#دخترانههاےآرام•🙂🌿°
بعضی ها میگویند:
سخت است..
گرم است!!
دست و پاگیر است
نمی شود•••
اما من از بین تمام این سختی های بعضیاااا•••
هر چند من به چشم خود سختی ندیدم...!!!(:
تنها #تورا انتخاب کردم
انتخابی از جنس آرامش❤️
بهترین انتخابم را میگویم...🙃
#چادر...(:✌️
#مثل_الماس 💎
#چادر_من.
"🍂🍩"
ديروزاگرعزيزمصريوسفبود
امروزعزيزدلماخامنھاۍایست!^^
ـ------------------------
|📦⃟🎻⸾⇜ #رهبرانہ
#تلنگر
😊حجاب یه مسئله ی عقلیه!
هر عقل سالمی میتونه قبول کنه
✔️به یه خانم بگو حاضری شوهرت ۹۹%عشقش مال تو باشه١%واسه یه زن دیگه؟!
کسی هست بگه حاضرم؟!
پس همونطور که حاضری شوهرت عشقش مال تو باشه...
جوری از خونه بیرون نرو که عشق شوهر مردمو بدزدی!
❌یه جوری لباس نپوش آرایش نکن که ۱%عشق یه مردو مال خودت کنی
🌹زن مسلمان باید آنچنان در میان مردم رفت و آمد کند که علائم عفاف و وقار و سنگینی و پاکی آن هویدا باشد
👤استاد قرائتی
داشتمجدول📰حلمےکردم✍🏻، یکجاگیرکردم🧐
"حَلّٰالمشکلاتاست؛ سہحرفی"
پدرم👨🏻💼گفت: معلومہ، «پول💸» گفتم:
نه،جوردرنمیاد🤷🏻♂
مادرم🧕🏻گفت: پسبنویس «طلا💎»
گفتم: نہ،بازمنمیشہ . .😕
تازهعروس👰🏻 مجلسگفت: «عشق❤️»
گفتم : اینمنمیشہ😊
دامادمون🤵🏻گفت: «وام📨»
گفتم : نہ .
داداشمکہتازهازسربازی👮🏻♂آمدهگفت: «کار👨🏻🔧»
گفتم : نُچ🙄
مادربزرگم👵🏻گفت: ننه،بنویس«عُمْر»
گفتم: نه، نمیخوره
هرکسےدرمانِ💊💉دردِخودشرامیگفت،
یقینداشتمدرجواباینسؤال،
▪️پابرهنهمیگوید «کفش👟»
▪️نابینامیگوید «نور☀️»
▪️ناشنوامیگوید «صدا🗣»
▪️لالمیگوید «حرف💭»
▪️و . . .
اماهیچکدامجوابکاملےنبود :)💔! جواب«فَرَج»بودوماهنوزباورماننشده:
تانیاییگِرهازکارِبشروانشود 😔✋🏼
اللهم؏ـجللولیڪالفرج❤
#اندڪیصبرفرجنزدیکاست
#الّٰلهُمَعَجِلِوَلیڪالفَرج
🌸بر حضرت سجاد و صفایش صلوات
💖اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرچهم💖
🌿او روح دعاست بر دعایش صلوات
💖اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم💖
🌸از پرده ی غیب جلوه گر شد رخ او
🌿بفرست برای رو نمایش صلوات
💖اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم💖
🔸باعرض سلام و تبریک و تهنیت به مناسبت میلاد با سعادت حضرت امام سجاد علیه السلام خدمت شما همراهان مهدوی؛
💚عاشقان امام زمان عج💚
به مناسبت#میلاد_امام_سجاد علیه السلام ختم صلواتی هدیه به محضر ایشان و به نیت سلامتی و تعجیل در فرج مولایمان حضرت صاحب الزمان عجلالله،برگزار خواهیم کرد.
مثل همیشه با نفس های گرمتون همراهی بفرمائید.🌹
اجرتون با حضرت امام سجاد علیه السلام.
لطفا تعداد صلواتهای خودتون رو در ربات زیر وارد کنید👇👇👇
https://EitaaBot.ir/counter/4y9a0f
با تشکر از همراهی شما بزرگواران🌹🙏
#اللهمعجللولیکالفرج
یه دعا سر سجاده نمازت برای ما کن_۲۰۲۲_۰۳_۰۷_۲۰_۵۰_۲۵_۶۵۴.mp3
6.63M
○•💐یه دعا سر سجاده ی نمازت برای ما کن یا زین العابدین
#میلاد_امام_سجاد_مبارک🌸🌸
سیدرضا نریمانی
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#عشاق_الحسین_محب_الحسین_ع
🔴 امام زمان(عج) در بیان امام سجاد (ع)
1⃣ برتری منتظران آخر الزمان از کل مردم همه دورانها:
🔵 امام سجاد (ع) در رابطه با ظهور و انتظار می فرمایند:
🌕 ای ابوخالد، آنانکه در عصر غیبت زندگی می کنند و به امامت حضرت مهدی عج عقیده دارند و در انتظار ظهور او به سر می برند، از مردم هر عصر و روزگاری برتر و بالاترند؛ چرا که خداوند از عقل و درک و معرفت به اندازه ای به آنها عطا فرموده که عصر غیبت برای آنان مانند عصر حضور امام است. خداوند، آنان را در آن زمان چون مجاهدان صدر اسلام که با شمشیر در رکاب حضرت رسول ص می جنگیدند قرار داده است. آنان در حقیقت برگزیدگان مخلص و شیعیان راستین و دعوت کنندگان مردم به سوی خدا در نهان و آشکارند».
📚 کمال الدین، شیخ صدوق، ص ۳۲۰
2⃣ امام سجاد و دورنمای حکومت مهدوی:
🔵 امام سجاد علیه السلام فرمودند :
🌕 وقتی که قائم، قیام کند، خداوند آفت را از شیعیان ما دور و قلب آنها را چون قطعات محکم آهن نموده و نیروی آنان را به اندازه چهل نفر می سازد. آنها حکومت و ریاست تمامی مردم جهان را به دست خواهند گرفت.
📚 بحارالانوار، ج ۵۲ ص ۳۲۷
#امام_زمان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#کتاب_تنها_گریه_کن🌹🍃
🌷🕊#روایت_زندگی_اشرف_سادات_منتظری
#مادر_شهید_محمد_معماریان
#نویسنده_اکرم_اسلامی
فصل ششم...( قسمت هفتم)🌹🍃
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊
چهل روز که شد رفتم سر وقتش یک سرکه ای به عمل آمده بود که خودم باورم نمی شد یقین داشتم این سرکه مرغوب و ترش حاصل زحمت من نیست. هر کاری که نتیجه می داد علتش توکل و توسل بود از آن به بعد پاییز که می شد بساط ترشی اندازی ما هم به راه بود. گل کلم پیچ و بادمجان ک سبزی ترشی و سیر و هر چیزی را که لازم بود از میدان تره بار می خریدیم خرد می کردیم می شستیم و می گذاشتیم تا خوب خشک شوند بعدش هم با سرکه و ادویه مخلوط می کردیم و دبه های بزرگ آبی رنگ بار وانت می شد و می رفت جهاد ما هر ماشین را با سلام و صلوات بدرقه می کردیم دیدم این طور نمی شود هر بار برای خشک کردن مواد ترشی لنگ بمانیم رفتم سراغ رختخواب ها ریختمشان وسط اتاق و به فاطمه و مریم سپردم با احتیاط ملافه هایشان را در بیاورند ملافه رختخواب های دم دستی و کنار دستی را که برای مهمان بود حسابی داخل اب و صابون چنگ زدم و هم انداختم جلوی آفتاب بعد از ظهر هم ملافه ها را تا زدم و دادم دست یکی از خانم ها و گفتم بگذارد پیش پارچه های ابگیری تا به وقتش معطل نمانند موقعی که فهمید چه کار کرده ام دستش را گذاشت جلوی دهانش و گفت اه اه اشرف سادات چی کار کردی چرا به ما چیزی نگفتی گفتم چی می گفتم مگه تو خونه هاتون دیگه پارچه و دستمالی مونده هر کی هر چه داشته آورده ولی بازم کارمون راه نمی افتاد حالا جنگ تموم شد اگه مت زنده بودم دوباره ملافه شون می کنم غصه داره مگه
این چیزها برای من غصه نداشت. تمام زندگی ام زیر دست در و همسایه و فامیل و بچه ها بود یک بار فکر نکردم این فرش ها این قدر پا خوردند ک سبزی و دبه و سبد و لگن رویشان کشیده شد و کثیف شدند فقط حواسم به پاکی و طهارت بود هر کسی که توی این خانه رفت و آمد داشت نماز خوان بود ولی نه از خانه و زندگی نه از اسایش خودم و بچه هایم. و نه عمر و جوانی ام چیزی دریغ نداشتم می گفتم بریز و بپاش شد فدای سر یکی از آن بسیجی های کم و سن و سال و تازه داماد تمیز می کنیم سرپا می شویم.
غصه ام یک جای دیگر بود. هی می گفتم خدایا چرا من مرد نشدم؟ چرا من الان باید اینجا باشم؟ چرا نمی تونم اسلحه دستم بگیرم رو در روی دشمن بجنگم ؟ دبه های بزرگ ترشی را دیت تنها این طرف و آن طرف می کشاندم و توی دلم به زن بودنم غر می زدم.
#حاج_قاسم 🌷🕊
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃
#یازهرا...🌹🍃
#یاعلیزینالعابدینعلیهالسلام❤️
#کتاب_تنها_گریه_کن🌹🍃
🌷🕊#روایت_زندگی_اشرف_سادات_منتظری
#مادر_شهید_محمد_معماریان
#نویسنده_اکرم_اسلامی
فصل ششم...( قسمت هشتم)🌹🍃
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊
یک شب داشتم توی همیاد مواد خرد شده ترشی را مخلوط میکردم. آنقدر زیاد بود که هرچه بالا پایینشان می کردم تمام نمی شد. خسته آمدم داخل اتاق. دو تا دستم چند مانده بود و نمی توانستم انگشت هایم را باز و بسته کنم. گریه ام گرفت. گفتم «آخه اینم شد کار؟ مردا اسلحه به دست گرفتن و دارن میجنگن من باید اینجا گل کلم و سیب زمینی مخلوط کنم و سرکه بریزم!»
حسرت می خوردم ولی چاره ای نبود؛ چون آن روزها منطقه رفتن من محال بود.
دلم می خواست برای رزمندهها سنگ تمام بگذارم فکر میکردم خودمان مهمان عزیزی داشته باشیم چقدر برای شهر درک می بینم و مایه می گذاریم،یا اصلا چرا مهمان؟!
مگر سر سفره هر ساله ی ما کنار غذا ترشی نبوده؟وخب همین را برای رزمندهها بفرستیم؛ به دلم بود که خوششان می آید ودلگرم می شوند که به فکرشان هستیم؛ حتی اگر سهمیه شان یک پیاله خیلی کوچیک یا چند پر گل کلم کنار بشقاب غذا ایشان باشد.
دلم را خوش میکردم به اینکه زن هستم و حالا که این کار از دستم می آید،پس کم نگذارم. یک جورهایی با کارهای زنانه، خودم را همراه بسیجیها میدانست اما دلم خوش بود.
یک بار همینطور که داشتم صبحانه بچه ها را توی آشپزخانه حاضر میکردم، مریم بهانه کردکه پنیر نمیخورد.گفتم« چی میخوای مادر؟» گفت«مربا»در ذهنم جرقه ای زد.
همان روز بین خانمها اعلام کردم هر چند تا شیشه خالی توی خانه دارند،بیاورند.
خبر،خانه به خانه پیچید و ظرف چند روز،
هال پر از شیشه خالی شد.
کوچک،بزرگ،بلند،کوتاه،باریک یا پهن، که فرقی نمیکرد.
#حاج_قاسم 🌷🕊
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃
#یازهرا...🌹🍃
#یاعلیزینالعابدینعلیهالسلام❤️
•🎉🌸•
‹قرآنبرایدیدندلبروضوگرفت
ایــرانمازولادتتوآبـــروگرفت💚›
#میلاد_امام_سجاد
#ماه_شعبان