#سلام_بر_ابراهیم
#قسمتهشتادنهم
﷽
!اما نمی شد فهمید که پس از چهار روز، با چه امکاناتی مشغول مقاومت هستند؟
.غروب امروز پایان عملیات اعام شد. بقیه نیروها به عقب بازگشتند
یکی از بچه هائی که دیشب از کانال خارج شد را دیدم. می گفت: نمی دانی
چه وضعی داشتیم! آب و غذا نبود، مهمات هم بسیارکم، اطراف کانال ها هم
!پُر از انواع مین
ما هر چند دقیقه گلوله ای شلیک می کردیم تا بدانند هنوز زنده ایم. عراقی ها
!مرتب با بلندگو اعام می کردند: تسلیم شوید
لحظات غروب خورشید بسیار غمبار بود. روی بلندی رفتم و با دوربین نگاه
.می کردم
انفجارهای پراکنده هنوز در اطراف کانال دیده می شد. دوست صمیمی من
.ابراهیم آنجاست و من هیچ کاری نمی توانم انجام دهم
.آن شب را کمی استراحت کردم و فردا دوباره به خط بازگشتم
٭٭٭
عراقی ها به روز ۲۲ بهمن خیلی حساس بودند. حجم آتش آن ها بسیار زیاد
!شد. خاکریزهای اول ما هم از نیرو خالی شد. همه رفتند عقب
با خودم گفتم: شاید عراق قصد پیشروی دارد؟! اما بعید است، چون موانعی
!که به وجود آورده جلوی پیش روی خودش را هم می گیرد
عصر بود که حجم آتش کم شد. با دوربین به نقطه ای رفتم که دید بهتری
روی کانال داشــته باشد. آنچه می دیدم باورکردنی نبود! دود غلیظی از محل
.کانال بلند شده بود. مرتب صدای انفجار می آمد
ســریع پیش بچه های اطاعات رفتم و گفتم: عراق داره کار کانال رو تمام
.می کنه! آن ها با دوربین مشاهده کردند، فقط آتش و دود بود که دیده می شد
اما من هنوز امید داشتم. با خودم گفتم: ابراهیم شرایط بدتر از این را سپری
.کرده، اما به یاد حرف هایش، قبل ازشروع عملیات افتادم و بدنم لرزید
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
۲۷ آذر ۱۴۰۱
#یادت_باشد
#قسمتهشتادنهم
🌿﷽🌿
🌷لحظه تحویل سال 93 منزل پدرم بودیم،شام هم همان جا ماندیم.
نوروز اولین سال متاهلی حمید برای من یک شاخه گل همراه عطر خریده بود که تا مدتها آن را داشتم،دلم نمی آمد از آن استفاده کنم.
💐عید سال 93 مصادف با ایام فاطمیه بود،به حرمت شهادت حضرت زهرا(س)آجیل و شیرینی نگرفتیم
به مهمان ها میوه و چای می دادیم.
چون کوچک تر بودیم اول ما برای عید دیدنی خانه فامیل رفتیم، از آنجایی که تازه عروس و داماد بودیم همه خاص تحویل می گرفتند و کادو می دادند.
اکثر جاها برای اولین بار به بهانه عید خانه فامیل و آشنایان رفتیم و پاگشا شدیم.
از روز سوم عید تماس های موبایل من و حمید شروع شد، اقوام تماس می گرفتند و دنبال آدرس خانه ما برای عید دیدنی بودند.
حمید از مدت ها قبل پیگیر ساخت یک مسجد در محله پونک بود و کار های بنایی انجام می داد.
🌹از روز اول خودش پیگیر ساخت این مسجد شده بود،از اهالی محل، آشنایان و اقوام امضا جمع کرد تا به عنوان در خواست مردمی از مسئولین
پیگیر مجوز ساخت مسجد باشد.
درباره انتخاب اسم مسجد بین اهالی محل و رفقای حمید اختلاف نظر بود.
یک عده نظرشان مسجد حضرت امیر المؤمنین(ع)بود و تعدادی هم می گفتند بگذاریم مسجد حضرت عباس(ع).
🌸حمیدنظرش این بود که اگر خودحضرت عباس(ع)هم بود میگفت مسجد را به نام پدرش بگذاریم.
نهایتا اسمش را مسجد حضرت امیر گذاشتند.
کل تعطیلات عید حمید برای کمک به ساخت مسجد خانه نبود.
می خواست از تعطیلات نهایت استفاده را بکند تا کار مسجد پیش برود،برای همین به جز منزل چند نفر از اقوام نزدیک جای خاصی نتوانستیم برویم.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
۲۵ مهر ۱۴۰۲