eitaa logo
🌷دایرةالمعارف شهدا🌷
229 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
14 فایل
⭕این کانال حاوی مطالب مربوط به شهدای انقلاب ، شهدای جنگ تحمیلی ، شهدای ترور ، شهدای محور مقاومت و شهدای مدافع حرم می باشد. شامل زندگی نامه و ابعاد شخصیتی شهدا🌷 🆔 @shohada_tmersad313 ❤زندگی زیباست اما شهادت زیباتر❤
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما عشــق شـهادتیم💚 و این باور ماستـ☝️🏻 سربند *|حسـین‌ابن‌علی|* بر سر ماستـ❤️ یک جمله‌ی ما امید دشمن را برد😏 رهبر ماست ❤️ 😌 🕊🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 +روزهایے ڪه از مغازه‌ے بابا زود برمےگشت، مے‌رفت پایگاه بسیج مسجد. ‌_ خانه هم ڪه مے‌رفت، سرش به ڪار خودش گرم بود. یڪ گوشه مے‌نشسٺ و یا قرآن مے‌خواند یا درس. خیلے اهل حرف زدن از این طرف و آن طرف نبود. + پس از شهادٺش، دوسٺان مسجدے‌اش آمدند براے تسلیت گفٺن به مادرش. ‌_ گفٺند: خوش‌به‌حال شما ڪه یک همچین حافظ قرآنے را تقدیم اسلام ڪرده‌اید. مادر ٺازه آن‌جا فهمید پسرش حافظ قرآن بوده... شـــــهید حسن قامٺ [«فرمانده! فرمان قهقهه!» ص42] 🆔 @shohada_tmersad313
4_5809700388969907681.mp3
1.41M
🌹شهید گمنامـ🕊 سلام🌹 🌹خوش اومدی مسافر من🌹 🌹خسته نباشی پهلوون🌹 🌹پرستوی مهاجــــر من🌹 🌹صفا دادی به شهرمون🌹 مجتبی رمضانی🎙 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
...🍃 مادر جان من متنفر بودم و هستم از انسانهای سازش‌ڪار و بـےتفاوت . متأسفانہ جوانانی ڪه شناخت ڪافی از اسلام ندارند و نمےدانند برای چہ زندگی مےڪنند و چہ هدفی دارند و اصلا چہ مےگويند بسيارند . ای ڪاش به خود مےآمدند . از طرف من بہ جوانان بگوئيد چشم‌ شهيدان و تبلور خونشان بہ شما دوختہ است ، بپاخيزيد و اسلام را و خود را دريابيد . [ ...♥️] 🆔 @shohada_tmersad313
شهید حاج آقا یکی از فرمانده های قَدَر ایرانی در سوریه بود.🍃 فکرش خیلی خوب کار می کرد همیشه به قدرت تحلیل استدلالهای منطقی اش غبطه میخوردیم.🙂👌 🔴انقدر نظراتش در رد طرح های عملیاتی مجاب کننده بود که خیلی از مواقع سرداران طرح های حاج مرتضی را اجرا می کردند و نتیجه هم موفقیت آمیز میشد.✌️ 🌕ولی شهید مسیب زاده خودش رو فقط فرمانده ایرانی ها 🙂.  دقیقا همان اندازه که برای همرزمان هم وطنش، از مقامات بالاتر اموراتشان را مطالبه می کرد، برای نیرو های   افغانی و  پاکستانی هم اموراتشان را مطالبه و پیگیری مداوم میکرد👌. حتی بعد از بازگشت به ایران به وضعیت خانواده هایشان نیز رسیدگی میکرد و میگفت. "اینها مظلوم تر و محروم ترند...💔❤️ 🌹 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 🌹 .... 🌷رفتم پیش جواد محب، فرمانده گروهان خودمان. وارد سنگر شدم. نشستم گوشه سنگر به کارهای محمد (محمدرضا تورجی زاده) فکر می کردم. یادم افتاد در ایام کربلای ٥ یک بار با محمد صحبت می کردم. حرف از شهادت بود. محمد گفت: من در عملیاتی شهید می شوم که رمز آن يا زهرا (س) است. من هم فرمانده گردان يا زهرا (س) هستم! 🌷....نمی دانم چرا یك دفعه یاد این حرفها افتادم. خیلی دلشوره داشتم. یک دفعه صدای خمپاره آمد. برگشتم به سمت نوک تپه. گلوله دقیق داخل سنگر فرماندهی خورده بود! به همراه یکی از بچه ها دویدیم به سمت نوک تپه. دل توی دلم نبود. همه خاطرات گذشته ای که با محمد داشتم در ذهنم مرور می شد. با این حال به خودم دلداری می دادم. 🌷می گفتند: محمد تورجی شدید مجروح شده. رنگ از چهره ام پرید. برای چند لحظه به چهره برادر محب خیره شدم. خدا کند آنچه در ذهنم آمده درست نباشد. به چشمان هم خیره شدیم. برادر محب سرش را به علامت تأييد تکان داد. بعد در حالی که اشک از چشمانش جاری بود گفت: تورجی هم پرواز کرد! 🌷آری محمدرضا پرواز کرد؛ همانطور که گفته بود و همانطور که باید! همچون مادرش زهرا (س) پــهلـو... بـــازو... 🌹خاطره اى به ياد فرمانده شهيد محمدرضا تورجى زاده 🌹 🆔 @shohada_tmersad313
🌷 🌹 ....! .... 🌷در شاخ شمیران کار دیده بانی و تعیین مسیر انجام شد. لشکر ۲۷ هم در اینجا منطقه هایی برای شناسایی دارد. شب اول که رفتند قسمتهایی را شناسایی کنند به پای کوه که رسیده بودند بی رمق شده بودند. 🌷....از بس که این مسیر برایشان طاقت فرسا و سخت بود. دیشب هم آقای سوهانی و سید ابوالفضل حسینی از گروه آنها در مله سور اسیر شدند. بقیه گروه آنها به عقب برگشتند ولی آنها برنگشتند و راه کار، قفل شد. با اسیر شدن این افراد این محور یا معبر قابلیتش را از دست داد. 🌷بایستی استحمام می کردیم. بچه ها گفتند که؛ روستای شیخ کریم در نزدیکی شیخ صله بچه های جهاد زحمت کشیدند و سه تا دوش گذاشته اند و یک سرحمام و رختکن هم دارد. چند نفری داخل سرحمام رفتیم که لباس عوض کنیم. هیچکدام از ما حساسیتمان برانگیخته نشد. نمی دانستیم که ممکن است بقیه متعجب شوند. 🌷یکی از بچه های فردوس دستش قطع بود که ما به او «آقای دست غیب» می گفتیم. وقتی لباسش را درآورد دستش را داخل کمد گذاشت، آقای اکبر مقدسی، پایش را درآورد و آنجا گذاشت. یکی چشمش را در آورد. حاج ابراهیم حقیری هم که لی لی می کرد تا راه برود. دو، سه تا سرباز که آنجا بودند، قدری متعجبانه نگاه کردند و سریع بیرون رفتند. راوی: رزمنده دلاور حاج حسین امیری منبع: سايت مشرق 🌹 🆔 @shohada_tmersad313