🍀 ﷽ 🍀
#ارغــــــــوانــــــ🍁
#پارتـــ_صد_سی_یک....
نبود .نه عذاب و نه باعث سردردم ... اتفاقا وجودش در
دنیای تاریکم پر از امید بود . اما من لعنتی یه مرگی داشتم
یه دردی داشتم که گفتن نداشت.
_ارغوان چند شبه کابوس میبینم ...یه کابوس تکراری ...
همش تکرار میشه ...هر ساعت از شب که بخوابم همینو
میبینم.... میبینم توی ماشینم خوابم و با یه صدایی که
صدام میزنه بیدار میشم ... بعد یه سری صدا توی گوشم
میاد ...جیغ مادرمه ...چند تا صدای نامفهوم ...همون موقع
گوشیم زنگ میزنه و مامان خبر میده که بابا مرده ...ولی
انگار من میدونم ...انگار من خبر دارم .
متعجب نگاهم کرد و از آغوشم جدا شد و پرسید:
_خب اینکه اصال کابوس نیست ...از چی میترسی ؟
_از همون لحظه ای که مادر زنگ میزنه ... این اتفاق واقعا
افتاده ... من تو ماشینم بودم که خبر فوت بابا ولی ....
همون موقع هم همین جوری شدم ...یه احساس اضطراب
شدید سراغم اومد و طوری نفسم گرفت که انگار داشتم
میمردم.
سرش رو پایین گرفت و گفت:
_من ... مقصرم ولی به خدااااا...
فوری گفتم:
_نه اصال منظورم تو نیستی ... من همیشه آرزوی مرگ
پدرمو داشتم ...
تعجبش بیشتر شد:
_چرا ؟
_مفصله ... اگه دیدی رضایت ندادم و با همه ی نفرتی که
از پدرم داشتم باز اصرار به قصاص میکردم ... بخاطر مادرم
بود ... خیلی بی تابی میکرد و با وجود همه ی بدی هایی
که پدر در حقش کرده بود ، اصرار داشت که از خونش
نگذریم .
نفسش را حبس کرد. اصال چرا بحث به اینجا کشید ؟!
چند لحظه سکوت کردم و مصمم گفتم:
_من تمومش نمیکنم ...تو هم بهتره این مزخرفاتو از سرت
بیرون کنی .
_رادوین .... میدونم بگم عصبی میشی ... شاید باز همین
االن منو بزنی ... ولی به خدا قسم بخاطر خودت میگم .
_چی رو ؟
_بیا با هم بریم دکتر ... اصال منو ببر... به خدا منم حالم
بده ... قلبم درد میکنه... گاهی وقتا یه فکرایی میاد تو سرم
که از خودم خجالت میکشم ...میدونم گناهه ولی بدجوری
داره وسوسه ام میکنه.
اخمم پر رنگ شد .
_چه فکرایی؟
سرش رو پایین انداخت و با شرم گفت:
_که خودمو بکشم و قصاص بشم.
باورم نشد چی شنیدم . تا وقتی که مغزم تحلیل کرد و فریاد
کشیدم:
_خفه شو ...این حرفا چیه ؟ اگه قصاصی هم باشه حق منه
... میفهمی اینو .
با ترس از من فاصله گرفت که همراه با نفس بلندی گفتم:
_دیویونه واسه چی به این چیزا فکر میکنی ؟
باز اخم بجای تعجب توی صورتم آمد که پرسیدم:
_چی رو تموم کنم؟
_این زندگی رو ... چرا داری بهم دروغ میگی و خودتو زجر
میدی ...دوستم نداری ...اینکه واضحه ... منم توقع ندارم
...اما راضی به زجرت نیستم ...وقتی بودنم زجرت میده، چرا
باید پیشت بمونم که کابوست باشم ...باعث عذابت باشم ...
باعث سردردهای عصبیت باشم .
نبود .نه عذاب و نه باعث سردردم ... اتفاقا وجودش در
دنیای تاریکم پر از امید بود . اما من لعنتی یه مرگی داشتم
یه دردی داشتم که گفتن نداشت.
_ارغوان چند شبه کابوس میبینم ...یه کابوس تکراری ...
همش تکرار میشه ...هر ساعت از شب که بخوابم همینو
میبینم.... میبینم توی ماشینم خوابم و با یه صدایی که
صدام میزنه بیدار میشم ... بعد یه سری صدا توی گوشم
میاد ...جیغ مادرمه ...چند تا صدای نامفهوم ...همون موقع
🦋
🦋🦋
🦋🦋🦋✨
#لافتاالاعلیلاسیفالاذوالفقار
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>