eitaa logo
تاریخ تشیع
177 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
4.5هزار ویدیو
28 فایل
کانال تاریخ تشیع همراه با عالیترین مطالب در حوزه های تاریخ، علوم سیاسی، اجتماعی، هنر، ادبیات، نجوم، دانستنیها، فایلها + پی دی اف تمامی مطالب معتبر هستند همراه با مرجع، منابع آورده می شوند. نظرات وپیشنهادات مدیرکانال: @uwiyut
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از گل زهرا
■₪◤**✧❥□❥✧**◥₪■ 🔘اتفاقات قبل از واقعه عاشورا هاني فرمود: به خدا سوگند كه چنين امري نخواهد شد و او را به نزد تو نخواهم آورد؛ آيا ميهمان خود را به نزد تو آورم كه تو او را به قتل رساني . ابن زياد گفت : به خدا قسم كه البتّه او را بايد به نزد من آوري . هاني فرمود: نه بخدا قسم كه او را به نزد تو نياورم . چون سخن در ميان ابن زياد و هاني بن عروه بسيار شد، مسلم بن عمرو باهلي برخاست گفت : اءَصْلَح اللّهُ الاَْمِير! او را به من واگذار تا با او سخن بگويم . ابن زياد امر نمود كه ايشان را در گوشه اي نشانيدند به قسمي كه خود، ايشان را مي ديد و سخن ايشان را مي شنيد كه ناگاه آوازه سخن در ميان هاني و مسلم بن عمرو بلند گرديد. مسلم بن عمرو مي گفت : اي هاني ! تو را به خدا سوگند مي دهم كه خود را به كشتن نده و بلا در عشيره خويش نينداز، به خدا من كشتن را از تو برمي دارم . مسلم بن عقيل عموزاده اين قوم است ، با بني اُميّه ، خويش است و ايشان كشنده او نيستند و ضرر به او نخواهند رسانيد. مسلم بن عقيل را به ابن زياد بسپار و از اين جهت ، خواري و منقصتي تو را نخواهد بود؛ زيرا كه او را به سلطان مي سپاري . هاني در جواب گفت : به خدا سوگند كه اين كار جزخواري و منقصت و عار بر من نباشد كه پناهنده و ميهمان خود و فرستاده فرزند رسول خدا را به دست چنين ظالمي بدهم و حال آنكه بازوي من صحيح و سالم و خويشاوندان من بسيار باشند؛ به خدا كه اگر خود به تنهايي باشم و هيچ ياوري نداشته باشم مسلم بن عقيل را به دست او نخواهم داد. چون ابن زياد اين كلمات را شنيد گفت : او را نزديك من آريد. هاني را به نزد آن ملعون بردند. ابن زياد گفت : واللّه ! يا آن است كه مسلم را به من مي سپاري يا آنكه گردن تو را مي زنم . هاني گفت : به خدا اگر چنين كني شمشيرها بر دور خانه تو بسيار شود، يعني اصحاب و عشيره من ، تو و اصحابت را به قتل خواهند رسانيد. ابن زياد فرياد برآورد كه والَهْفاهُ! مرا از شمشير مي ترساني ؟ هاني را چنان گمان بود كه خويشان او سخن او را خواهند شنيد و او را ياري خواهند نمود. ابن زياد ملعون گفت : او را نزد من آريد. پس (هاني ( را نزديك آن شقي آوردند. آن لعين با چوبي كه در دست نحس خود داشت صورت آن بزرگوار را خراشيد و مكرّر چوب خود را بر بيني و پيشاني نازنين و برگونه صورت او مي زد. بيني (هاني ( را بشكست و خون بر لباس او جاري شد و گوشتهاي صورت و پيشاني آن مؤ من مظلوم بر محاسنش ريخت تا آنكه چوب شكسته گرديد. پس هاني دست برده قائمه شمشير شُرطي را كه حاضر بود بگرفت تا كار ابن زياد را بسازد. آن شُرطي شمشير خود را از دست او ربود. ابن زياد بدبنياد فرياد برآورد كه او را بگيريد. پس او را كشان كشان آوردند تا در اطاقي او را حبس نموده و در را به روي او بستند. ابن زياد امر نمود كه پاسبان بر او بگمارند، چنين كردند. ادامه دارد ... .
