eitaa logo
شهداءومهدویت
7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽❣ ❣﷽ اگرچه فیض وصلت را بجویم نمی دانم تو را دیدم چه گویم جفا کردم وفا بسیار کردی خطا کردم تو دادی آبرویم الهی هر کجا منزل نمودی نگاه لطف تو باشد به سویم فرج مولا صلواتـــــــ 🌼 🍃 ➥ @shohada_vamahdawiat
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
اكنون غروب روز سه شنبه، بيست و دوم ذى الحجّه است و كاروان حسينى در منزلگاه "ثَعْلبيّه" منزل كرده است. اين جا بيابانى خشك است و فقط يك چاه آب براى مسافران وجود دارد. با تاريك شدن هوا همه به خيمه هاى خود مى روند، مگر جوانانى كه مسئول نگهبانى هستند. آنجا را نگاه كن! دو اسب سوار به اين طرف مى آيند. به راستى، آنها كيستند كه چنين شتابان مى تازند؟ گويا از مكّه مى آيند. آنها فرسنگ ها راه را به عشق پيوستن به اين كاروان طى كرده اند. نام آنها عبدالله و مُنذر است. آنها وارد خيمه امام مى شوند. خدمت امام مى رسند و دست آن حضرت را مى بوسند. ببين! آنها چقدر خوشحال اند كه به آرزوى خود رسيده اند. خدايا! شكر. خداى من! اين دو آرام آرام اشك مى ريزند. من گمان مى كنم كه اينها از شدت خوشحالى گريه مى كنند، امّا نه، اين اشك شوق نيست. اين اشك غم است. به يكى از آنها رو مى كنى و مى گويى: "چه شده است؟ آخر حرفى بزنيد". همه نگاه ها متوجّه مُنذر و عبد الله است. گويا آنها مى خواهند خصوصى با امام سخن بگويند و منتظرند تا دور امام خلوت شود. امام نگاهى به ياران خود مى كند و مى فرمايد: ــ من هيچ چيز را از ياران خود پنهان نمى كنم. هر خبرى داريد در حضور همه بگوييد. ــ آيا شما آن اسب سوارى را كه ديروز از كوفه مى آمد ديديد؟ ــ آرى. ــ آيا از او سؤالى پرسيديد؟ ــ ما مى خواستيم از او در مورد كوفه خبر بگيريم. ولى او مسير خود را تغيير داد و به سرعت از ما دور شد. ــ وقتى ما با او روبرو شديم از او در مورد كوفه سؤال كرديم. ما آن اسب سوار را مى شناختيم. او از قبيله ما و مردى راستگوست. او به ما خبر داد كه مسلم بن عقيل... بغض در گلو، اشك در چشم... همه نفس ها در سينه حبس شده است! آنها چنين ادامه مى دهند: "مسلم بن عقيل در كوفه غريبانه كشته شده است. آن اسب سوار ديده است كه پيكر بى جان او را در كوچه هاى كوفه به زمين مى كشيدند". نگاه ها متوجّه امام است. همه مبهوت مى شوند. آيا اين خبر راست است؟ امام سر خود را پايين مى اندازد و سه بار مى گويد: " إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّـآ إِلَيْهِ رَ اجِعُون. خدا مسلم و هانى را رحمت كند". قطرات اشك به آرامى بر گونه هاى امام سرازير مى شود. صداى گريه امام به گوش همه مى رسد. بغض همه مى تركد و صداى گريه همه بلند مى شود. امام، برادرانِ مسلم را به حضور طلبيده و به آنان مى فرمايد: ــ اكنون كه مسلم شهيد شده است، نظر شما چيست؟ ــ به خدا قسم ما از اين راه باز نمى گرديم. ما به سوى كوفه مى رويم تا انتقام خون برادرمان را بگيريم و يا اينكه به فيض شهادت برسيم. آرى! شهادت مظلومانه و غريبانه مسلم دل همه را به درد آورده است. ياران امام، مصمّم تر از قبل به ادامه راه مى انديشند. مگر مسلم چه گناهى كرده بود كه بايد او را چنين غريبانه و مظلومانه به شهادت برسانند. جانم به فدايت، اى مسلم! بعد از تو زندگى دنيا را چه سود. ما مى آييم تا راه تو بى رهرو نماند. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ❣السلام علیک یا صاحب الزمان(عج) 💐 خواندم تو را که نگاهی کنی مرا 💐پاک از گناه و تباهی کنی مرا 💐دلبسته ام که تو مولا ز راه لطف 💐سوی حسین فاطمه راهی کنی مرا  @shohada_vamahdawiat
