eitaa logo
🌷دایرةالمعارف شهدا🌷
235 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
14 فایل
⭕این کانال حاوی مطالب مربوط به شهدای انقلاب ، شهدای جنگ تحمیلی ، شهدای ترور ، شهدای محور مقاومت و شهدای مدافع حرم می باشد. شامل زندگی نامه و ابعاد شخصیتی شهدا🌷 🆔 @shohada_tmersad313 ❤زندگی زیباست اما شهادت زیباتر❤
مشاهده در ایتا
دانلود
فرقی نمی کند شلمچه ، حلب ، موصل ، قدس یا کوچه پس کوچه های شهرمان! بسیجی سهمش دویدن پا به پای انقلاب است. هفته مبارک ‌ 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ بسم رب الشهدا.... آشنایی مختصر با زندگینامه شهید علی چیت سازیان روز تولد حضرت علی (ع) به دنیا آمد؛ یعنی سیزدهم رجب ۱۳۴۳. به خاطر این اسمشو گذاشتند علی.😍 باباش نذر کرده بود سقا بشه. سرِ نترسی داشت.💪 ساواکی و اینجور چیزا سرش نمی شد. عقلش خیلی بیشتر از سن و سالش بود.🤔 هجده سالگی شد مربی استاد آموزش های نظامی از همه جورش؛ تاکتیک رزمی، اسلحه شناسی، اطلاعات و عملیات اولین بار رفت جبهه مهران. نبوغ و خلاقیت بی مثال او را علی شادمانی کشف کرد. چهار گردان چشمشان به اشاره او بود.👀 مو توی صورتش نروئیده بود که یه گروهان رو دادند دستش! توی عملیات مسلم بن عقیل، پاش تیر خورده بود اما وقتی آمد، یه تنه هفت تا اسیر هم آورد.💪💪 حاج همت براش نقشه ها داشت، اما همدانی زودتر جنبید و کردش فرمانده. یه نوجوان ۱۹ ساله شد فرمانده اطلاعات-عملیات یه لشگر! تا کی!؟ تا آخر جنگ... تو سومار تیر خورد به پاهاش. توی جزیره مجنون، روی برانکار فرماندهی می کرد!😄 توی شلمچه اول ترکش به بازوش خورد، بعد تیر به پهلوش و توی ماووت مهمان مین والمری شد. اطلاعات و عملیات رو کرده بود دانشگاه آدم سازی. توی کلاسش هم "ممد عرب عراقی" بود که از بصره در رفته بود، هم "شیر محمد افغانی" که تو مهران باهاش گشت می رفت، و هم "علی شاه حسینی" که تکنیسین F4 که آموزش تو آمریکا رو گذاشته بود یه طرف و شده بود شاگردش! داشت یادم می رفت. توی دانشگاه علی آقا ، سواد ملایی و افاده های دانشگاهی هم خیلی بُرد نداشت؛ نه اینکه دانشگاهی ها در رکابش نبودند، بودند اما یه بچه صافکار روستایی زاده مثل "مصیب مجیدی" شد معاونش، چون دل شیر می خواست با علی کار کردن. سراغ قفل بُر ها توی شهر می رفت، می آوردشان جبهه ازشان آدم می ساخت! البته همه ی اینایی که اسم آوردم شهید شدند. دلش می خواست دینش کامل بشه. اینو به دوستاش گفته بود. زن گرفت. یه یادگاری ازش موند که هیچ وقت ندیدش؛ به اسم محمد علی. برادرش امیر هم که رفت، علی ماند با تنی زخمی که شش زخم از شش عملیات داشت. جنگ هم هفت ساله شده بود و علی دلتنگ همه چیز. سال های آخر جنگ می گفتند می خواد فرمانده بشه، اما عشق او اطلاعات بود و بچه های اطلاعات و شهدای اطلاعات. توی شناسایی؛ یعنی دلالت آخر، همه رو گذاشت سرِ کار، یه عده رو برگردوند عقب و خودش تنها رفت به جایی که دلیل امروز و فردای ما شد. به قلم همرزم علی آقا، شهید سید حسین موسوی 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 🌷 🌷دانش آموزِ دبيرستان بودم، آقای فیض دبیرمان بود، یک روز به کلاسمان آمد و شروع کرد از كارهاى با ارزش رزمندگان در هشت دفاع مقدس ایران صحبت کردن تا اينكه رسید به عملیات والفجر مقدماتى.... 