■₪◤**✧❥□❥✧**◥₪■ 🔘اسیران آل محمد (ص) در شام، مجلس یزید ملعون، بازگشت به کربلا و مردم دور و نزديك و پست وشريف با چشمان اهانت آميزي به خاندان رسول خدا بنگرند در حالي كه از مردان آنان كسي را باقي نگذاشتي تا يارو و حمايت آنها باشند چگونه مي توان اميد رعايت از گروهي داشت كه پاره هاي جگر پاكان از دهان آنها فروريخته و گوشت تن هايشان از خون شهيدان روييده! و چگونه در بغض و عدوات ما اهل بيت رسول صلي الله عليه و آله كوتاهي تواند نمود آن كس كه هميشه به چشم دشمني و به ديده حسد و كينه به سوي ما نگريسته و اينك تو با چوپ خود دندانهاي ثنايای ابي عبدالله سيد شباب اهل جنت را آزرده مي داري و نه اين گناه را به چيزي شمري و نه اين امر شنيع را عظيم مي پنداري! اي يزيد! اينك تو به پدران خود مباهات داري و همي گويي كه (اگر بودند از روي شادي بگفتندي كه اي يزيد، دستت شل مباد كه چنين انتقام از بني هاشم كشيدي !) اينك هم با تكبر و غرور چوب بر دندانهاي مبارك سيد و سرور جوانان اهل بهشت مي زني چگونه چنين سخن نراني در حالي كه خون ذرية رسول مختار بريختي و زخم دلها را تازه كردي و بيخ دودمان را بر كندي و زمين را از خون آل عبدالمطلب كه ستارگان روي زمين بودند، زندگين ساختي و به پدران كافر خود همي صدا بر مي آوري، به گمانت كه ايشان را بر اين طلب داري كه شتابان به آرامگاه ايشان (در جهنم) خواهي شتافت و در آنجا آرزو مي كني كه كاش دست شل و زبانت لال بودي تا ناگفتني را نگفته و ناكردني را به جاي نياوردي بودي خداوند! حق ما را از ستمكاران ما برگير و غضب را برايشان فرود آورد؛ زيرا خون ما را ريختند و ياران ما را بكشتند. اي يزيد! به خدا سوگند كه با اين جنايت عظيم، پوست خود را دريدي و گوشت بدن خويش را پاره نمودي! و در فرداي قيامت به نزد رسول صلي الله عليه و آله بيايي در حالي كه بارگناه كشتن ذريه پیامبر را بر دوش كشيده وحرمت عترت او را شكسته و بر آنان كه پاره تن رسول بودند ستم نموده و بر آنان در آن مقام كه خدا عزوجل پراكنده، آل رسول را جمع سازد و كار ايشان را به صلاح آورد و حق ايشان را از ستمكاران بگيرد كه خداوند متعال فرمود: (ولا تحسبن ...(42))؛ هرگز گمان مبر كساني كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند بلكه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزي داده مي شوند. اي يزيد! براي تو همين مقدار بدبختي كافي است كه حاكمي چو خدا و دشمني چو محمد مصطفي صلي الله عليه و آله داري همانطور كه ما را پشتيباني مانند جبرئيل، كافي است. به زودي معاويه و ياران بي ايمانت كه تو را به خيال استحكام اساس سلطنت انداختند و بر گردن مسلمانان سوار نمودند، خواهند فهميد كه ستمكاران را آتش دوزخ بد عوض و پاداشتي است و همچنين خواهند دانست كه شما ستمكاران يا ما ستم ديدگان، كداميك جايگاهش بدتر و ياورانش ضعيف تر و كمتر خواهد بود. اگر چه مصيبت هاي وارده از چرخ دون كار مرا به جايي رسانيد كه با چو تو ناكسي سخن گويم ولي با اين همه من براي تو قدري نگذارم و نكوهش و توبيخ تو را فراوان نمايم؛ چه كنم كه ديده گريان و سينه از داغ مصيبت بريان است؛ چه بسيار جاي شگفت است كه حزب خدا و مردمان نجيب به دست لشكر شيطان نانجيب است كه حزب خدا و مردمان نجيب به دست لشكر شيطان نانجيب كه از زمره طلقاء و آزاد شدگانند، شهيد شوند اينك خون ما از دستان شما ريزان است و گوشت ما از بن دندانتان آويزان اينك اجساد طاهره و پاك شهيدان و نو گلهاي سيد لولاك در بيابان افتاده كه زوار ايشان گرگان بيابان و درندگان صحراست پس اگر امروز اسارت ما را غنيمت شمردي، به زودی خواهي يافت كه بجز غرامت و خسران چيزي نبردي و ان در روز باز پسين است كه نبيني بجز جزاي عملي را كه خود پيش فرستاده اي و پروردگار بر بندگان خود ستمكار نيست و شكايت من به سوي خداي تعالي و تكيه و اعتماد من بر اوست. اي يزيد! تو مكر و حيه خويش را به پايان و كوشش خود را به انجام رسان وجهدت را به كاربر اما به خدا سوگند كه نام ما را از از صفحه روزگار نتواني برداشت و بر خاموشي نور وحي قدرت نيابي و به گرد همت عالي ما نخواهي رسيد و پليدي اين ننگ را از خود نخواهي فروشست حال راي وانديشه ات نيست الا سستي و خرافت و روزگار زندگانيت مگر اندك و جمع اثاث سلطنت نيست مگر پراكندگي، آن روز كه منادي ندا كند كه لعنت خدا بر ستمكاران راست و حمد بر خدا متعال را كه اول كار ما را به سعادت و مغفرت و آخر آن را به شهادت و رحمت ختم نمود و از حضرت الله چنين مسئلت دارم كه شهيدان دشت بلا را ثواب كامل و مزيد را اجر عطا فرمايد وبر باز ماندگان ايشان نيكو خليفه باشد؛ زيرا حضرتش رحيم و ذات اقدسش و دود و كريم است و (حسبنا الله ...). ادامه دارد ... .