eitaa logo
شهداءومهدویت
7.2هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
26 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽❣ ❣﷽ در گوشہ گوشۂ جهان طنین استوار گام‌هاے تو پیچیده! در ذاٺ ذره تا جان خورشید! اشاره‌ے سرانگشتان توسٺ، ڪہ نبض زندگی را جارے ڪرده اسٺ! فقط می ماند ... قلب من چونان، ڪویرے تشنہ و تفتیده! یڪ قطره ڪافیسٺ! فقط یڪ قطره...ببار و بهارم ڪن! 💚 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ ➥ @shohada_vamahdawiat
┄┅─✵💝✵─┅┄ روزگارتان از رحمت  «الرَّحْمَنُ الرَّحِیم» لبریز سفرهٔ تان از نعمت   «رَبُّ الْعَالَمِين» سرشار روزتون پراز لطف وعنایت خداوند ‌ سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @hedye110
💙 :) 🌱 آخرین امام سكوت، فضاي اتاق رو پر كرد ... چشم هاي اون منتظر بود ... مغز من در حال پردازش جواب ... از قبل دليل اومدنم رو مي دونستم اما گفتنش به اون ... شايد آخرين كار درست در كل زمين بود ... براي چند لحظه نگاهم رو ازش گرفتم ... - ببخشيد ... حق نداشتم اين سوال رو بپرسم ... نگاهم برگشت روش ... مثل آدمي نبود كه اين كلمات رو براي به حرف آوردن يكي ديگه به زبان آورده باشه ... اگر غير اين بود، هرگز زبان من باز نمي شد ... نفس عميقي كشيدم ... و تصميم گرفتم باهاش حرف بزنم ... داشتم به آدمي اعتماد مي كردم كه كمتر از 24 ساعت بود كه اون رو مي شناختم ... - من اونقدر پولدار نيستم كه براي تفريح، سفر خارجي برم ... اين سفر براي من تفريحي و توريستي نيست ... اومدم ايران كه شانسم رو براي پيدا كردن يه نفر امتحان كنم ... براي پيدا كردي كي اومدي؟ ... - مهدي ... آخرين امام شما ... پسر فاطمه زهرا ... جا خورد ... مي شد سنگيني بغض رو توي گلوش حس كرد ... و براي لحظاتي چشم هاش به لرزه در اومد ... - تو گفتي اصلا باور نداري خدايي وجود داره ... پس چطور دنبال پيدا كردن كسي اومدي كه براي باور وجودش، اول بايد به وجود خدا باور داشته باشي؟ ... سوال جالبي بود ... اون مي خواست مبناي تفكر من رو به چالش بكشه ... و من آمادگي به چالش كشيدن هر چيزي رو داشتم ... ملحفه رو دادم كنار ... و حالا دقيقا رو به روي هم نشسته بوديم ... - باور اينكه مردي با هزار و چند سال زنده باشه ... جوان باشه ... و قرار باشه كل حكومت زمين رو توي دستش بگيره و يكپارچه كنه خيلي احمقانه است ... يعني از همون جمله اولش احمقانه است ... باور مردي با اين سن ... اما ساندرز، يه شب چيزي رو به من گفت كه همون من رو به اينجا كشيد ... چيزي كه قبل از حرف هاي دنيل، خودم يه چيزهايي در موردش مي دونستم ... اما نمي دونستم ماجرا در مورد اون فرده ... من يه چيزي رو خوب مي دونم ... دولت من هر چقدر هم نقص داشته باشه، احمق ها توش كار نمي كنن ... و وقتي آدم هايي مثل اونها مخفيفانه دنبال يه نفر مي گردن، پس اون آدم وجود داره ... هر چقدر هم باور نسبت به وجود داشتنش غيرقابل قبول باشه ... مي خوام پيداش كنم ... چون مطمئن شدم و به اين نتيجه رسيدم كه اگه بخوام به جواب سوال هام برسم و حقيقت رو پيدا كنم ... بايد اول اون رو پيدا كنم ... من تا قبل، فكر مي كردم حمله به عراق و از بين بردن سلاح هاي كشتار جمعي فقط يه بهانه بوده ... چون هيچ چيزي هم پيدا نشد ... و تنها دليل هايي كه به ذهنم مي رسيد اين بود كه دولت براي به چنگ آوردن منابع زير زميني عراق و تسلط روي منطقه به اونجا حمله كرد ... چون عراق دقيقا وسط مهمترين كشورهاي استراتژيك خاورميانه است ... اما بعدا فهميدم اين همه اش نيست ... و در تمام اين مدت، اهداف مهم ديگه اي وسط بوده ... اين سوال ها ذهنم رو ول نمي كنه ... نمي تونم حقيقت رو اين وسط ا ني همه نقطه گنگ پيدا كنم ... چهره اش خيلي جدي شده بود ... نه عبوس و در هم ... مصمم و دقيق ... چرا براي پيدا كردن جواب، همون جا اقدام نكردي؟ ... و اين همه راه رو اومدي دنبال شخصي كه هيچ كسي نمي دونه كجاست؟ ... «اللّهُمَ عَجِّل لِوَلیِّڪَ‌ الفرج» 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷  🇮🇷 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
💚 شب که دیر می‌اومد خونه درنمیزد . از روی دیـوار میپرید تو حیاط و تا اذان صبح صبـرمیکرد . بعد به شیشه مۍزد✨ و همہ را برای نماز بیدار میکرد بعد از شھادتش مادرم هر شب با صدای برخوردباد به شیشه می‌گفت : ابراهیم اومده ..!💔 _شهید ابراهیم هادی... ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ ➥ @shohada_vamahdawiat
🌷 🌷 🌷در عمليات بیت‌ المقدس، دو «احمد» داشتیم که فرمانده بودند و صدای آن‌ها از شبکه‌‌‌های بی‌سیم مرتب شنیده می‌شد. «احمد متوسلیان» فرمانده لشکر محمد رسول ‌الله (ص) و «احمد کاظمی» فرمانده لشکر نجف اشرف. در تماس‌‌های بسیار مهم، مخصوصاً در لحظات شکستن خطوط دشمن، فرماندهان و رزمندگان از لهجه ‌های آن‌ها متوجه می‌شدند که این «احمد» کدام «احمد» است. اما جالب‌تر زمانی بود که دو «احمد» با هم کار داشتند!! 🌷در مرحله‌ی دوم عملیات که بچه ‌های لشکر محمد رسول الله (ص) در دژ شمالی خرمشهر با لشکر ۱۰ زرهی عراق درگیری سختی داشتند و کارشان به اسیر دادن و اسیر گرفتن هم کشیده شده بود و احمد متوسلیان با بدنی مجروح عملیات را هدایت می‌کرد، احمد کاظمی با احمد متوسلیان این‌گونه تماس می‌گرفت: احمَد احمَد احمَد؛ احمِد. او سه احمدِ اول را که یعنی متوسلیان، با لهجه تهرانی می‌گفت اما اسم خودش را با لهجه نجف آبادی، مخصوصاً مقداری هم غلیظ‌تر بیان می‌کرد، به این ترتیب فرماندهان که صدای او را از بی‌سیم می‌شنیدند، می‌زدند زیر خنده.... 🌹خاطره ای به یاد فرماندهان، سردار احمد کاظمی و سردار جاویدالاثر احمد متوسلیان  🇮🇷 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
4_5875506181367139501.mp3
12.06M
یاعلی ابن موسی الرضا علیه السلام اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَاالْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ‏ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ‏ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️مدیونید اگه این فیلم را ببینید و منتشر نکنید. روز قیامت جلوی تک تکتان را می‌گیرم :)  🇮🇷 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
﷽❣ ❣﷽ دوست دارم تمام سلام هایم اول بہ شما باشد پدر میدانم هر ڪجاے این عالم پهناور ڪہ باشید میفرمایید و علیڪم السلام السلام علیڪ یامولاے یاصاحب الزمان قلبم گره خورده بہ عشقت یا مولا❣ روزت بہ خیر حضرت عشـ❤️ــق ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ ➥ @shohada_vamahdawiat
💙 :) 🌱 مسيرهاي جهاني ناخودآگاه خنده ام گرفت ... - پيدا كردن جواب از دهن اونها ... يعني بايد به آدم هايي كه اعتماد كنم كه براي رسيدن به هدف ... هر هرچیزی رو توجیح مي كنن ... به مردم خودشون دروغ ميگن و حقيقت رو مخفي مي كنن ... وقتي همه چيز محرمانه است ... چطور مي تونم باور كنم چيزي كه دارم مي شنوم حقيقته؟ ... من سال هاست كه حرف هاي اونها رو شنيدم ... و نه تنها اين حرف ها كوچك ترين كمكي به حل سوال هاي ذهن من نمي كنه ... كه اونها رو عميق تر و سخت تر مي كنه ... به حدي كه گاهي بين شون گم ميشم ... و حتي نمي تونم سر و ته ماجرا رو پيدا كنم ... از طرفي سوال دومت خيلي خنده داره ... اگه اون مرد واقعا وجود داشته باشه ... و قرار باشه جامعه رو به سمت رهبري واحد مديريت كنه ... چطور مي تونه با كسي ارتباط نداشته باشه؟ ... جامعه جهاني چطور مي تونه به سمت هدف و آماده سازي براي شكل گيري جامعه واحد و یك پارچه با سيستمي كه اون مرد مي خواد حركت كنه ... اما هيچ رهبري براي سوق دادن مسير به سمت ظهور و آماده سازي براي بازگشت اون وجود نداشته باشه؟ ... اگر اون مرد واقعيت داشته باشه و اين هدف، حقيقت ... قطعا افرادي هستن كه بدون شك باهاش ارتباط دارن ... و الا باور به شكل گيري اين آماده سازي يه حماقت و دروغ بزرگه ... اون هم در مقياس بزرگ جهان با آدم هايي كه نود در صدشون حتي نمي تونن دو روز ديگه شون رو مدیریت كنن ... پس با در نظر گرفتن وجود اين فرد، قطعا اين افراد هم وجود دارن ... من وقتي توي رفتارها و جريان هايي كه دولت ها در تمام اين سال ها اون رو مديريت كردن دقت كردم ... متوجه شدم يكي از بزرگ ترين اهداف شون ... جلوگيري و بهم زدن اين رهبري فكري واحد جهاني هست ... حالا از ابعاد مختلف ... البته مطمئنم چيزهايي كه پيدا كردم خيلي كور و سطحي هست ... چون من نه سياستمدارم ... نه تخصصي در اين زمينه ها دارم ... اما در واقعيت داشتن چيزهايي كه پيدا كردم شك ندارم ... به حدي كه مطمئنم اگه نتونن براي جلوگيري از اين حركت ... مسيرهاي فكري رو قطع كنن ... به زودي يه جنگ اسلامي بزرگ توي دنيا اتفاق مي افته؟ ... بدون اينكه پلك بزنه داشت گوش مي كرد ... سكوت من، سكوت اون رو عميق تر كرد ... تا به حال هيچ كسي اينقدر دقيق به حرف هام گوش نكرده بود ... كمي خودش رو روي تخت جا به جا كرد ... گوشه لبش رو گزيد و بعد با زبان ترش كرد ... و من، مثل بچه ها منتظر كوچك ترين واكنشش بودم . .. مثل بچه اي كه منتظره تا بهش بگن آفرين، مساله هات رو درست حل كردي ... بعد از چند دقيقه سرش رو بالا آورد ... - منظورت از اون مسيرهاي فكري چيه؟ ... متعجب، مثل فنر از روي تخت، پائین پريدم ... و با دست به سمت راست اتاق اشاره كردم ... - چطور نمي دوني؟ ... دو تاشون الان توي اون اتاق كنارين ... و اون با چشم هاي متحير، عميق در فكر فرو رفته بود ... هر چقدر هم اين سفر براي من سخت بود ... هر چقدر هم كه ورود به حيطه هاي مقدس اسلام براي انساني مثل من ممنوع ... من كسي نبودم كه از سختي فرار كنم ... اين انتخاب من بود ... و در هيچ انتخابي، مسير ساده اي وجود نداره ... در انتخاب ها، فقط انتخاب سختي مسيرها فرق مي كنه ... دوستي داشتم كه مي گفت ... زندگي فقط در رحم مادر ساده است ... اما اون هم اشتباه مي كرد ... زندگي هيچ وقت ساده نيست ... حتي براي نوزاد بي دفاعي كه در اون محيط امن ... آماج حمله احساسات و افكاري ميشه كه مادرش با اونها سر و كار داره ... بي دفاعي كه در مقابل جبر مطلق مادر قرار مي گيره ... 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat
هدایت شده از 🌷دلنوشته و حدیث🌷
🪴 🪴 🌿﷽🌿 اسب سواران به سوى شهر انبار مى تازند، شهرى كه در كنار مرز شام قرار دارد، آنها وارد شهر مى شوند و مردم هيچ پناهى ندارند. سربازان معاويه به خانه ها حمله مى كنند و به سوى زنان مسلمان مى روند و گوشواره و جواهرات آنها را غارت مى كنند. هيچ كس نيست كه مانع آنها شود. آنها آزادانه در شهر هر كارى كه بخواهند انجام مى دهند و بدون اين كه آسيبى به آنها برسد برمى گردند. خبر به على(ع) مى رسد، قلب او داغدار مى شود، دشمن آن قدر جرأت پيدا كرده است كه به شهرى كه در سايه حكومت اوست، حمله و جنايت مى كند.15 على(ع) به مردم عراق هشدار داده بود كه خطر معاويه را جدّى بگيرند و براى جهاد آماده شوند، امّا گويى گوش شنوايى براى آنها نبود. خوشا به حال آن روز كه آن بيست هزار يار وفادار زنده بودند. همه آنها در جنگ صفّين، جانشان را فداى آرمان امام كردند و به شهادت رسيدند. ■■■□□□■■■ 🪴 🪴 🪴 🪴 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
مرا ببخش که انقدر درد سر دارم  🇮🇷 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
🌹شهیدانه🌹 تصمیم گرفته بود توی جبهه دبیرستان راه بیندازد! میگفــت: « امــروز بچـه ها دارن اینجا میجنگن و خون مــیدن، عــده ای بی تفاوت و اشراف زاده هم، توی شهرها عین خیالشون نیست! با خیال راحــت درس میخونن، فردا هم که جنگ تموم بشه، همه مسئولیــت های کلــیدی مملکت رو بدست میگیرن، این رزمنده ها هم میشن محافظ یا زیر دست اون ها! » وسعت دید عجیبی داشــت، دلش برای رزمنده ها میسوخت. یکی از روزها یک گوشه خلــوت نشسته بود، حال غریبـی داشت، تا آمدم حرف بزنم گفت: « چیزی به شروع عملیات نمونده، بعد از عملیات هم دیگه منـو نمیبینی! کار من با دنیا تموم شده، کار دنیا هم با من تموم شده! نه من دیـگه با دنیا کار دارم، نه دنیا با مــن » درست چند روز بعد از عملیات کربلای ۵ خبر شهادتش در تمام شهر پیچید.😔 🌹شهیدخلیل مطهرنیا🌹  🇮🇷 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
...💔 ❣شهیدی که ... در کربلای چهار اذانش ناتمام ماند... در عملیات کربلای 4 می‌گویند گردان ولیعصر (عج) خط را می‌شکند، بعد شما ادامه می‌دهید. کانالی بود که به اروند وصل می‌شد. منتظر ماندیم تا غواص‌ها کارشان را آغاز کنند. شب قبل از آغاز عملیات، آسمان پر از آتش بود و رزمندگان تا صبح مشغول نیایش و مناجات بودند. بچه‌ها در سیاهی شب به نماز شب ایستادند. تنها خواسته‌‌ای که از دل و جان‌شان بیرون می‌آمد و بر لب‌شان می‌نشست، بود. بسیاری از هم وداع کرده و یکدیگر را به آغوش می‌کشیدند. منتظر شروع عملیات بودیم، بالاخره سپیده از راه رسید. صدای اذان عادل محمدرضا نسب و برادر پرکار، خفته‌ها را از خواب بیدار کرد. همه آستین‌ها را بالا زده و وضو گرفتند. در چند قدمی عادل که اذان می‌گفت. حمید همراه «منصور خدایی» (دیدبان گردان) ایستاده بود. اذان داشت به انتها می‌رسید که ناگهان غرشی رعب آور در همه جا پیچید، غرش توپخانه‌ی دشمن بود. گلوله‌ای میان حمید و عادل افتاد و ترکش‌هایش قیامتی به پا کرد. هر سه باهم شهید شدند، پرکار روی دست‌های رزمندگان بلند شد، خون از نوک انگشتانش بر زمین می‌چکید، لبانش تکان می‌خورد آنان اذان و نماز ناتمام خود را با آخرین ارتعاشات گلوی خونین شان به پایان رساندند.  🇮🇷 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
🌹 به ما خرده نگیرید ڪه چرا روز و شبمان لبریز از یاد شهــــداست؟! ڪه اگر یاد شھیدے در دل، خانه ڪرده نه از پاڪیِ دلِ ما، ڪه از لطف و عنایت شھید است... به ما اعتراض نڪنید ڪه چرا ثانیه‌هایمان را گـره زده‌ایم با یــــاد شهــــدا ؟! ڪه باور داریم اثرِ وجودیِ شھید، به اذن خدا بیشتر از زنده‌هاے انسان‌نماست... به ما خرده نگیرید... بگذارید همین تنها دلخوشےِ رسیدن به شھادت، در وجودمان ریشه ڪند جوانــــه بزنــــد و با خــــون‌مان، سیــــراب شود... زیرا بر این باورم ڪه: شھید، شھیدت مےڪند👌 💠۲۲ اسفندماه، روز بزرگداشت شهدا گرامی‌باد. ☘شادی ارواح مطهر شهدا صلوات☘   ✨اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد✨ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
﷽❣ ❣﷽ •تــ♥️ــو بیا روی خودت را ❍°به منِ خسته نشان ده •گویم آن لحظه بمیرم ❍°به تماشات می ارزد👌 *السَلامُ‌عَلۍٰ‌اَباصـالِح‌‌المَـھدی* ❍°یافاطِرُبِحَقِّ فاطمہ‌عجِّلْ لِوَلیِک ألْفَرَج 💚 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ ➥ @shohada_vamahdawiat
💙 :) 🌱 تا آخر ني سلول صبحانه رو كه خوردیم ... یكي دو ساعت بعد اتاق ها رو تحول دادیم و از هتل اومدیم بیرون ... تمام مدت مسیر تهران تا قم، ساندرز و مرتضي با هم حرف مي زدن ... گاهي محو حرف هاشون مي شدم ... گاهي هم هیچ چیزی نمي فهميدم ... بعضي از موضوعات، سنگینتر از اطلاعات كم من در مورد اسلام بود ... با وجود روشن بودن كولر ماشین... نور خورشید از پشت شیشه، صورتم رو گرم مي كرد ... چشم ها ي خسته ام مي رفت و برمی گشت ... دلم مي خواست سرم رو روي شیشه بزارم و بخوابم ... اما قبل از اینكه فرصت گرم شدن پیدا كنم بیدار مي شدم و دوباره نگاهم بین جاده و بيابان مي چرخید... خواب با من بيگانه بود ... مرتضي كه من رو خطاب قرار داد حواسم از بین دشت برگشت داخل ماشین... سرم گیج بود اما جاذبه ورود به قم، تمام اون گیجي رو پروند ... تا اون لحظه فقط دو شهر از ايران رو دیده بودم و چقدر فضاي دنیا متفاوت بود ... تفاوتي كه براي تازه واردي مثل من، شا دي محسوس تر از ساكنین اونها به نظر ميرسید ... درد داشت از چشم هام شروع مي شد و با هر بار چرخش مردمك به اطراف، بيشتر خودش رو نشون میداد نيا... بیخوابي هاي مكرر و باقي مونده خستگي اون پرواز طولاني دست از سرم برنمي داشت ... و نمي گذاشت اون طور كه مي خواستم اطراف رو ببينم و تحلیل كنم ... دردي كه با ورود به هتل، چند برابر هم شد ... حالا ديگه كوچك ترین شعاع نور تا آخرین سلول ها ي عصبي چشم و مغزم پيش مي رفت و اونها رو مي سوزند ... رفتم توي اتاق ... چند دقيقه بعد، صداي در بلند شد ... به زحمت خودم رو تا جلوي در كشيدم و بازش كردم ... مرتضي بود ... بدون اینكه چیزی بگم برگشتم و ولو شدم روي تخت ... با دست راست، چشم هام رو مخفي كردم شاید نور كمتري از بین خط باريك پلك هام عبور كنه ... ـ حالت خوبه؟ ... مغزم به حدي درد مي كرد كه نمي تونست حتي برای یه جواب ساده سوالش رو پردازش كنه ... كمی خودم رو روي تخت جا به جا كردم ... ـ مي خواي بریم دكتر؟ ... مي خواستم جواب بدم ... اما حتي واكنشي كوچكي دردم رو چند برابر مي كرد ... به هر حال چاره ای نبود ... ـ نه ... چند ساعت بخوابم درست ميشه ... البته اگه بتونم ... ـ میرم دنبال دارويي كه گفتي ... اینا رو گفت و از اتاق خارج شد ... جملاتش بيشتر بود اما ورودي مغزم فقط همین رو دریافت كرد ... تا برگشت مرتضي ... هر ثانیه ای به اندازه همه ی عمر مي گذشت ... کلید رو برده بود تا با در زدن دوباره، مجبور نشم بلند بشم ... با خودش فكر مي كرد ممكنه توي این فاصله هم، خوابم برده باشه ... از در كه وارد شد بی... حس و حال غلت زدم و چشم هاي بی رمقم بهش خيره شد ... ـ خودش رو پیدا نكردم ... اما دكتر گفت این دارو مشابه اونه ... مسكن هم گرفتم ... پرسيدم تداخل دارويي با هم نداشته باشن ... با يه لیوان آب اومد بالاي سرم ... آدمي نبودم كه اعتماد كنم و تا دقیق نفهمم چي توي اون قرصه بهش لب بزنم ... این بار مهم نبود ... چیه مهم نبود ... فقط مي خواستم از اون حال نجات پيدا كنم ... قرص به معده نرسيده ... چند دقيقه بعد خوابم برد ... عمیق عمیق ... 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat
🌼عهد نامه مولا جان! عهد می بندم در این زمانه پر ازسیاهی، تا آخرین لحظه و باتمام توان برای خدمت به شما تلاش وجانم را در این راه فدا کنم. امید است که به یاری خداوند متعال و با لطف و عنایت شما، بتوانم به عهدم پایبند باشم. آمین یا رب العالمین🤲 ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 روایت بیست و پنجم(زندگینامه پیامبر) ✨یکی از حوادثی که در قرآن بیان شده(سوره های اسراء و نجم)، واقعه معراج و رفتن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آسمان ها است. درباره زمان و مکان عروج پیامبر(صلی الله علیه و آله) و این سفر عظیم آسمانی میان مفسران و مورخان اختلاف نظر است. (در روایات، چند تاریخ بیان شده که عبارتند از: شب هفدهم ماه رمضان، هیجده ماه پیش از هجرت_شب هفدهم ربیع الاول، یک سال پیش از بعثت_سال دهم بعثت_سال دوازدهم بعثت_و چند مکان نیز بیان شده که عبارتند از: شعب ابی طالب_خانه اُمّ هانی خواهر علی(علیه السلام)_مسجدالحرام) 🍁ولی محقق سبحانی می فرماید: ما تصور می کنیم، معراجی که در آن نمازهای یومیّه واجب شده است، قطعا پس از مرگ ابوطالب(علیه السلام) که در سال دهم بعثت بود، اتفاق افتاده است و دلیلش این است: از مسلّمات حدیث و تاریخ این است که در شب معراج، خدا دستور داده است، امّت پیامبر(صلی الله علیه و آله) هر شبانه روز در پنج وعده نماز بخوانند و نیز از لابلای تاریخ استفاده می شود که تا لحظه مرگ ابوطالب(علیه السلام)، نماز واجب نشده بود، زیرا در لحظات مرگ وی، سران قریش به حضور وی می آمدند و از او خواستند که کار آنها را با برادرزاده اش، یکسره کند و او را از کردار خود بازدارد و در برابر آن هر چه می خواهد بگیرد. 