❣ #سلام_امام_زمانم❣
🌱 السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ...✋
🍃 سلام بر گوشهی روشن قبایت که آسمان را بر ما زمینگیران دوریات میتکاند.
سلام بر تو و بر ریسمان مهربان دستانت که تنها راه نزول ملکوت آسمانها بر برهوت غفلت زمیناند...
🍃 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610.
#شهداءومهدویت
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【بہ ما بپیوندید 】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
➥ @shohada_vamahdawiat
┄┅─✵💝✵─┅┄
با نام و یاد خدا
میتوان
بهترین روز را
برای خود رقم زد...
پس با عشق
وایمان قلبی بگویی
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
خدایا به امید تو💚
❌نه به امیدخلق تو
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
@hedye110
💠🔅💠🔅💠
❣ #رمان_از_سوریه_تا_منا
💠 #قسمت_38
زخم دستش ترمیم شده بود و تا حدودی به موقعیتش مسلط شده بود. چندباری به محل کارش رفته بود و هر بار پکر و ناراحت تر از قبل به خانه می آمد. نمی دانم چه شده بود و با من حرفی نمی زد. دوست داشتم از حال دلش با خبر باشم.😔 دوست داشتم ناراحتی خاطرش را با من درمیان بگذارد.
نمی خواستم تنها و در سکوت هر کدام بار غممان را به تنهایی به دوش بکشیم و دم نزنیم. این چه مدل زندگی متاهلی بود؟😒
ــ صالح جان...
نگاهش را از تلویزیون گرفت و به من خیره شد:
ــ جونم خانومم؟😐
ــ چرا ساکتی؟😕
ــ چی بگم عزیز دلم؟😐
ــ هر چی که اینطوری ساکتت کرده. می دونم که مشکلی برات پیش اومده وگرنه تو و اینهمه سکوت؟؟؟!!!!
لبخند بی جانی زد و خودش را به من نزدیک کرد. نگاهی به بازویش انداخت و گفت:
ــ میای این سمتم بشینی؟😅
دلم ریش شد اما به روی خودم نیاوردم و با ذوق کودکانه ای بلند شدم و سمت راستش نشستم. دستش را حلقه کرد دور شانه ام و گفت:
ــ از این به بعد هوای دلمو داشته باش. قبل از اینکه بهت بگم خودت بیا سمت راستم.😞
چشمم را روی هم فشردم و گفتم:
ــ حالا بگو ببینم چی شده که اینقدر ناراحتی و ساکت شدی؟😒
پفی کشید و گفت:
ــ امروز که رفتم سری به محل کار بزنم، رفتم پیش مسئول قرارگاهمون... بچه ها داشتن اعزام می شدن به سوریه.😔 گفتم اسمم رو تو لیست اعزام بعدی بنویسن اما...
دلم فرو ریخت و لبم آویزان شد. "یعنی دوباره میخواد بره؟؟😫"
ــ بهم گفتن شرایط اعزامو دیگه ندارم😔 خیلی محترمانه بهم گفتن نیروهای سالم رو می فرستن😢
صدایش بغض داشت اما سعی می کرد اشکش را پشت پلکش زندانی کند. به سمت او چرخیدم و بوسه ای به پیشانی اش زدم.
ــ الهی مهدیه پیش مرگت بشه تو از همه برای من سالم تری😊 اما...😔 باید منطقی باشی. اونا همینطوری نمی تونن نیروهاشونو از دست بدن. ریسکه... از کجا معلوم، برای تو و امثال تو مشکلی پیش نیاد؟ می دونم که همین الان هم از خیلیا تواناییت بیشتره اما ساده ترین کار توی اون محیط، مثلا کنترل و گرفتن اسلحه ست... صالح جان شما می تونی با یه دست این کارو بکنی؟😔
سکوت کرد و دستش را نگاه کرد.
ــ منطقی باش مرد زندگیم... گفتن این حرفا اصلا برام ساده نیست اما به جون جفتمون... آب میشم وقتی ناراحتیت رو میبینم. جون مهدیه آروم باش و شکرگذار... اصلا می تونی یه جور دیگه ای خدمت کنی😊
ــ آره😔 سخته اما باید تحمل کنم. من دستمو برای دفاع از حریم خانوم زینب کبری دادم... می دونم خودش هوامو داره. جونمم میدم اگه لازم بشه😊
او را بوسیدم💋 و به آشپزخانه رفتم. بغض خفه شده ام را در خفا و سکوت آشپزخانه شکستم.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄
#ختم_روزانه
✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند:
در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨
📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹.
قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج)
دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷
#التماس_دعا_برای_ظهور
🇮🇷 #ایرانقوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
#عطر_دو_پيكر_معطر....
🌷درسال ١٣٦٠ در بیمارستان ولی عصر (عج) پادگان اباذر در غرب کشور، مسئولیت پرستاری را داشتم. در نیمه شب یکی از شب های جمعه آن روزهای سراسر افتخار، هنگامی که همه ی کادر بیمارستان در حال استراحت بودند، ساعت ٢٤ طبق برنامه می بایست داروی برخی از مجروحین را می دادم.
🌷 براى چند لحظه به بالکن بیمارستان رفتم، ناگهان شدید بوی عطر گلاب مشامم را معطر کرد که سریع یکی دیگر از پرستاران به نام خانم ثقفی را بیدار کرده، به آن مکان بردم.
🌷 فردا صبح ماجرای بوی عطر گلاب همه جا دهان به دهان روایت می شد. بالاخره مشخص شد بوی عطر مربوط به پیکر پاک ٢ شهید درون کانتینر بود که عصر روز قبل از خط مقدم به بیمارستان آورده شده بودند.
🌷جالب این که در آن پادگان نزدیک خط مقدم به دلیل وضعیت خاص در تخلیه ی مجروحین، هیچ کس فرصت انجام امور شخصی را پیدا نمی کرد چه رسد به گلاب زدن!
#راوی: خاﻧﻢ مینا ناصری امدادگر زمان جنگ
🇮🇷 #ایرانقوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🌷 #با_شهدا_🌷
#روی_بال_خاطرات_چند_ساعت_در_عملیات_باشیم....
🌷غروب روز قبل از حمله به ما اطلاع دادند؛ امشب قطعاً عملیات خواهد شد [عملیات رمضان] و ما افراد را در ساعت ۹ شب جمع کردیم و آنان را نسبت به هدفهای نظامی و غیرنظامی این عملیات توجیه کردیم. یک دسته از رزمندگان بسیجی هم همراه دسته نظامی من بودند. در مقابل ما یک گردان خط شکن پیشروی میکرد. بعد از اینکه حدود ۱۰۰ متر پیشروی کردیم، آتش توپخانه دشمن به روی ما باز شد. برای مشخص شدن مسیر حرکت سیم تلفن کشیده بودند، اما این سیم احتمالاً به پای کسی پیچیده و از مسیر خود منحرف شده بود. به همین خاطر....
🌷به همین خاطر ما راهمان را گم کردیم و بعد از تلاش زیاد موفق به پیدا کردن مسیر اصلی شدیم. به هر حال ما به میدان مین دشمن رسیدیم که منظره دلخراشی داشت. تعدادی از افراد گردان خط شکن به روی مین رفته و شهید و مجروح شده و در همانجا افتاده بودند و با وجود زخمهای شدید به ما روحیه میدادند که جلو بروید و به ما توجه نکنید. در مسیر پیشروی به کانال عریض و عمیقی رسیدیم که داخل آن را مینگذاری کرده و سیمخاردار کار گذاشته بودند.