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟 💐السلام علیک یا اباعبدالله(ع) ❣به سیدالشهدا و به لشکرش صلوات ❣به اهل بیت عزیز و مطهرش صلوات ❣برای نشر حقایق زاکبرش بگذشت ❣برآن گذشتن و برجان اکبرش صلوات اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🙏 @shohada_vamahdawiat
💢روز اربعین شهید شد 🔹روز اربعین بود . پدر خود را سراسیمه به بیمارستان میناب رساند . تیر از پهلوی چپ رضا وارد شده و به کبدش رسیده بود . نگاهش را به نگاه پسر دوخت و اشک در چشمانش حلقه زد : « چی شده بابا ؟» . انگار همه روضه های علی اکبری که تا آن روز شنیده بود داشت برایش تداعی می شد . رضا لب های خشک اش را حرکت داد : «برام دعا کن» . همزمان تیم جراحی مجروح را با خودشان بردند . دکترها هشت ساعت در اتاق عمل تلاش کردند اما بی فایده بود . 🔹شهید محمدرضا قنبری در سال 1345،از سربازان ژاندارمری با شروع جنگ تحمیلی به صف رزمندگان اسلام در جبهه‌ها پیوست و سرانجام در اول تیرماه 1367، در شاخ شميران آذربایجان غربی به درجه رفیع شهادت رسید. ➥ @shohada_vamahdawiat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 مولاجان 🌷خواستم نزدیک‌تر باشم به آقایم نشد 🌷تا بگیرم دامن لطف تو مولایم نشد 🌷خواستم از معصیت دوری کنم، آدم شوم 🌷بندها را وا کنم از دست و پاهایم نشد 🌷ندبه‌های جمعه را هی خواب می‌مانم ببخش 🌷سر به زیرم که میان روضه پیدایم نشد 🌷ظاهراً ذکر تو را می‌گویم اما باطناً 🌷در میان عاشقانت باز هم جایم نشد 🌷راه دیدار تو این بار از حرم شد باز، حیف 🌷خواستم تا محضر تو با سرم آیم نشد 🌷گفتمت یک بار در خوابم بیا، جانِ حسن 🌷سر به خاک مقدمت ای یار می‌سایم، نشد 🌷دائماً می‌چرخم آقا جان به دور معصیت 🌷از دو چشم خیس تو هر بار، پروایم نشد 🌷کربلایم دیر شد، دارم خجالت می‌کشم 🌷آه آقا جان بگو که وقت امضایم نشد؟ @shohada_vamahdawiat
‌🌷مهدی شناسی ۲۳۵🌷 🌹... و دعائم الأخيار...🌹 🔸زیارت جامعه کبیره🔸 🍃ﺩﻋﺎﺋﻢ ﺍﻻ‌ﺧﯿﺎﺭ ﯾﻌﻨﯽ ﻏﺮﺭ ﺍﻟﺤﮑﻢ ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍریم و ﺷﺒﯽ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺭﻭﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺑخوانیم و ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺭﻭﺍﯾﺎﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﮑنیم. 🍃مثلا یک روایتی از ایشان هست که ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺍﻧﺴﺎﻥ می تواند ﺑﺎ ﺁﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﮑﻨﺪ:" ﺍﮔﺮ ﺁﻥ ﭼﻪ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻧﻤﯽ‌ﺷﻮﺩ ﺁﻥ ﭼﻪ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﺑﺨﻮﺍﻩ." 🍃 ﺍﻵ‌ﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ‌ﻫﺎ ﺍﺯ ﻫﻢ ﻣﯽ‌ﭘﺎﺷﺪ. ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺁﻗﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮔﯿﺮﺵ ﻧﻤﯽ‌ﺁﯾﺪ.ﭼﻘﺪﺭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﻋﻮﺍﺳﺖ! ﭼﻘﺪﺭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺍﺳﺖ!ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺧﺘﻼ‌ﻑ ﻭ ﻧﺰﺍﻉ ﻭ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﺍﺳﺖ! ﻭ ﭼﻘﺪﺭ ﻇﻠﻢ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ! 🍃ﯾﺎ ﻣﺜﻼ‌ ﭘﺴﺮ ﺩﺍﺭﺩ،ﺩﺧﺘﺮ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﺪ.ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﭘﺴﺮ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﺪ ولی ﻧﻤﯽ‌ﺷﻮﺩ،ﭼﻘﺪﺭ ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻓﺎﻣﯿﻞ و ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺳﺮﮐﻮﻓﺖ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺭﺩ! 🍃 ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺍﯾﺖ ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﯿﻦ و دیگر روایات اهل بیت علیهم السلام ﺑﯿﺎﯾﺪ در زندگی ها،ﺩﺍﻣﻦ ﺍﯾﻦ اختلافات برچیده می شود. 🌿همه ی ما به نوعی یک یا چند تکیه گاه داریم.ﯾﮏ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺟﯿﺒﺶ،ﯾﮑﯽ ﺑﻪ ﺷﻬﺮﺗﺶ،دیگری به علم یا زیبایی اش و... ﺗﮑﯿﻪ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ. 🌿اما زیارت جامعه می گوید ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺗﮑﯿﻪ ﮔﺎﻩ‌ﻫﺎ ﺳﺴﺖ ﺍﺳﺖ، ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺭﯼ. ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺗﮑﯿﻪ ﮔﺎﻩ‌ﻫﺎ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺍﺳﺖ،ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺷﺪ ﻧﻤﯽ‌ﮐﻨﯽ. 🌿 ﻣﺎ ﻣﺜﻞ ﺩﺭﺧﺖ ﺍﻧﮕﻮﺭ ﻫﺴﺘﯿﻢ.ﺩﺭﺧﺖ ﺍﻧﮕﻮﺭ ﺩﺭ ﺻﺤﺮﺍ ﯾﮏ ﻣﺘﺮ ﺑﺎﻻ‌ ﻣﯽ‌ﺁﯾﺪ.خیلی رشد کند می شود ﺩﻭ ﻣﺘﺮ. ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻧﻪ.ﺍﻣﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﺭﺧﺖ ﺍﻧﮕﻮﺭ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ‌ﻫﺎﯼ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﮐﻪ ﺣﯿﺎﻁ ﺩﺍﺷﺖ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﯽ‌ﺷﺪیم ﻃﺎﻗﯽ ﻣﯽ‌ﺯﺩﻧﺪ، ﺩﺭﺧﺖ ﺍﻧﮕﻮﺭ ﻣﯽ‌ﺭﻓﺖ ﺑﺎﻻ‌. ﺗﻤﺎﻡ ﺳﻘﻒ ﺭﺍ ﭘﻮﺷﺶ ﻣﯽ‌ﺩﺍﺩ. 🌿مﺎ ﻣﺜﻞ ﺩﺭﺧﺖ ﺍﻧﮕﻮﺭ ﻫﺴﺘیم.ﺍﮔﺮ به امام مهدی علیه السلام که تکیه گاه بلند و رفیع و محکم هستند،ﺗﮑﯿﻪ ﻧﮑﻨﯿم ﺭﺷﺪ ﻣﯽ‌ﮐﻨیم ﺍﻣﺎ ﻧﻪ ﭼﻨﺪﺍﻥ. ﺑﺎﺭ ﻣﯽ‌ﺩﻫﯿم اما ﻧﻪ ﭼﻨﺪﺍﻥ. 🌿اما ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ایشان ﺗﮑﯿﻪ ﮐﻨﯿم،ﻫﻢ ﺭﺷﺪ ﻤﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﻭﺳﯿﻊ ﺗﺮ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ و ﻫﻢ ﺑﺎﺭمان ﺑﯿﺸﺘﺮ 🔷ﺩﻋﺎﺋﻢ ﺍﻻ‌ﺧﯿﺎﺭ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻣﺜﻞ ﯾﮏ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺧﻂ است ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺶ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﺑﺒﯿﻦ ﻣﻦ ﭼﻄﻮﺭ ﻗﻠﻢ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ‌ﮔﯿﺮﻡ؟ﺑﺒﯿﻦ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ؟ ﺑﺒﯿﻦ ﭼﻄﻮﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ؟ ﺑﺒﯿﻦ ﭼﻄﻮﺭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯽ‌ﺩﻫﻢ؟ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺣﺮﮐﺎﺕ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﺪ.ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻧﺒﺎﺷﺪ. 🔷ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺷﻤﺎ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﯾﻦ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﯽ‌ﻧﻮﯾﺴﯽ ﻧﻤﯽ‌ﻧﻮﯾﺴﺪ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ ﻧﻨﻮﯾﺴﺪ. ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﻫﻢ ﺧﻄﺶ ﺧﻮﺍﻧﺎ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﻧﯿﺴﺖ.ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﻫﻢ ﺧﻄﺶ ﺗﺎﺑﻠﻮ ﻭ ﻗﯿﻤﺘﯽ ﻧﻤﯽ‌ﺷﻮﺩ. 🔷ما ﺍﮔﺮ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫیم ﺧﻂ زندگیمان ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﻗﯿﻤﺘﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﮕﺎﻩ ﺑﮑﻨیم ﺑﺒﯿﻨیم امام مهدی علیه السلام ﭼﻄﻮﺭ به این عالم نگاه می کنند؟ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
✨ یڪ‌جاسوس‌اسࢪاییلے اجیر‌شد‌شہید‌چمࢪان‌رو‌ترور‌کنھ بعداز‌یھ‌‌هفٺه‌تعقیب‌و‌مراقبٺ عاشق‌رفتار‌،و‌کردار‌چمࢪان‌شد. انصافاً‌یڪ‌هفته‌مراقب‌ما‌باشن‌ چطورمیشه؟!عاشق‌دین‌و‌مذهب‌ ما‌میشن‌یانه‌؟ . . :/ 🥀 ❤️ 🕊 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 💐 در زمینه رسیدگی به مشکلات مردم، حضرت سیدالشهداء حدیث زیبائی دارند، ایشان می‌فرمایند: « حاجات مردم به سوی شما از نعمت‌های خدا بر شماست، در ادای آن کوتاهی نکنید که این نعمت در معرض زوال و نابودی است » بحار ج 78 ص 121  اين حديث نوراني چراغ راه زندگي ابراهيم بود و هميشه تمام تلاش خود را در جهت حل مشكلات مردم به كار مي‌بست.   در همان دوران دبیرستان که ابراهیم، در بازار مشغول به کار بود و برای خودش درآمد داشت، متوجه شد که یکی از خانواده‌های همسایه مشکل مالی شدیدی دارند و علیرغم از دست دادنِ مرد خانواده کسی را برای تأمین هزینه‌ها ندارند. برای همین ابراهیم بدون اینکه کسی را مطلع کند هر ماه وقتی حقوق خود را می‌گرفت بیشترِ هزینه آن خانواده را تأمین می‌کرد. هر وقت هم در خانه زیاد غذا پخته می‌شد حتماً برای آن خانواده می‌فرستاد. این ماجرا تا سالها و تا زمان شهادت ابراهیم ادامه داشت و تقریباً کسی به جز مادرش از آن اطلاعی نداشت. از طرفی برای حل مشکل مردم هر کاری که می‌تونست انجام می‌داد . اگر هم خودش نمی‌تونست کاری كنه به سراغ دوستانش می‌رفت و از آنها کمک می‌گرفت. اما در این‌کار یک موضوع را رعایت می‌کرد و آن اینکه، با کمک کردن به افراد محتاج گداپروری نکند. مثلاً شخصی به سراغ او آمده بود که قبلاً آبدارچی بوده و حالا بیکار شده بود و تقاضای کمک مالی داشت. ادامه دارد.... @shohada_vamahdawiat
🥀🥀🥀 دَر حَسْرَتِ زیٰارَتِ اَربَعینِ اِمْسٰالْ . . . «نگارا از عجم مهمان نمیخواهی . . . ؟» دلی آشفته و حیران نمیخواهی . . . ؟ خدا را شکر.. نوکر کم نداری، لیک . . . غلام و نوکر‌ از ایران نمیخواهی . . . ؟ 🥀🥀🥀 💔 💐🌹🍃
بارالها ! یاریمان دہ که چون آنان باشیم آنانکه خوب بودند، نه برای یک هفته بلکه برای یک تاریخ .... 🕊مردان بی ادعا هفته دفاع مقدس 🌹💐🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا