاد علیه السلام به عُبیدالله فرزند حضرت عبّاس علیه السلام نگاه کرد و اشک چشمان مبارکش را فرا گرفت و فرمود :
«روزی بر رسول خدا صلّی الله علیه وآله سخت تر از روز اُحُد نبود که عمویش حمزه علیه السلام در آن شهید شد، و بعد از آن مُوته بود که عمو زاده اش جعفر بن ابی طالب شهید شد». سپس فرمود :
«وَ لا یَومٌ کَیَومِ الحُسَینِ علیه السلام ...» : «روزی چون روز حسین علیه السّلام نبود؛ که سی هزار مَرد که گمان می کردند از این امّتند دور او را گرفتند و هر کدامشان با کشتن او به خدا تقرُّب می جستند و او خداوند را به آن ها یاد آوری می نمود ولی پند نمی گرفتند تا او را به ستم و ظلم و عُدوان کُشتند».
آنگاه فرمود :
«خداوند عبّاس علیه السّلام را رحمت کند که جانبازی کرد و خوب امتحان داد و در راه برادر، خود را مبتلا ساخت و خود را فدای برادر نمود تا دو دستش قطع شد. خداوند در عوض به او دو بال داد که با فرشتگان در بهشت پرواز می کند چنان که به جعفر بن ابی طالب علیه السّلام عطا نمود.
حضرت عبّاس علیه السلام نزد خداوند متعال منزلت و مقامی دارد که تمام شهدای اوّلین و آخرین در روز قیامت تمنّای مقامش را می نمایند».
در زیارت وارده از حضرت صادق علیه السلام خطاب به آن حضرت علیه السلام می گوییم :
«سَلامُ اللهِ وَ سَلامُ مَلائِكَتِهِ الْمُقَرَّبينَ، وَ اَنْبِيائِهِ الْمُرْسَلينَ، وَ عِبادِهِ الصّالِحينَ، وَ جَميعِ الشُّهَداءِ وَ الصِّدّيقينَ ... عَلَيْكَ يَا بْنَ أميرِ الْمُؤْمِنينَ ... وَ لَعَنَ اللهُ مَنْ جَهِلَ حَقَّکَ، وَ اسْتَخَفَّ بِحُرْمَتِکَ، وَ لَعَنَ اللهُ مَنْ حالَ بَيْنَکَ وَ بَيْنَ ماءِ الْفُراتِ ...».
📚 منابع :
1. ﺧﺼﺎﺋﺺ ﺍﻟﻌﺒّﺎﺳﻴّﻪ : ﺹ 66. و ... .
2. ﺍﻟﻌﺒّﺎﺱ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ قمر بنی هاشم : ﺹ 164. ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻣﻘﺮّﻡ ﺑﻪ ﻧﻘﻞ ﺍﺯ ﻣﺪﺍﺭک ﺗﺎﺭﻳﺨﻰ ﮔﻔﺘﻪ ﻛﻪ ﻟﻘﺐ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻘّﺎ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
3. بحار الأنوار : ج 45، ص 39. مقاتل الطالبین : ص 56.
4. امالی صدوق : ص 547. و ... .
5. کامل الزیارات : ص 440. و ... .
هدایت شده از یوسف الزهرا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
اللهم صل علی علی بن موسی الرضاالمرتضی الامام التقی النقی وحجتک علی من فوق الارض ومن تحت الثری الصدیق الشهیدصلوة کثیرةتامةزاکیةمتواصلةمتواترة مترادفةکافضل ماصلیت علی احدمن اولیائک
هدایت شده از یوسف الزهرا
🌸🌿🌺🌿🌼
#السلام_علیک_یاامام_رئوف
#یاامام_رضاجانم😍✋
اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ
هدایت شده از یوسف الزهرا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
اللهم صل علی علی بن موسی الرضاالمرتضی الامام التقی النقی وحجتک علی من فوق الارض ومن تحت الثری الصدیق الشهیدصلوة کثیرةتامةزاکیةمتواصلةمتواترة مترادفةکافضل ماصلیت علی احدمن اولیائک
*#گام به گام با کاروان حسینی*
عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما بزرگواران🌹
در ادامه مطالب شبهای گذشته میپردازیم به رویدادهای پس از ورود کاروان حسینی به مکّه ی معظّمه.
در مطالب گذشته که ارسال شد خدمت شما عزیزان ملاحظه فرمودید، حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام همراه با اهل کاروان خویش پس از پنج ۵ روز طیّ طریق از مدینه منوّره در روز جمعه سوم ماه شعبان سال شصت ۶۰ که همزمان مصادف است با سالروز تولد آن حضرت، وارد مکّه شد و همانطور که عرض کردیم، زنان و اهلبیت اطهار خود را در منزل به جای مانده از جدّه ی بزرگوارشان حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها جای داد و شخص ایشان و تمامی مردان کاروان که همراه آن حضرت بودند در خانه ی عباس إبن عبدالمطّلب که همجوار خانه ی حضرت خدیجه سلام الله علیها قرار داشت سکنیٰ گزیدند.
*امام حسین علیه السلام در مکّه و وضع آن شهر در سال شصت هجری*
اکنون خوب است که نظری به شهر مکّه بیندازیم و حسین علیه السلام را در آن شهر ببینیم.
اگر ما در سال شصتم هجری قدم به مکّه میگذاشتیم اولین چیزی که سبب حیرت ما میگردید وسعت معابر شهر بود و دومین چیزی که باعث حیرت می شد اینکه می دیدیم که خانه های شهر مکّه با سنگ ساخته شده و در بین خانه ها حتی عمارت سه طبقه هم دیده میشد، معابر شهر مکّه آن قدر وسیع بود که اگر در سال شصتم هجری اتومبیل وجود داشت بدون اشکال و به راحتی از آن معابر میگذشت.
تاریخ ساختن خانه ها با سنگ در مکّه مسبوق به قبل از اسلام بوده است و اولین مرتبه که اسم مکّه در تاریخ خوانده میشود در جغرافیای (بَطلمیوس) است که در کتاب خود، شهر مکّه را (مکروبه) نوشته و توضیح داده که خانه های شهر با سنگ ساخته شده و آنجا بت خانه ایی بزرگ وجود داشته است و در عصر جاهلیت قبل از اسلام مردم از اطراف و اکناف حجاز برای زیارت بت ها و هم برای تجارت به آن شهر میرفته اند.
در سال شصتم هجری نیز همزمان با ورود کاروان حسینی از مدینه به مکّه، در شهر مکّه یک بازار بزرگ بدون سقف وجود داشت که از جنوب شرقی به سوی شمال غربی شهر امتداد پیدا میکرد و آن بازار را به اسم (مُسعیٰ) میخواندند.
به گواهی مورخین تاریخ، در سرتاسر بلاد عربستان آن روز، بازاری پررونق تر و بزرگتر از آن بازار وجود نداشت و تمام کالاهای دنیای آن روز که بیشتر از راه دریا به مکّه میرسید در آن بازار دیده میشد، زیرا کاروان های تجاری، فاصله ی بین مکّه و بندر (جدّه) را که در ساحل دریای سرخ واقع گردیده بود در مدت دو یا سه شبانه روز طی میکردند و کالاهایی که با کشتی به بندر جدّه میرسید به سرعت وارد بازار مکّه میشد.
زمخشری دانشمند معروف که ملقّب به (جارالله)است، یعنی (همسایه ی خدا )، زیرا در مکّه سکونت داشته عقیده دارد که مکّه یک اسم فارسی است و در اصل (مزدگاه) بوده، یعنی جای (مزدا) که خدای واحد ایرانیان باستان نام داشته است.
در جای دیگری زمخشری اسم مکّه را مزگا (بدون دال) نوشته و در جای دیگر (مه گاه) در لغت نوشته شده است.
از تاریخ بنای شهر مکّه چیزی در کتابهای معتبر و مستند تاریخ وجود ندارد، زیرا معلوم نیست بنای اصلی و مربوط به تاریخ این شهر در چه قرنی بنیانگذاری گردیده است، جز آنچه که براساس آیات قرآن کریم، حضرت ابراهیم خلیل آن خانه ی معمور را که به واسطه ی گذر زمان تخریب گردیده بود از نو بازسازی و تجدید بنا کرد، اما همه ی مورخین تاریخ به اتفاق هم بر این باورند که شهر مکّه یکی از کهن ترین و معمور ترین بناهای تاریخی ست که برخلاف بعضی از شهرها و قصبات دیگر دارای کلبه نبوده و خانه های کاهگلی نداشته است، بلکه در آنجا خانه ها با سنگ ساخته میشده و معابری وسیع داشته و همچنین دارای هیچگونه درخت و گیاهی جز چند نوع خار که معروف ترین آنها به خار اشتر و درخت (اراک) که چوبی مخصوص مسواک بوده داشته است.
در مکّه (عمران) یا همان ابوطالب إبن عبدالمطّلب پدر امام علی علیه السلام جدّ پدری حسین در آن زمان خانه ایی داشت نزدیک خانه ی کعبه و حسین علیه السلام در سال هشتم هجری که با جدّ بزرگوارش محمّد مصطفی صلی الله علیه واله از مدینه به مکّه رفت آن خانه را دید.
حسین و برادر بزرگش حسن علیه السلام هر دو بعد از اینکه پدرشان علی إبن ابیطالب علیه السلام به اتفاق جدّشان رسول خدا صلی الله علیه و اله از مکّه به مدینه هجرت نمودند در مدینه متولد شدند و در سال هشتم هجرت هنگامی که سپاه اسلام پس از چند سال مجدداً شهر مکّه را فتح کرد و رسول خدا صلی الله علیه و اله، اهلبیت اطهار خود را برای زیارت و بازدید به مکّه برد حسین علیه السلام در آن سال پسر بچه ایی خردسال (پنج ساله) بود و برای اولین بار خانه ی پدربزرگش ابوطالب رحمه الله علیه را نزدیک خانه ی کعبه دید.
اما در سال شصتم هجری هنگام ورود کاروان حسینی به مکّه ی معظّمه دیگر آن خانه ی عظیم وجود نداشت، زیرا برای طرح توسعه و وسعت بیت الله الحرام در زمان خلیفه ی دوم عمر
إبن خطاب آن خانه و خانه های دیگری که نزدیک کعبه بود را ویران کرده بودند و همان گونه ایی که در مطالب گذشته گفته شد آن حضرت پس از ورودش به شهر مکّه همراه با اهلبیت اطهار خود و اهل کاروان وارد خانه ی مادری اش حضرت خدیجه ی کبری سلام الله علیها که عمارتی دوطبقه و دارای صحن و سرای عظیم و سردابی بزرگ داشت گردید.
به گواهی تاریخ، این عمارت عظیم که در گذشته متعلق به بانوی بزرگ اسلام حضرت خدیجه ی کبریٰ سلام الله علیها بوده است همجوار خانه ی عباس إبن عبدالمطّلب عموی پیامبر صلی الله علیه واله در بخش جنوب شرقی شهر مکّه واقع بوده است.
به نقل مورخین، این عمارت عظیم نزدیک بازار بزرگ مسعیٰ بود و آن بازار را بدین جهت مسعیٰ میخواندند که هنگام حجّ، آنهایی که بین صفا و مَروه سعی میکردند بایستی از این بازار عبور میکردند تا وارد صحن بیت الله الحرام شوند.
به گواهی تاریخ، خانه ایی که حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در آن سکنیٰ گزید مثل تمام خانه های شهر مکّه حیاطی وسیع داشت و در سال شصتم هجری غیر از اعضای خانواده ی او، اهل کاروان و تعدادی از مردان که محافظان آن حضرت بودند در آن خانه سکنیٰ گزیدند.
به گواهی تاریخ، خانه ایی که آن حضرت و اهلبیت اطهارش در آن ساکن شدند از خانه های خوب مکّه به شمار می آمد و آن قدر وسعت داشت که نه فقط اعضای خانواده ی حسین در آن خانه به راحتی زندگی میکردند بلکه نیمی از مردان کاروان حسینی و اعضای خانواده ی ایشان در آن خانه به راحتی به سر میبردند و نیم دیگر آنان در خانه ی عباس إبن عبدالمطّلب جای داده شدند.
