AUD-20210214-WA0002.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : 👤فرهمند
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
التماس دعای فرج
#سلامبرحسین
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======🏴🌻🏴======>
#رمـاݧ♥⃟🥀
🧡⃟⚡️ڍامشـ🔥ـیـطـاݧـے🧡⃟⚡️
#قسمت_سوم 🎬
سمیرا هرچه پرسید چی شده؟ اصلاً قدرت تکلّم نداشتم ...
فوری رفتم تو خونه و به مادرم گفتم سردرد دارم، می خوام استراحت کنم ...
اما در حقیقت می خواستم کمی فکر کنم...
مبهوت بودم....گیج بودم.....
کلاس گیتار روزهای زوج بود اما اینقد حالم بد بود که فرداش نتونستم برم کلاسهای دانشگاه.
روز دوشنبه رسید.
قبل از ساعت کلاس گیتار زنگ زدم به سمیرا و گفتم:
سمیرا جان من حالم خوش نیست امروز کلاس گیتار نمیام. شاید دیگه اصلا نیام...
هرچه سمیرا اصرار کرد چته؟ بهانهی سردرد آوردم.
نزدیکای ساعت کلاس گیتار بود یک دلشوره ی عجیب افتاد به جونم.
یک نیرویی بهم میگفت اگر توخونه بمونی یه طوریت میشه.
مامانم یک ماهی میشد آرایشگاه زنانه زده بود، رفته بود سرکارش.
دیدم حالم اینجوریه، گفتم میزنم ازخونه بیرون، یه گشت میزنم و یک سرهم به مامان میزنم، حالم که بهتر شد برمیگردم خونه.
رفتم سمت کمد لباسام، یه مانتو آبی نفتی داشتم دست جلو بردم برش دارم بپوشمش.
یهو دیدم مانتو قرمزم که مال چند سال پیش بود تنمه!
از ترس یه جیغ کشیدم، آخه من مانتو نپوشیده بودم، خواستم دکمه هاشو بازکنم، انگاری قفل شده بود، از ترسم گریه میکردم یک هو صدا در حیاط بلند شد که با شدت بسته شد، داشت روح از بدنم بیرون میشد از عمق وجودم جیغ کشیدم.
یکدفعه صدای بابا را شنیدم که گفت چیه دخترم ؟چرا گریه میکنی ؟؟
خودم را انداختم بغلش،گفتم بابا منو ببر بیرون، اینجا میترسم.
بابا گفت: من یه جایی کار دارم، الانم اومدم یک سری مدارک ببرم بیا با هم بریم من به کارام میرسم تو هم یک گشتی بزن.
چادرم را پوشیدم یه گردنبند عقیق که روش (وان یکاد..) نوشته بود داشتم که کنار در هال اویزون بود، برش داشتم انداختمش گردنم و سوار ماشین شدم و منتظر بابا موندم.
بابا سوار شد و حرکت کردیم انقد تو فکر بودم که نپرسیدم کجا میریم فقط میخواستم خونه نباشم.
بابا ماشین را پارک کرد و گفت:
عزیزم تا من این مدارک را میدم تو هم یه گشت بزن وبیا.
پیاده شدم تا اطرافم را نگاه کردم دیدم خدای من جلوی ساختمانی هستم که کلاس گیتارم اونجا بود!
پنجره ی کلاس را نگاه کردم استادسلمانی با همون خنده ی کریهاش بهم اشاره کرد برم داخل...
انگار اختیاری در کار نبود بدون اینکه خودم بخواهم پا گذاشتم داخل کلاس....
#ادامه_دارد ...
🌻
🌻🌻
🌻🌻🌻
#سلامبرحسین
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======🏴🌻🏴======>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
25 محرم شهادت امام زین العابدین علیه السلام (به روایتی ) تسليت باد
ناله هاي آتشين دارد مدينه
داغ زين العابدين دارد مدينه
مانده بر لب نغمه هاي دلنشينش
پاره پاره گشته قلب نازنينش
شهادت امام سجاد (ع)
#سیدالساجدین
#محرم
#امام_حسین
#اللهمارزقنازیارةاباعبداللهالحسینع🕊
#اللهم_رزقنا_کربلا💔
#اللهم_ارزقنا_زیارة-اربعین💔
#سلامبرحسین
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======🏴🌻🏴======>
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#هفتشهرعشق
#نهمینمسابقه
#صفحهبیستدوم
مردم مكّه همه در تعجّب اند كه چرا امام با اين عجله، مكّه را ترك مى كند؟ چرا او در اين شهر نمى ماند؟
در اين جا كه هيچ خطرى او را تهديد نمى كند. اين جا حرم امن الهى است. اگر امام تصميم به رفتن دارد چرا صبر نمى كند تا اعمال حج تمام شود. در آن صورت گروه زيادى از حاجيان همراه او خواهند رفت.
در حال حاضر، براى مردم بسيار سخت است كه اعمال حج را رها كنند و همراه امام حسين(ع) بروند. هر مسلمانى در هر جاى دنيا، آرزو دارد روز عرفه در صحراى عرفات باشد.
اين سؤال ها ذهن مردم را به خود مشغول كرده است. هيچ كس خبر ندارد كه يزيد چه نقشه شومى كشيده است. او مى خواهد امام حسين(ع) را در حال احرام و كنار خانه خدا به قتل برساند.
هيچ كس باور نمى كند كه جان امام در اين سرزمين در خطر باشد. آخر تا به حال سابقه نداشته است كه حرمت خانه خدا شكسته شود.
از زمان هاى قديم تاكنون، مردم به خانه خدا احترام گذاشته اند و حتّى در زمان جاهليّت نيز، هيچ كس جرأت نداشته است كسى را كنار خانه خدا به قتل برساند، امّا يزيد كه پايه هاى حكومت خود را متزلزل مى بيند تصميم گرفته است تا حرمت خانه خدا را بشكند و امام حسين(ع) را در اين حرم امن به قتل برساند.
امام حسين(ع) طواف وداع انجام مى دهد. مستحب است هر كس كه از مكّه خارج مى شود، طواف وداع انجام دهد. آيا موافقى ما هم همراه آن حضرت طواف وداع انجام دهيم؟
اشك در چشمان ياران امام حسين(ع) حلقه زده است. آيا قسمت خواهد شد بار ديگر خانه خدا را ببينند؟ آيا بار ديگر، دور اين خانه طواف خواهند كرد؟
يك نفر رو به امام مى كند و مى گويد: "اى حسين! كبوترى از كبوتران حرم باش".
همه خيال مى كنند كه اگر امام در مكّه بماند در امن و امان خواهد بود. همان طور كه كبوتران حرم در امن و امان هستند، ولى امام مى فرمايد: "دوست ندارم به خاطر من حرمت اين خانه شكسته شود".
آرى، اين جا شهر خدا و حرم خداست و امام نمى خواهد حرمت خانه خدا شكسته شود.
يزيد مى خواهد بعد از كشتن امام حسين(ع)، با تبليغات زياد در ذهن مردم جا بيندازد كه اين حسين بود كه حريم خانه خدا را براى اوّلين بار شكست. كافى است كه ابتدا درگيرى ساختگى بين مأموران حكومتى و ياران امام ايجاد كنند. به گونه اى كه تعدادى از مأموران كشته شوند و بعد از آن، امام به وسيله مأموران به قتل برسد و در ذهن مردم اين گونه جا بيفتد كه ابتدا ياران امام با هواداران يزيد درگير شده و در اين درگيرى آنها از خود دفاع كرده اند و در اين كشمكش امام حسين(ع) نيز، كشته شده است.
اكنون يزيد مى خواهد كه هم حسين(ع) را به قتل برساند و هم او را به عنوان اوّلين كسى كه در مكّه خون كسى را ريخته است، معرّفى كند.
<=====●○●○●○=====>
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#محرم
#امامحسینعلیهالسلام
#نهمینمسابقه
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
✍ استاد انصاریان
☘ در کلام زینالعابدین(علیه السلام) آمده است که همهٔ مردم را از خودت بهتر بدان!
👌 چون اگر از نظر سن ، بزرگتر از تو هستند ، این احتمال را بده که یک کار خیر بیشتر از تو انجام داده و اگر کوچکتر است ، این احتمال را بده یک گناه از تو کمتر کرده است.
#سلامبرحسین
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======🏴🌻🏴======>
21_۲۰۲۱_۰۹_۰۳_۱۳_۴۴_۴۵_۶۱۲.mp3
9.24M
°•🌱
#شور_ویژه_اربعین
یه ماهه سینه میزنم به عشق اربعین آقا
کربلایی سید رضا نریمانی 🎙
😭😭😭😭
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
#عشاق_الحسین_محب_الحسین_ع
#سلامبرحسین
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======🏴🌻🏴======>
🌹💖🦋
حرفای یه دل تنگ
گل نرجس سلام
با اینکه ۱۱۴۲ سال از آن روزهای شیرین بودنت گذشته اما باز این فصل نارنجی با آمدنش باری دیگر تداعی کننده یاد توست. خوشا به حال یاران پنهانت و خوشا دیدارهای پنهانی. تو تنها شگفتی عالم هستی ٬ هرگز کسی ندیده که از یاس ٬ نرجس عمل آید و تو آمدی. آقا جان نمی پرسی با نبودنت چه می کنیم ؟
با تو هستیم اما افسوس که بی توایم...
با تو هستیم اما افسوس که غافل از توایم...
عزیز دل در نبودت ...
طاووس اهل جنت ٬شاید فردا در جهانی متولد شوم که تو نه غریب باشی و نه غایب. نه من کوفی باشم و نه کافر٬ شانه به شانه ات ٬ شاید هم نمازی به امامتت٬ کاش همسایه ات شوم٬ کاش به جای بیابان نشینی شبی را در منزل ما سحر کنی نه در دل ما(شاید). کاش این جمعه بیایی...
کاش عطر بودنت فضای شهر را پرکند و آرام ٬ همه حضورت را جشن بگیریم٬ تولد بودنت را ٬ چه شنبه زیباییست اولین روز ظهورت٬ چه پرانرژی آمدی تا همه چیز را درست کنی٬ چقدر شهر زیبا شده٬ مهدی جان خوش آمدی!
#سلامبرحسین
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======🏴🌻🏴======>
#رمـاݧ♥⃟🥀
🧡⃟⚡️ڍامشـ🔥ـیـطـاݧـے🧡⃟⚡️
#قسمت_چهارم 🎬
داخل کلاس شدم.
سمیرا از دیدنم تعجب کرد. رفتم کنارش نشستم.
سمیرا گفت: تو که نمیخواستی بیای، همراه من رسیدی که!....
اومدم بهش بگم که اصلاً دست خودم نبود، یه نگاه به سلمانی کردم، دیدم دستش را آورده جلوی بینیش و سرش رابه حالت نه تکون میده .... هیسسس
به سمیراگفتم: بعداً بهت میگم.
اما من هیچ وسیله و حتی دفتری و...همرام نیاورده بودم.
کلاس تموم شد.
من اصلاً یادم رفته بود، شاید بابا منتظرم باشه. اینقدر با ترس اومدم بیرون که گوشیم هم نیاورده بودم.
پا شدم که برم بیرون، سلمانی صدام زد:
خانوم سعادت شما بمونید کارتون دارم نگران نباشید باباتون رفتن سرکارشون.....😳
دوباره گیج شدم.
یعنی این کیه فرشته است؟ اجنه است؟روانشناسه که ذهن را می خونه؟ این چیه و کیه؟؟؟
سمیرا گفت: توسالن منتظرت میمونم و رفت بیرون.
استاد یک صندلی نزدیک خودش گذاشت و خودشم نشست رو صندلی کناری و گفت: بیا بشین. راحت باش. ازمن نترس، من آسیبی بهت نمیزنم.
با ترس نشستم و منتظر شدم که صحبت کند
سلمانی: وقتی باهات حرف میزنم به من نگاه کن! سرم را گرفتم بالا و نگاهش کردم.
دوباره آتیش تو چشماش بود اما اینبار نترسیدم.
سلمانی گفت: یه چیزی داره منو اذیت میکنه باید اون از طرف تو باشه ازخودت دورش کن تا حرف بزنیم.
گفتم: چی؟؟
_ یه گردنبد عقیق که حکاکی شده ...
وااای این را از کجا میدید؟ آخه زیر مقنعه و چادرم بود!. 😳
درش آوردم و گفتم فقط و ان یکاده...
بردم طرفش، یه جوری خودش را کشید کنار که ترسیدم...
گفت سریع بیاندازش بیرون...
گفتم آیهی قرآنه ...
گفت: تو هنوز درک حقیقی از قرآن نداری پس نمیتونی ازش استفاده کنی.
داد زد زود بیاندازش....
به سرعت رفتم تو سالن گردنبند را دادم به سمیرا و بیاختیار برگشتم.
سلمانی: حالا خوب شد. بیا جلو نگاهم کن...
رفتم نشستم
سلمانی: هیچ میدونی چهرهی تو خیلی عرفانی هست؟ اینجا باشی از بین میره این چهره باید تو یک گروه عرفانی به کمال برسه...
سلمانی حرف میزد و حرف میزد و من به شدت احساس خوابآلودگی میکردم.
بعدها فهمیدم اون جلسه سلمانی من را یه جورایی هیپنوتیزم کرده،
دیگه از ترس ساعت قبل خبری نبود برعکس فکر میکردم یه جورایی بهش وابسته شدم.
همینجور که حرف میزد دستش را گذاشت روی دستم!
من دختر معتقدی بودم و تا به حال دست هیچ نامحرمی به من نخورده بود.
اما تو اون حالت نه تنها دستم را عقب نکشیدم بلکه گرمای عجیبی از دستش وارد بدنم میشد که برام خوشآیند بود!!!
وقتی دید مخالفتی با کارش نکردم دوتا دستم را گرفت تو مشتش و گفت: اگر ما باهم اینجوری گره بخوریم تمام دنیا مال ماست.
#ادامه_دارد ...
🌻
🌻🌻
🌻🌻🌻
#سلامبرحسین
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======🏴🌻🏴======>
امام_زمانی_ها_ان_شاءالله_فرج_امضا_میشه 2.mp3
5.62M
•°🌱
#پیشنهاد_دانلود
ان شاءالله فرج امضا ميشه
اين آقا منجي دنيا ميشه
شبتون حسینی
🖤🌟✨🌙🖤
AUD-20210214-WA0002.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : 👤فرهمند
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
التماس دعای فرج
#سلامبرحسین
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======🏴🌻🏴======>
#رمـاݧ♥⃟🥀
🧡⃟⚡️ڍامشـ🔥ـیـطـاݧـے🧡⃟⚡️
#قسمت_پنجم 🎬
از جهان ماورای ماده سخن میگفت، من با اینکه هیچی از حرفاش نمیفهمیدم اما همهی گفته هاش را تأیید میکردم.
بعد از ساعتی با صدای در که سمیرا بود حرفاش را تموم کرد و اجازه داد راهی خانه شوم.
واین اول ماجرا بود....
سمیرا سوال پیچم کرد استاد چکارت داشت؟ چرا اینقد طول کشید؟
چرا گردنبندت را دادی به من؟ و....
هر چی سمیرا پرسید جوابی نشنید چون من مثل آدمهای مسخ شده به دقایقی قبل فکر میکردم. به اون گرمای لذت بخش احساس میکردم هنوز نرفته دلم برای سلمانی تنگ شده، دوست داشتم به یک بهانه ای دوباره برگردم و ببینمش!
رسیدیم خانه.
سمیرا با عصبانیت گفت: بفرمایید خانوووم! انگار شانس من لالمونی گرفتی والااا
پیاده شدم بدون هیچ حرفی.
صدا زد، همااااا
بیا بگیر گردنبندت ...
برگشتم گردنبند را گرفتم و راهی خانه شدم
مامان برگشته بود خانه.
گفت: کجا بودی مادر؟
بابات صد بار بیشتر به گوشی من زنگ زد، مثل اینکه تو گوشیت را جواب نمیدادی.
بی حوصله گفتم: کلاس گیتار بودم، گوشیمم یادم رفته بود بابا خودش منو رسوند...
مامان از طرز جواب دادنم متعجب شد آخه من هیچ وقت اینجور با بی احترامی صحبت نمیکردم و بنا را گذاشت برخستگیم
واقعاً چرا من اینجور شده بودم؟؟ یاد حرف سلمانی افتادم که می گفت: قرمز بهت میاد همیشه قرمز بپوش...
لبخندی رو لبام نشست.
تو خونه کلا بی قرار بودم با اینکه یک روز هم از کلاس گیتارم نگذشته بود ولی به شدت دلم برای سلمانی تنگ شده بود. اصلاً سر در نمیآوردم من که به هیچ مردی رو نمیدادم و تمایلی نداشتم این حس عشق شدید از کجا شکل گرفت...
حتی تو دانشگاه هم اصلاً حواسم به درس نبود.
هنوز یک روز دیگه باید سپری میشد تا دوباره ببینمش...
دیگه طاقتم طاق شد شمارهی سلمانی را که در آخرین لحظات بهم داده بودازجیب مانتوم درآوردم و گرفتم.
تا زنگ خورد یکهو به خودم اومدم وگفتم وای خدا مرگم بده الان چه بهانهای بیارم برای این تلفن؟! .....
گوشی رابرداشت، الو بفرمایید.
من: س س س سلام استاد
سلمانی: سلام هما! دیگه به من نگو استاد، راحت باش بگو بیژن....
خوبی؟ چه خبرا؟
من: خوبم فقط فقط...
بیژن: میدونم نمیخواد بگی منم خیلی دلم برات تنگ شده می خوای بیا یه جا ببینمت؟
با این حرفش انگار دنیا را بهم داده بودند.
گفتم: اگه بشه که خوب میشه
بیژن: تانیم ساعت دیگه بیا جلو ساختمان کلاس، باشه؟؟
من: چشم اومدم
مامان و بابا هر دوشون سر کار بودند.
یه زنگ زدم مامان گفتم بیرون کار دارم.
مامان هم کلی سفارش کرد که مراقب خودت باش و....
آژانس گرفتم سمت کلاس گیتار ...
#ادامه_دارد ..
🌻
🌻🌻
🌻🌻🌻
#سلامبرحسین
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======🏴🌻🏴======>
💟با امام زمان حرف بزن
گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن
گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن
گفتم به نام نامیت هر دم بنازم
گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم
گفتم که دیدار تو باشد آرزویم
گفتا که در کوی عمل کن جستجویم
گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن
گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن
گفتم به مهدی بر من دلخسته رو کن
گفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کن
گفتم دلم با نور ایمان منجلی کن
گفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کن
گفتم ز حق دارم تمنای سکینه
گفتا بشوی از دل غبار حقد و کینه
گفتم رخت را از من واله مگردان
گفتا دلی را با ستم از خود مرنجان
گفتم به جان مادرت من را دعا کن
گفتا که جانت پاک از بهر خدا کن
گفتم ز هجران تو قلبی تنگ دارم
گفتا ز قول بی عمل من ننگ دارم
گفتم دمی با من ز رافت گفتگو کن
گفتا به آب دیده دل را شستشو کن
گفتم دلم از بند غم آزاد گردان
گفتا که دل با یاد حق آباد گردان
گفتم که شام تا دلها را سحر کن
گفتا دعا همواره با اشک بصر کن
گفتم که از هجران رویت بی قرارم
گفتا که روز وصل را در انتظارم
🦋💖🌹
#سلامبرحسین
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======🏴🌻🏴======>
225.2K
عاشقشوید !
زندگیبهعشقاست :)
-شھیدبهشتی🌱
#سلامبرحسین
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======🏴🌻🏴======>
اگه دلت از دنیا گرفت غمت نباشه من هستم:)
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌱
#سلامبرحسین
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======🏴🌻🏴======>
🌷مهدی شناسی ۲۲۳🌷
🌹...و منتهی الحلم...🌹
🔹زیارت جامعه کبیره🔹
⚫️کفه های ترازو ﻃﻮﺭﯼ ﺍﺳﺖ که ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻣﯿﺰﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻻ ﺭﻭﺩ،ﺁﻥ ﯾﮑﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﯿﺰﺍﻥ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯽﺁﯾﺪ.
⚫️ﻗﺪﺭﺕ ﻭ ﺑﺮﺩﺑﺎﺭﯼ ﺩﺭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﺜﻞ ﮐﻔﻪﻫﺎﯼ ﺗﺮﺍﺯﻭ ﺍﺳﺖ. ﯾﻌﻨﯽ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻗﺪرتش ﺑﺎﻻ ﻣﯽﺭﻭﺩ ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺁﺳﺘﺎﻧﻪﯼ ﺗﺤﻤﻠﺶ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯽﺁﯾﺪ.
⚫️ﺷﻤﺎ ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﺪ ﺍﯾﻦﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺭﺋﯿسند ﻭ ﻣﺪﯾﺮند و ﺳﻤﺘﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ،ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻃﻮﺭیند. ﺍﺻﻼ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ﺑﺎ ﺁﻥﻫﺎ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﯿﺪ! ﭼﺮﺍ؟ ﭼﻮﻥ ﻗﺪﺭﺕ ﺑﺎﻻﺳﺖ.ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﯿﺰﺍﻥ ﺁﺳﺘﺎﻧﻪﯼ ﺗﺤﻤﻠﺶ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺍﺳﺖ.ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﯾﮏ ﻧﻘﺪﯼ ﺑﺸﻨﻮﺩ.ﺯﻭﺩﯼ ﮔﺮ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ!
⚫️ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻮﺳﯽ ﻭ ﻫﺎﺭﻭﻥ ﻣﯽفرماﯾﺪ:"ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﻣﯽ روید ﭘﯿﺶ ﻓﺮﻋﻮﻥ «ﻓَﻘُﻮﻟَﺎ ﻟَﻪُ ﻗَﻮْﻟًﺎ ﻟَّﻴِّﻨًﺎ» (ﻃﻪ/44) ﺩﺭﺷﺖ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯿﺪ ﭼﻮﻥ ﻗﺪﺭﺕ ﺩﺍﺭﺩ.
⚫️ﻗﺪﺭﺕ ﯾﮏ ﺧﺎﺻﯿﺖ ﺑﺎﺭﻭﺗﯽ ﺩﺍﺭﺩ.ﻫﺮ ﭼﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﺧﻄﺮﻧﺎﮎ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ.ﺑﺎﺭﻭﺕ ﻭﻗﺘﯽ ﺯﯾﺎﺩ ﺷﺪ،ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﺟﺮﻗﻪ ﻫﻢ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﯾﮏ ﺍﻧﻔﺠﺎﺭ ﻣﻬﯿﺒﯽ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺑﮑﻨﺪ.
⚫️ﻫﻨﺮ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩﺍﯼ ﮐﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﻗﺪرتند،ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻫﻢ ﺑﺮﺩﺑﺎﺭند.
⚫️ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﻣﻬﻢ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﻓﺮﺍﺯ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷتند:و ﺧُﺰّﺍﻥَ ﺍﻟْﻌِﻠم و منتهی الحلم...
🍃ِﻋﻠﻢ ﻣﻌﺎﻧﯽ مختلفی ﺩﺍﺭﺩ. ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻣﻌﻨﺎﯾﺶ ﻋﻠﻢ ﺍﻟﮑﺘﺎﺏ ﺍﺳﺖ .ﮔﻔﺘﯿﻢ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺍﻧﺪﮐﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻋﻠﻢ ﺍﻟﮑﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻗﺪﺭﺕ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩﺍﯼ ﺩﺍﺭﺩ.
🍃 ﻣﺜﻞ ﺁﻥ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺗﺨﺖ ﻣﻠﮑﻪﯼ ﺳﺒﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﯾﮏ ﭘﻠﮏ ﺯﺩﻥ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﻭ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﻫﻢ ﮐﺮﺩ. ﯾﮑﯽ ﭼﻨﯿﻦ ﻗﺪﺭﺗﯽ.
🍃ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﻫﻤﻪﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭﺕ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﮐُﻠُّﻪُ ﻋِﻨْﺪَﻧَﺎ ﻋِﻠْﻢُ ﺍﻟْﮑِﺘَﺎﺏِ ﻭَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﮐُﻠُّﻪُ ﻋِﻨْﺪَﻧَﺎ
ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﻋﯿﻦ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﭼﻨﯿﻦ ﻗﺪﺭﺗﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﺩﺍﺭﻧﺪ.ﻣﻨﺘﻬﯽ ﺍﻟﺤﻠﻢ ﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺑﺮﺩﺑﺎﺭﯼ ﺍﻧﺪ.
🍃ﮔﺎﻫﯽ ﻣﯽﮔﻮﯾﯿﻢ ﭼﺮﺍ ﺣﺮﻡ ﺍﯾشان ﺭﺍ ﺧﺮﺍﺏ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ؟ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﻣﻌﺠﺰﻩﺍﯼ ﻧﻤﯽﮐﻨﻨﺪ؟ ﻣﮕﺮ ﺧﺰﺍﻥ ﺍﻟﻌﻠﻢ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ؟ ﻣﮕﺮ ﺍیشان ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﻗﺪﺭﺕ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ؟
🍃چون ﻣﻨﺘﻬﯽ ﺍﻟﺤﻠﻢ ﻫﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ.ﺣﺎﻻ ﺍﯾﻦ ﺟﺎ ﭘﺎﯼ ﭘﺮﺳﺶﻫﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﯽﺁﯾﺪ. ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺍﯾشان ﻋﻠﻢ ﺍﻟﮑﺘﺎﺏ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻋﻠﻢ ﺍﻟﮑﺘﺎﺏ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻋﺎﻟﻢ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ بکند؟
☘اگر اهل بیت علم الکتاب دارند،ﭼﺮﺍ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﺭﻭﺯ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﯾﮏ ﺟﺮﻋﻪ ﺁﺏ ﺑﺮﺍﯼ ﻃﻔﻠﺶ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ.ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺭﻭ ﻣﯽﺯﻧﺪ ﺑﻪ ﺳﭙﺎﻩ ﺩﺷﻤﻦ ﺁﻥ ﻫﻢ ﭼﻪ ﺳﭙﺎﻫﯽ؟!
☘ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻣﺎﻣﻮﺭ ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ﺗﺨﺖ ﻣﻠﮑﻪﯼ ﺳﺒﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ 1500 ﻓﺮﺳﺦ ﺁﻭﺭﺩ ﯾﮏ ﭼﺸﻢ ﺑﺮ ﻫﻢ ﺯﺩﻧﯽ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﮐﺮﺩ،ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﻫﻢ ﭼﺎﻩ ﺯﻣﺰﻡ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯽﮐﺮﺩ،ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ، ﻣﯽﮔﺬﺍﺷﺖ ﺩﺭ ﺻﺤﺮﺍﯼ ﮐﺮﺑﻼ.
☘ﺍﺻﻼ ﺁﺏ ﺯﻣﺰﻡ ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ!ﻫﻤﯿﻦ ﺁﺏ ﻓﺮﺍﺕ ﺭﺍ ﭼﻨﺪ ﻣﺘﺮ ﺑﺎ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ ﺍﺻﻼ ﺭﻭﺩ ﻫﻢ ﻧمی آورد، ﯾﮏ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ، ﻣﯽﺩﺍﺩ ﺑﻪ ﻃﻔلش.
☘ﭘﺎﺳﺦ ﺍﯾﻦ ﺷﺒﻬﻪ ﺭﺍ ﺩﻭ ﻧﻮﻉ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺩﺍﺩ. ﯾﮑﯽ ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ ﯾﮑﯽ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ. ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ ﺍﺵ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﺍﻟﮕﻮ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﻟﮕﻮﯼ ﺑﺸﺮﯼ ﺑﺎﺷﺪ. ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺍﻟﮕﻮﯼ ﺑﺸﺮﯼ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺎﻣﻼ ﺑﺸﺮﯼ ﻭ ﻃﺒﯿﻌﯽ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺑﮑﻨﺪ ﻭ ﺫﺭﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﻋﻠﻢ ﻭ ﻗﺪﺭﺕ ﺍﻟﻬﯽ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﮑﻨﺪ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺍﻟﮕﻮ ﺑﺎﺷﺪ.
☘ﺷﺐ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﮐﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﻫﺰﺍﺭ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﺋﻠﻪ ﺭﺍ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻣﯽﺩﻫﯿﻢ؛ﺷﻤﺎ ﻓﻘﻂ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﮐﻦ.ﭼﻬﺎﺭ ﻫﺰﺍﺭ ﮐﻪ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﻪ ﮐﺎﻓﯽ ﺑﻮﺩ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﺪﺍﺩ ﮔﻔﺖ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﻃﺒﯿﻌﯽ ﺑﺎﺷﺪ. ﭼﺮﺍ؟ ﭼﻮﻥ ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻗﺪﺭﺕ ﺷﻤﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺑﮑﻨﻢ ﻓﺮﺩﺍ ﮐﺴﯽ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺳﺘﻢ ﻧﻤﯽﺍﯾﺴﺘﺪ. ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ ﭼﻬﺎﺭ ﻫﺰﺍﺭ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﺑﻮﺩ. ﻣﺎ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﭼﻬﺎﺭ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻣﺎﻥ ﺁﻣﺪ، ﻣﺎ ﻫﻢ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ.
☘ﺍﻣﺎﻡ خمینی رحمة الله عليه، ﺍﻟﮕﻮ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ ﻣﺎ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺍﺯ ﻣﺤﺮﻡ ﻭ ﺻﻔﺮ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻗﯿﺎﻡ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﺍﻟﮕﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ.
☘ ﯾﮏ ﺟﻮﺍﺏ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﻧﺸﺴﺖ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻗﺪﺭﺕ ﺍﻟﻬﯽ ﺍﻡ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﻫﻢ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻣﯽﺩﻫﻢ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﭼﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ؟ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﺵ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻨﺪﻩ ﻭﺍﺭﺩ ﮐﻮﻓﻪ ﻣﯽﺷﻮﻡ ﻓﺎﺗﺤﺎ ﻏﺎﻟﺒﺎ ﻫﻤﻪ ﮐﻒ ﻣﯽﺯﻧﻨﺪ ﺩﻑ ﻣﯽﺯﻧﻨﺪ ﻫﻠﻬﻠﻪ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﭼﻪ؟ ﺣﺴﯿﻦ ﺑﻦ ﻋﻠﯽ ﻓﺎﺗﺢ ﺷﺪ ﺑﺮﺩ؟ ﺑﺮ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ؟ ﺑﺮ ﯾﺰﯾﺪ؟ ﭼﻬﺎﺭ ﺻﺒﺎﺣﯽ ﻫﻢ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﻣﺜﻞ ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﺑﯿﺖ ﺣﻤﺎﺳﯽ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﺭﺳﺘﻢ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩﯼ ﻣﺎ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﺍﯾﻦ ﭘﺎﯾﺎﻧﺶ ﺍﺳﺖ. ﻧﺎﻡ ﻣﻦ ﺳﺮ ﺯﺑﺎﻥﻫﺎ ﻣﯽﺍﻓﺘﺪ.ﻭﻟﯽ ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺑﯿﺎﯾﻢ ﯾﮏ ﮐﺎﺭ ﺑﮑﻨﻢ، ﺯﯾﺮ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﺑﯿﻔﺘﻢ، ﺯﯾﺮ ﺳﻢ ﺍﺳﺐﻫﺎ ﺑﯿﻔﺘﻢ،ﻓﺮﺩﺍ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﭼﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮔﻔﺖ؟ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﺍﯾﻦ ﺧﺪﺍ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﯾﮏ ﮐﺴﯽ ﻣﺜﻞ ﺣﺴﯿﻦ ﺑﻦ ﻋﻠﯽ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﺳﻢ ﺍﺳﺐﻫﺎ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺧﺪﺍ.
☘ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻡ ﯾﮏ ﻟﻮﻃﯽ ﮔﺮﯼ ﮐﺮﺩﻡ،ﯾﮏ ﺟﻮﺍﻥ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﺮﺩﻡ تا ﻧﺎﻡ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻥﻫﺎ بيندازم ﻧﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ...
💐🌹💖💐🌹💖💐🌹💖
#مهدی_شناسی
#قسمت_223
#شهداء_ومهدویت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🍃🌸
✅زنان مهدوی را دست کم نگیرید؛
🔷 #زنان_مهدوی، اگر نتوانند مانند حضرت زهرا (سلام الله علیها)، سرباز امام زمانشان باشند؛
🔶مانند حضرت ام البنین(سلام الله علیها)، مربی سربازان امام زمان میشوند.
💢راهت را برای عاقبت بخیری انتخاب کن: برای امام زمانت...
فاطمه ای یا ام البنین؟
#سلامبرحسین
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======🏴🌻🏴======>
هدایت شده از 🌷دلنوشته و حدیث🌷
#هفتشهرعشق
#نهمینمسابقه
#صفحهبیستسوم
او كيست كه چنين سراسيمه به سوى امام مى آيد؟ به گمانم يكى از پسر عموى هاى امام حسين(ع) است كه خبردار شده امام مى خواهد به سوى كوفه برود.
او خدمت امام مى رسد و سلام كرده و مى گويد: "اى حسين! به من خبر رسيده كه تصميم دارى به سوى كوفه بروى، امّا من خيلى نگرانم. زيرا هنوز نماينده يزيد در آن شهر حكومت مى كند و يزيد پول هاى بيت المال را در اختيار دارد و مردم هم كه بنده پول هستند. من مى ترسم آنها مردم را با پول فريب بدهند و همان هايى كه به تو وعده يارى داده اند، به خاطر پول به جنگ با تو بيايند".
وقتى سخن او تمام مى شود امام مى گويد: "خدا به تو جزاى خير دهد. مى دانم كه تو از روى دلسوزى سخن مى گويى، امّا من بايد به اين سفر بروم".
هيچ كس خبر ندارد كه يزيد چه نقشه اى براى كشتن امام حسين(ع) كشيده است. براى همين، همه دلسوزان، امام را از ترك مكّه نهى مى كنند. ولى امام مى داند كه در مكّه هم در امان نيست. پس صلاح در اين است كه به سوى كوفه حركت كند.
<=====●○●○●○=====>
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#محرم
#امامحسینعلیهالسلام
#نهمینمسابقه
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤برای امام زمانم چه کنم؟🖤
انتظارفرج بافضیلت ترین عبادت هاست، داری⁉️
#کلیپ_مهدوی
#امام_حسین
#سلامبرحسین
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======🏴🌻🏴======>
#رمـاݧ♥⃟🥀
🧡⃟⚡️ڍامشـ🔥ـیـطـاݧـے🧡⃟⚡️
#قسمت_ششم 🎬
رسیدم جلوی ساختمان
سلمانی منتظرم بود. آومد جلو دستش را دراز کرد سمتم
من که این کارها را حرام میدونستم، بی اختیار دست دادم ....
سلمانی اشاره کرد به ماشینش و گفت میخوام یک جای جالب ببرمت، حاضری باهام بیای..
تو دلم گفتم: تو بگو جهنم، معلومه میام.
نگاهم کرد و گفت فرض کن جهنم...
وای من که چیزی نگفتم باز ذهنم را خوند!
داشتم متقاعد میشدم، بیژن از عالم دیگه ای هست...
سوار شدم، سلمانی نشست و شروع کرد
به توضیح دادن.
ببین هما جان! اینجایی که میبرمت یه جور کلاسه، یه جور آموزشه، اما مثل این کلاسای مادی و طبیعی نیست. خیلیا برای درمان دردهاشون میان اونجا. انواع دردها با فرادرمانی ،درمان میشه. خیلیا برای کنجکاوی میان و برخی هم برای پیوند خوردن به عرفان و جهان ماورای طبیعی، جهان کیهانی میان.
هرکس که ظرفیت روحی بالایی داشته باشه به مدارج عالی دست پیدا میکنه
به طوری که میتونه بیماریها را شفا بده.
اصلا یه جور خارق العاده میشه...
بیژن هی گفت و گفت...
من تابه حال راجع به اینجور کلاسها چیزی نشنیده بودم. اما برام جالب بود.
بیژن یک جوری حرف میزد که دوست داشتم زودتر برسیم
خیلی دوست داشتم بتونم این مدارج را طی کنم.......
و این اولین برخورد حضوری من با گروه به قول خودشون عرفان حلقه یا بهتره بگم حلقه ی شیطان بود.....
رسیدیم به محل مورد نظر
داخل ساختمان شدیم.
کلاس شروع شده بود.
اوه اوه کلی جمعیت نشسته بود
یه خانم محجبه هم داشت درس میداد.
به استادهاشون می گفتن (مستر)
ما که وارد شدیم خانمه اومد جلو مثل اینکه بیژن درجهاش از این خانمه بالاتر بود.
مستر: سلام مستر سلمانی! خوبی استاد؟ به به میبینم شاگرد جدید آوردین.
بیژن: سلام مستر! ایشون شاگرد نیست. هما جان عزیز منه.
سرش را برد پایین تر و آهسته گفت؛ قبلا هم اسکن شده..
چیزی از حرفهاش دستگیرم نشد
مستر گفت: ان شاالله خوشبخت بشید با اون قبلیه که نشدید ان شاالله با هما جان خوشبختی را بچشی...
این چی میگفت! یعنی بیژن قبلا ازدواج کرده و جدا شده بود؟؟
رفتم نشستم.
جوّ جلسه معنوی بود از کمال روح و رسیدن به خدا صحبت میکردند....
#ادامه_دارد ...
🌻
🌻🌻
🌻🌻🌻
#سلامبرحسین
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======🏴🌻🏴======>
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#هفتشهرعشق
#نهمینمسابقه
#صفحهبیستچهارم
آيا محمّد بن حَنَفيّه را به ياد مى آورى؟ برادر امام حسين(ع) را مى گويم. همان كه به دستور امام ( در موقع حركت از مدينه )، به عنوان نماينده امام در آن شهر ماند.
اكنون او براى انجام مراسم حج و ديدن برادر به سوى مكّه مى آيد.
او شب هشتم ذى الحجّه به مكّه مى رسد، امّا همين كه وارد شهر مى شود به او خبر مى دهند كه اگر مى خواهى برادرت حسين(ع) را ببينى، فرصت زيادى ندارى. زيرا ايشان فردا صبح زود، به سوى كوفه حركت مى كند.
مگر او اعمال حج را انجام نمى دهد؟
محمّد بن حنفيّه با عجله خدمت برادر مى رسد. امام حسين(ع) را در آغوش مى گيرد. اشكش جارى مى شود و مى گويد: "اى برادر! چرا مى خواهى به سوى كوفه بروى؟ مگر فراموش كردى كه آنها با پدرمان چه كردند؟ مگر به ياد ندارى كه با برادرمان، حسن(ع)، چگونه برخورد كردند؟ من مى ترسم كه آنها باز هم بىوفايى كنند. اى برادر، در مكّه بمان كه اين جا حرم امن الهى است".
امام مى فرمايد: "اى برادر! بدان كه يزيد، براى كشتن من در اين شهر، برنامه ريزى كرده است".
محمّد بن حنفيّه، با شنيدن اين سخن به فكر فرو مى رود. آيا امام حسين(ع) كنار خانه خدا هم در امان نيست؟ او به امام مى گويد: "برادر، به سوى كشور يمن برو كه آنجا شيعيان زيادى هستند".
امام نيز مى فرمايد: "من در مورد پيشنهاد تو فكر مى كنم".
محمّد بن حنفيّه اكنون آرام مى گيرد و نزد خواهرش زينب(س) مى رود تا با او ديدارى تازه كند. امشب اوّلين شبى است كه لشكر يزيد در مكّه مستقر شده اند. بايد به هوش بود و بيدار!
آيا موافقى امشب، من و تو كنار خانه امام نگهبانى بدهيم؟
جوانان بنى هاشم جمع شده اند. عبّاس را نگاه كن! او هر رفت و آمدى را با دقّت زير نظر دارد. مگر جان امام در خطر است؟ چرا بايد چنين باشد، مگر اين جا حرم امن خدا نيست؟ به راستى، چه شده كه حقيقت حرم، اين گونه جانش در خطر است؟
سى نفر از هواداران بنى اُميّه كه قرار است نقشه قتل امام را اجرا كنند، اكنون خود را به مكّه رسانيده اند. آنها به جايزه بزرگى كه يزيد به آنها وعده داده است فكر مى كنند، امّا نمى دانند كه نقشه آنها عملى نخواهد شد.
امام حسين(ع) عاشق صحراى عرفات است. او هر سال در آن صحرا، دعاى عرفه مى خواند و با خداى خويش راز و نياز مى كند. هيچ كس باور نمى كند كه امام يك روز قبل از روز عرفه، مكّه را ترك كند؟
امروز امام به فكر صحراى ديگرى است. او مى خواهد حج ديگرى انجام دهد. او مى خواهد با خون وضو بگيرد تا اسلام زنده بماند.
امت اسلامى گرفتار خواب شده است. همه اين مردمى كه در مكّه جمع شده اند بر شيطان سنگ مى زنند، امّا دست در دست شيطان بزرگ، يزيد مى گذارند. آنها نمى دانند كه بيعت با يزيد، يعنى مرگ اسلام! يزيد تصميم گرفته است تا اسلام را از بين ببرد. او كه آشكارا شراب مى خورد و سگ بازى مى كند، خليفه مسلمانان شده و قرآن را به بازى گرفته است.
اكنون امام، مصلحت ديده است كه براى بيدارى بشريّت بايد هجرت كند. هجرت به سوى بيدارى. هجرت به سوى آزادگى.
<=====●○●○●○=====>
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#محرم
#امامحسینعلیهالسلام
#نهمینمسابقه
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef