eitaa logo
🌷دایرةالمعارف شهدا🌷
235 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
14 فایل
⭕این کانال حاوی مطالب مربوط به شهدای انقلاب ، شهدای جنگ تحمیلی ، شهدای ترور ، شهدای محور مقاومت و شهدای مدافع حرم می باشد. شامل زندگی نامه و ابعاد شخصیتی شهدا🌷 🆔 @shohada_tmersad313 ❤زندگی زیباست اما شهادت زیباتر❤
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠در جزیره خالی از سکنه مینو گشت می زدیم . اهالی خانه هایشان را رها کرده و به جاهای امنی پناه برده بودند . 💠درِ نیمه باز خانه ای توجه ما را جلب کرد. داخل خانه شدیم . در گوشه ای از حیاط مرغی را دیدیم که روی تخم هایش نشسته و با دیدن ما وحشت زده شد . شروع به سر و صدا کرد. 💠جلوتر رفتیم ، تعداد زیادی تخم مرغ دیدیم . به محمد علی گفتم : « بیا اینها را با خودمان ببریم ، بچه ها خوشحال می شوند». 💠محمد علی با ناراحتی گفت : « هرگز این کار را نمی کنیم . اینها که مال ما نیست ، حرام است ! » به هرحال قرار شد دست به چیزی نزنیم تا پس فردا از امام جمعه بپرسیم . 💠روز جمعه بعد از نماز جمعه پرسیدیم : حاج آقا ما می توانیم این مدتی که اینجا هستیم از چیزهایی که توی خانه ها رها شده استفاده کنیم ؟ حاج آقا فرمود: بله ، چون میوه و خوراکی هایی که رها شده اند، خیلی زود فاسد می شوند و معلوم نیست که صاحبشان کی بر می گردد . اشکال ندارد.استفاده کنید . 💠با کنایه به محمد علی گفتیم : « حاج آقا می بینیم که نظرتان درست بود ! راست گفتی ، نباید استفاده می کردیم !!» . 💠گفت : از همان اول می دانستم که ایرادی ندارد. ولی دلم نمی آمد دست بزنم و هرگز هم از هیچ یک از اموال این مردم استفاده نمی کنم ؛ اما باهات می آیم ، هرچه خواستی برای خودت و بچه ها بردار. محمد علی تا لحظه شهادتش هرگز به میوه ها و خوراکی های آنجا لب نزد.. ✍به روایت همرزم شهید 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️یکی از دلنوشته‌های حاج قاسم 🔹رویم نمی‌شود در تشییع آنها (شهدا) شرکت کنم. ده روز قبل بهترین آنها را از دست دادم، اما خودم نمی‌روم و نمی‌میرم، در حالی که در آرزوی وصل یکی از آنها له‌له می‌زنم و به درد «چه کنم» دچار شده‌ام. این درد همه وجودم را فراگرفته... روحمان با یاد شهدا شاد 🌹 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فرازی از ✉️ 🍃 •|هرگاه خواستے از خارج‌شوے وَ لباس اجنبے را بپوشے بہ یاد آور ڪہ اشڪ راجارے میکنے💔 بہ هاےپاڪےڪہ ریختہ شدبراے حفظ‌این وصیت‌خیانت میڪنے 👈🏻بہ یادآرڪہ غرب را درتهاجم‌فرهنگے اش یارےمیڪنےو رامنتشرمیکنے وتوجہ جوانےڪہ صبح‌وشب سعےڪرده‌نگاهش راحفظ ڪندجلب میکنے 👈🏻بہ یاد آرحجابےڪہ برتو واجب شده تاتورادرحسن نجابت فاطمےحفظ ڪند،تغییرمیدهے... 🌿توهم شامل آبرویي،بعدازهمہ این ها اگرتوجہ نڪردے، راازخودت بردار(دیگہ اسم خودتوشیعہ نذار) ↜شهید 🌹 🆔 @shohada_tmersad313
شهیدچمران🌹 در کنار همرزمان خود در جنبش "امل" در لبنان 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید چمران 🌹 در ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ براثر اصابت ترکش خمپاره در جبهه سوسنگرد ـ دهلاویه به شهادت🥀 رسید. و در بهشت زهرا تهران به خاک سپرده شد. 🆔 @shohada_tmersad313
📎پنـــــدنامہ بگذارید بند بندم از هم بگسلد، هستیم در آتش درد بسوزد و خاکسترم به باد سپرده شود، باز هم صبر می‌کنم و خدای بزرگ خود را عاشقانه می‌پرستم. آرزو داشتم که شمـــــع باشم، سر تا پا بسوزم و ظلمت را مجبور به فرار کنم و به کفر و طمع اجازه ندهم بر دنیا تسلط یابد. چمران🌹 🆔 @shohada_tmersad313
✍🏻امام خمینی در وصف شهید چمران : چمران در این دنیا شرف را بیمه کرد و در آن دنیا هم رحمت خدا را بیمه کرد 💐شماها چند سال دیگر نیستید در این عالم، چمران هم نیست؛ چمران با عزت و عظمت و با تعهد به اسلام جان خودش را فدا کرد و در این دنیا شرف را بیمه کرد و در آن دنیا هم رحمت خدا را بیمه کرد ؛ ما و شما هم خواهیم رفت. مثل چمران بمیرید. مثل این سربازهایی که در مرزها کشته می‌شوند بمیرید. این وصیتنامه‌هایی که این عزیزان می‌نویسند مطالعه کنید. 🤲پنجاه سال عبادت کردید، و خدا قبول کند، یک روز هم یکی از این وصیتنامه‌ها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید. این جوانهای ما که علیل شدند الآن هم وقتی می‌آیند از من می‌خواهند که دعا کنم که اینها شهید بشوند؛ پایش را از دست داده، عصا زیر بغلش هست، لکن گریه می‌کند و می‌خواهد که دعا کنیم که شهید بشود. از اینها یک قدری تعلم پیدا کنید. 1 تیرماه 60 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🔻 ۲۵ 👈این داستان⇦ حبیب الله ـ----------------------------- 💠گاهی عمق شک ... به شدت روی شونه هام سنگینی می کرد ... تنها ... در مسیری که هیچ پاسخگویی نبود ... به حدی که گاهی حس می کردم ... الان ایمانم رو به همه چیز از دست میدم ... اون روزها معنای حمله شیاطین رو درک نمی کردم ... حمله ای که داشتم زیر ضرباتش خورد می شدم ... 🌸آخرین روز رمضان هم تمام شد ... و صبر اندک من به آخر رسیده بود ... شب، همون طور توی جام دراز کشیده بودم ولی خوابم نمی برد ... از این پهلو به اون پهلو شدن هم فایده ای نداشت ... 🌼گاهی صدای اذان مسجد تا خونه ما می اومد ... و امشب، از اون شب ها بود ... اذان صبح رو می دادن و من همچنان دراز کشیده بودم ... 10 دقیقه بعد ... 20 دقیقه بعد ... 🌹و من همچنان غرق فکر ... شک ... و چراهای مختلف ... که یهو به خودم اومدم ... - مگه تو کی هستی که منتظر جواب خدایی؟ ... مگه چقدر بندگی خدا رو کردی که طلبکار شدی؟ ... پیغمبر خدا ... دائم العبادت بود ... با اون شان و مرتبه بزرگ ... بعد از اون همه سختی و تلاش و امتحان ... حبیب الله شد ... با عصبانیت از دست خودم از جا بلند شدم ... رفتم وضو گرفتم و ایستادم به نماز ... نمازم که تموم شد آفتاب طلوع کرده بود ... خیلی از خودم خجالت می کشیدم ... من با این کوچیکی ... نیاز ... حقارت ... در برابر عظمت و بزرگی خدا قد علم کرده بودم ... رفتم سجده ... با کلمات خود قرآن ... 🌷- خدایا ... این بنده یاغی و طغیان گرت رو ببخش ... این بنده ناسپاست رو ... ⚡️پدرم بر عکس همیشه که روزهای تعطیل ... حاضر نبود از جاش تکان بخوره ... عید فطر حاضر شد ما رو ببره سر مزار پدربزرگ ... توی راه هم یه جعبه شیرینی گرفتیم ... 💐شیرینی به دست ... بین مزار شهدا می چرخیدم ... و شیرینی تعارف می کردم که ... چشمم گره خورد به عکسش ... نگاهش خیلی زنده بود ... کنار عکس نوشته بودن ... 🌸- من طلبنی وجدنی ... و من وجدنی عرفنی ... و من عرفنی ... هر کس که مرا طلب کند می یابد ... هر کس که مرا یافت می شناسد ... هر کس که مرا شناخت ... دوستم می دارد.. هر کس که دوستم داشت عاشقم می شود ... هر کس که عاشقم شود عاشقش می شوم ... و هر کس که عاشقش شوم ... او را می کشم ... و هر کس که او را بکشم ... خون بهایش بر من واجب است ... و من ... خود ... خون بهای او هستم ... ...🌸 🆔 @shohada_tmersad313
🔻 و ششم ۲۶ 👈این داستان⇦ ‌《 نماز شکر 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ♨️ایستاده بودم ... و محو اون حدیث قدسی ... چند بار خوندمش ... تا حفظ شدم ... عربی و فارسیش رو ...☺️ دونه های درشت اشک ... از چشمم سرازیر شده بود ...😭 - چقدر بی صبر و ناسپاس بودی مهران ... خدا جوابت رو داد... این جواب خدا بود ...⚡️ جعبه رو گذاشتم زمین ... نمی تونستم اشکم رو کنترل کنم ... حالم که بهتر شد از جا بلند شدم ... و سنگ مزار شهید رو بوسیدم ...😘 - ممنونم که واسطه جواب خدا شدی ... اشک هام رو پاک کردم ... می خواستم مثل شهدا بشم ... می خواستم رفیق خدا بشم ... و خدا توی یه لحظه پاسخم رو داد✨ ... همون جا ... روی خاک ... کنار مزار شهید ... دو رکعت نماز شکر خوندم ...⚜❣ وقتی برگشتم ... پدرم با عصبانیت زد توی سرم ...😔 - کدوم گوری بودی الاغ؟ ...😵 اولین بار بود که اصلا ناراحت نشدم ... دلم می خواست بهش بگم ... وسط بهشت ... اما فقط لبخند زدم ...🙂 - ببخشید نگران شدید ... این بار زد توی گوشم ... - گمشو بشین توی ماشین ... عوض گریه و عذرخواهی می خنده ...😁 مادرم با ناراحتی رو کرد بهش ... - حمید روز عیده ... روز عیدمون رو خراب نکن ... حداقل جلوی مردم نزنش ... و پدرم عین همیشه ... شروع کرد به غرغر کردن ...😖 کلید🗝 رو گرفتم و رفتم سوار ماشین شدم ... گوشم سرخ شده بود و می سوخت ... اما دلم شاد بود🎊 ... از توی شیشه به پدرم نگاه می کردم ... و آروم زیر لب گفتم ... - تو امتحان خدایی ✨... و من خریدار محبت خدا ... هزار بارم بزنی ... باز به صورتت لبخند میزنم ...❣❣ ـ ـ ✨🍃✨ 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر کسے میگوید نمیخواهم ، فکر نکنید کہ از میترسد!!! شاید او بہ غیر از " " نیست... 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 !! 🌷شهيد هاشم رستمى، كلاهى داشت كه بسيار مورد علاقه اش بود. روزى كنار آب نشسته بود و در عالم خودش سِير مى كرد. جلو رفتم و با شوخى به او گفتم: هاشم! شما چقدر به دنيا و زر و زيورش دلبستگى داريد، چقدر به مال دنيا چسبيده ايد؟! 🌷....در حاليكه آهسته آهسته سرش را بالا مى آورد، با قطعه اى "نِى" كه در دست داشت كلاه را از سرش برداشت و به داخل آب پرتاب كرد و با لبخند گفت: آرى غلام جان! ما به دنيا دل مى بنديم؛ امّا هر وقت اراده كنيم از آن دل مى كنيم.... 🆔 @shohada_tmersad313
🌷 ...!! 🌷آن روز صبح با آنكه بچه ها صفوف نماز را مرتب كرده و فقط منتظر آمدن او بودند، در گوشه اى روى خاك به سجده افتاده بود و گريه مى كرد. جلو رفتم و گفتم: حاج آقا وقت نماز صبح است و بچه ها منتظرند، اما او از آمدن خوددارى كرد و گفت:... 🌷....و گفت: چگونه من پيش نماز اين بچه ها شوم در حاليكه آنها ديشب نماز شب خوانده اند و من در خواب غفلت به سر بردم. بعدًا در لابلاى كلمات خالى از ريايش اينگونه فهميدم كه به جز آن شب، هيچگاه نماز شب او قضا نشده بود، او طلبه جوان گردان غواصى، شهيد نادر عبادى نيا بود. 🆔 @shohada_tmersad313
🌷 ٧٢ 🌷در جريان عمليات والفجر ٨، دشمن زبون براى مقابله با نيروهاى دلير گردان ١٥٣ از تمامى امكانات خود، از جمله تانكهاى تى٧٢ استفاده نمود. يكى از خصوصيات اين تانكها اين بود كه موشك هاى آر.پى.جى ٧ بر آن كاملاً بى اثر بود. آنها كه تعدادشان به ٣٠٠-٢٠٠ دستگاه مى رسيد، با بهره گيرى از اين خصوصيت، به سرعت به سمت بچه ها در حال پيشروى بودند!! 🌷....در اين هنگام شهيد محسن عينعلى فرمانده شجاع گردان به همراه بقيه نيروها دست به ابتكارى جالب زد و او اولين نفرى بود كه با يك خيز متهورانه به روى اولين تانك پريد و با پرتاب نارنجك به داخل تانك، نيروهاى گردان را به پشت تانكها هدايت كرد.... 🆔 @shohada_tmersad313