eitaa logo
شهداءومهدویت
7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
🎗 🤹‍♀️ همانطوری بهت زده داشتم تیام و نگاه می کردم و با خودم در گیر بودم که چی باید بهش بگم که گفت: باران خانم درست متوجه شدم؟ یعنی بردیا ترانه رو...آره یا نه؟ بازم در سکوت فقط نگاهش کردم. انگار که اینطوری به خودم دلداری می دادم که حداقل من حرفی نزدم. خودش فهمید. چه بد بختی ای گیر کرده بودما...بابا اصلا به من چه؟! برو بیدارش کن از خودش بپرس...وای نه نه، غلط کردم..نری از اون بپرسی ها! دیگه من و دار میزنه. _ با توئم دختر...بردیا ترانه رو دوست داره؟ سرم و انداختم پایین و با حرکت سر تائید کردم.چنگی به موهای خوش حالتش زد و از جایش بلند شد. _ ترانه چی؟ اون هم دوسش داره؟ دیگه توی بد مخمصه ای گیر کرده بودم. نمی دونستم باید بهش بگم یا نه. بابا تیام جان به تو چه عزیز من. خودشون عقل دارن. حالا این وسط یهو قیصر بازی در نیاره؟دیگه سکوت را جایز ندانستم و گفتم: _آقا تیام ببینمت؟! برگشت سمتم. _ تو که به بردیا نمی گی که من بهت گفتم. هان؟ بر و بر نگام کرد و لب باز نکرد. خودم و لوس کردم و با لحن التماس گونه ای گفتم: آقا تیام اگه به داداشم بگی اینول صورتم مثل اونورم میشه ها....تورو خدا؟! خب؟ لبخندی زدو گفت: باشه ..دهن من قرصه قرصه.فقط بهم بگو ترانه هم بردیا رو دوست داره؟ _ من چه می دونم؟ مگه خواهر منه؟. _ بعید می دونم تو دختر کنجکاو از چیزی بی خبر باشی. جواب من و بده. _ کنجکاو یعنی فضول دیگه...؟ _ نه به جون سگ همسایه...خب حالا بگو دیگه. _ خب...تا حالا باهاش حرف نزدم که. این دفعه حرف می زنم و ازش می پرسم. _ باران به جون خودت به هیچ کس نمی گم...جوابمو بده. _ آره. _ حدس می زدم...یه لیوان نوشابه به من بده. ایول به این پسر متمدن و ضد قیصر بازی...حالا اگه داداش من بود تا خون خودم و طرف و نمی ریخت ول کن نبود...پاشدم و همانطوری که براش توی لیوان نوشابه می ریختم گفتم: حالا چرا دروغ گفته بودی؟ 💖 💖💖 💖💖💖 @shohada_vamahdawiat