در خانه ی حسین علیه السلام سرداب های بزرگ وجود داشت که در روزهای گرم تابستان مکّه وقتی به آن سرداب ها میرفتند مثل این بود که به ییلاق رفته اند و چون آن زیر زمین های وسیع بدون رطوبت بود مکان مناسبی برای استراحت اهل کاروان و اعضای خانواده ی حسین علیه السلام بود.
به گواهی تاریخ، ساعتی بعد از غروب آفتاب هوای شهر مکّه در گرم ترین روزهای تابستان خنک میشد و به گونه ایی هوا تغییر میکرد که آنهایی که در شب در هوای آزاد به روی پشت بام خانه ها میخوابیدند نزدیک صبح در وقت سحر بایستی رو انداز روی خود می انداختند تا جسم آنان را از سرما و نسیم سحری محفوظ بدارد،لذا زندگی مرفّه آن حضرت و اعضای خانواده اش در شهر مکّه حتی در فصل تابستان ناراحت کننده نبوده است.
وضع زندگی آن حضرت در مدینه و مکّه به تصدیق تمام مورخین اسلامی اعم از مورخین سنی و شیعه بسیار شرافتمندانه و آبرومندانه بود.
به گواهی تاریخ، خانه ی آن حضرت در آن عصر مزیّن به فرش های دستباف ابریشمی که تاجران ایرانی برای فروش به سرزمین حجاز میبردند و پردهای زیبای یمنی که با پارچه های ابریشم و کنف بافته میشد آراسته بود.
حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام را اهالی سرزمین حجاز و مردم عراق علاوه بر بزرگی و مقام و شخصیت شاخص آن حضرت که منتصب به پسر دختر پیغمبر اسلام و فرزند علی إبن ابیطالب علیه السلام بود و از بزرگان و سادات و سروران قبیله ی بزرگ قریش ریشه داشت به ثروتمند ترین شخص بَطحا میشناختند، زیرا آن حضرت در مدینه دارای باغستان ها و نخلستان های وسیع انار و خرما بود و گله های گوسفند و زمین های زراعتی آن حضرت در مدینه زبان زد خاص و عام بود، به گونه ایی که تعداد زیادی از اهالی مدینه به واسطه ی زراعت و دامپروری آن حضرت دارای شغل و کسب معاش و رزق و روزی فراوان برای خود و خانواده های خود گردیده بودند و بسیاری از مسکینان و فقرای شهر را آن حضرت به واسطه ی جود و سخاوتمندی و کرم خویش در هر مناسبتی به ضیافت و میهمانی به صرف طعام دعوت مینمود.
حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در چهار عید مربوط به اعیاد مسلمین وَلیمه میداد؛ یکی در روز عید فطر و دیگری در روز عید قربان معروف به عید اَضحیٰ و سومین عید روزی که جدّ بزرگوارش محمّد مصطفی صلی الله علیه واله به پیغمبری مبعوث گردید(عید مبعث) و دیگری در روز عید غدیر خم که به گواهی امام احمد إبن حنبل، بانی و رئیس فرقه ی حَنبلی از معروف ترین علمای اهل تسنن، آن روز از همه ی اعیاد دیگر مسلمین بهتر و والاتر است، زیرا علی إبن ابیطالب علیه السلام را خداوند به عنوان حجّت خود میان امت اسلام برگزید.
به گواهی تاریخ، در این اعیاد هر کسی میخواست بدون دقّ الباب یا کسب اجازه وارد خانه ی حسین علیه السلام میشد و بر سفره ی آن حضرت به صرف طعام از خود پذیرایی میکرد.
حسین علیه السلام بالفطره و ذاتاً کریم بود و سخاوت را دوست داشت و این صفت را برجسته ترین صفت نیکوی یک انسان کامل میدانست.
ایشان عقیده داشت که سخاوت از شجاعت برتر میباشد و در بین صفات ناپسند آدمی، لئامت و رفتن زیر بار ظلم ظالمان را از همه بدتر میدانست و همواره میفرمود: *اسلام آمد تا انسان را از زیر بار ظلم و زور اربابان رفاه طلب و باج بگیران ستمگر نجات دهد و رهایی بخشد، پس شایسته نیست هر انسان مؤمن و
آزاده ایی زیر بار حرف ظلم و زور دیگران سر خم کند.*
اما بعد...