🌷گفت: "خدا رحمت کنه شهید على اکبر عنايت زاده رو، توی اين عملیات، امدادگر بود. میان اون همه آتش تا رزمنده ای زخمی می شد، مثل فرشته ی نجات خودش رو مى رسوند بالاى سرش و اون رو مى برد عقب." 🌷....يكهو نگاهش به من افتاد و بغضى گلوش رو فشرد و گفت: "متأسفانه همان طورکه داشت برای نجات مجروحین تلاش می كرد، یک گلوله بهش اصابت كرد و شهيد شد." من که تا اون موقع چشم از آقاى فیض برنداشته بودم، نگاهم رو روى همه ی بچه ها چرخوندم و با اشاره چشم فهماندم که به پدرم افتخار مى كنم....! 🌹خاطره ای به ياد شهيد علی اکبر عنايت زاده راوى: عبدالله عنايت زاده فرزند شهيد معزز 🌹 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 ! 🌷آرزو داشت بدنش با مولکول های هوا یکی شود و چیزی از او باقی نماند. شب عملیات والفجر ١ بود، غسل شهادت کرد، نماز شب خواند، بعد تمام پلاک و نشانی ها را از خود جدا کرد و گفت: «به جایی می روم که به هیچ چیز نیاز ندارم، تنها خدا مرا بشناسد برایم کافی است.» 🌹خاطره اى به ياد شهید علیرضا کیهان پور، فرمانده گردان فجر، لشکر ٣٣ المهدی (عج) 🌹 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 🌷 .... 🌷هوا به شدت گرم بود، که به ما اطلاع دادند در یکی از پایگاه های اطلاعات و عملیات بین نیروهاى سپاه و اشرار درگیری به وجود آمده، علی محمد به همراه هشت تن از افرادش با هلی کوپتر به منطقه رفت و پس از حل مشکل تصمیم گرفت مسیر برگشت را با یکی از خودروهای سپاه بیاید. هنوز نیمی از راه را نیامده متوجه شدیم مسیر با مقداری چوب بسته شده است. همه سکوت کرده و مضطرب بودیم، ناگهان علی محمد از ماشین پیاده شد و چوب ها را کنار زد. 🌷در همین لحظه صدای رگبار گلوله ها در فضا پخش شد. همه از ماشین پیاده شدیم. ساعتی نگذشت که همه ی دوستانم توسط منافقین به شهادت رسیدند. یکی از اشرار تا علی محمد را دید فریاد زد: "این شیرازی است بزنیدش." علی محمد به خاطر ضربه های سختی که در لبنان به صهیونیست ها و در کردستان به منافقین زده بود با نام شیرازی معروف بود و دشمنان حسابی از او می ترسیدند و برای سرش جایزه گذاشته بودند. بار دیگر رگبار گلوله ها به سمت علی محمد جاری شد. 🌷وقتی علی به زمین افتاد، اشرار آرام و با دلهره به او نزدیک شدند یکی از آنها برای اطمینان تیری به سر او زد و دیگری تیری در دهان او و دیگران بار دیگر بدنش را آماج گلوله های خود نمودند. بیش از هفتاد گلوله بر پیکر رنجور علی نشست و آنها در آخرین دقایق تصمیم گرفتند، پیکر خونین او را با خود ببرند. که صدای هلی کوپترهای سپاه و نیروهای امداد آنان را وادار به عقب نشینی نمود. 