🌷پیامبر(صلی الله علیه و آله) در آن مجلس رو به سران کرد و گفت: من از شما فقط یک چیز بیشتر نمی خواهم و آن اینکه گواهی به یگانگی خدا دهید و اطاعت بُتان را از گردنتان باز کنید. این کلمه را گفت و ابدا از نماز و فروع دیگر سخن به میان نیاورد و این خود گواه بر این است که در آن نماز واجب نشده بود و... علاوه بر این، تاریخ نویسان کیفیّت اسلام آوردن گروهی را که چندی پیش از هجرت به وقوع پیوسته است، ذکر نموده اند و پیامبر گرامی(صلی الله علیه و آله) فقط به تعلیم شهادتین اکتفا فرمود و سخن از نماز به میان نیاورده است... ✨و اینکه در بسیاری از روایات وارد شده که امیر مومنان(علیه السلام) سه سال قبل از بعثت با پیامبر نماز خوانده و بعدا نیز ادامه داشت، منظور از آن، این نمازهای محدود و مشروط و موقت نبوده، بلکه عبادت مخصوص و غیر محدود بوده است. در اینکه کیفیت معراج پیامبر(صلی الله علیه و آله) چگونه بوده است؟ آیا جسمانی بوده یا روحانی؟ مورد بحث و گفتگو است، ولی صریح قرآن و روایات گواهی قطعی بر جسمانی بودن آن می دهد. ادامه دارد... ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
مداحی آنلاین - امام زمان (عج) ما را مےبیند - آیت الله بهجت.mp3
5.92M
♨️امام زمان(عج) ما را مےبیند! 👌 بسیار شنیدنی 🎙آیت الله 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.  🇮🇷 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده. یادواره سردارشهید محمد حسین بصیر وشصت شهید گردان کوثر در عملیات های خیبر و بدر زمان :جمعه نوزدهم اسفند 1401 در سالگرد شهادت فرمانده شهید گردان محمد حسین بصیر سخنران :حجت الاسلام مهدی ماندگاری ذاکر :حاج مجید قربانی زمان :ازساعت 6:30 حسینیه بهشت رضا در جوار مزار شهدا لطفا نشر حداکثری مشهد مقدس 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 انشاالله وعده فردا جمعه ساعت شش و نیم الطلوع صبح حسینیه شهدای بهشت رضا ع 🌸🌸🌸  🇮🇷 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 🌷 !! 🌷پس از پایان جنگ، با آقای دولتی در مأموریت خارج از مرز بودیم. موقع نماز شد. ایشان دستور توقف داد و به رغم خطرات فراوانی که در منطقه ما را تهدید می‌کرد، مشغول خواندن نماز شد. در حین نماز متوجه دگرگونی در حالت روحی او شدم. 🌷پس از نماز علت تغییر روحیه‌ی او را سئوال کردم. گفت: «در دوران جنگ، یکی از هم سنگرانم مجروح شده بود. قبل از شهادت سرش را روی زانوانم گذاشت و به نقطه‌ای خیره شد. کبوتری را دیدم که بی‌تابانه به سوی او پر کشید و دور سرش به پرواز در آمد. پس از دقایقی آن برادر بر روی زانوانم به آرامش ابدی فرو رفت و پرنده نیز بال زنان از ما دور شد. از آن زمان تاکنون هر وقت رفتن یاران و غربت خودم را به یاد می‌آورم، حضور آن کبوتر را بالای سر خود احساس می‌کنم.» 🌷آن زمان بود که یقین کردم مردان خدا کبوتران بهشتی‌اند که شهادت بال پرواز آن‌هاست. 🌹خاطره اى به ياد شهید معزز محمود دولتی مقدم 📚 کتاب "ترمه نور"، صفحه ١٦ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
🕊🥀 ⁉️ ♻️ آدم‌هـا دو دستـہ‌اند؛ غـــــیرتۍ و قیمتـــــے 👌غــیرتی ها بــا " معاملــہ ڪـــردند 👌وقیمتی هـا بــا 🕊🥀 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید مطهری: چهارشنبه سوری سند حماقت پدران شماست... ـــــــــــــــــــــــ  🇮🇷 🇮🇷             eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef 🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