eitaa logo
شهداءومهدویت
7.2هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
26 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
روز قيامت در پيش است، و چه روزى است آن روز! تشنگى بر همه غلبه پيدا مى كند، همه جا تاريك است و صداى ناله و ضجّه از هر طرف به گوش مى خورد. آسمان شكاف برداشته و كوه ها متلاشى شده اند. آتش جهنّم زبانه مى كشد و همه در هراسند كه نتيجه كار آنها چه خواهد شد. حسابرسى شروع مى شود و نام هركس را كه مى خوانند به اعمال و كردارش رسيدگى مى كنند. پلِ صراط در پيش رو است و همه بايد از روى آن عبور كنند! پاى گروهى از مردم روى پلِ صراط مى لغزد و در آتش جهنّم مى افتند، آنها كسانى هستند كه در دنيا همواره گِرد گناه مى چرخيدند. آرى، امروز، روزِ اضطراب است; روز نگرانى است! خواننده محترم! براى اضطرابِ روز قيامت چه كار مى توانيم بكنيم؟ خيلى دوست دارم كه قسمتى از سخن امام صادق(ع) را برايت بگويم: اگر در اين دنيا براى رفع اضطراب و نگرانى برادر مؤمن خويش تلاش كنى و او را براى رفع مشكلش كمك نمايى، خداوند براى تو هفتاد و دو رحمت قرار مى دهد. يكى از اين مهربانى ها را در اين دنيا به تو مى دهد و زندگى تو با آن رونق مى گيرد. و هفتاد و يك رحمت را براى روز قيامت تو قرار مى دهد تا هرگاه دچار وحشت و اضطراب شدى با آن مهربانى هاى خدا آرام شوى. آرى، اگر مؤمنى را ديدى كه به خاطر گرفتارى نگران است و آرامش از او سلب شده است، فرصت را غنيمت شمار و براى رفع مشكل او تلاش كن و بدان كه خداوند به خاطر اين كار، در روز قيامت نگرانيت را برطرف خواهد نمود و آرامش را به تو ارزانى خواهد داشت. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
امام رضا(ع) در مدینه، پس از امامت اشاره مدت امامت حضرت رضا(ع) حدود 20 سال طول کشید، که 17 سال آن در مدینه و سه سال آخر آن در خراسان گذشت. امام رضا(ع) در مدینه، پس از شهادت پدر، امامت بر مردم را بر عهده گرفت، و به رسیدگی امور پرداخت، شاگردان پدر را به دور خودش جمع کرد، و به تدریس و تکمیل حوزه‌ی علمیه جدّش امام صادق(ع) پرداخت و در این راستا گام‌های بزرگ و استواری برداشت. موقعیت امام رضا(ع) در مدینه، همه‌ی علما و شخصیت‌های سیاسی و اجتماعی حجاز را تحت‌الشعاع خود ساخت، مردم آن بزرگوار را در همه‌ی شؤون مادّی و معنوی، مرجع و پناه خود می‌دانستند، و نور وجود او چون خورشیدی بر قلب‌ها می‌تابید، و تاریکی‌ها را از نظرات گوناگون روشن می‌ساخت. آن حضرت برای رفع مشکلات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مردم، در همه‌ی امور دخالت می‌کرد، و در متن جامعه قرار داشت، و در امور و مسائل مختلف اجتماعی هرگز لحظه‌ای بی‌تفاوت نزیست، به ویژه در دو بُعد فرهنگی و سیاسی، تلاش فراوان داشت، آن بزرگوار در گفتگویی با مأمون در خراسان، فرمود: وَ مَا زَادنِی هَذا الاَمر الَّذی دَخَلتُ فِیه، فِی النِّعمة عِندِی شَیئاً وَ لَقَد کنتُ بِالمَدینة وَ کِتابِی یَنفذ فِی المَشرِقِ وَ المَغربِ، وَ لَقَد کنتُ ارکَب حِمارِی، وَ اَمُرّ فِی سکک المَدِینَة، وَ مَا بِها اَعزّ مِنِّی، وَ مَا کَان بِها اَحَدٌ یَسألنی حَاجَة یُمکِننِی قَضَاؤهَا لَهُ الَّا قَضَیتُهَا لَهُ: «اینکه من در اینجا (خراسان) به عنوان ولیعهد، شده‌ام از نظر من هیچ‌گونه بر موقعیت من افزوده نشده است، من در مدینه در موقعیتی بودم که نامه‌ام به مشرق و مغرب می‌رفت (دست خطّم را در همه جا می‌خواندند) بر مرکب خود سوار می‌شدم، و در راه‌های مدینه عبور می‌کردم، هیچ‌کس در آنجا عزیزتر از من نبود، و هرکسی حاجتی داشت و آن را از من می‌طلبید، تا حدّ توان نیازهای نیازمندان را تأمین می‌کردم.» موضع‌گیری امام رضا(ع) در برابر هارون پس از شهادت امام کاظم(ع) که در سال 183 هـ.ق رخ داد، آغاز امامت حضرت رضا(ع) شروع شد، و با توجه به اینکه هارون (پنجمین خلیفه عباسی) در سال 193 از دنیا رفت، ده سال از امامت حضرت رضا(ع) معاصر این زمان بود. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
ساليان سال بود كه ابراهيم(ع) در حسرت داشتن فرزند بود و سرانجام خدا به او پسرى زيبا به نام "اسماعيل" داد. وقتى اسماعيل جوانى رشيد شد، خدا به او فرمان مى دهد تا اسماعيل را در راه او قربانى كند. ابراهيم(ع) بايد ثابت كند كه حاضر هست در راه خدا از فرزندش نيز بگذرد. ابراهيم(ع) با پسرش به سوى قربانگاه حركت مى كنند. اسماعيل به پدر مى گويد: ــ مگر ما به قربانگاه نمى رويم تا در راه خدا قربانى كنيم؟ ــ آرى! پسرم! ــ پس چرا قربانى با خود بر نداشتى؟ گوسفندى و يا شترى! اشك در چشمان پدر حلقه مى زند و مى گويد: "اى عزيز دلم! تو همان قربانى من هستى، خدا به من دستور داده است كه تو را در راه او قربانى كنم". اسماعيل در جواب پدر مى گويد: "اى پدر! آنچه خدا به تو فرمان داده است انجام بده". آنان به قربانگاه مى رسند. پدر، پسر را روى زمين به سمت قبله مى خواباند، اكنون پسر چنين مى گويد: "روى مرا بپوشان و دست و پايم را ببند". او مى خواست تا پدر مبادا نگاهش به نگاه او برخورد كند و در انجام فرمان خدا، ذرّه اى ترديد نمايد. همه فرشتگان ايستاده اند و اين منظره را تماشا مى كنند، ابراهيم(ع)"بسم الله" مى گويد و كارد را بر گلوى پسر مى كشد; امّا كارد نمى برد، دوباره كارد را مى كشد، زير گلوى اسماعيل سرخ مى شود. ابراهيم(ع)كارد را محكم تر فشار مى دهد; امّا باز هم كارد نمى برد، او كارد را بر سنگى مى زند و سنگ مى شكند. صدايى در آسمان طنين مى اندازد كه اى ابراهيم! تو از امتحان موفّق بيرون آمدى. جبرئيل مى آيد و گوسفندى به همراه دارد و آن را به ابراهيم(ع)مى دهد تا قربانى كند. ابراهيم(ع) پسرش را بار ديگر در آغوش مى كشد و آن گوسفند را قربانى مى كند و آماده بازگشت به سوى خانه مى شوند. در اين هنگام خدا با ابراهيم(ع) سخن مى گويد: ــ اى ابراهيم! از ميان بندگان من چه كسى را بيشتر از همه دوست دارى؟ ــ مى دانم كه تو محمّد، آخرين پيامبر خود را بيش از همه بندگانت دوست دارى، براى همين من هم او را بيش از همه دوست دارم. ــ ابراهيم! بگو بدانم آيا فرزند محمّد را بيشتر دوست دارى يا فرزند خودت را؟ ــ خدايا! من فرزند محمّد را بيشتر از فرزند خودم دوست مى دارم. ــ ابراهيم! بدان كه حسين، فرزند محمّد است، امّا روزى فرا مى رسد كه گروهى از مسلمانان جمع مى شوند و حسين را مظلومانه به شهادت مى رسانند. آنها سر از بدن حسين جدا مى كنند... اكنون، اشك از چشمان ابراهيم(ع) جارى مى شود، به راستى چگونه مى شود كه مسلمانان، پسر پيامبر خود را با لب تشنه شهيد مى كنند؟ 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59