🌷خبر شهادت شیرازی مدتها با شادی در رادیوهای منافقین و اسرائیل تکرار می شد. همیشه نامه هایش را با این عبارت به اتمام می رساند، "امروز سرباز اسلام، فردا شهید گمنام". یکی از نامه هایش را با هم می خوانيم؛ "....نمی دانم که این بدن ضعیف به وطن یا سرزمین اسلامی ام، باز می گردد و یا تکه تکه و چاک چاک می شود و شاید اصلاً بدنی نماند و مانند صدها شهید گمنام مفقود در کربلای ایران و در خارج از مرزها در راه هدف در بیابان ها بر روی شن های داغ و تفتیده بماند اما در این راه خود را نمی بینم و تنها خدا را می بینم.... 🌷....مگر حسینِ (ع) زهرا (س) در عاشورا نفرمود كه: اگر دین جدم، پیامبر با کشته شدن من باقی می ماند پس ای شمشیرها و ای نیزه ها بر بدنم فرود آیید و بدنم را تکه تکه کنید. حال اگر دین اسلام با جهاد و به خون خفتن من زنده می ماند پس اى خمپاره ها و ای رگبار مسلسل ها بر بدن من ببارید و بدنم را قطعه قطعه کنید که ما در سنگر مانده ایم و آماده ایم.... 🌷....با شما مردم یک سخن دارم اگر دست از انقلاب و ولایت بردارید و یا بی تفاوت بمانید، شهدا روز محشر جلو شما را خواهند گرفت.... و ای مسئولین به واسطه ی خون عزیزان شهید و جانباز روی کار آمدید و مسئولیت جایگاه گذشته را بر عهده گرفتید مصلحت اندیشی نکنید و سازش و بی تفاوتی را کنار بگذارید و سخت و مقاوم باشید." 🌹خاطره اى به ياد شهید علی محمد کرمی، معاون عملیات قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) 🌹 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔷این روزها که می‌گذرد، غرق حسرتم 🔷مثل قنوت‌های بدون اجابتم! 🔷بسته‌ست چشم‌های مرا غفلت گناه 🔷تو حاضری! منم که گرفتار غیبتم! ♥️اللهُـمَّ؏َـجِّـلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج♥️ 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠مصطفی و نذرش🙏 زمانی که را بنا کرد اصلا از نذرش اطلاعی نداشت. یک روز آمد خانه و با خوشحالی گفت: یک هیئت به اسم حضرت ( ع) زدم. 🌷خیلی خوشحال شدم و در چشم هایم جمع شد. وقتی دید دارم گریه می کنم با تعجب علتش را پرسید؟😔 اشک هایم را پاک کردم و گفتم: آخه تو رو نذر عمویم عباس(ع) کردم 🙏🌹 حالا خوشحالم که این کاروکردی . 🌷ازآنجا متوجه شدم که حسابی مصطفي را دارند. برای مصطفي خیلی اتفاقهای می افتاد و همیشه ختم بخیر می شد.🌹 🌷همیشه برایم عجیب بود که چقدر درمعرض خطر بوده و همیشه به خیر گذشته. کنجکاو حکمت خدا می شدم..... حالا خوب دلیلش را می فهمم. مصطفی را برای خاندان آل علی علیه السلام انتخاب کرد. 🕊🌷 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ساده نگذر از ڪنار پوتینهای بی‌پا ڪه پاهایشان را برای تو جا گذاشتند ... ! تا پای دشمن به ڪوچه و خیابان ، به شهر ، روستا و خانه‌های ما باز نگردد .... 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ مواظب باش حق مردم به گردنت نباشه... 🌸یک روز قرار شد والیبال بازی کنیم، من کتانی نداشتم. به یکی از رفقای ابراهیم که کتانی چینی قدیمی پایش بود گفتم: کتانی ات را بده من برم توی زمین. دمپایی خودم را به او دادم و کتانی اش را گرفتم. مشغول بازی شدیم. بعد از بازی دیدم که او رفته. من هم به خانه برگشتم. 🌸هنوز ساعتی نگذشته بود که دیدم ابراهیم به درب منزل ما آمد. با خوشحالی به استقبالش رفتم. گفتم: چه خبر از این طرفا؟! بی مقدمه گفت: سعید، خدا توی قیامت از هر چی بگذرد از حق الناس نمی گذرد. برای همین توی زندگی مواظب باش حق مردم به گردنت نباشه. 🌸بعد ادامه داد: تا می تونی به وسیله ای که مال خودت نیست نزدیک نشو. خیلی مراقب باش! گفتم: آقا ابرام من نوکرتم. چشم. راستی این رفیقت که کتونی ازش گرفتم، نمی دونم کجاست. قبل از پایان بازی رفت.... ( خیلی روی حق الناس حساس بودند ) 📚 سلام بر ابراهیم۲ /ص ٦۰ 🆔 @shohada_tmersad313
رهبرعزیزم جانم به فدایت سلامتی رهبر فرزانه صلوات اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍃 ✍در ایام نوروز بودیم که (شهید) علی بهزادی به سراغم آمد ‌و گفت برویم پادگان کرخه ، تا با گروهان به فاو برویم برای تحویل خط پدافندی. وسایلم را جمع کردم و به پادگان رفتیم ، شب که شد ، گروهان را جمع کرد تا ‌صحبت کند. 🌀یکی از بچه ها به نام قاسم شرایط آمدن به خط را نداشت و علی بهزادی نمیخواست قاسم را به منطقه ‌ببرد. در بین صحبت ها گفت که ، یکی از بچه های خوب و زبده را اینجا نگه میداریم تا از چادرهای گروهان حفاظت کند. بعد رو کرد به قاسم و گفت ، به نظر من بهترین نفر آقا قاسم است. 💠ناخودآگاه خنده بلندی کردم و ‌گفتم ، قاسم؟! ، اینجا شب ها گرگ می آید و تو دست خالی چیکار می خواهی بکنی؟! قاسم با لهجه محلی گفت ، که علی! ، مو نیواسم. علی گفت ، نگران نباش ، یک کلاش به تو می دهم. قاسم با خوشحالی گفت ، اسلحه بهم ایده !! 🌀منم‌ گفتم ، چه فایده اسلحه خالی و بدون تیر بهت ایده و گرگ ها میان می خورنت. دیدیم قاسم گفت ، علی مو نیواسم ! حالا همه بچه های گروهان می خندیدند !! ‌علی گفت ، قاسم جان! خشاب با سی تا تیر بهت میدم. قاسم خیلی خوشحال شد و‌ رو کرد به طرف من و ‌گفت ، سی تا تیر بهم ایده ! ‌ گفتم ، آقا قاسم! ، این قبول ، ولی میدونی اینجا گرگ زیاد است و اگر سی و یک گرگ به طرفت آمدند و حمله کردند ، ‌هر چقدر هم تیر انداز خوبی باشی فقط می توانی سی تا از گرگ ها را بزنی ، با گرگ سی و یکم چه می کنی؟ همان یکی می آید و تو را می خورد !! یک دفعه قاسم با عصبانیت تمام گفت ، علی ! ، بخت بوم ، مو نیواسم. خنده گروهان بلند شد و خود شهید بهزادی هم خنده اش گرفت و بلند شد و دنبالم کرد و من پا به فرار..... بیاد 📚رفاقت به سبک تانک 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ ✍درود بر شما ای ملت ایران، ای مشعل داران راه امام حسین (ع) تا آخرین قطره خونتان از این انقلاب و از رهبر این انقلاب خوب محافظت کنید تا که این انقلاب اسلامی را به نحو احسن به منجی عالم بشریت تحویل بدهید. 🌹 📚کتاب تا کربلا ، صفحه 16 🆔 @shohada_tmersad313