eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽❣ ❣﷽ ای که فصل آمدنت زیباترین فصل زندگانی است و حضورت، گویاترین پیام آشنایی ای که باب خدایی و واسطه فیض دریای رحمتی و بی کران مهر مارا دریاب ... 🌼تا نیایی گره از کار بشر وا نشود درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود🌼 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
🌷|کارگرے که بیماران را شفا مے دهد که عارف بود و زائرانے از سراسر ایران همیشه مهمان او هستند سردار شهید حاج علے محمدے پور فرمانده گردان ۴۱۲ فاطمه زهرا سلام الله لشکر ۴۱ ثارالله و کارگر شرکت ملے صنایع مس ایران... که زمان شهادت خودش و نحوه شهادت همرزمانش را پیش بینے کرد و قاتل خود را هم شفاعت نمود. 📝|براے رفع مشکل بیمارے همسرم متوسل به شهید حاج علے محمدے شدم. دو سالے دارو درمانے مے کرد اما نتیجه اے نداشت تا اینکه دکتر گفته بود دارو جواب نمے دهد و باید پرتو درمانے کنه و در نهایت عمل جراحے شخصے که پرتو درمانے انجام مے دهد باید چهار روز از همه دور باشه و ما هم بچه کوچڪ داشتیم و این کار امکان پذیر نبود. تصمیم گرفتم چهل روز صبح زیارت عاشورا بخوانم و هدیه نمایم به شهید حاج علے محمدے پور... بعد از آن همسرم براے انجام آزمایشات به دکتر مراجعه نمود که دکتر گفت نه تنها پرتو درمانے بلکه نیاز به دارو هم دیگر حتے ندارد @shohada_vamahdawiat                      
💌 دنیـا همیـن است؛ تا آدم عـاشـقِ دنیـاست و بـہ ایـن دنیـا چسبیده، حـال و روزش همیـن است. امـا اگـر انسـان سـرش را بـہ سمـتِ آسمـان بـالا بیـاورد و ڪارهـایش را بـراۍ رضـاۍ خـدا انجـام دهـد، مطمئن بـاش زنـدگۍاش عـوض مۍشـود و تـازه معنۍ زندگے ڪردن را مۍفهمـد. بـرادر شـــهیدم❤️ @shohada_vamahdawiat                      
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت بیست و هفت ✨وقتی در روشنای نور، عبارت حک شده روی سنگ سفید را خواند، هیجانی در جانش پیچید که نتوانست تاب بیاورد. سکوت کرد. 🍁تمام اتاق شش متری به سکوت تبدیل شد اما ناگاه طنین آرام زنانه ای در خوابش پیچید. طنین همین صدایی که اینک در خیمه جاری است. نفس هایش به شماره افتاد. اتصال خواب و بیداری، او را در خود غرق کرده بود. آیا کیارش و مغازه شش متری اش، لحظه ای پیش در این بیابان دائر بودند؟ در این منزلگاه شبانه کاروان؟! نفس عمیقی کشید. به ناگاه دستی را بر شانه خود دریافت. سر برگرداند و چشمان غرق اشک خدیجه را زیر نور مهتاب دریافت. _شاهزاده! بیدار شدید؟! سیندخت سرش را برشانه زن عرب رها کرد و بی اختیار هق هق گریست. خدیجه بازویش را فشرد و آرام پرسید: _چه چیزی شما را به خیمه اُم مسعود کشانده؟ سیندخت در میان آغوش خدیجه، ناله ای از دل برآورد و گفت: _نمی دانم چشمان کیارش بود یا طنین این واژه ها؟ سر از شانه خدیجه جدا کرد. شانه هایش را فشرد و به چشمانش خیره شد. _صدا از روزی سخن گفت که مادر از فرزند می گریزد. اگر این روز راست باشد، یعنی کیارش هم از من خواهد گریخت؟ این کدام روز است، خدیجه؟ کدام خبر است که تا این اندازه دلم را آتش زده است؟ خدیجه دست به بازوی او آویخت. _قیامت، شاهزاده! روزی که همه در پیشگاه خداوند برای حسابرسی به اعمالمان حاضر خواهیم شد. روزی که بیش از همیشه به تهی بودن زندگی دنیا ایمان خواهیم آورد. سیندخت زیر لب گفت: _اوستا نیز بشارت چنین روزی را به ما داده است اما هرگز نیاندیشیده بودم که مادرم از من فرار خواهد کرد. اگر مادرم که تا آن اندازه دلباخته من بود از من بگریزد، پس نباید از کیارش انتظار داشته باشم که همراهی ام کند. مکثی کرد و با همان لحن آهسته سر در گوش خدیجه فرو برد: _بگو که این تنها یک تمثیل است. بگو که این اتفاق نخواهد افتاد! خدیجه پلک بر هم نهاد و سر تکان داد. _اما این سخن خداوند در قرآن است. رخ خواهد داد. سیندخت خود را عقب کشید. پریشان شد. از جای برخاست و چند قدم عقب رفت. سپس روی برگرداند و از او دور شد. در خوابگاه خود زیر آسمان نشست و سر بر زانو گرفت و با خود نجوا کرد: کیارش از من می گریزد؟ پس معجزه عشق به چه کارم می آید؟ مولا خلیل! عشق به چه کار آدم می آید اگر نهایتش، روز حسابی است که درآن معشوق از انسان می گریزد و هیچ سودی به او نمی رساند؟... پوچ بودن دنیا و آنچه در آن است را قبول می کنم اما باید این را هم پذیرفت که حتی عشق هم پوچ است؟ پس من برای چه باید به سوی کیارش بشتابم؟ ادامه دارد... 🌹 【با ما همراه باشید】👇 💫☆☆☆☆🌸☆☆☆☆💫 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🔴ایران به آمریکا هشدار داد اگر پالایشگاه‌های ما را بزنید، پالایشگاه‌ها و چاههای نفت  کل منطقه  از جمله عربستان و آذربایجان و کویت و امارات و بحرین را به آتش می‌کشیم.
‏نَصرٌ مِنَ الله و فَتحٌ قرِيب... 🔺توییت دقایقی پیش حساب دفتر رهبر انقلاب، همزمان با حملات موشکی سنگین جمهوری اسلامی ایران علیه رژیم صهیونیستی
﷽❣ ❣﷽ ‌در کوی تو به ملک جهانم نیاز نیست ‌با روی تو،به باغ جنانم نیاز نیست ‌تنها نشان عاشق تو،بی‌نشانی است ‌من عاشقم،به نام و نشانم نیاز نیست ‌از هرچه غیر دوست دگر دل بریده‌ام ‌جز دیدن امام زمانم نیاز نیست 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
دوستان عزيز سلام طبق قرارمون شب جمعه تا جمعه غروب ختم صلوات داریم 🌹 به نیت سلامتی و ظهور امام زمان عجل الله و پیروزی رزمندگان غزه نجات همه ي مظلومان عالم و شفای مریض ها هدایت و عاقبت بخیری همه جوان ها و همه ی اعضای کانال و حاجت روائی همه ي اعضای کانال و ثواب صلوات ها هدیه به شهداي کربلا و ۱۴ معصوم، علیه‌السلام ...... 🌺 🌹🌹🌹🌹 تعداد صلوات هاتون رو به آیدی زیر ارسال کنید بسم الله ⤵️⤵️ @Yare_mahdii313
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت بیست و هشت ✨اسب، سر از حصیر بلند کرد و به او خیره شد. سیندخت دلجویانه و بغض آلود دستی بر سر او کشید. 🍁_بخواب سمندم! بخواب که اگر اینها راست بگویند، تو هم به کارم نخواهی آمد... سر در زانو فرو برد و آه کشید. ثانیه های نیمه شب به کندی در گذر بود. خدیجه با پیاله ای از معجون، کنار سیندخت بر زمین نشست. پیاله را به سویش گرفت و بازویش را فشرد. _شاهزاده! بنوش تا جانی بگیری. چشمان سیندخت به گودی نشسته بود. سر از زانو برداشت و پیاله را گرفت. _می دانی ربط کیارش با بانوی تو چیست؟ خدیجه چیزی نگفت. سیندخت ادامه داد: _اول خیال می کردم ربطش به این است که هر دو به رموز عشق مربوط اند. وقتی درباره غریزه و فطرت سخن گفتی، فهمیدم باید بیشتر تامل کنم. اکنون می توانم ربطش را بفهمم. تو از رازی خبر نداری. یعنی خودم هم وقتی فهمیدم که دیر شده بود. مولا خلیل به من نگفت که برای چه من را با کاروان شما همراه می کند. می توانست قانعم کند که مدتی صبر کنم تا قافله ای دیگر از قبیله اش بگذرد؛ اما نکرد. یادش آمد که مولا خلیل بعد از گفت و گو با عبدالله، هیجان زده سیندخت را صدا کرده و گفته بود: _مبارکت باشد! شاهینت آمده است. این کاروان تو را به مرو می رساند. خوشا به حالت دختر. چه بخت بلندی داری! اما نگفته بود که این کاروان به دیدار مولای هشتم(علیه السلام) می رود. سیندخت همان لحن تلخ را به خود گرفته بود: _هیچ کدامتان به من نگفته بودید که مقصدتان رسیدن به همان مردی است که کیارش را از من گرفته! من اگر می دانستم، همسفرتان نمی شدم. من اگر خبر داشتم که نهایت این کاروان رسیدن به مردی است که تمام رویاهایم را از من گرفت... نه... نه... به اهورامزدا سوگند که همراهتان نمی شدم! خدیجه با دهان نیمه باز به او خیره مانده بود. _سبحان الله! شاهزاده! از چه مردی سخن می گویی؟! مولای ما آرزوی هیچ کس را از او نمی گیرد. ربط کیارش شما با مولای ما چیست که شما را به چنین قضاوت بی رحمانه ای کشانده است؟ سوگند می خورم اگر آنچه گفته ای راست باشد، بانویم اولین کسی خواهد بود که برایت احقاق حق کند. ادامه دارد... 🌹 【با ما همراه باشید】👇 💫☆☆☆☆🌸☆☆☆☆💫 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
744.9K
چرا حضور در نمازجمعه این هفته تهران، است؟ خواهش میکنم اطلاع بدیدحتما ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
خدا رو شکر تعداد دوستان شرکت کننده در صلوات هامون هرهفته زیاد میشه و دوستان جدیدی پیدا می‌کنیم......تا الان تعداد ۱۶هزار صلوات فرستاده شده خدارو شکر 🙏🙏🌸🌺