#عاشقانه_شهدا💕
روز اول زندگی مشترک...
پاشدم غذا درست کنم ، از هر انگشتم یه اعتماد به نفس میبارید
به به...بوی غذا تو کل خونه پیچیده بود
علے از مسجد اومد
سلام خانم چه کردی؟چه بویی راه انداختی
منم یه ژست هنرمندانه گرفتم
گفتم الآن سفره رو میارم
سر دیگ و برداشتم یه قاشق تست کنم
وااای نفسم بند اومد
خدایااااا اینکه نمکش اندازه بود
داشت گریه م میگرفت
به خودم گفتم
خاااک تو سرت هانیه خاک
چه قدر مامان گفت آشپزی یاد بگیر
قیافم تابلو شده بود
علی گفت چیزی شده!!
منم که بغض تو گلوم گیر کرده بود گفتم نه
علی گفت مطمئنی
منم با بغض گفتم آره
علی قاشق و برداشت یه تست کرد
منم یهو بغضم ترکید زدم زیر گریه
گفت به خاطر این گریه میکنی
بلند بلند خندید منم مست خنده هاش شدم
گفتم یعنی ناراحت نشدی
گفت فدا سررررت
مامان میگفت املت هم بلد نیستی درست کنیا
بعدش غذا رو یه جوری خورد که دهنم آب افتاد
منم شروع کردم به خوردن اماااا... گفتم داری از این میخوری به این شوووری
گفت خیییلیم خوشمزه ست
واسه بار اول عالیه دستتم درد نکنه
خاطرات همسر #شهید_سیدعلی_حسینی
#قاسم_بن_الحسن #شهدا۰۱۲۰