eitaa logo
مدیـونیــن الشهـــــدا🇵🇸
139 دنبال‌کننده
6هزار عکس
3.2هزار ویدیو
39 فایل
🌹|وَقتے عِشْق عاقل مےشود ، عَقْل عاشق مے شود ، آنگاہ شہید مےشوید|🌹 🌹اوج آرزوی ما : اللهم الرزقنا توفیق شهادت فی سبیلک...🌹 حضورشما = نگاه شـ❤ــهـید کپی:حلالت رفیق😉 شما دعوت شده از طرف شهیدید🕊 لفت ندید💚 برای پیشنهاد/انتقاد/تبادل 👈 @abdollahi1409
مشاهده در ایتا
دانلود
 « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ » اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَ عَجّل فَرَجَهُم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دیدی این ۳۰ روز که روزه بودیم،موقع اذان که افطار میکردیم چقدر لذت بخش بود؟! آره مشتی... خواب بعد از هم همینجوریه:) ان‌شاءالله روزیت! ان‌شاءالله روزیم! @shohadaiy1399
بسم رب الشهدا: سلام فرمانده...🖐 به کوری چشم دشمنان عشق ما ؛ حضرت صاحب الزمان و نائب بر حقش @shohadaiy1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 آبرویم همہ این است شدم عبد حسین واے اگر نوڪر این خانہ حسابـم نڪنے...💔🍂 شب زیارتی ارباب۔۔۔ صلی الله علیک یا ابا عبدالله۔۔۔ @shohadaiy1399
ﭘﺸﺖ ﻭﯾﺘﺮﯾﻦ ﺳﺎﻋﺖ ﻓﺮﻭﺷﻲ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺳﺎﻋﺘﻬﺎ ﺭﻭ ﻛﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﻫﯿﭻ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﺑﻪ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺭ ﻫﻢ ﻫﺴﺘﯿﻢ، ﻧﯿﺴﺖ... ♥️♥️♥️🕊🕊♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ⓙⓞⓘⓝ↡ 🦋|↬❥ @shohadaiy1399
ما پسران بر سینهٔ‌مان اتیکت حضرت فاطمه زهرا‹س› میزنیم، شما دختران ارثیه حضرت فاطمه زهرا‹س› را بر سر میکنید. این چیز کمی نیست!.(:🌱 💚@shohadaiy1399﴿
یک امن یجیب بخونیم برای دلهای گرفته ⛅️
لطفا بخونید:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا کند که رضایم فقط رضای تو باشد مهدی جان۔۔۔🌹 اللهم عجل لولیک الفرج۔۔۔ @shohadaiy1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیت‌الله‌‌مجتہدی(ره) : خوش‌بحال‌ڪسےڪه وقتۍنامه‌عملش‌روبه‌دستش‌میدن ؛ اگه‌گناهۍهم‌‌ڪرده،زیرش‌استغفارباشه📿🍃.. . @shohadaiy1399
شایدبعضیاتنھات‌بزارن، امـااوناتوروباخداتنھاگذاشتن! حالاتوهستۍوخدا ..🖇 همہ‌دردهات‌روبھـش‌بـگو؛ چہ‌ڪـسی‌بھتراز‌خدا 😌♥️".. . @shohadaiy1399
راوۍ‌مۍگفت: شھـداۍزیادۍراایـن‌رودخانھ‌با خـود‌بُـردپس‌اینجا‌ارونـدنیسـت دستانت‌رابہ‌آب‌بزטּوفاتحھ‌بخواטּ اینجاتنھاگلزارشھداۍآبۍدنیاست! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shohadaiy1399
هروقت میخوای به نیازمندی کمک کنی" نگو این راست میگه یا دروغ؟ نگو این بد هست یا خوب؟ بهش کمک کن ! تا وقتی رفتی پیش خدا گدایی٘٘ این سوال هارو نپرسه ** @shohadaiy1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💛 اون لحظه ای که واقعا و فقط «من» رو صدا زدن، سریع اجابت میکنم! خدا : ١٨۶ بقره @shohadaiy1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍃 🌷🕊 فصل هفتم ...( قسمت نهم )🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 آن روز چند تا ماشین سبزی آورده بودند خانم ها جا خوردند خیلی بیشتر از مقدار معمول و همیشگی بود گفتند اشرف سادات می خوای چی کار کنی حالا گفتم هیچی رفتم سراغ تلفن و با چند پایگاه و مسجد هماهنگ کردم و سبزی ها را پخش کردم و گفتم تا شب بفرستند خانه مادخودمان هم نشستیم دور هم و شروع کردیم بعضی ها وقت ها یادم نمی امد ملافه هایی را که می انداختم روی فرش تا رویش کاری انجام دهیم کی جمع کرده ام این ملافه ها همیشه پهن بودند بس که ما همیشه مشغول بودیم ان روز تا شب خیلی کار کردیم دلم می خواست بنشینیم پاهایم را دراز کنم و یک لیوان چای بخورم و کمی خشتکس در کنم ولی نمی شد کار سبزی ها که سبک شد رفتم توی آشپزخانه عذای ساده ای گذاشتم تشت را هم توی حمام پر از لباس کرده بودم و پودر ریخته بودم تا بروم سروقتش تند تند دور خودم می چرخیدم و دست می انداختم به کارهایم که صدای محمد از پشت سرم آمد گفت مامان کمک می خواهی می خواستم دو تا کاری می کردیم و حرف می زدیم محمد از آن شور و شیطنت قبل افتاده بود با طمانیه و کمی مکث انگار هی حرفش را بخورد گفت توی سینه اش یک راز دارد دست از کار کشیدم و خیره نگاهش کردم خیر باشه مادر نگاهش را دزدید و گفت قبلش یک قول می خوام آدمی که می خواهد رازی را فاش کند چه می خواست جز اینکه بعد از به زبان اوردنش توی سینه من امامت بماند و دو تایی یک راز مشترک مادر و پسری داشته باشیم گفتم نشنیده قول قبول پرسیده تا من زنده ام توی دلم گفتم مادر مگر تو چند سال داری که از این حرف ها می زنی ؟ نگذاشتم عاطفه مادری ام خودش را بکشد پشت چشم هایم گفتم خیالت راحت به زبان اند که امروز جمکران بودم گفتم بله خبر دارم این روزها زیاد میری قبول باشه گفت یک کاری کردم از آقا خواستم تا زنده ام کسی خبردار نشود رفتم وضو گرفتم نماز خواندم بعدش هم یک گوشه نشستم و شناسنامه ام ... را حرفش را خورد و شناسنامه را گرفت طرفم تاحرفش را خورد و شناسنامه را گرفت طرفم تا بخواهم بازش کنم خودش ادامه داد دست کاریش کردم یه کم فقط خوب این طوری که منو نمی برن مجبور بودم خنده ام گرفت از جسارتش خوشم آمد فکر کردم اگر حاج بفهمد چطور می شود گلویم از بغض می سوخت سوزن سوزن می شد کف پایم گزگز می کرد محمد تجسم اروزهای من بود پاره تنم هم سن و سالی نداشت دلش کوچک بود افقش رسیده بود به جایی که عقل من قد نمی داد همه این ها مثل یک فیلم خیلی سریع از جلوی چشمم رد شد به خودم امد دیدم بچه یک لنگه پا ایستاده و منتظر عکس العمل من است فقط گفتم داری کارای مردونه می کنی باید از اینجا به بعد خیلی شجاع باشی بغض و خنده و تردید و ترس و حتی قول قلب دادن به محمد همه را مهار کردم دلم آشوب شد کارهایم را رها کردم و وضو گرفتم نشستم سر سجاده. 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه راه داره اگه میشه برگرد عزیزم برگرد....😞♥️ این جمعه هم بدون مهدی غروب شد. 😔 خدایا تا کی چشم انتظاری..... 😔 تا کی.....؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از علی أموز اخلاص عمل مرحوم حاج شیخ عباس قمی - صاحب کتاب مشهور مفاتیح الجنان - در کتاب منتهی الآمال می‌نویسد: روایت شده است که حضرت امیرالمؤمنین (ع) عصابه (پیشانی بند) داشت که وقتی به جنگ عظیمی می‌رفت، آن را می‌بست. چون خواست به جنگ «ذات السلاسل [۱] » تشریف ببرد نزد فاطمه رفت و آن عصابه را طلبید، فاطمه (ع) گفت: پدرم مگر تو را به کجا می‌فرستند؟ حضرت گفت: مرا به «وادی الرمل» می‌فرستند. حضرت فاطمه تا از خطر آن سفر گریان شد، پس در این حال حضرت رسول داخل شدند و از فاطمه پرسیدند: چرا گریه میکنی؟ آیا می‌ترسی شوهرت کشته شود؟ ان شاء الله کشته نمی شود. حضرت امیر عرض کرد: یا رسول الله! نمی خواهی کشته شوم و به بهشت بروم؟ پس حضرت امیر روانه شد و حضرت پیامبر تا مسجد احزاب همراه او رفتند و چون مراجعت کرد، حضرت رسول با صحابه به استقبال آن حضرت بیرون رفتند و صحابه از دو طرف صف کشیدند و چون نظر حضرت شاه ولایت بر خورشید سپهر نبوت افتاد خود را از اسب به زیر افکند و خدمت حضرت شتافت و حضرت را بوسید، پس حضرت فرمودند: یا علی! سوار شو که خدا و رسول از تو راضی اند. آن گاه حضرت امیر از شادی این بشارت گریان شد و به خانه برگشت و مسلمانان غنیمت‌های خود را گرفتند. حضرت رسول از بعضی از لشکر پرسید: مدح تو میگفتم که امروز بر هیچ گروه نگذری مگر آن که خاک زیر پای تو را برای برکت بردارند! یا علی ای ذات پاکت قل هو الله احد ای که مهر نازنینت نقش الله الصمد لم یلد از مادر گیتی و لم یولد چو تو لم یکن بعد النبی مثلث له کفوا أحد ---------- [۱]: وجه تسمیه (دلیل نامگذاری) این جنگ به «ذات اللاسل» آن است که حضرت امیر (ع) چون بر دشمنان ظفر بافت، اکثر مردان آنان را کشت و زنان و اطفالشان را اسیر کرد و بقیه ی مردان ایشان را به زنجیرها و ریسمان‌ها بست. 📙منتهی الامال /۱۰۲؛ وسائل الشیعه 🍃 🦋🍃@shohadaiy1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا