eitaa logo
شهدای شهرستان مبارکه
347 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
698 ویدیو
16 فایل
#این کانال جهت ترویج فرهنگ ایثار و شهادت ومعرفی شهدای شهرستان مبارکه ایجاد شده است ⚘️ شادی ارواح مطهر شهدا صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
📷 گزارش تصویری از اولین دوره توانمند سازی آمران به معروف و ناهیان از منکر ،با عنوان سفیران مهر 🔸 در این دوره که با همکاری ناحیه مقاومت بسیج شهرستان در مسجد جامع مبارکه و با سخنرانی فرماندار، دادستان و دبیر ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان انجام گرفت ازشروع بکار تذکر لسانی پیرامون این دستور الهی در سطح شهر مبارکه خبر دادند. چهار شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه ایتا 👆
✅‌عکس بالا: جمعیت نماز عیدفطر پشت سر بزرگترین مرجع آن زمان در قم مقدسه (شیخ عبدالکریم حائری) ✅ عکس پایین: بخشی از جمعیت نماز عیدفطر به امامت رهبرمعظم انقلاب 👈🏻 جمعیت ایران از آن روز حدود ۸برابر شده است؛ ولی جمعیت صفوف نماز چند هزار برابر شده است 🔹 اکنون نماز جماعت های در حرمهای مقدسه به راحتی چندین برابر این جمعیت است، نماز عیدفطر بزرگترین مرجع حال حاضر و ولیّ جامعه که بماند!! ✅ این رویش ها به برکت انقلاب اسلامی، ثمره خون شهدا، است و این همه مردم متدین هستند ولی در مجازی میخواهند برعکس این را نشان دهند @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
🔹 تلاوت نور بياد شهدای انقلاب، شهدای هشت سال دفاع مقدس، شهدای گمنام، شهدای مدافع حرم، شهدای امنیت، و شهدای اولین هفته اردیبهشت ماه شهرستان مبارکه شهيدان: ابراهیم مومنی پلارتگان کریم زمانی باغملک علی مراد اسماعیلی دیزیچه عباس کریمی هراتمه براتعلی نوری نکوآباد اسماعیل مهدوی لنج رحمت اله اسدی مبارکه حمید قاسمی افغانستان عباسعلی عطایی وینیچه 🔹 قاری قرآن جناب ابوالفضل باقری 🔹از صفحه ۴۶۵ ادامه سوره مبارکه زمر آیه ۵۷ 🔹 زمان جمعه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۲سی دقیقه قبل شروع خطبه های عبادی سياسی نماز جمعه 🔹 مکان‌ مصلای نماز جمعه مسجد جامع مبارکه @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
گزارش تصویری از گردهمایی جانبازان ۷۰ درصد شهرستان‌ مبارکه، در سالروز شهادت شهید والامقام براتعلی نوری،با حضور رئیس بنیاد شهید، شهردار و اعضای شورای اسلامی شهر دیزیچه، حوزه بسيج امام حسین (ع)همرزمان ،خانواده‌معظم شهدا همراه با غبار روبی و عطرافشانی در گلستان شهدای نکو آباد نماز جماعت مغرب و عشا و قرائت دعای پر فيض کمیل در منزل شهيد براتعلی نوری در شهر دیزیچه محله نکو آباد. ✅ پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه 🌷ارواح مطهر شهدا صلوات🌷
به منظور تجلیل و تکريم از خانواده معظم شهدا صورت گرفت دیدار با خانواده سردار شهید مجید شفیعی در دستگرد مهرآوران از بخش گرکن جنوبی با حضور رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه. پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه 🌷ارواح مطهر شهدا صلوات🌷
🇮🇷 🖼 شادی روحشون که دار و ندارشون یک چفیه بود 🍃🌹🍃 @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه 🌷ارواح مطهر شهدا صلوات🌷
