🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#شیرازی
#ميزبانى_بيش_از_هفتاد_گلوله....
🌷هوا به شدت گرم بود، که به ما اطلاع دادند در یکی از پایگاه های اطلاعات و عملیات بین نیروهاى سپاه و اشرار درگیری به وجود آمده، علی محمد به همراه هشت تن از افرادش با هلی کوپتر به منطقه رفت و پس از حل مشکل تصمیم گرفت مسیر برگشت را با یکی از خودروهای سپاه بیاید. هنوز نیمی از راه را نیامده متوجه شدیم مسیر با مقداری چوب بسته شده است. همه سکوت کرده و مضطرب بودیم، ناگهان علی محمد از ماشین پیاده شد و چوب ها را کنار زد.
🌷در همین لحظه صدای رگبار گلوله ها در فضا پخش شد. همه از ماشین پیاده شدیم. ساعتی نگذشت که همه ی دوستانم توسط منافقین به شهادت رسیدند. یکی از اشرار تا علی محمد را دید فریاد زد: "این شیرازی است بزنیدش." علی محمد به خاطر ضربه های سختی که در لبنان به صهیونیست ها و در کردستان به منافقین زده بود با نام شیرازی معروف بود و دشمنان حسابی از او می ترسیدند و برای سرش جایزه گذاشته بودند. بار دیگر رگبار گلوله ها به سمت علی محمد جاری شد.
🌷وقتی علی به زمین افتاد، اشرار آرام و با دلهره به او نزدیک شدند یکی از آنها برای اطمینان تیری به سر او زد و دیگری تیری در دهان او و دیگران بار دیگر بدنش را آماج گلوله های خود نمودند. بیش از هفتاد گلوله بر پیکر رنجور علی نشست و آنها در آخرین دقایق تصمیم گرفتند، پیکر خونین او را با خود ببرند. که صدای هلی کوپترهای سپاه و نیروهای امداد آنان را وادار به عقب نشینی نمود.
🌷خبر شهادت شیرازی مدتها با شادی در رادیوهای منافقین و اسرائیل تکرار می شد. همیشه نامه هایش را با این عبارت به اتمام می رساند، "امروز سرباز اسلام، فردا شهید گمنام". یکی از نامه هایش را با هم می خوانيم؛ "....نمی دانم که این بدن ضعیف به وطن یا سرزمین اسلامی ام، باز می گردد و یا تکه تکه و چاک چاک می شود و شاید اصلاً بدنی نماند و مانند صدها شهید گمنام مفقود در کربلای ایران و در خارج از مرزها در راه هدف در بیابان ها بر روی شن های داغ و تفتیده بماند اما در این راه خود را نمی بینم و تنها خدا را می بینم....
🌷....مگر حسینِ (ع) زهرا (س) در عاشورا نفرمود كه: اگر دین جدم، پیامبر با کشته شدن من باقی می ماند پس ای شمشیرها و ای نیزه ها بر بدنم فرود آیید و بدنم را تکه تکه کنید. حال اگر دین اسلام با جهاد و به خون خفتن من زنده می ماند پس اى خمپاره ها و ای رگبار مسلسل ها بر بدن من ببارید و بدنم را قطعه قطعه کنید که ما در سنگر مانده ایم و آماده ایم....
🌷....با شما مردم یک سخن دارم اگر دست از انقلاب و ولایت بردارید و یا بی تفاوت بمانید، شهدا روز محشر جلو شما را خواهند گرفت.... و ای مسئولین به واسطه ی خون عزیزان شهید و جانباز روی کار آمدید و مسئولیت جایگاه گذشته را بر عهده گرفتید مصلحت اندیشی نکنید و سازش و بی تفاوتی را کنار بگذارید و سخت و مقاوم باشید."
🌹خاطره اى به ياد شهید علی محمد کرمی، معاون عملیات قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع)
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات🌹
🆔 @shohada_tmersad313
🔷این روزها که میگذرد، غرق حسرتم
🔷مثل قنوتهای بدون اجابتم!
🔷بستهست چشمهای مرا غفلت گناه
🔷تو حاضری! منم که گرفتار غیبتم!
♥️اللهُـمَّ؏َـجِّـلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج♥️
#سه_شنبه_های_مهدوی
🆔 @shohada_tmersad313
💠مصطفی و نذرش🙏
زمانی که #هیئت را بنا کرد اصلا از نذرش اطلاعی نداشت.
یک روز آمد خانه و با خوشحالی گفت: #مامان یک هیئت به اسم
حضرت #عباس ( ع) زدم.
🌷خیلی خوشحال شدم و #اشک در چشم هایم جمع شد. وقتی دید دارم گریه
می کنم با تعجب علتش را پرسید؟😔 اشک هایم را پاک کردم و گفتم: آخه تو رو نذر عمویم عباس(ع) کردم 🙏🌹 حالا خوشحالم که این کاروکردی .
🌷ازآنجا متوجه شدم که حسابی #هوای مصطفي را دارند. برای مصطفي خیلی اتفاقهای #خطرناکی می افتاد و همیشه ختم بخیر می شد.🌹
🌷همیشه برایم عجیب بود که چقدر #مصطفي درمعرض خطر بوده و همیشه به خیر گذشته.
کنجکاو حکمت خدا می شدم..... حالا خوب دلیلش را می فهمم. #عمویم مصطفی را برای خاندان آل علی علیه السلام انتخاب کرد.
#شهید_مصطفی_صدرزاده🕊🌷
#شهید_مدافع_حرم
🆔 @shohada_tmersad313
ساده نگذر از ڪنار پوتینهای بیپا ڪه پاهایشان را برای تو جا گذاشتند ... !
تا پای دشمن به ڪوچه و خیابان ،
به شهر ، روستا و خانههای ما باز نگردد ....
#یاد_شهدا_با_ذڪر_صلوات
🆔 @shohada_tmersad313
❤️ مواظب باش حق مردم به گردنت نباشه...
🌸یک روز قرار شد والیبال بازی کنیم، من کتانی نداشتم. به یکی از رفقای ابراهیم که کتانی چینی قدیمی پایش بود گفتم: کتانی ات را بده من برم توی زمین. دمپایی خودم را به او دادم و کتانی اش را گرفتم. مشغول بازی شدیم. بعد از بازی دیدم که او رفته. من هم به خانه برگشتم.
🌸هنوز ساعتی نگذشته بود که دیدم ابراهیم به درب منزل ما آمد. با خوشحالی به استقبالش رفتم. گفتم: چه خبر از این طرفا؟! بی مقدمه گفت: سعید، خدا توی قیامت از هر چی بگذرد از حق الناس نمی گذرد. برای همین توی زندگی مواظب باش حق مردم به گردنت نباشه.
🌸بعد ادامه داد: تا می تونی به وسیله ای که مال خودت نیست نزدیک نشو. خیلی مراقب باش! گفتم: آقا ابرام من نوکرتم. چشم. راستی این رفیقت که کتونی ازش گرفتم، نمی دونم کجاست. قبل از پایان بازی رفت....
( #شهید_هادی خیلی روی حق الناس حساس بودند )
📚 سلام بر ابراهیم۲ /ص ٦۰
🆔 @shohada_tmersad313
رهبرعزیزم
جانم به فدایت
سلامتی رهبر فرزانه صلوات
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
🆔 @shohada_tmersad313
#خاطرات_شهدا 🌹🍃
✍در ایام نوروز بودیم که (شهید) علی بهزادی به سراغم آمد و گفت برویم پادگان کرخه ، تا با گروهان به فاو برویم برای تحویل خط پدافندی.
وسایلم را جمع کردم و به پادگان رفتیم ، شب که شد ، گروهان را جمع کرد تا صحبت کند.
🌀یکی از بچه ها به نام قاسم شرایط آمدن به خط را نداشت و علی بهزادی نمیخواست قاسم را به منطقه ببرد.
در بین صحبت ها گفت که ، یکی از بچه های خوب و زبده را اینجا نگه میداریم تا از چادرهای گروهان حفاظت کند.
بعد رو کرد به قاسم و گفت ، به نظر من بهترین نفر آقا قاسم است.
💠ناخودآگاه خنده بلندی کردم و گفتم ، قاسم؟! ، اینجا شب ها گرگ می آید و تو دست خالی چیکار می خواهی بکنی؟!
قاسم با لهجه محلی گفت ، که
علی! ، مو نیواسم.
علی گفت ، نگران نباش ، یک کلاش به تو می دهم.
قاسم با خوشحالی گفت ، اسلحه بهم ایده !!
🌀منم گفتم ، چه فایده اسلحه خالی و بدون تیر بهت ایده و گرگ ها میان می خورنت.
دیدیم قاسم گفت ، علی مو نیواسم !
حالا همه بچه های گروهان می خندیدند !!
علی گفت ، قاسم جان!
خشاب با سی تا تیر بهت میدم.
قاسم خیلی خوشحال شد و رو کرد به طرف من و گفت ،
سی تا تیر بهم ایده !
گفتم ، آقا قاسم! ، این قبول ، ولی میدونی اینجا گرگ زیاد است و اگر سی و یک گرگ به طرفت آمدند و حمله کردند ، هر چقدر هم تیر انداز خوبی باشی فقط می توانی سی تا از گرگ ها را بزنی ، با گرگ سی و یکم چه می کنی؟ همان یکی می آید و تو را می خورد !!
یک دفعه قاسم با عصبانیت تمام گفت ،
علی ! ، بخت بوم ، مو نیواسم.
خنده گروهان بلند شد و خود شهید بهزادی هم خنده اش گرفت و بلند شد و دنبالم کرد و من پا به فرار.....
بیاد #شهیدعلی_بهزادی
📚رفاقت به سبک تانک
🆔 @shohada_tmersad313
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#فرازے_از_وصیت_نامہ
✍درود بر شما ای ملت ایران، ای مشعل داران راه امام حسین (ع) تا آخرین قطره خونتان از این انقلاب و از رهبر این انقلاب خوب محافظت کنید تا که این انقلاب اسلامی را به نحو احسن به منجی عالم بشریت تحویل بدهید.
#شهید_مرحمت_بالازاده🌹
📚کتاب تا کربلا ، صفحه 16
🆔 @shohada_tmersad313
در راه اسلام ناب محمدی گام برداشت واز نو نهالان تابزرگان را با حضرت مهدی (عج)آشنا کرد.
وصیت ایشان به تمام زنان این است که:عبا (چادر)است او می گوید عبا مدل است و اولین زنی که صاحب عبای زنانه است حضرت زینب(س)بود
او اینگونه بود وهمیشه عبا روی سرش قرار داشت ولی حجابی که الان میکنیم وچیزهایی غیرمعلوم است
مهم ترین مسئله این است که دختران وزنان حجاب خود را حفظ کنند.
ودختری که بیرون می آید وبه صورت عادی وبدون زینت در برابر دیدگان مردم برود و نگاه هایش
را به زمین بدوزد واحترام حجاب وعبایش را نگه دارد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬کلیپی از عکسهای شهید مدافع حرم احمد محمد مشلب
شهیداحمد محمد مشلب در یک نگاه
اسم جهادی:غریب طوس
اسم مادر:سلام بدرالدین
شهرستان:نبطیه محله ی السرای سکونت میگزید
سن او ۲۱سال وتاریخ تولدش:۱۹۹۵/۸/۳۱میلادی
تاریخ شهادتش:۲۰۱۶/۲/۲۹
که باتوجه به تاریخ هجری قمری ۱۹ جمادی الاول۱۴۳۷
محل شهادتش:تل حمام روستایی در جنوب حلب
درجه علمی اش :فارغ التحصیل هنرستان امجاد است
نفرهفتم درلبنان ورشته اش تکنولوژی اطلاعات (انفورماتیک)است
آرامگاهش:محل شهدای شهر نبطیه است
علی علی احمد
احمد جان به گوشم
به بچه ها بگو:ماڪه رفتیم
ولے حواسشون
به"حیات عند رب
شهدا"باشه
#خط_ب_خط چیزے ڪه
تو #فضای_مجازی می نویسن روهمه شهدا می بینن
#شهید_احمد_محمد_مشلب
میگویند مردم به خاطر 500دلار به احزاب و به خاطر بیکاری وجهالت می گرایند درحالی که شهیداحمد مَشلب نفرهفتم لبنان در رشته ی تکنولوژی است وچیزی از نیازهای دنیا را احتیاج نداشت وهمه چیز در اختیار داشت وهرچیزی که میخواست در اختیار داشت و چیزی که او را به سوریه کشاند کرامت وغیرتش بود که در بسیاری از دنیا آن را نمیبینیم.
مادر شهید مدافع حرم احمد مشلب : این رسم عاشقی برای اهل بیت (ع) است
زمانی که زینب (س) در خطر است، زمانی که حسین (ع) در خطر است، زمانی که مهدی (عج) در خطر است مگر می توانم فرزندم را نگه دارم ؟ اگر احمد دوباره زنده شود بازهم به او خواهم گفت که برو و در راه حضرت زینب فداکاری کن