درخواست فراموش شده
از ریان بن صلت روایت است که:
وقتی اراده عراق و عزم وداع حضرت #امام_رضا_علیهالسلام را نمودم در خاطر خود گفتم چون که با ایشان وداع کنم از حضرتش پیراهنی از جامههای تنشان بخواهم تا مرا در آن دفن کنند و درهمی چند بخواهم از مال خودشان که برای دخترانم انگشترها بسازم، چون هنگام وداع رسید، گریه و اندوه از فراق با حضرتش غلبه کرد بر من و فراموش کردم که آنچه را میخواستم را درخواست کنم. چون بیرون آمدم حضرت مرا صدا زدند که یا ریان! باز گرد؛ بازگشتم به من فرمودند: آیا دوست نمیداری که درهمی چند ترا دهم تا برای دختران خود انگشترها سازی؟ آیا دوست نمیداری که پیراهنی از جامههای تن خود به تو بدهم تا ترا در آن کفن کنند چون عمرت به سر آید؟
گفتم: یا سیدی! در خاطرم بود که از شما بخواهم، اندوه #فراق شما بازداشت مرا، پس بلند کردند وساده را و پیراهنی بیرون آوردند و به من داده و بلند کردند جانب مصلی را و درهمی چند بیرون آوردند و به من دادند، شمردم سی درهم بود.
┄══•ஜ۩🌹۩ஜ•══┄
http://eitaa.com/shobeiri
https://t.me/shobeiri