ورود امام علیه السلام به مکّه ی معظّمه بازتاب های متفاوتی داشت؛ برای بعضی ها خوشحال کننده و روزنه ی امید و دلگرمی بود، ولی برای برخی موجب پریشانی و اضطراب و برای برخی هم ورود و توقف آن حضرت در مکّه سنگین و دشوار واقع گردید.
توده ی مردم مسلمان و به خصوص آنهایی که طی ۲۰ سال از مظالم بنی امیه و معاویه إبن ابوسفیان جانشان به لب رسیده بود و دیگر تاب و توان حکومت کردن یزید را بر ممالک و سرزمین های اسلامی نداشتند و تکیه گاهی برای قیام و حرکت بر ضد دولت بنی امیه می جستند حرکت امام علیه السلام و اصحاب و اهلبیت آن حضرت به جهت قیام و مخالفت با یزید و نظام فاسد بنی امیه باعث دلگرمی و امید و جهش نشاط و تلاش آنها واقع گردید و باعث شد خود را برای کمک به امام علیه السلام در این نهضت و مبارزه با دستگاه ظلم و فساد آماده تر کنند و با گامی محکم تر و استوار تر تحت فرماندهی حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام درصدد تهیه ی اسلحه و نیرو و سایر امکانات برآمده که شرح آن را إنشاءالله در مطالب آینده عرض خواهیم کرد.
و اما برای دستگاه حکومت ظالمانه ی بنی امیه و یزید هم طبیعی بود که خروج امام علیه السلام از مدینه به عنوان مخالفت با حکومت یزید و بیعت نکردن او و انتخاب مکّه و مهاجرت ناگهانی آن حضرت به آن شهر برای توقف و سرکوب کردن حکومت بنی امیه در میان مسلمینی که برای حجّ و عُمره به آنجا می آمدند بسیار ناراحت کننده و موجب پریشانی و اضطراب بود و همه ی تلاش خود را میکردند تا به یک نحوی از آن حضرت بیعت گرفته و به گونه ایی صدای حق طلبانه و جنبش و قیام آن حضرت را در مکّه از سرآغاز کار تا بیخ پیدا نکرده است و باعث دردسر های بیشتری برای حکومت نگردیده است در نطفه خفه کنند .
برای افرادی همچون عبدالله إبن زبیر إبن عوام نیز که یک روز یا دو روز قبل از امام علیه السلام به مکّه آمده بود و در سر هوای حکومت بر مسلمانان و زمامداری مردم را داشت، ورود و توقف آن حضرت بسیار سنگین و ناراحت کننده و ناخوشایند بود،زیرا با وجود نازنین حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در مکّه که از همه ی خلق به خلافت و زمامداری مسلمین شایسته تر و سزاوار تر بود ادعای اشخاصی همچون عبدالله إبن زبیر خریداری نداشت و یا به قول معروف حنای امثال او در نزد مردم هیچ رنگی نداشت، زیرا تا زمانی که حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در مکّه مکرّمه حضور داشت مردم، آن حضرت را به عنوان نوه ی رسول خدا، فرزند امیرالمؤمنین سید مکرّم اهل حجاز و پیشوای مسلمین در امور اداره ی جامعه ی مسلمین بیشتر از هرکس دیگری قبول داشتند و کسی نبود تا به گفتار افرادی همچون عبدالله إبن زبیر توجهی نماید، لذا عبدالله إبن زبیر وجود و حضور آن حضرت را در مکّه برای رسیدن خودش به حکومت و ریاست بر مردم مانع بسیار بزرگی می دید و همواره درصدد بود تا به هر طریقی شده توجه مسلمانان را بیشتر به خود جلب نماید که البته چنین امری هرگز برای او واقع نمیگردید و از محالات ممکن بود که با حضور امام در مکّه کسی به عبدالله إبن زبیر توجهی نماید.
