┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
🏴🇮🇷🏴🇮🇷🏴🇮🇷
@hedye110
#یادت_باشد
#قسمتبیستهشتم
🌿﷽🌿
🌹مادرم بعدپیشنهاد دادبرای اینکه خجالتمان بریزد دستهای حمید را کرم بزنم.حمیدچون قسمت مخابرات کارمیکرد،بیشترسروکارش باسیم های خشک وجنگی بود.
🍀توی سرمای زمستان هم مجبوربودبا تاسیسات ودکل های مخابرات کارکند.برای همین پوست دستهایش جای سالم نداشت.وقتی داشتم کرم میزدم دستهای هردوی ما میلرزید.حمید بدترازمن خجالت میکشید یک ماهی طول کشید تاقبول کنیم به هم محرم هستیم.
■■■
🌺این چندمین باری بودکه کاغذ کادوی حمید را عوض میکردم،خیلی وسواس به خرج دادم،دوست داشتم اولین هدیه ای که به حمیدمیدهم برای همیشه درذهنش ماندگارباشد.
🍀زنگ خانه را که زد سریع چسب وقیچی وکاغذ کادوهارا داخل کمد ریختم.پایین پله هامنتظرم بود،ھرکاری کردم بالانیامد.
کادو را زیر چادرم پنهان کردم ورفتم پایین،حمیدگفت:"مامان برای فردا ناهار باخانواده دعوتتون کرده اومدم خبربدم که برای فردا برنامه نچینید."
❤️تشکر کردم وگفتم:حمید چشاتوببند.
خندیدوگفت: چیه میخوای باشلنگ آب خیسم کنی؟
گفتم کاری نداشته باش چشماتوببند هروقت گفتم بازکن.
وقتی چشم هایش را بست گفتم:کلک نزنی خوب چشماتوببند،زیرچشمی هم نگاه نکن.
چندثانیه ای معطلش کردم،کادو را از زیرچادر بیرون آوردم وجلوی چشم هایش گرفتم،گفتم حالا میتونی چشماتوبازکنی.
چشمش که به هدیه افتادخیلی خوشحال شد،اصلا انتظارش رانداشت.همان جا داخل حیاط کادو را باز کرد.
🌷برایش یک مقدارخاک مقتل یک شهید گمنام گذاشته بودم که کنارش تکه ای از کفن شهید بود،
این تربت وتکه کفن را سفر جنوب به ما داده بودند.خیلی برایم عزیزبود،آرامش خاصی کنارش داشتم.
حمید کلی تشکر کردوگفت:
هیچ وقت اولین هدیه ای که به من دادی روفراموش نمیکنم.
💐بعدهم تربت را داخل جیب پیراهنش گذاشت،گفت:" دوست دارم این تربت مثل نشونه همیشه همراهم باشه،قول میدم هیچ وقت ازخودم جدانکنم."
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🌼عهد نامه
مولا جان!
عهد می بندم در این زمانه پر ازسیاهی، تا آخرین لحظه و باتمام توان برای خدمت به شما تلاش وجانم را در این راه فدا کنم. امید است که به یاری خداوند متعال و با لطف و عنایت شما، بتوانم به عهدم پایبند باشم.
آمین یا رب العالمین🤲
#منتظران_هوشیار
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداء_ومهدویت
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#منتظران_هوشیار
❣روایت پنجاه و دو(زندگینامه پیامبر)
✨علی(علیه السلام) فرمود: تو غصه مرگ مرا مخور، من در هر حالت(کشته شوم یا بکشم) سعادتمند بوده و جایگاه من بهشت است، ولی در همه حال دوزخ انتظار تو را می کشد.
عمرو لبخندی زد و گفت: علی! این تقسیم عادلانه نیست، بهشت و دوزخ هر دو مال تو باشد.
سپس علی(علیه السلام) سه پیشنهاد به او داد:
نخست) تو را به سوی خدا و پیامبرش و دین اسلام دعوت می کنم!
عمرو گفت: نیازی به آن ندارم.
دوم) دست از نبرد بردار و محمد(صلی الله علیه و آله) را به حال خود واگذار.
عمرو گفت: پذیرفتن این مطلب برای من مایه سرافکندگی است، فردا شعرای عرب، زبان به بدگویی من می گشایند و تصور می کنند که من از ترس به چنین کاری دست زده ام.
سوم) سپس علی(علیه السلام) فرمود: اکنون حریف تو پیاده است، تو نیز از اسب پیاده شو، تا با هم نبرد کنیم.
🍁نبرد میان آن دو به شدّت آغاز گردید و گرد و غبار اطراف دو قهرمان را فرا گرفت و تماشاگران از وضع آنان بی خبر بودند، تنها صدای ضربات شمشیر که بر روی آلات دفاعی از سپر و نیزه می خورد، به گوش آنها می رسید، پس از زد و خوردهایی عَمرو شمشیر خود را متوجه سر علی(علیه السلام) کرد. علی(علیه السلام) ضربت او را با سپر مخصوص دفع کرد، با این حال، شکافی در سر وی پدید آورد؛ اما او از فرصت استفاده کرد و ضربتی بُرنده بر پای حریف وارد ساخته و هر دو، یا یک پای او را برید و عمرو نقش بر زمین گشت.
🍁صدای تکبیر از میان گرد و غبار که نشانه پیروزی علی(علیه السلام) بود، بلند شد. همراهان عمرو همه فرار کردند و به میان لشکر خود بازگشتند، جز نوفل که اسب وی در وسط خندق سقوط کرد و خود او سخت به زمین خورد، مأموران خندق، او را سنگباران کردند، اما وی با صدای بلند می گفت: این طرز کشتن، دور از جوانمردی است، یک نفر فرود آید، تا با هم نبرد کنیم، علی(علیه السلام) وارد خندق گردید و او را کشت و...
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و اصحاب همچنان در نگرانی و سختی به سر می بردند و دشمن از بالا و پایین آنها در محاصره داشت، تا اینکه نُعَیم بن مسعود بن عامِر از قبیله غَطفان نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: من اسلام آورده ام و با تمام قبائل دوستی دیرینه دارم، آنان از اسلام من خبر ندارند، اگر دستوری دارید بفرمایید اجرا کنم.
🍁پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: کاری کن که این جمعیت پراکنده شود، یعنی میان ایشان اختلاف بینداز، تا دست از یاری و همکاری با یکدیگر بکشند، چون جنگ نیرنگ و فریب است.
نُعَیم از نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بیرون رفت، آنگاه سراغ قبیله بنی قریظه آمد که در حقیقت آنها مسلمانان را از پشت سر تهدید می کردند. وی وارد قلعه بنی قریظه شد و مراتب دوستی و صمیمیت خود را به رُخ آنان کشید و قیافه همدردی و خیرخواهی گرفت و از هر دری سخن گفت، به طوری که اعتماد بنی قریظه را به خود جلب نمود.
ادامه دارد...
#منتظران_هوشیار
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداء_ومهدویت
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#حسین_جانم❤️
باز هم این دل دیوانہ تو را مےخواهد
دل بشڪستہ ز دسٺ تو عطا مےخواهد
خستہام از همہ دنیا و گرفتارانش
ڪرمے ڪن ڪه دلم #ڪربوبلا مےخواهد
#اللهم_ارزقنا_ڪربلا💔
#اربعین
#شهداءومهدویت
#نشردهید📡
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【بہ ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🌷 #با_شهدا_🌷
#سنگری_بهنام_پیشانی!
🌷دی ۱۳۶۵ قلاویزان مهران، این یکی از تلخترین عکسهایم از جنگ است. با چه ترس و لرزی توانستم با دوربین سادهام این عکس را بگیرم. در ۳ سنگر روبرو، ۳ تکتیرانداز عراقی مستقر بودند و با قناصه پیشانی تعدادی از بچه بسیجیها را شکافتند! هنوز که هنوز است، وقتی به این عکس نگاه میکنم، تنم میلرزد، دستم را بر پیشانی میگیرم و برای شهدا فاتحه میفرستم. در منتهیالیه کانال، سنگری بود بهنام «پیشانی». این اسم از دو لحاظ برای آن سنگر مناسب بود: اول اینکه....
🌷اول اینکه این سنگر در نوک کانالی قرار داشت که هیچ سنگر و خطی جلوتر از آن در برابر عراقیها وجود نداشت و بهعنوان پیشانی خط مقدم محسوب میشد. دوم اینکه تکتیراندازان عراقی توجه شدیدی به این سنگر داشتند و چون یکی از بهترین سنگرهای دیدهبانی ما بود، تکتیراندازان عراقی بیشترین تمرکز را روی آن داشتند و پیشانی تعداد زیادی از بچهها در آنجا مورد اصابت گلوله قنّاصه قرار گرفته بود. باید گفت که آن سنگر از خونینترین سنگرهای مهران بود.
🌷یک تیربار عراقی بود که شبها خیلی اذیت میکرد. تصمیم گرفتیم به هرصورت که هست، ترتیبش را بدهیم. یک قبضه اسلحه ژ.۳ تحویل دسته ۳ بود که از آن برای شلیک نارنجک تفنگی استفاده میکردیم. شلیک نارنجک تفنگی با کلاشینکوف تقریباً غیر ممکن بود، چرا که احتیاج به لوله رابط داشت و اگر هم پیدا میشد، با هر اسلحه کلاشی نمیشد نارنجک را پرتاب کرد. فشار زیاد گاز باروت، اسلحههای معمولی را داغان میکرد. فشنگ گازی در خط پیدا نمیشد به همین خاطر مرمی فشنگهای ژ.۳ را برمیداشتیم و بهجای....
🌷و بهجای آن با مقداری کاغذ روزنامه مچاله شده دهانه پوکه را میبستیم و پس از کار گذاشتن نارنجک تفنگی بر روی اسلحه، آن را شلیک میکردیم. بهترین نوع نارنجک تفنگی که کاربرد بیشتری هم داشت، ضدتانک بود، آنهم از نوع روسی که به «نارنجک تفنگی کلاش» معروف بود. سنگر تیربار مزاحم در مقابلمان قرار داشت و بیشترین تلاش ما برای از بین بردن آن بود. دست کم هر شب ۱۵ تا ۲۰ نارنجک تفنگی و تعدادی آر.پی.جی به طرفش شلیک میکردیم، اما او همچنان روی کانالها و سنگرهای دیدهبانی ما آتش میبارید.
🌷سرانجام پس از پرتاب چند نارنجک بر یک هدف، توانستم محل دقیق سنگر را تشخیص بدهم. پنجمین نارنجک تفنگی را که پرتاب کردم، به خواست خدا روی سنگر تیربار فرود آمد. تیربار که درحال شلیک بود، یکباره خاموش شد و در پی آن صدای داد و فریاد نیروهای مستقر در خط مقدم عراق، نشان میداد که سنگر منهدم شده است و این نتیجه صلواتهایی بود که نذر کرده بودم.
راوی: رزمنده دلاور حمید داودآبادی که در شانزده سالگی به جبهه رفت. (یکی از نویسندگان فعال در عرصه خاطره نگاری و تاریخ نگاری دفاع مقدس.)
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️ اللهم عجل لولیک الفرج
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🏴🏴🏴
AUD-20210305-WA0095.m4a
3.38M
صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی
به سفارش اقاصاحب الزمان ارواحنا له الفداء🌸
هرعملی رودرعصر جمعه ترک کردی این صلوات رو ترک مکن.
التماس دعای فرج.🌹
🦋🌹💖
@hedye110
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
دل نـ🌟ـور می خواهد ...
تا روشن شود،
تا دل شود،
و نـ✨ـور را در کجا می توان یافت ...
جز در پناه شمـ❤️ـا ...
سلام نـ🌟ـور خدا ....
#شهداءومهدویت
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【بہ ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄
➥ @shohada_vamahdawiat
#یادت_باشد
#قسمتبیستنهم
🌿﷽🌿
🌸داخل حیاط کنارباغچه تازه چانه ی هر دوی ما گرم شده بود،ازهمه جا حرف زدیم.مخصوصا حمید روی مهمانی فردایشان حساس بود.چون اولین باری بود که من بعنوان عروس به خانه عمه میرفتم.
🍎حمیدگفت:
اونجا اومدی یوقت نشینی ما رسم داریم عروس ها کمک میکنند،پیش عروس های دیگه خوب نیست شما بشینی.
🌺جواب دادم:
چشم شمانگران نباش،من خودم حواسم هست،استاداین کارهام.
❤️نم نم باران پاییزی باعث شد برای بیشترخیس نشدن دل به خداحافظی بدهیم.قطره های لطیف باران روی برگ گلها ودرختهای داخل باغچه می نشست وصورت هردوی ماراخیس کرده بود.
همین که ازچارچوب در بیرون رفت قبل ازاینکه در راببندم برای اولین بارگفتم:"حمید دوستت دارم".
بعدهم در رامحکم بستم وبه درتکیه دادم.قلبم تندتندمیزد.چشم هایم را بسته بودم،ازپشت درشنیدم که حمیدگفت:"فرزانه من هم دوستت دارم."
ازخجالت دویدم داخل خانه،این اولین باری بودکه من به حمید وحمید به من گفتیم:دوستت دارم!
🌷فردای آن روز باخانواده به خانه ی عمه رفتیم،استرسی که ازدیشب گرفته بودمبارفتارصمیمانه وشوخی دخترعمه ها وجاری هایم ازبین رفت.
❤️پدرحمید که بعدازصیغه محرمیت اورا بابا صدامیزدم بامهربانی به من خوشامدگفت و عمه مدام قربان صدقه ام میرفت.
بعدازناهار حرف از زمان عقد شد.قراربود بیست وششم مهرماه سالروز ازدواج حضرت علی(ع)وحضرت زهرا(س) برای عقد دائم به محضر برویم.
💐اماحمیدگفت:
اگه اجازه میدین عقد رو کمی عقب بندازیم.چون تقویم رونگاه کردم دیدم اون روز،روزقمر درعقربه وکراهت داره عقد کنیم.
بعدازمهمانی حمید من را به دانشگاه رساند وخودش برای گرفتن جواب آزمایش رفت،ازشانس ما استادمان نیامد وکلاس هم تشکیل نشد.
🍀بادوستان مشغول صحبت بودیم که اسم "همسرم تاج سرم حمید" روی گوشی افتاد.
یکی ازدوستانم که متوجه پیام شد باشوخی گفت:بچه ها بیاییدگوشی فرزانه روببینید به جای اسم شوهرش انشا نوشته!
حمیدشده بودمخاطب خاص من،نه توی گوشی که توی قلبم...
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
8.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷🌷🌷🌷
نمیدونم چند نفرتون امسال اربعین کربلا هستید
نمیدونم چه حاجتی داریدو از آقا چی میخاین
اما خواهش میکنم رفتید حرم زیر قبّه امام حسین(علیه السلام) برا ظهور فرزندش مهدی (عجل الله تعالی فرجه) دعا کنید
بخدا مهدی فاطمه خیلی غریبه اگه برا ظهورش دعا کنید زیر دِینتون نمیمونه
دعا کنید آقا بیاد اونوقت هر آنچه آرزو و حاجت داری بدون دعا کردن برآورده میشه
زیر قُبّه حسین دعا مستجابه برا ظهورآقامون دعا کنید🙏
#السلام_علیک_یااباعبدالله
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداء_ومهدویت
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄
#ختم_روزانه
✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند:
در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨
📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹.
قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج)
دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷
#التماس_دعا_برای_ظهور
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#صحیفه_سجادیه
✨﴿۱﴾ الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ بِلَا أَوَّلٍ كَانَ قَبْلَهُ ، وَ الآْخِرِ بِلَا آخِرٍ يَكُونُ بَعْدَهُ
همۀ ستایشها مخصوص خداست؛ آن وجود مبارکی که اوّل است، بیآنکه اوّلی پیش از او بوده باشد؛ و آخر است، بیآنکه آخری پس از او باشد.
#صحیفه_سجادیه
#منتظران_هوشیار
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداء_ومهدویت
با ما همراه باشید👇
➥ @shohada_vamahdawiat