#غم_نامه
اه از این غم و دوری
یا زینب... هنوز بوی خون مهدی رو حس میکنم... وقتی سرشو گذاشتم رو پام، با چشمای نیمه باز گفت "داداش حق رفاقت رو تموم نکردم ``... و رفت... رفت و منو با این دل خون گذاشت..
هر شب خواب تون رو میبینم... خواب حسین که با بدن سوخته تو بغلم جون داد... خواب جواد که تک تیرخورد وقتی داشت اذان میگفت...
شبا که درد این دوری نمیذاره بخوابم، میشینم باهاتون درد دل میکنم... با اون لبخندای مظلومتون... با اون نگاه پاکتون... چقدر تنهام گذاشتین ...
یادتونه تو حرم حضرت زینب چه عهدی بستیم؟ گفتیم تا آخرش با همیم... ولی شما رفتین... رفتین و منو با این دل شکسته تنها گذاشتین...
وقتی خبر شهادت محسن رو آوردن، گفتن تو حمله انتحاری تیکه تیکه شده... نتونستم حتی واسه آخرین بار صورتشو ببینم... فقط پلاکش موند و رفت...
خدایا... به حق این خون های پاک... به حق این جوونای مظلوم... منو هم کارامو بکن ... این دل دیگه طاقت نداره... میخوام برم پیش رفقام...
این قلب زخمی، این تن خسته، این روح پر درد... فقط با رفتن آروم میشه... رفقای شهیدم، دعا کنین... دعا کنین منم بیام... دارم دق میکنم از این همه دوری...❤️