eitaa logo
پاسخ به شبهات|سعید سپاهی
4.7هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
983 ویدیو
271 فایل
ارسال شبهه @tadbir73 https://tadbirrr.blogfa.com/ هر سوال و شبهه ایی داری بدون تعارف بپرس
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۱آبان سالروز شهادت طیب حاج رضایی توسط مزدوران شاهنشاهی 55 سال پیش یعنی 11 آبان ماه سال 1342، طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی به جوخه اعدام رژیم پهلوی سپرده شدند. طیب حاج رضایی که روزگاری از بزن بهادرهای تهران بود، شب هنگام در معرض تیر سربازان قرار می گیرد تا به خاطر حمایت از امام خمینی که آن سالها آرام آرام نهضت انقلابی خویش را گسترده می نمود، تیرباران شود. اما چه می شود که چنین شخصیتی به گفته خودش، ندیده، خریدار امام (ره) می شود؟! امیر حاج رضایی می گوید: در دادگاه مي گفتند شما دسته راه مي انداختيد و روي علم ها عکس آيت الله خميني را مي گذاشتيد. طيب هم گفت؛ «من هميشه به مراجع تقليد اعتقاد داشتم و احترام مي گذاشتم. قبلاً هم عکس آيت الله بروجردي را مي گذاشتم و حالا هم عکس آيت الله خميني را مي گذارم و باز هم اگر باشم از عکس آنها استفاده مي کنم.» اين چيزهايي بود که من خودم در دادگاه شنيدم. به هرحال شنبه 11 آبان، ساعت 5 صبح اين اتفاق افتاد و اعدام شد. امیر حاج رضايي درباره اعدام طیب حاج رضایی میگوید : صحنه خيلي بدي بود. ما که در مراسم نبوديم اما آنها جسد را تحويل دادند. وقتي تحويل دادند و جسد را ديدم، بعد متوجه نشدم، چطور من را بلند کردند. چيزي حدود 17، 18 تا گلوله خورده بود و تمام رگ و پي اش زده بود بيرون. يعني بدن تمامش شکافته شده بود و هنوز چشم هايش بسته بود. آن بنده خدا اسماعيل رضايي، افتاده بود و تير خلاص را توي دهانش زده بودند اما عموي من با صورت خورده بود زمين و صورتش هم خون آلود بود که آن تير را به شقيقه اش زدند و گفتند؛ تير خلاص... من خودم آن صحنه را ديدم تا جايي هم که يادم مي آيد، غسال مدام پنبه توي اين سوراخ ها مي کرد. يعني همه جاي بدن سوراخ سوراخ شده بود. يک شمايل شهيد گونه يي داشت. به هر حال من را بيرون آوردند و نفهميدم چه کسي من را بيرون برد. نشسته بودم و مي ديدم که دارند طبق وصيتش در شاه عبدالعظيم کنار مادرش، خاکش مي کنند. آن روز در دادگاه، طیب رو به سرهنگ نصیری گفت: حرفهای شما درست؛ اما ما تو قانون مشتی‌گری، با بچه های حضرت زهرا در نمی‌افتیم. من این سید رو نمی شناسم؛ اما با او در نمی افتم. منبع: کوچه نقاش‌ها، خاطرات سید ابوالفضل کاظمی، گفت و گو و تدوین راحله صبوری، ( چاپ اول، تهران: شرکت انتشارات سوره مهر وابسته به حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی - دفتر ادبیات و هنر مقاومت ، 1389 )، صفحات 50 تا 52
🕊⚘ ◽️کسی جرأت نداشت با شاه ایران سر میز غذا بشیند. اما طیب‌می‌نشست، گنده لات تهران بود. شاه هر وقت می‌خواست مجلسی خراب بشه به طیب می‌گفت. ◽️یک روز شاه گفت: این دفعه پول زیادی بهت می‌دهم، برو مجلسی را خراب کن، گفت: کجاست؟ طرف کیه؟ شاه هم گفت: فلان جا...سید روح الله خمینی. طیب جا خورد! ◽️گفت: گفتی سید هست؟‌ شاه گفت: آره. طیب گفت: نه ما نیستیم ما با فرزند حضرت زهرا درنمی‌افتیم... 👈این موقعی بود که امام هنوز معروف نشده بود که اسمش روی زبان مردم بیفتد🕊⚘ ◽️شاه گفت : هستی تو را می‌گیرم، ناخن‌هایت را می‌کشم، میدم تیکه تیکه‌ات کنن. طیب گفت: هر کار می‌کنی بکن، من با فرزند حضرت زهرا در نمی‌افتم. ◽️️اینقدر شکنجش کردند که طیب سینه سپر شد نی قلیون. وقتی خواستن اعدامش کنند یکی آمد و گفت‌: طیب، پیامی برای امام خمینی نداری؟ گفت: من ایشان را نمی‌شناسم، فقط به ایشان بگویید، طیب گفت: قربان جدت بروم، همه شما را دیدند و خریدند، من ندیده شما را خریدم. آن دنیا شفاعتم کن. ◽️وقتی پیامش را پیش امام بردند امام گفت: طیب نیازی به شفاعت من نداره، طیب در قیامت امت من را شفاعت می‌کنه! بعد انقلاب وقتی امام رفت سر قبر طیب، ◽️گفت: طیب، تو که عاقبت بخیر شدی، دعا کن خمینی هم عاقبت بخیر شود.... این شد که طیبی که ۶۰ سال نه نماز خواند نه روزه گرفت، فقط در مقابل حضرت زهرا ادب کرد و شد حُر انقلاب. ◽️و همین شد که طلبه‌های قم جمع شدند و نماز و روزه ۶۰ سالش را قضا کردند.. تا ابد، روضه‌ی او محفل طیب سازی است این چنین معجزہ‌ها هست فقط کارِ حسین ⚘ ⚘ مزار: حرم حضرت عبدالعظیم حسنی ❁❅