eitaa logo
🌷همراه باشهدا تا آسمان🌷
886 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
6.2هزار ویدیو
17 فایل
ابرگروه( براهین )پاسخگویی به شبهات‌مذهبی وسیاسی روز در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/925368339Ca1732dd521 کانال《 براهین 》👈 @barahin کانال همراه باشهدا تا آسمان @shohadabarahin_amar آیدی مدیران @Sotoudeh2 @Janemanoseyedali
مشاهده در ایتا
دانلود
پدر است دیگر و پناه فرزندان شهدا ‌‌‌ 🍃🌹🍃 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂فراق حبیب حد یقفی ندارد ... مگر می‌شود دل را به شاهدان شهد الهی سپرد و فراموششان کرد ..هرگز نروند از یاد 💔 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این فرمایشات مثل یه کوه انرژی میده ... اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای 🇮🇷 در هجوم امواج فتنه و طوفان بلا‌ چون شناسی نوح کشتیبان بصیرت لازم است 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⁉️ چرا ما برای فرج امام عصر آنطور که باید و شاید عاجزانه دعا نمی‌کنیم ما به این زندگی پر از فساد و گناه و تباهی عادت کرده‌ایم؛ لذا اصراری بر آمدن صاحبمان نداریم..! هنوز که هنوز است دل به غیرِ حجّت خدا بسته‌ایم و میگوییم دیگران هم میتوانند اوضاع دین و دنیای ما را از قبل بهتر کنند..! 😔 👈نمیدانیم آمدنش چه تغییر و تحولی در زندگی ما ایجاد میکند؛ چون کور به دنیا آمدیم قدر بینایی را نمیدانیم..! قَالَ الإِمام المَهدیّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ: «أَكْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِيلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِكَ فَرَجُكُم‏» در تعجيل فرج زياد دعا كنيد كه تعجيل فرج، گشايش كار خود شماست بحارالأنوار
🌿🌷🌿نماز اول وقت سیره مجاهدان راه حق يكى از بزرگان معرفت را پس از مرگش در خواب ديدند و از او پرسيدند كه پروردگارت با تو چه كرد؟ گفت : « آن اِشارات پريد، عبارات نابود شد، دانش ‏ها از ياد رفت و رسم ‏ها به كهنگى گراييد و جز چند ركعت نمازى كه در دل شب خوانده بودم، چيزى سودمند نيفتاد.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷 امروز ۱۵ آبان ۱۴۰۳ سالروز شهادت 🕊🥀شهید مدافع حرم وحید فرهنگی والا 🕊🥀شهید مدافع حرم محمد طحان 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️ @shohadabarahin_amar
🌿شهیدی که سرش درد می‌کرد!! 🥀شبی خواب دیدم که پیکر مطهر شهید در تابوت است و تابوت نیز در مسجد روستایمان گذاشته شده است. آن شهید در تابوت با من سخن گفت و خواست که ‏هنگام حرکت تابوت خیلی جسدش را به اطراف حمل نکنیم. علت را پرسیدم؛ او گفت: «سرم درد می‌کند و با حرکت تابوت دردش بیشتر می‌شود.» 🌷🌷...پس از شهادت او به یاد خوابم افتادم و وقتی جسد را مشاهده کردم، دیدم دقیقاً گلوله به سر او اصابت کرده بود. شهید هاشمی اولین شهید روستای طلحه می‌باشد ‏و به همین مناسبت گلزار شهدای طلحه نیز به نام «بهشت هاشمی» نام‌گذاری شده است. به روایت برادر 🕊 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🌷چقدر زود گذشت این روزها اما داغ فقدانت همچنان آتشی است بردل ما ،که هماره زبانه می‌کشد. دلمان هوای سید مقاومت را کرده...😔 ۴۰ روز از شهادت 🥀🍃🥀 سید حسن نصرالله گذشت... 🥀🍃 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇮🇷یک ایران مدیون توست فرزند ایران 🇮🇷 سیزدهمین سالگرد شهادت پدر موشکی ایران سردار عالی‌قدر شهید حاج‌حسن طهرانی‌مقدم روز پنجشنبه ۱۷ آبان در تالار ایوان شمس برگزار می‌شود🌷🌷🌷 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💪فتح خیبر نزدیک است .. رجز آنست که آغاز کند محشر را .... هیچ کوهی نشود ماتندم ...حرز یا فاطمه بازوبندم کوفه تا شام چهل منزل بود/ من چهل تا در منزل کَندم ... این کلیپ از حسین طاهری عزیز واقعا عالی بود...✌️🇮🇷🇮🇷 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌴🌷نماز اول‌ وقت سیره مردان الهی از یکی از شاگردان آیت الله کشمیری پرسیدند: چکار کنیم تا ملائک مارا برای نماز شب بیدار کنند؟! فرمودند: غذای فرشتگان تسبیح است.. قبل از خواب با آنها صحبت کنید و تسبیحات اربعه بخوانید و به آنها هدیه کنید... حال ببینید اهمیت نمازهای یومیه را چقدر ....زنگ خدا به صدا درآمد‌ در رحمت و نیاز باز شد پس بشتاب عاشقانه به آغوشش و دلت را خالی کن که او سمیع است و بصیر و قدیر برای برآورده کردن حاجاتت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وداع جانسوز استاد خلبان حامد جندقی استاد خلبان جندقی بر اثر سقوط جایرو پلن حامل سردار مازندرانی به شهادت رسید. 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
🌷همراه باشهدا تا آسمان🌷
در زمان جنگ تحمیلی برای پایین آوردن جسد عریان دختری از این سرزمین، دوازده شهید دادیم... و امروزه‌ د
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🌷 ۱۲ شهید برای بازگشت جنازه دختر ایرانی از دست عراقی‌ها! 🥀 روايتی از سلحشوری ۱۴ کلاه سبز ایرانی در دفاع از ناموس وطن، در آغاز جنگ تحميلی، که رگ غیرت رزمنده‌های دلیر ایرانی را به جوش می آورد. جان دادند تا از ناموس ایرانی و خاک وطن دفاع کنند. این مملکت اینجوری بدست ما رسید.. 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🌷روایت شهید حاج قاسم سلیمانی از پاسخ دندان‌شکن به رژیم صهیونیستی در واکنش به شهادت هفت مستشار ایرانی در پایگاه نظامی T4 👈«ما در مقابل آن (عملیات رژیم صهیونیستی) به‌جای ۴٠ موشک بیش از ۶٠ موشک زدیم. اگر یکی بزنید، ده تا می‌خورید.» 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷همراه باشهدا تا آسمان🌷
💥رمان #سپر_سرخ💥 قسمت 3⃣5⃣ ▫️تیزی کلامم خماریِ این خواستگاری ناخواسته را از سرش پراند که سرش ر
🌻رمان 🌻 قسمت 4⃣5⃣ ▫️لحنش به‌قدری با محبت بود که بی‌اختیار به سمتش چرخیدم؛ شاید برای دلخوش کردن من به زحمت لبخندی زد و با مهربانی نجوا کرد: «خوشبختی حق شماست. نذارید این حق رو هیچکس ازتون بگیره، حتی به‌خاطر زینب، این حق رو از خودتون نگیرید!» ▪️سپس از کنارم بلند شد، با متانت چند قدم زد، دوباره روبرویم ایستاد و احساسش را بی‌ریا عیان کرد: «بدون در نظر گرفتن زینب، ببینید می‌تونید من رو قبول کنید؟» ▫️از نگاه سرگردانم اوج پریشانی‌ام را حس کرد و فهمیده بود نمی‌توانم به همراهی‌اش اطمینان کنم که با حالتی مصمم ضمانت داد: «می‌دونم شما تو زندگی قبلی‌تون تجربۀ تلخی داشتید اما من قول میدم نذارم تو زندگی با من اذیت بشید.» ▪️برای نخستین بار هر دو در چشمان همدیگر خیره مانده و من می‌دیدم برای گفتن هر کلمه چه عذابی می‌کشد که تلاش می‌کرد لبخند بزند و روی چشمانش را پرده‌ای از اشک گرفته بود. ▫️مرتب پلک می‌زد تا دربرابر هجوم گریه مقاومت کند و عوضِ اشک، عشق فاطمه از آسمان چشمانش بی‌دریغ می‌بارید. ▪️می‌فهمیدم تنها به خاطر زینب می‌خواهد عشقش را قربانی کند و برای راضی کردن دل من ناشیانه تقلا می‌کرد که کلافه از جا بلند شدم. ▪️نه محتاج محبتش بودم نه وجدانم قبول می‌کرد این دختر معصوم را رها کنم که قاطعانه تکلیفش را مشخص کردم: «شما هر وقت بخواید می‌تونید زینب رو بیارید پیش من، هر چند روز دلش بخواد می‌تونه اینجا بمونه اما من نمی‌تونم با شما ازدواج کنم.» ▫️دیگر منتظر پاسخش نماندم و زینب هم با من از جا بلند شده بود که دستش را گرفتم، سمت پله‌ها به راه افتادم و کلام بلند مهدی جانم را به آتش کشید: «گفتم فقط منو ببین! بازم که میگی زینب!» ▪️با عصبانیت به سمتش چرخیدم؛ در برابر آیینه دل‌شکستۀ چشمانش نشد صبوری کنم و غم مانده روی قلبم را با نفس‌هایی خسته نشانش دادم: «من فقط تو رو می‌بینم که هیچ احساسی به من نداری!» ▫️نگاه زینب به من بود که شاید تا این لحظه ناراحتی‌ام را ندیده بود و مهدی برای دخترش حاضر بود به هر آب و آتشی بزند که قدمی به سمتم آمد و مردانه تمنا کرد: «اگه خودم رو قبول داری، برای احساسم به من فرصت بده!» ▪️در تاریکی حیاط و نور ملایم مهتابی، چشمانش شبیه دریا شده و صداقت در کلماتش موج می‌زد: «انتظار نداشته باش انقدر زود بتونم با شرایط جدید کنار بیام ولی قول میدم یه کاری کنم که همیشه آرامش داشته باشی!» ▫️در برابر نجابت نگاه و حرارت لحن گرمش، برای گفتن هر حرفی کلمه کم آورده بودم و او برایم سنگ تمام می‌گذاشت: «من مرتب مأموریت میام عراق، بعضی‌وقتا هم میرم سوریه و لبنان اما بیشتر عراق هستم. برای اینکه شما راحت باشید منم میام همینجا زندگی می‌کنم، اینجوری خودم هم بیشتر پیش زینب هستم. تو بغداد خونه می‌گیریم که خیلی از پدر و مادرتون دور نباشید.» ▪️او می‌گفت و هر کلامش شبیه قطرات باران، زمین خشک قلبم را نرم می‌کرد و باز پای دلم می‌لنگید و می‌ترسیدم هرگز نتواند عاشقم شود. ▫️سفرشان برای زیارت عتبات، چند روز طول کشید و در تمام این مدت، او با زینب هر روز برای دیدارم تا فلوجه می‌آمد. ▫️ساعت‌ها صحبت می‌کرد تا شخصیتش را بهتر بشناسم و می‌دیدم چه زجری می‌کشد تا داغ مصیبت فاطمه را پشت لبخندهایی نیمه‌جان پنهان کند مبادا باز پشیمان شوم و خبر نداشت من هر بار که چشمانش را می‌بینم، عشق قدیمی در قلبم تازه‌تر می‌شود. ▪️شب نیمۀ شعبان دیگر دست خالی به دیدارم نیامد و از بازار کربلا، چادر حریر سفیدی سوغات آورده بود و سرانجام من با همین چادر تبرک، پای سفرۀ عقدش در حرم کاظمین نشستم. ▫️از آن روزی که عقدم با عامر به هم خورد، هر بار وارد حرم می‌شدم خاطرات تلخ عامر، حال خوش زیارتم را به هم می‌زد و حالا مهدی با صورت جذاب و چشمان مهربان و نگاه نجیبش کنارم نشسته بود تا زیباترین تصویر زندگی‌ام در همین حرم جان بگیرد. ▪️ساعتی به اذان مغرب ۲۵ ماه شعبان، خطبۀ عقد ما در صحن باصفای کاظمین قرائت شد و تنها خدا می‌داند در دلم چه غوغایی بود که میان خطبه یک لحظه نگاهم در چشمان مهدی نشست و دیدم نگاهش جایی دور از من، گم شده و گرهِ گریه، تار و پود مژگانش را به هم بافته است. ▫️می‌دانستم حسرت حضور فاطمه، جانش را به آتش کشیده و او نمی‌خواست دل من بشکند که به رویم خندید و چه خنده‌ای که همزمان قطره اشکی از گوشه چشمانش چکید. ▪️صوت صلوات که در فضا پیچید، باور کردم مَحرم مهدی شدم و هنوز برای لمس احساسش آماده نبودم که دستم را میان انگشتان گرمش گرفت تا حلقه ازدواج‌مان را دستم کند. ▫️نگاه مهربانش به چشمانم بود و می‌خواست فقط شریک شادی‌هایش باشم که از بین هزار غم نهفته در نفس‌هایش، با کلام شیرینش کام دلم را طعم عسل کرد: «ممنونم که قبول کردی، ان‌شاءالله شرمندت نشم.»... ادامه دارد...
برگی از خاطرات شهدا 🌷🌷 خاطره امشب از 🍂مرخصی به شرط عملیات 🥀سال ۶۱ در عملیات محرم، بعد از مرحله دوم این عملیات، وقتی به عقبه جبهه خودی و در خط پدافندی در منطقه ای از دهلران آمدیم ، بعد از یک روز فرماندهان اعلام کردند ، آماده بشید بروید مرخصی که دستور آمد گردان یا مهدی سریعا به خط شوند، تجهیزاتمان را بستیم و آمدیم به خط شدیم . که گفتند یکی از فرماندهان می خواهد صحبت بکند، وقتی آماده شدیم، دیدیم شهید حاج حسین خرازی و شهید ردانی پور ، آمدند. 🌷 شهید خرازی که یکی از دستانش بر اثر مجروحیت به گردنش انداخته بود، شروع کرد به سخنرانی و با همان لهجه شیرین اصفهانی در حالی که خنده برلبانش بود، گفت: بچه ها کوجا می‌خاین برین؟ همگی گفتیم مرخصی، گفت د،نشد، یه مرحله دیگه عملیات میرین، اونوقت ، اگه شهید نشدید و سالم برگشتید،☺️ میرین خونه هادون!! مجددا سازماندهی شدیم و در مرحله سوم عملیات در منطقه زبیدات عراق وارد عمل شدیم. 🌱 چقدر این فرماندهان ما با روحیه بودند اینم طنز روزای جبهه و جنگ بچه های قهرمان سرزمینمون بود که مرگ را به سُخره می گرفتند . شجاعت ،نجابت، صلابت و الی ماشاء الله نکوترین خصایص در کردار و گفتارشان موج می‌زد. شب و عاقبتمون شهدایی 🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا