eitaa logo
دهه هشتاد=افسران جنگ نرم🇵🇸
1.9هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
317 فایل
دهه هشتادےهاهم‌شهیـدخواهندشد شهیـدانـے‌میشوندامثال‌شهداے: شهید آرمان علی وردی🤍:) من |🌿 @nojavan82 برا تبـادل⇜ @tabalolat_shohaadaa80
مشاهده در ایتا
دانلود
9.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💡روشنگری 📢ایران را فروختند 😳 🏴جریانی باور نکردنی که مردمان این سرزمین باور کرده اند 😏 ❌توافق ضد انقلاب داخلی و خارجی برای نابودی ارتباطات ایران و کشورهای دوست ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
🍃 امام حسن عسکری علیه‌السلام می‌فرمایند: خشم، كليد هر بدى و زشتى است.🍃 📚 تحف العقول، ص۴۸۸ ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
دهہ هشتادی های... عزیز آسمونی ترین پیوند مبارک همه ما..
دهه هشتاد=افسران جنگ نرم🇵🇸
من ازلیلی ومجنون درس عشقم رانمیگیرم که باشدحضرت زهرا هنوزهم لیلی حیدر❤ ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
•|بِسم‌رَبِّ‌الزهرا‌والعلی💍♥️!
گاه‌عَلی‌(؏)‌؛ فاطِمـِه‌(س)‌رآ این‌گونہ‌خِطآب‌میکرد‌↓ {ای‌همه‌آرزویِ‌من...!🌱} همه آرزوی من 😍
🌱 ❓سوال: آیا شخصی که جنب شده است میتواند سوره های سجده دار را تلاوت کند؟ ✅پاسخ: 🔹 آیات عظام: تبریزی،سیستانی،مکارم،خامنه‌ای،خویی،گلپایگانی، صافی: فقط خواندن آیه سجده دار حرام است. 🔹 آیات عظام: اراکی،خمینی،بهجت،فاضل،نوری: خواندن سوره سجده دار حرام است. ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
🔔روزى، وسيله بزرگ آزمايش انسان 🌸وَ قَدَّرَ الأرْزَاقَ فَکَثَّرَهَا وَ قَلَّلَها، وَ قَسَّمَهَا عَلَى الضِّيقِ والسَّعَة لِيَبْتَلِيَ مَنْ أَرَادَ بِمَيْسُورِهَا وَ مَعْسُورِهَا، وَ لِيَخْتَبِرَ بِذلِکَ الشُّکْرَ وَ الصَّبْرَ مِنْ غَنِيِّهَا وَ فَقِيرِهَا 💠خداوند روزى ها را مقدّر کرد و اندازه گيرى فرمود; گاه آن را زياد و گاه کم نمود; گاه با تنگى و گاه با وسعت، روزىِ (بندگان) را تقيسم کرد.تا هر که را بخواهد به وسعت روزى، يا تنگى آن بيازمايد و با شکر و صبر غنى و فقير را امتحان کند». 📚 ۹۱ ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
تا خود صب گریه کردم تصمیمم قطعی بود باید فراموشش می کردم اگه قسمت هم بودیم چه بهتر ولی تا وقتی که نشه محمد و فکر محمد تعطیله... صبح بعداز نماز صبحونه خوردم و حاضر شدم یه نگاه تو آیینه یه خودم کردم چشام پف کرده بود و می سوخت نفسم و باصدا فوت کردم کیفم و برداشتم و راه افتادم... خیلی حالم گرفته بود مدام بچه ها و معلما می پرسیدن چی شده چی می خواستم بگم؟ فقط مبینا از حالم خبرداشت مدرسه تعطیل شد و داشتم بر میگشتم که با صدای بوق برگشتم... طیب خانوم بود... سوار ماشین شدم سرم و انداخته بودم پایین چشاش نگران بود... _خوبی؟ _بدنیستم _ببینمت سرم و آوردم بالا با دیدن قیافه م چشاش گرد شد _چرا انقد زیر چشات گود شده؟ گریه کردی؟ _نکنم؟ _فک نمی کردم انقد دوسش داشته باشی _خیلی بیشتر از اون قدی که شما فکر می کنین دوسش دارم _قبل از اینکه بیام دنبالت پیش محمد بودم _حالش خوب بود؟ _اونم مثه تو شاید داغون تر.. _چرا خب _بهش گفتن بودن بابای تو راضی نیست گیر داده بود که می خوام برم مدرسه ی باباش صحبت کنم باهاشون _خب؟ _بهش گفتم اونی که راضی نیس مامان توعه خیلی بهم ریخت ثمین محمد گفت بهت بگم که مردونه پات وامیسته گف به خدا توکل کنی خدام کریمه اگه یه وقتی نشد نگو چرا نشد مطمئن باش حتما به صلاحمون نبوده... خدایا چه اتفاقی قراره بیوفته؟ من راضیم به رضای تو _تو محمد و فراموش کردی؟ _من چطوری می تونم تو یه شب فراموشش کنم؟ _برا جفتتون خیلی ناراحتم ولی چه میشه کرد فلن باید صبر کنین _جز صبر کاره دیگه ایم نمیشه کرد .... به قلم ث. نیکو