از این رو دسته دسته مردم مکّه و دیگر سایر نقاط اسلامی که در آنوقت برای حجّ و عُمره به مکّه معظّمه شرفیاب گشته بودند با انتشار اخبار ورود امام حسین علیه السلام و اهلبیت آن حضرت به آن شهر بی صبرانه به استقبال ایشان شتافته و گاه و بیگاه به زیارت و ملاقات آن حضرت و اهلبیت اطهارش میرفتند .
در میان عوام و خواص، افرادی بودند که درباره ی امور سیاسی و جوّ جامعه ی آن روز و حکمفرمایی یزید إبن معاویه بر ممالک اسلامی با امام علیه السلام به مناظره و مکالمه میپرداختند و امام علیه السلام طبق تکلیف و وظیفه ی شرعی که در وجود نازنین خود میدید به صورت آشکارا یا گاهی به صورت مخفیانه مسلمانان سایر نقاط شهرها و بلاد اسلامی را از فسق و فجور و ناشایستگی یزید آگاه مینمود و به آنان میفرمود: من جز برای اعلام برائت و مخالفت با یزید إبن معاویه و رسوا کردن او و عمّال فاسدش به مکّه نیامده ام و قصدی ندارم جز خروج بر علیه دستگاه ظلم و زور بنی امیه که دیگر از اسلام و دین جدّم رسول خدا چیزی باقی نگذاشته اند.
طبق نقل قول از مورخین تاریخ، طی چند روز اول ورود امام به مکّه، در یکی از همین روزها عباس إبن عبدالمطلب عموی پدری امام علیه السلام به خدمت ایشان آمد؛ پس از دیدار و عرض سلام و خوش آمدگویی به محضر آن حضرت، عباس إبن عبدالمطلب گفت: ای پسر دختر رسول خدا؛ با ورودت به این شهر امین، آسمان مکّه را نورانی و فضای قلب سیاه و تاریک ما را به خود روشن کردی، خوش آمدی که با بوی عطر وجودت، ما عطر جدّت رسول خدا و پدرت امیرمؤمنان علی إبن أبیطالب را باز استشمام کردیم.
از ذیحجة الحرام سال گذشته تاکنون تو را ندیده بودم، بسیار مشتاق دیدنت بودم.
وقتی عبدالله و عبیدالله گفتند پدر بر تو مژده باد که حسین به
مکّه می آید گویی کوری مادرزاد بودم که با شنیدن این خبر نیک، خداوند چشمان مرا بینا کرد، خوش آمدی عمو جان، خوش آمدی جگرگوشه ی رسول خدا؛
تا زمانی که بخواهی در مکّه بمانی قدوم تو و اهلبیت اطهارت به روی چشمان من و خانواده ام که عمو زادگان تو هستند جای دارد، اما دوست دارم بدانم چرا از مدینه ی جدّت رسول خدا بیرون آمدی؟ زیرا شنیده ام که یثرب را ( مدینه) را شبانه ترک کردی و به سوی مکّه شتافتی!
امام علیه السلام به او فرمودند:
ای عمو جان؛ چاره ای جز ترک خانه و دیار خویش نداشتم.
در آنجا عاملان و کارگزاران یزید مرا شبانه به نزد خود احضار کردند تا دور از چشم مردم و به زور و اجبار از من برای یزید پسر معاویه بیعت ستانند، در نامه ایی که یزید برای کارگزار خود ولید إبن عُتبه نوشته بود در صورت امتناع ورزیدن به بیعت، آن جوانک مشروب خوار حکم قتل مرا صادر کرده بود! *مدینه دیگر برای من و اهلبیتم مکان امن و مناسبی نبود تا اینکه ناچار رهسپار این دیار(مکّه) شدم،* هر چند در این مکان نیز از گزند گزمه های بنی امیه در امان نیستیم اما هرچه باشد بهتر از مدینه است.