🌷خبر رسید که مقاومت اولیه دشمن شکسته شده است. شبانه برای پاکسازی منطقهای را که به آن رسیده بودیم، اقدام کردیم. تیربارهای دشمن به سوی کانال تیراندازی کرده و مانع پیشروی ما میشدند. با روشن شدن هوا، تانکهای دشمن نیز به روی ما آتش گشودند. تلفات ما نسبتاً زیاد بود و این امر سبب نگرانی ما شد. به ویژه اینکه یگانهای زرهی ما پیشروی نکرده و به ما ملحق نشده بودند. درحالیکه واحدهای بزرگ زرهی دشمن ما را تهدید میکردند.
🌷حوالی صبح به ما دستور عقبنشینی دادند. عدهای از رزمندگان بسیجی با یک واحد تخریب مینهای باقیمانده را پاک میکردند. در بین آنان یک تیم آر.پی.جیزن وجود داشت که چند تانک دشمن را منهدم کردند و در نتیجه آتش دشمن به روی ما کاهش یافت و تعدادی از افراد دشمن که در خط جلویی بودند، به وسیله نیروهای ما اسیر شدند. چند دستگاه نفربر نیز به غنیمت نیروهای ما درآمد. متأسفانه حدود ۱۰ نفر از خدمه آر.پی.جیزن ما نیز به شهادت رسیده بودند.
#راوی: ستوان دوم وظیفه حسین سرفراز، از گردان ۱۲۹، لشکر ۷۷ پیاده
منبع: خبرگزاری ایسنا
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🍃🌸🍃
❣#سلام_امام_زمانم ❣
🍃السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ الْهُدَاةِ الْمَهْدِیِّینَ...✋
🌸سلام بر تو ای فرزند امامان هادی!
سلام بر تو و بر روزی که واژه واژه، هدایت را معنی میکنی برای قلب های تشنه هدایت...
📗 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610.
🍃🌸🍃
#شهداءومهدویت
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【بہ ما بپیوندید 】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
➥ @shohada_vamahdawiat
💠🔅💠🔅💠🔅
❣ #رمان_از_سوریه_تا_منا
💠 #قسمت_39
مسئول قرارگاه محل کار صالح قرار بود به منزل ما بیاید. صالح از صبح آرام و قرار نداشت.
ــ مگه چیه صالح جان؟!😳 بد می کنه میخواد بیاد سربزنه بنده خدا...؟
ــ نمی دونم... یه جوری دلم شور می زنه. یه چیزایی شنیدم می ترسم صحت داشته باشه. هرچند... مطمئنم همینطور هم هست😔
ــ آخه چی شنیدی مگه؟😳
زنگ به صدا درآمد و صالح نتوانست جواب سوالم را بدهد. چند آقای مسن و جاافتاده و دونفر از دوستان صمیمی صالح آمده بودند. پدر جون و بابا هم کنار صالح نشسته بودند. من و سلما توی آشپزخانه بودیم و زهرا بانو هم روی دورترین مبل به جمع رسمی مردانه نشسته بود و چادرش را محکم تر از همیشه دور خودش پیچانده بود. انگار معذب بود چون هر چند دقیقه یکبار به آشپزخانه می آمد و موارد پذیرایی ساده مان را به من و سلما گوشزد می کرد. دوستان صالح کار پذیرایی را به عهده گرفتند و من و سلما وسایل را در اختیارشان می گذاشتیم. بعد از پذیرایی، لحظه ای سکوت مطلق برقرار شد. من و سلما هم نفسمان بالا نمی آمد. صدای یکی از مردان سکوت را شکست و گفت:
ــ امروز اومدیم هم حالی ازت بپرسیم و هم هدیه ی ناقابلی برات بیاریم و یه لوح سپاس برای قدر دانی از ایثار و شجاعتت. ان شاء الله با تلاش و دلاوری های رزمنده های اسلام ریشه ی کفار خشکیده میشه و از حریم عمه ی سادات دورشون می کنیم. صالح جان... شما اونقدری شجاعت به خرج دادی که با ایثارگری خودت راه آقامون ابالفضل العباس رو پیش گرفتی. ان شاء الله که بی اجر هم نمی مونی.
لوح قاب شده را به صالح دادند و پاکت نامه ای اداری را جلوی دست صالح گذاشتند.
ــ این حکم ... یعنی... تو نباید با این حکم فکر کنی ذره ای از ارزشت کم شده... اصلا... فقط خودت می دونی که قانون کارمون و محیط کارمون اینه. ان شاء الله که ما رو فراموش نکنی و زندگیت رو به بهترین شکل اداره کنی.😔🙏
صالح سکوت کرده بود و انگار بغض داشت. حتی نتوانست جواب مافوقش را بدهد. چشم دوخته بود به حکم بازنشستگی اش و حالی داشت وصف ناشدنی. دوست داشتم هر چه زودتر با صالح تنها شوم و مرهمی باشم برای دل رنجورش. 😔 چه می شد کرد؟ قانون بود و قطعا صالح هم تابع این قوانین.
"خدایا هر چی خیره برای شوهرم مقدر کن😭
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🌷مهدی شناسی ۴۴۸🌷
🌹ﺁﻣَﻨْﺖُ ﺑِﻜُﻢْ ﻭَ ﺗَﻮَﻟَّﻴْﺖُ ﺁﺧِﺮَﻛُﻢْ ﺑِﻤَﺎ ﺗَﻮَﻟَّﻴْﺖُ ﺑِﻪِ ﺃَﻭَّﻟَﻜُﻢْ ﻭَ ﺑَﺮِﺋْﺖُ ﺇِﻟَﻰ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻋَﺰَّ ﻭَ ﺟَﻞَّ ﻣِﻦْ ﺃَﻋْﺪَﺍﺋِﻜُﻢْ🌹
🔹زیارت جامعه کبیره🔹
🌸ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻓﺮﺍﺯ ﻗﺒﻞ ( ﻣﻌﻜﻢ ﻣﻌﻜﻢ ﻻ ﻣﻊ ﻋﺪﻭﻛﻢ) ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮﻟﻲ ﻭ ﺗﺒﺮﻱ ﻣﻄﺮﺡ ﻣﻲﺷﻮﺩ. ﺁﻧﻜﺲ ﻛﻪ ﻭﻻﻳﺖ ﺣضرات معصومین علیهم السلام ﺭﺍ ﭘﺬﻳﺮﺍ ﺷﻮﺩ،ﻣﻴﺎﻥ ﺍﻭﻟﻴﻦ ﻭ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﺁﻧﺎﻥ ﺗﻔﺎﻭﺗﻲ ﻗﺎﺋﻞ ﻧﻴﺴﺖ.
🌸ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ ﻭﻻﻳﺘﻲ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻣیرالمومنین ﻗﺎﺋﻞ ﺍﺳﺖ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻣام زمان (ﻉ) ﻗﺎﺋﻞ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ ﻭﻻﻳﺖ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﻳﻚ ﺭﺗﺒﻪﺍﻧﺪ.
🌸 ﺯﻳﺪ ﺷﺤﺎﻡ می گوید: ﺑﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻼﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻛﻪ ﻛﺪﺍﻣﻴﻚ ﺍﺯ ﺣﺴﻦ ﻭ ﺣﺴﻴﻦ ﺍﻓﻀﻠﻨﺪ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻓﻀﻴﻠﺖ ﺑﺮﺗﺮﻯ ﺍﻭﻟﻴﻦ ﻣﺎ ﻣﻠﺤﻖ ﺑﻪ ﺑﺮﺗﺮﻯ ﻭ ﻓﻀﻴﻠﺖ ﺁﺧﺮﻯ ﻣﺎ ﻣﻰﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻭﻟﻴﻦ ﻣﺎ ﻣﻴﮕﺮﺩﺩ.ﻫﺮ ﻛﺪﺍﻡ ﺭﺍ ﻓﻀﻠﻰ است...
🌸ﻋرض ﻜﺮﺩﻡ ﻓﺪﺍﻳﺖ ﺷﻮﻡ ﺗﻮﺿﻴﺢ ﺑﻔﺮﻣﺎﺋﻴﺪ ﺟﻮﺍﺏ ﺭﺍ ﺑﺨﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﻣﻦ ﭼﻮﻥ ﺟﻮﻳﺎﻯ ﻓﻀﻞ ﻭ ﻣﻨﻘﺒﺖ ﺷﻤﺎ ﻣﻰﭘﺮﺳﻢ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﺎ ﺍﺯ ﺩﺭﺧﺖ ﻃﻴﺒﻪ ﻫﺴﺘﻴﻢ.ﺧﺪﺍ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻳﻚ ﻃﻴﻨﺖ ﻭ ﺳﺮﺷﺖ ﺧﻠﻖ ﻛﺮﺩﻩ. ﻓﻀﻞ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﺧﺪﺍ ﻭ ﻋﻠﻢ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺍﻭﺳﺖ. ﻣﺎ ﺍﻣﻴﻦ ﺧﺪﺍ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﺮﺩﻣﻴﻢ ﻭ ﺩﺍﻋﻴﺎﻥ ﺑﺴﻮﻯ ﺩﻳﻦ ﺧﺪﺍﺋﻴﻢ ﻭ ﻧﮕﻬﺒﺎﻧﺎﻥ ﻭ ﻭﺍﺳﻄﻪﻫﺎ ﺑﻴﻦ ﺧﺪﺍ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ.
🌸ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﺁﻳﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﻮ ﺗﻮﺿﻴﺢ ﺑﺪﻫﻢ؟ ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩﻡ ﺁﺭﻯ.ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺳﺮﺷﺖ ﻣﺎ ﻳﻜﻰ ﻭ ﻋﻠﻢ ﻣﺎ ﻳﻜﻰ ﻭ ﻓﻀﻞ ﻣﺎ ﻳﻜﻰ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﻧﺰﺩ ﺧﺪﺍ ﻳﻜﺴﺎﻧﻴﻢ.
🌸ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩﻡ ﺑﻔﺮﻣﺎﺋﻴﺪ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﻫﺴﺘﻨﺪ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﺎ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﻧﻔﺮﻳﻢ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﻋﺮﺵ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍﻯ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﻣﺎ ﺍﻭﻝ ﻣﺎ ﻣﺤﻤّﺪ ﺍﺳﺖ ﻭﺳﻂ ﻣﺎ ﻣﺤﻤّﺪ ﻭ ﺁﺧﺮ ﻣﺎ ﻧﻴﺰ ﺑﻨﺎﻡ ﻣﺤﻤّﺪ ﺍﺳﺖ.
🌸ﺩﺭ ﺗﻮﺿﻴﺢ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﻲﺷﻮﺩ: ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﻭﻻﻳﺖ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ (ﻉ) ﺭﺍ ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﻴﺰﺍﻥ ﻭﻻﻳﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ(ﻋﺞ) ﺭﺍ ﭘﺬﻳﺮﺍﻳﻢ.
#مهدی_شناسی
#قسمت_448
#جامعه_کبیره
#شهداء_ومهدویت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه شهیدان نبودن
تو ایرانم این بازار برپا بــــــــــود😔💔
پس اینقدر راحت بی حجابی تو جار نزن
دقیقا شهدا بخاطر همین رفتن👌🏿
#یادشهداباصلوات
🇮🇷 #ایرانقوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خانوادهای که ۲۳ نفرشان یکجا شهید شدند
🔹️ موشک ۱۲ متری آن شب مهمان خانهٔ یکی از مردم دزفول شد و ۲۳ نفر از اعضای خانواده را یکجا شهید کرد. اما این تنها مهمانی موشکها نبود.
#نیروی_قدس
🇮🇷 #ایرانقوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢استوری شب جمعه
🔹به خونه برگردیم خونه آغوش حسینه مگه نه
🔹شب جمعه است هوایت نکنم میمیرم
↶【بہ ما بپیوندید 】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59