eitaa logo
شهداءومهدویت
7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀‍امام زمان در رفت و آمد کوچه و بازار ◀️امام علی(علیه السلام) می ‌فرمايد: 🔶در دوره‌ ی غیبت بسياری از مردم گمان خواهند كرد كه حجت الهی از دنیا رفته و امامت پايان پذيرفته است. 🔶ولی سوگند به خدا، در چنين دوره‌ای حجت خدا در بين مردم است و در كوچه و بازار و در ميان آنان رفت و آمد می ‌كند. 🔶در منزل و كاخ‌های مردم آمد و شد دارد. غرب و شرق زمين را در مي‌نوردد. حرف‌ های مردم را می ‌شنود.به مردم سلام می ‌كند.آنان تا زمان معينی كه خداوند مقرر كرده است قادر به دیدن آن حضرت نخواهد بود. 📚بحارالانوار،ج٢٨،ص٧٠ @shohada_vamahdawiat                 
‌💐معرفت مهدوی💐 ❓❓‌جهان باید به دستان چه کسی اداره شود؟ ◀️تاکنون آموختیم که هیچ انسانی ظرفیت، علم و کمال امام معصوم را ندارد. ❓❓ آیا وقت آن نیست که اقرار کنیم هیچ انسانی نیز به اندازه او شایستگی حاکمیت و رهبری بر مردم را ندارد؟ ❓❓ آیا کسی که به تمام جوانب وجودی انسان آگاه بوده و تمام سعادت دنیا و آخرتش را می شناسد شایسته حاکمیت بر جهان هستی نیست؟ ◀️اینجاست که معنای عبارت مصیبت اعظم را که در زیارت عاشورا آمده به خوبی درک می کنیم. ◀️بزرگترین مصیبت برای انسانها حذف امام معصوم از جامعه و دور ماندن از رهبری دینی و فطری است. تمام مشکلات بشر نیز در عصر حاضر ناشی از همین فقدان است. ◀️پس قضاوت کنیم:👇 ❓ آیا اعتقاد شیعیان به امامت و رهبری امام معصوم در جامعه، متعصبانه است؟ ❓ آیا عقل و فطرت بر لزوم این رهبری گواهی نمی دهند؟ ✍استاد شجاعی 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
جریـــمه مشـــق اِمشــب صــَـد بـــــــار بنویــس : آقایـــی ڪــه یـــادش نبــــودم در قُنـــوت نمـــازش یـــادم ڪـَـرد ... ⦙🦋ᯓ @hedye110
😄💐😄🌺😄💐😄 دو طرف خورجین را پر از گلوله خمپاره کرده، به همراه دو گالن آب بر روی قاطر قرار دادیم. به طرف ارتفاعات صعب العبور مشرف بر شهر "پنجوین" حرکت می کردیم که ناگهان در حال عبور از "مال رو" که عبور از آن تنها تخصص خود قاطر ها بود،‌ دیدم قاطر زیر بار مهمات خوابید و حرکت نکرد. او را نوازش کردم،‌ دست به سر و صورت او کشیدم،‌ فایده ای نداشت. لگدی نثارش کردم اما اثری نبخشید و به خود هیچ تکانی نداد. راه عبور سایر قاطر ها و تدارکات را بند آورده بود. کارشناسان امور قاطر ها جمع شدند و طرح می دادند و اما هیچ کدام فایده ای نداشت تا اینکه متخصص تمام عیاری از راه رسید و گفت:" بروید کنار" دم قاطر را گرفت و محکم چرخ داد. قاطر از جای خود بلند شد و به سرعت به طرف بالا حرکت کرد. هنوز در حال تشکر از آن برادر بودم که قاطر تمام مهمات و گالن های آب را به ته دره خالی کرد و به سرعت به راه خود ادامه داد! 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
‬‏ ✨﷽✨ تیمسار از پشت میز کارشان بلند شدند و به‌طرف من آمدند و سرمرا در بغل گرفتند و مانند یک پدر واقعی مهربان اشکشان جاری بود.بلند بلند همان‌طور که سرم را به سینه چسبانده بودند،گفت پسرم تو چرا باید این کار را می‌کردی؟ تو نمی‌دانی که سازمان پلیس به وجود افسری دلیر و نترس چون تو چه بهایی قائل بود که تو را در ستوان دومی کلانتر کرد. رو به دو افسر دژبان کرد و گفت من دو پسر دارم ارسلان و اردلان و ای کاش نداشتم و افسری به مانند قربانی دلیر و شایسته و درستکار داشتم. اشک امانم نمی‌داد به سینۀ تیمسار چسبیده و گریه می‌کردم و اشک‌های تیمسار روی صورتم می‌نشست. افسران دژبان مرکز،برای اعزام من به تهران در دفتر تیمسار بودند.تیمسار گفت شما امشب در دفتر من مهمان هستید.فردا اول وقت از همین‌جا به فرودگاه بروید و قربانی را به دژبانی ارتش سوم نبرید.آن دو سروان دژبان اطاعت کردند.فردا اول وقت ساعت 6:30 تیمسار دستور داد قرآن در سینی بیاورند و مجدداً مرا در بغل گرفت و با اشک از من خداحافظی کرد.به افسران دژبان گفت به افسر ما اطمینان داشته باشید،خواهش می‌کنم از دستبندزدن به او خودداری کنید.ساعت 8:30 از فرودگاه مهرآباد به دادستانی ارتش چهارراه قصر رفتیم. دادگاه صحرایی ساعت 10:05 تشکیل می‌شد. افسرنگهبان دادستانی گفت شما رأس ساعت 10 مراجعه کنید. به انتظار نشستیم از ساعت 9:50 تا 10:15، اول منشی دادگاه که درجۀ سروانی داشت، سپس اعضای دادگاه، 2 نفر سرهنگ تمام و 2 نفر سرتیپ و 2 نفر سرلشکر وارد شدند و ساعت 10:30 دقیقه تیمسار سپهبد فرسید، فرماندۀ کل سازمان قضایی ارتش ایران و دادستانی کل ارتش وارد شدند.آن دو سروان دژبان همراهم، پروندۀ مرا به سروانی که رئیس دفتر دادگاه بود و دفترش در اتاق انتظار بود،تحویل دادند،سپس مرا در بغل گرفتند و آرزوی خلاصی مرا از این مخمصه کردند. در داخل اتاق رئیس دفتر یا در حقیقت آجودان تیمسار سپهبد فرسید، متهمان یک سرلشکر،یک سرتیپ،یک سرهنگ و من نشسته بودیم.من اولین نفر بودم که آجودان پرونده‌ام را به داخل برد؛ ولی از آیفون به آجودان دستور دادند و سرلشکر را به داخل دعوت کردند. دادگاه این سرلشکر بیش از یک ساعت طول کشید. با پایان محاکمه‌اش از دادگاه خارج و از آجودان تشکر و خداحافظی کرد و دفتر را ترک کرد. بعداً متوجه شدم که این سرلشکر گماشتۀ خودش را با همسرش در یک فراش دیده و هر دو نفر آنها را به گلوله بسته است که به انگیزۀ دفاع مشروع در این دادگاه تبرئه شد. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
هـــــزار قصـــــہ نوشتیـــــم بـر صحیـــــفہ ےِ دِل هنوز عشـــــقِ تـــــو عنوانِ سَـر مقـــالہ ے ماسٺـــــ @shohada_vamahdawiat
✨﷽✨ ابراهیم در موارد جدّ یت کار بســیار جدّی بود. اما در موارد شوخی و مزاح بسیار انسان خوش مشرب و شوخ طبعی بود. اصلاً یکی از دلائلی که خیلی ها .جذب ابراهیم می شدند همین موضوع بود ابراهیم در مورد غذا خوردن اخلاق خاصی داشت! وقتی غذا به اندازه کافی ،بــود خوب غذا می خورد و می گفت: بدن ما به جهت ورزش و فعالیت زیاد .احتیاج بیشتری به غذا دارد .با یکی از بچه های محلی گیلان غرب به یک کله پزی در کرمانشــاه رفتند !آن ها دو نفری سه دست کامل کله پاچه خوردند یــا وقتی یکی از بچه ها، ابراهیم را برای ناهار دعوت کرد. برای ســه نفر عدد مرغ را سرخ کرد و مقدار زیادی برنج و…آماده کرد، که البته چیزی هم !اضافه نیامد ٭٭٭ در ایام مجروحیت ابراهیم به دیدنش رفتم. بعد با موتور به منزل یکی از رفقا .برای مراسم افطاری رفتیم صاحبخانه از دوستان نزدیک ابراهیم بود. خیلی تعارف می کرد. ابراهیم هم که به تعارف احتیاج نداشت! خاصه کم نگذاشت. تقریباً چیزی از سفره اتاق !ما اضافه نیامد جعفر جنگروی از دوســتان ما هم آنجا بود. بعد از افطار مرتب داخل اتاق .مجاور می رفت و دوستانش را صدا می کرد یکی یکی آن ها را می آورد و می گفت: ابرام جون، ایشــون خیلی دوست …داشتند شما را ببینند و ،ابراهیــم که خیلی خورده بود و به خاطــر مجروحیت، پایش درد می کرد مجبور بود به احترام افراد بلند شــود و روبوسی کند. جعفر هم پشت سرشان .آرام و بی صدا می خندید وقتی ابراهیم می نشست، جعفر می رفت و نفر بعدی را می آورد! چندین بار .این کار را تکرار کرد ابراهیم که خیلی اذیت شده بود با آرامش خاصی گفت: جعفر جون، نوبت !ما هم می رسه آخرشب می خواستیم برگردیم. ابراهیم سوار موتور من شد و گفت: سریع !حرکت کن جعفر هم سوار موتور خودش شد و دنبال ما راه افتاد. فاصله ما با جعفر زیاد !شد. رسیدیم به ایست و بازرسی !من ایستادم. ابراهیم باصدای بلند گفت: برادر بیا اینجا .یکی از جوان های مسلح جلو آمد ابراهیم ادامه داد: دوســت عزیز، بنده جانباز هستم و این آقای راننده هم از …بچه های سپاه هستند. یک موتور دنبال ما داره می یاد که بعد کمــی مکث کرد و گفت: من چیزی نگم بهتــره، فقط خیلی مواظب !باشید. فکر کنم مسلحه بعــد گفت: بااجازه و حرکــت کردیم. کمی جلوتر رفتم تــوی پیاده رو .ایستادم. دوتایی داشتیم می خندیدیم !موتور جعفر رسید. چهار نفر مسلح دور موتور را گرفتند بعد متوجه اسلحه کمری جعفر شدند! دیگر هر چه می گفت کسی اهمیت …نمی داد و تقریباً نیم ســاعت بعد مســئول گروه آمد و حاج جعفر را شــناخت. کلی معــذرت خواهی کــرد و به بچه هــای گروهش گفت: ایشــون، حاج جعفر .جنگروی از فرماندهان لشگر سیدالشهداء۷ هستند بچه های گروه، با خجالت از ایشــان معذرت خواهی کردند. جعفر هم که خیلی عصبانی شده بود، بدون اینکه حرفی بزند اسلحه اش را تحویل گرفت و .سوار موتور شد و حرکت کرد !کمی جلوتر که آمد ابراهیم را دید. در پیاده رو ایستاده و شدید می خندید .تازه فهمید که چه اتفاقی افتاده ابراهیم جلو آمد، جعفر را بغل کرد و بوســید. اخم های جعفر بازشد. او هم .خنده اش گرفت. خدا را شکر با خنده همه چیز تمام شد 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پ مثل پدرم...... روح همه رفتگان مادرها و پدرها شاد🌹 @hedye110
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
🔴 لیدرهایی از جنس زامبی برای اغتشاشات! 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕯در آخرین پنج شنبه آبان 🌸نثار روح درگذشتگان 🕯پاکان، بهشتیان برای 🌸تمام آنهایی که دستشون 🕯از دنیاکوتاست 🌸بخوانیم 🕯فاتحه و صلوات 🌸خدایا عزیزان مارا ببخش و بیامرز💐 @hedye110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا