eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
هفته غصب خلافت، روز اول تا 5 ربيع الاول سال 11 هجرى قمرى 24 ـ دفن پيكر پيامبر (صلى الله عليه وآله): اوّل ربيع الاول، چهارشنبه على(ع) بدن پيامبر را در خانه آن حضرت به خاك سپرده است و كنار قبر آن حضرت نشسته است. بنى هاشم هم اينجا هستند، عبّاس، عموى پيامبر در كنارى نشسته است. مقداد و سلمان و ابوذر و چند نفر ديگر هم اينجا هستند. آرى، خيلى از مسلمانان در مراسم دفن پيامبر حاضر نشدند. 25 ـ نقشه ابوسفيان: اوّل ربيع الاول، چهارشنبه ابوسفيان به سوى على(ع) مى آيد و مى گويد: "اى على! مردم در سقيفه با ابوبكر بيعت كرده اند، همه ما آماده هستيم تا تو را در راه جنگ با آنها يارى كنيم". ابوسفيان كسى است كه براى كشتن پيامبر، جنگ بدر و اُحد را به راه انداخت. اكنون چه شده است كه او امروز دلش براى اسلام مى سوزد؟ نه او دلش براى اسلام نمى سوزد، او نقشه اى در سر دارد. او نزديك مى آيد و چنين مى گويد: "اى على! دستت را بده تا با تو بيعت كنم". على(ع) به ابوسفيان مى گويد: "اى ابوسفيان! تو از اين سخنان خود قصدى جز مكر و حيله ندارى". ابوسفيان اين سخن را كه مى شنود از آنجا دور مى شود و به سمت مسجد مى رود. ●●●☆☆☆☆☆●●● eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59 🌷🖤🌷 👇           @hedye110
13.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چکونه دل حضرت زهرا سلام الله علیها و امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف رو شاد کنیم؟؟ ارسالی یکی از اعضای محترم کانال @shohada_vamahdawiat                  🏴🏴🏴🏴
‹🕌💫› ↓ با‌ شاه خراسان ، علی بن موسی الرضا ‹ع› 🕊‌ کبوترم هوایی شدم ببین عجب گدایی شدم دعای مادرم بوده که منم امام رضایی شدم همگی ختم میکنیم : صلوات خاصه امام رضا‹ع› را با ذکر : ¹السلام علیک یا علی بن موسی الرضا‹ع› ²السلام علیک یا ضامن آهو‹ع› ³السلام علیک یا شمس الشموس‹ع› ⁴السلام علیک یا انیس النفوس‹ع› ⁵السلام علیک یا غریب الغرباء‹ع› بر روی رضا ، شمس امامت صلوات↓ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ‏  وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ‏ ‹🕌💫› ‹اللهم‌صلی‌علی‌محمد‌وآل‌محمد‌عجل‌فرجهم› ‹اجرهمگی‌با‌۱۴معصوم،حاجت‌روابشید› ‹فقط‌حیدر‌امیرالمومنین‌(ع)است› ‹التماس‌دعای‌فرج› ❤️☘💐
‌‌🌷مهدی شناسی ۲۸۲🌷 🌹و اولی الامر🌹 🔹زیارت جامعه کبیره🔹 🌿ِ ﺷﻤﺎ ﺳﯿﺐ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻧﻤﯽ‌ﮔﯿرید. ﺍﻧﺎﺭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻧﻤﯽ‌ﮔﯿﺮﯾﺪ. ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻧﺎﺭ و ﺳﯿﺒﯽ ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﺪ ﻧﻤﯽ‌ﺭﻭﯾﺪ ﺯﯾﺮ ﺁﺳﻤﺎﻥ و ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺗﺎ ﺳﯿب و ﺍﻧﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺑﯿﻔﺘﺪ ﺩﺭ ﺩﺳتتان! ﻣﯽ‌ﺭﻭﯾﺪ ﺳﺮﺍﻍ ﺩﺭﺧﺖ ﺳﯿﺐ و ﺩﺭﺧﺖ ﺍﻧﺎﺭ. 🌿ﻭﻟﯽ ﺩﺭﺧﺖ ﺳﯿﺐ ﯾﺎ ﺩﺭﺧﺖ ﺍﻧﺎﺭ ﺍﮔﺮ ﻣﯿﻮﻩ‌ﺍﯼ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺍﺳﺖ.ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﺍﺯ ﺳﯿﺐ ﻭ ﺍﻧﺎﺭ ﻫﻢ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ.ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﺯ ﺳﯿﺐ ﻭ ﺍﻧﺎﺭ بلکه ﺍﺯ ﺩﺭﺧﺖ ﺳﯿﺐ ﻭ ﺍﻧﺎﺭ ﻫﻢ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ. 🌿ﭘﺲ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺑﺮﻭﯾﻢ ﺳﺮﺍﻍ ﺩﺭﺧﺖ ﺳﯿﺐ، ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺷﺮﯾﮏ ﻗﺎﺋﻞ ﻧﺸﺪﯾﻢ. ﻣﺸﺮﮎ ﻧﺸﺪﯾﻢ. ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺧﻮﺩ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺍﺳﺖ. ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ ﻣﻦ ﺳﯿﺐ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﺩﻫﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﺳﯿﺐ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﺭﺧﺖ ﺳﯿﺐ ﺑﮕﯿﺮ. 🌿ﺣﮑﺎﯾﺖ ﺍمام ﻭ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﺍﺳﺖ.ﺧﺪﺍ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ ﻣﻦ ﻧﻮﺭ ﻫﺴﺘﻢ.ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ "ﺍﻟﻠَّـﻪُ ﻧُﻮﺭُ‌" (ﻧﻮﺭ/ 35) ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ: "ﺍَﻧَﺎ ﺍﻟﺸَّﺠَﺮَﺓ"ﻣﻦ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺴﺘﻢ.ﯾﻌﻨﯽ ﻫﺮ ﻣﯿﻮﻩ‌ﺍﯼ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺑﮕﯿﺮﯼ. ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﮔﺮﻓﺖ. 🌿ﺧﺪﺍ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ ﻫﺮ ﺛﻤﺮﯼ ﮐﻪ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺑﺒﺮﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺍمامت ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮕﯿﺮﯼ. ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍو ﻣﯽ‌ﺩﻫﻢ، ﺗﻮ ﺍﺯ ﺍیشان ﺑﮕﯿﺮ... 🦋🌹💖🦋🌹💖🦋🌹💖 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
107571_760_۲۰۲۱_۰۹_۲۶_۲۰_۲۵_۲۹_۱۳۲.mp3
3.67M
. ♥السلام علیک یا ابا صالح المهدے♥ ❣❣ ✨بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم✨ 🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛ يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِّ مُحَمَّدوَآلِهِ الطّاهِرين🕊 شبتون بخیر التماس دعای فرج 🦋🌹💖
﷽❣ ❣﷽ به دنبال تو میگردم نمی یابم نشانت را بگو باید کجـــا جویم مدار کهکشانت را تمام‌جاده را رفتم،غباری‌از‌سواری‌‌نیست بیـابان تا بیـابان جستـه‌ام ردّ نشانت را @shohada_vamahdawiat
💌 💗 چند روز پام رو از خونه بیرون نگذاشتم ... غرورم به شدت خدشه دار شده بود ... تا اینکه اون روز مندلی زنگ زد و گفت که به اون پیشنهاد ازدواج داده و در کمال ادب پیشنهادش رد شده ... و بهم گفت یه احمقم که چنین پسر با شخصیت و مودبی رو رد کردم و ... . دیگه خون جلوی چشمم رو گرفته بود ... می خواستم به بدترین شکل ممکن حالش رو بگیرم ... . پس به خاطر لباس پوشیدن و رفتارم من رو انتخاب کردی ... من اینطوری لباس می پوشیدم چون در شان یک دختر ثروتمند اصیل نیست که مثل بقیه دخترها لباس بپوشه و رفتار کنه ... . همون طور که توی آینه نگاه می کردم، پوزخندی زدم و رفتم توی اتاق لباس هام ... گرون ترین، شیک ترین و زیباترین تاپ و شلوارک مارکدارم رو پوشیدم ... موهام رو مرتب کردم ... یکم آرایش کردم ... و رفتم دانشگاه ... . از ماشین که پیاده شدم واکنش پسرها دیدنی بود ... به خودم می گفتم اونم یه مرده و ته دلم به نقشه ای که براش کشیده بودم می خندیدم ... بالاخره توی کتابخونه پیداش کردم ... رفتم سمتش و گفتم: آقای صادقی، می تونم چند لحظه باهاتون خصوصی صحبت کنم ... . سرش رو آورد بالا، تا چشمش بهم افتاد ... چهره اش رفت توی هم ... سرش رو پایین انداخت ... اصلا انتظار چنین واکنشی رو نداشتم ... . دوباره جمله ام رو تکرار کردم ... همون طور که سرش پایین بود گفت: لطفا هر حرفی دارید همین جا بگید ... رنگ صورتش عوض شده بود ... حس می کردم داره دندون هاش رو محکم روی هم فشار میده ... به خودم گفتم: آفرین داری موفق میشی ... مارش پیروزی رو توی گوش هام می شنیدم ... . با عشوه رفتم طرفش، صدام رو نازک کردم و گفتم: اما اینجا کتابخونه است ... . حالتش بدجور جدی شد ... الانم وقت نمازه ... اینو گفت و سریع از جاش بلند شد ... تند تند وسایلش رو جمع می کرد و می گذاشت توی کیفش ... . مغزم هنگ کرده بود ... از کار افتاده بود ... قبلا نماز خوندنش رو دیده بودم و می دونستم نماز چیه ... . دویدم دنبالش و دستش رو گرفتم ... با عصبانیت دستش رو از توی دستم کشید ... . با تعجب گفتم: داری میری نماز بخونی؟ یعنی، من از خدا جذاب تر نیستم؟ ... . سرش رو آورد بالا ... با ناراحتی و عصبانیت، برای اولین بار توی چشم هام زل زد و خیلی محکم گفت: نه ... . 🎁 🎁🎁 🎁🎁🎁 @shohada_vamahdawiat                  🏴🏴🏴🏴
دلتنگِ توأم چلّه نشینِ غمت هستم... آواره ی یلدا شده ام یار کجایی...؟ یامهدی @shohada_vamahdawiat                  🏴🏴🏴🏴
☘🌸☘ 🍂بعضی ها 🍃از آبِ گل‌آلود ، 🍁ماهی ... نه ! ☘راه معراج می گیرند ... @shohada_vamahdawiat                  🏴🏴🏴🏴
26 ـ حركت خليفه به سوى مسجد و بيعت با اجبار: اوّل ربيع الاول، چهارشنبه اهل سقيفه همه با ابوبكر بيعت كرده اند، و موقع آن فرا رسيده است كه خليفه را به مركز شهر ببرند. خليفه همراه با كسانى كه در سقيفه هستند به مسجد شهر مى رود. در مسير به هر كس برخورد مى كنند او را مجبور مى كنند تا با ابوبكر بيعت كند. آرى، مسلمانان بر خلافت ابوبكر، متّحد شده اند و هر كس كه با اين اتّحاد و يگانگى، مخالف باشد كشته خواهد شد. 27 ـ تطميع بنى اميّه: اوّل ربيع الاول، چهارشنبه عُمَر همراه با خليفه در مسجد هستند، عُمَر نگاهى به مسجد مى كند، مى بيند كه ابوسفيان با عدّه اى از بنى اُميّه در گوشه اى نشسته اند! در ميان آنها عثمان هم به چشم مى خورد. يك نفر پيام مهمّى را براى ابوسفيان مى آورد: "به تو قول مى دهيم كه فرزندت را در حكومت خود شريك كنيم". ابوسفيان لبخندى مى زند و مى گويد: "آرى، ابوبكر چه خوب خليفه اى است كه صله رحم نمود و حقّ ما را ادا كرد". اكنون ابوسفيان و بنى اُميّه براى بيعت با خليفه مى آيند. عثمان از جا بلند مى شود و نزد ابوبكر مى رود و با او بيعت مى كند، با بيعت عثمان همه بنى اميّه با ابوبكر بيعت مى كنند. ●●●☆☆☆☆☆●●● eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59 🌷🖤🌷 👇           @hedye110