eitaa logo
دهه هشتاد=افسران جنگ نرم🇵🇸
1.9هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
317 فایل
دهه هشتادےهاهم‌شهیـدخواهندشد شهیـدانـے‌میشوندامثال‌شهداے: شهید آرمان علی وردی🤍:) من |🌿 @nojavan82 برا تبـادل⇜ @tabalolat_shohaadaa80
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمـن الرحیـم✨💛
|💛| |هرکے آرزو داشتہ باشہ خیلے خدمت کنہ، شهید میشہ... یہ گوشہ دلت پا بده؛ شهدا بغلت کردند. ما بہ چشم دیدیم اینارو ؛ از این شهدا مدد بگیرید... +مدد گرفتن از شهدا رسم بزرگے است. دست بزار رو خاک قبر شهید بگو: [ حسین،بہ حق این شهید ،یہ نگاه بہ ما کن ] @shohaadaa80
دهه هشتاد=افسران جنگ نرم🇵🇸
📘ادامه کتاب سربلند📘 دارم برای زمین ذکر میگم!😳 تا دید نزدیک است چشمانم از حدقه بزندبیرون،گفت:روی این
ادامه کتاب سربلند📘 روی مبل نشسته بود.تا واردشدم، تمام قدجلویم ایستاد.همین که نشست،پسر برادرم آمد داخل.👨‍👦بازتمام قد ایستاد وبا آن بچه ی نیم وجبی دست داد. گفتم:«جلوی بچه نمیخواد بلند شی،راحت باش.گفت:«شما از ساداتید واحترامتون واجبه!»اقا مارا میگویی! انگار یکی با پتک زد توی سرم. باخاک یکسان شدم.باهمین حرفش من راتکاند.حدودنیم ساعت سرم را بالا نیاوردم.پرسید:« دایی چرا رفتی تو لاک خودت؟»از زیرش در رفتم.پاشدم رفتم بیرون وسیگاری دود کردم.🏃 از آن روز،دیگر تیغ نکشیدم روی صورتم. سیم کارتم را عوض کردم.نماز خواندن را ازسرگرفتم.به کلی تیپم رابه هم ریختم. باشلوار پارچه ایی وپیراهن ساده که می انداختم روی وشلوار وشال سبز سیدی دورگردنم می چرخیدم.😳خیلی خوشحال شد😍 باذوق گفت:«دایی دکوراسیون عوض کردی!»گفتم:«باید از یه جایی شروع میکردم،فندکش روتو زدی!»از آنجا رفت و آمد مان بیشتر شد.باهم رفتیم اصفهان.گفت:«بریم تخت فولاد؟»نمیدانستم آنجا چه خبر است.برای اولین بار شنیدم قبرستان شهدای اصفهان است.مارا برداره سرمزار شهید کاظمی.زنم با همان تیپ همیشگی اش آمد، ولی ظاهر من تغییر کرده بود.👌کمی از شهید کاظمی برایم تعریف کرد وبعد رفتیم میدان امام.از قضا،روز جمعه بود.گفت:«میخواید بریم نماز جمعه؟» @shohaadaa80
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. +خدایـا! مرا بہ خاطرِ گناهانے که در طولِ روز با هزارانـ قدرتِ عقل توجیهشان مےڪنمـ ببخش!🍃 °|• @shohaadaa80 •|°‌ ‌
📸انتشار تصاویر دیده نشده از عملیات سپاه علیه 🔹 نخستین‌بار، تصاویری از محل برخورد موشک‌های سپاه به مقر در حمله خردادماه ۹۶ را منتشر کرده است. °|• @shohaadaa80 •|°‌‌
#قرار_عاشقی «یٰارَئــ♥️ــوف» به نیابت از : #همه_شهدا_الخصوص #شهیدرسـول_خلیلی 💟اَللّهُم صلِّ على علِیِّ بنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى الاِمام التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحجَّتکَ عَلے مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمن تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَة مُتَواتِرَةً مترادِفَةً کاَفْضَل ماصَلَّیْتَ علےاَحد منْ اَوْلِیائِڪ💟 ⬅️ ساعت هشت ⌚️ ❣به وقت امام رضــا علیه السلام❣
خوشا به حال زائرای کربلا ❤️
طلبه های جوان👳آمده بودند برای 👀 از جبهه 0⃣3⃣نفری بودند. که خوابیده 😴بودیم دوسه نفربیدارم کردند😧 وشروع کردند به پرسیدن سوال های مسخره و الکی!😜 مثلا میگفتند: چه رنگیه برادر؟!😐 شده بودم😤. گقتند: بابابی خیال!😏 توکه بیدارشدی نخور بیا بریم یکی دیگه رو کنیم!😎 دیدم بد هم نمیگویند😍😂☺️ خلاصه همین طوری سی نفررابیدارکردیم!😅😉 حالا نصف شبی جماعتی بیدارشدیم و همه مان دنبال شلوغ کاری هستیم!😇 قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه درمحوطه قرارگاه کنند!😃😄 فوری پارچه سفیدی انداختیم روی محمد رضا و گرفتیم تحت هرشرایطی 😶خودش رانگه دارد! گذاشتیمش روی 🚿بچه ها و راه افتادیم👞 •| و زاری!😭😢 یکی میگفت: ممدرضا ! نامرد چرا رفتیییی؟😱😭😩 یکی میگفت: تو قرار نبود شهید شی! دیگری داد میزد: دیگ چی میگی؟ مگه توجبهه نمرده! یکی میکشید😫 یکی می کرد😑 در مسیر بقیه بچه ها هم اضافه➕میشدند و چون از قضیه با خبر نبودند واقعا گریه 😭و شیون راه می انداختند! گفتیم برویم سمت اتاق را بردیم داخل اتاق این بندگان خدا که فکر میکردند جدیه رفتند وضو گرفتند و نشستند به قران 📖خواندن بالای سر در همین بین من به یکی از بچه ها گفتم : برو خودت رو روی محمد رضا بینداز ویک نیشگون محکم بگیر☺️😂 رفت گریه کنان پرید روی محمد رضاوگفت: محمد رضا این قرارمون نبود😩 منم میخوام باهات بیااااام😭 بعد نیشگونی 👌گرفت که محمد رضا ازجا پرید وچنان جیغی کشید😱که هفت هشت نفر از بچه ها از حال رفتند! ماهم قاه قاه میخندیدیم😬😂😂😂😅 .....خلاصه آن شب با اینکه 👊سختی شدیم ولی حسابیی خندیدیم @shohaadaa80