عباس إبن عبدالمطّلب گفت: آیا به راستی برای اعلام مخالفت و قیام بر علیه یزید به این شهر آمده ایی!؟
امام علیه السلام فرمودند:
آیا شما جز این، گمان دیگری دارید؟
عباس إبن عبدالمطلب گفت:
بخدا سوگند که تو خون پدرت علی إبن أبیطالب را در رگ و بدن داری و میدانستم زیر بار نخواهی رفت، اما آنچه که امروز عیان است قدرت و نفوذ و سلطه ی بنی امیه بر مسلمین و سایر نقاط ممالک اسلامی است؛
معاویه پدر یزید آنچنان میخ قدرت و نفوذ خود را در اراضی دلها کوفته است که مردم به سختی از آن دل میکنند. عده ایی به ضرب تیغ و شمشیر و عده ی دیگری با ضرب تزویر و نیرنگ و ریا و عده ی دیگری با ضرب دینار و درهم و طعام دوشادوش خاندان بنی امیه ایستاده اند و من میدانم که هاشمیان حجاز اینک آهی در بساط ندارند تا در مقابل فرزند معاویه و عمّالش قد علم کنند، اما تو در این شهر در پناه کعبه ی جدّت رسول خدا و در حمایت فرزندان عمو و عمو زادگان خویش هستی و تا ما زنده ایم احدی از مادر زادییده نشده که جرأت هتک حرمت و بی احترامی به تو و اهلبیت اطهارت را داشته باشد.
امام علیه السلام فرمودند :
*به خدا قسم حتی اگر یک نفر هم مرا در این کار یاری نکند خود به تنهایی در مقابل نظام فاسد و مسموم یزید پسر معاویه خواهم ایستاد و هیچ بیم و باکی در وجود خویش ندارم* و اما این را بدان، آن کسی که باید در این کار مرا یاری کند خدای من است که بر همه ی امور عالم تواناست،من نیز طبق وظیفه ی شرعی و تکلیفی که دین جدّم رسول خدا بر دوش و عهده ام گذاشته بر عموم مسلمین اتمام حجّت میکنم و آنچه را که باید بگویم به آنان خواهم گفت؛ حال اگر مرا یاری کردند در واقع خدا و پیامبر و خودشان را یاری کرده اند و اگر از یاری فرزند رسول خدا دست یاری برداشتند در واقع این آتش سرخی است که با آن خود را میسوزانند و دود سیاهش در آینده ایی نه چندان دور در چشم فرزندان و نوادگان ایشان خواهد رفت.
مفسّرین تاریخ، این جمله ی امام علیه السلام را از روی محاسبه ی علمی و آینده نگری دقیق آن حضرت دانسته اند که طبق پیش بینی آن حضرت نسبت به آنچه که در پاسخ به عباس إبن عبدالمطلب فرموده است (کلمات آتش سرخ و دود سیاه که در صورت یاری نکردن آن حضرت، گریبان گیر مردم خواهد شد). این پیش بینی ها و محاسبات دقیق علمی و آینده نگری آن حضرت حوادثی بود که در سالیان بعد در وقایع حَرّه و حکومت بنی مروان و دولت حجّاج إبن مسروق ثقفی و دیگر حاکمان و والیانی که در حجاز و عراق بر مردم سلطه پیدا کردند توجه مردم را به آن پیش بینی ها و آینده نگری و سطح تفکرات و دید باز امام نسبت به آینده ی جامعه ی اسلامی جلب کرد که متأسفانه دیگر کار از کار گذشته بود و پشیمانی هیچ سودی نداشت.
*إنشاءالله ادامه ی مطالب مربوط به ورود کاروان حسینی به مکّه و حوادث و رویدادهای آن ایّام را در شبهای آینده خدمت شما عزیزان ارسال خواهیم کرد.*
*با تشکر از همراهی شما عزیزان.*
*التماس دعا* 🌹
هدایت شده از یوسف الزهرا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
اللهم صل علی علی بن موسی الرضاالمرتضی الامام التقی النقی وحجتک علی من فوق الارض ومن تحت الثری الصدیق الشهیدصلوة کثیرةتامةزاکیةمتواصلةمتواترة مترادفةکافضل ماصلیت علی احدمن اولیائک
هدایت شده از یوسف الزهرا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
اللهم صل علی علی بن موسی الرضاالمرتضی الامام التقی النقی وحجتک علی من فوق الارض ومن تحت الثری الصدیق الشهیدصلوة کثیرةتامةزاکیةمتواصلةمتواترة مترادفةکافضل ماصلیت علی احدمن اولیائک