قسمت هشتم‌ 🔹روايت زندگی مهندس شهید حاج رضا نصوحی به قلم اقدس نصوحی 🔸 سرتاپایم را معاینه کردند. با تعجّب به هم گفتند: «جَلَّ الخالق! حتّی یک خراش کوچک هم برنداشته. چه‌طور ممکنه؟ مطمئنید این تو اتوبوس بوده؟» پرسیدم: «اینجا کجاست؟ من اینجا چکار میکنم؟» یک نفر در جوابم گفت: «اینجا بیمارستانه. اتوبوسی که شما سوارش بودی، تصادف کرده. همة مسافران اتوبوس را آوردند این بیمارستان، این سروصدا هم مال زخمی هاست. شما را معاینه کردند، هیچ حرکت و علائم حیاتی نداشتی. دقیق نمیدونم؛ امّا چندساعته که اینجائی. من بین کشته‌ها دنبال نشانی میگشتم. همه را از اوّل یکی‌یکی گشتم و آمدم جلو. همین که به شما دست زدم، جان گرفتی و زنده شدی. خدا خیلی تو را میخواسته پسرم.» من را بلند کردند، بردند و روی یک تخت خواباندند. شیفت شب تمام شد و کارکنان بیمارستان جایشان را عوض کردند. حادثه تصادف و داستان من در بیمارستان پخش شد. یک‌بار دیگر توسّط دکتری که تازه آمده بود، معاینه شدم. دکتر گفت: «هیچ مشکلی نداری.» مرخص شدم. پول و کاغذی که آدرس خانه خواهرم را روی آن نوشته بودم در ساکَم بود. از ساک هیچ اثری نمانده بود. با خودم گفتم: «خدایا، حالا چکار کنم؟ نه پول دارم، نه آدرس دارم، نه کسی را میشناسم و نه جایی را بلدم.» از بین کارکنان بیمارستان که مشغول صحبت‌کردن در باره تصادف بودند، کنجکاوی یک نفر گُل میکند که با من حرف بزند و از خودم ماجرا را بشنود. موقعی که من از همه چیز ناامید شده بودم، آمد و کنارم نشست. پرسید: «واقعاً شما تو اتوبوس بودی؟ اسمت چیه؟ کجا میخواستی بری؟ چه اتفاقی افتاد؟» جواب دادم: «رضا نصوحی، اهل مبارکه ام، میخواستم برم اهواز خونه خواهرم. تو ماشین خوابم برد؛ بیدار که شدم، دیدم تو بیمارستانم.» مشغول صحبت بودیم که یک‌مرتبه، هر دو از کار خدا، حیران شدیم! همسایه ما محمّد یک دائی داشت که ساکن اهواز بود. تابستان هرسال برای هواخوری و سرزدن به فامیل چند روزی به اصفهان می‌آمد. تابستان آن سال هم به اتّفاق خانواده و دختر و دامادش که تازه عقد کرده بودند، حدود یک‌هفته‌ای مهمان همسایه بودند. پدرم یک شب برای شام دعوتشان کرد و با آقا داماد آشنا شدیم. این آقا که حالا کنار من نشسته بود و با من صحبت میکرد، همان داماد دائی همسایه بود. من را شناخت. به او گفتم: «شوهر خواهرم ارتشیه، تو نیروی زمینی کار میکنه.» به‌محض شنیدن این حرف، سوار دوچرخهاش شد و به پادگان نیروی زمینی ارتش رفت. شوهر خواهرم را پیدا کرد و موضوع را برایش تعریف کرد. با هم به بیمارستان آمدند و من را تحویل ایشان داد. مطمئنم که این حادثه حکمتی دارد. افسوس که حکمتش را نمیدانم.» ادامه دارد... @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 برشی زیبا از مستند «روایت فتح» با صدای بهشتی شهید آوینی در وسط خط مقدم و آتش سنگین شیطان بر جبهه حق ♦️حتما شما هم این جمله شهید آوینی را شنیده اید که می گوید: «آن آستین خالی که با باد این سوی و آن سوی می شود نشانه مردانگی است!» با دیدن این فیلم به راز این جمله عاشورایی پی می بریم! @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه 🌷ارواح مطهر شهدا صلوات🌷
قسمت نهم 🔹 روایت زندگی مهندس شهید حاج رضا نصوحی به قلم اقدس نصوحی آغاز مبارزه دوران حکومت محمّدرضا پهلوی بود. اگرچه مردم از همه چیز محروم بودند؛ امّا یک چیز فراوان در اختیارشان بود، عکس شاه و خانواده اش با تاج های طلائی بر سر و لباس‌های زربافت بر تن. مردم این عکسها را با میخ به دیوارهای کاهگلی اتاق می کوبیدند. ما هم مثل دیگران عکسهای زیادی از شاه و خانواده اش به دیوار اتاقها زده بودیم. رضا حدوداً ۱۶ساله بود. یک روز به خانه آمد و عکسها را از دیوار جمع کرد؛ داخل باغچه برد، روی آنها نفت ریخت و آتش زد. پدر و مادرم خیلی ترسیده بودند. خواستند جلوی او را بگیرند، گفتند: «چرا این کار را میکنی؟ تو نمیترسی ؟ اگه کسی بفهمد، چکار کنیم؟ میدونی چه بلایی سرمون میارند؟» رضا گفت: «چیزی نمیشه، این شاه خائن و وطن فروشه، باید از کشور بیرونش کنیم.» رضا مبارزه را شروع کرد. کارش این شده بود که دوست، هم‌کلاسی، کوچک‌تر از خودش، بزرگ‌تر از خودش را جمع میکرد، آنها را به بیشه، کوه و صحرا میبرد و برایشان حرف میزد. از ظلم و ستم حکومت می‌گفت. بعدها یکی از اتاقهای خانه را به محلّ برگزاری جلسات و مرکز مبارزاتش علیه حکومت پهلوی تبدیل کرد. خانة ما دو تا اتاق بیشتر نداشت. اتاق‌ها کاه‌گلی و طاق چشمه‌ای بودند و با یک پَستو (صندوق‌خانه) از هم جدا می شدند. رضا هر شب، یک عده را دعوت میکرد؛ به اتاق کناری می‌آورد و تا نصف شب بحث انقلاب می‌کردند. انگار صدای حرف‌هایش هنوز هم در گوشم می‌پیچد. خیلی وقتها خوابم میبرد، چندین بار از خواب بیدار می‌شدم و باز هم می شنیدم که دارد حرف میزند، با صبر و حوصله جواب سؤال میدهد و بحث میکند. سخنرانی عاشورائی «13 بهمن سال 1352 مصادف با شب عاشورا بود. با رضا به مسجد محلّ رفتم. رضا رفت پشت بلندگو و برای مردم شروع به صحبت کرد. گفت: «باید راه امام حسین (ع) را بشناسیم. این درست نیست که خودمان را عزادار، سینه‌زن و نوحه‌خوان امام حسین (ع) بدانیم؛ امّا نمازهایمان قضا شود. در مراسم جشنِ عروسی، چند خانم رقّاصه، با بدنی نیمه عریان، دیوانه‌وار برای مردان برقصند. جوان‌هایمان با نوشیدن شراب، مست شوند و در کوچه و بازار برای ناموس مان مزاحمت ایجاد کنند. اگر شیعه امام حسین (ع) هستیم؛ باید با شراب‌خواری، بی‌بندوباری، قماربازی مبارزه کنیم.» حرف‌های رضا در باره چنین مسائلی که در جامعه یک‌رویه عادی شده بود، باعث شد که عدّه ای به حرفهایش فکر کنند و عدّه ای هم وحشت زده برای خاموش‌کردنش، دست به تهدید و تهمت بزنند.» ادامه‌ دارد... @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
🔸به منظور تجلیل و تکريم از خانواده معظم شهدا و ایثارگران صورت گرفت 🔸 ديدار از خانواده شهدای والامقام شهيدان: محمدرضا اسدی،منصور فتحی،احمد قدیری و جانباز گرامی عبداله غلامی در شهر دیزیچه محله نکو آباد و حسن آباد قلعه بزی در اين دیدار ها که با محوريت بنياد شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه و با حضور امام جمعه محترم ومسئول حوزه بسيج خواهران دیزیچه انجام گرفت از مقام شامخ شهدا و ایثارگران تجليل بعمل آمد. 🔸یکشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲ @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
قسمت دهم 🔹روایت زندگی مهندس شهید حاج رضا نصوحی به قلم اقدس نصوحی جشن دیپلم «بعد از اینکه امتحانات نهایی دیپلم را دادیم، رضا بچّه ها را جمع کرد و گفت: «یه روز بریم کنار چشمه و جشن بگیریم.» همه قبول کردیم و رفتیم. همگی خوشحال و مشغول بگو بخند بودیم. بعد از ناهار، رضا همه را صدا زد و گفت: «بچّه ها بیاین اینجا، باهاتون کار دارم.» یک نوار در ضبط صوت گذاشت و آن را روشن کرد. مردی با صدای رسا و دلنشین سخنرانی میکرد. سخنرانی امام خمینی در سال 1342 بود. ما اوّلین‌بار بود که صدای امام خمینی را میشنیدیم. رضا ما را با امام خمینی آشنا کرد. رضا در آن زمان از معدود افرادی بود که جوان‌های شهرستان مبارکه را جمع میکرد و برایشان از جنایات شاه و ساواک میگفت. برای بچّه ها کلاس میگذاشت و آنها را آگاه میکرد. به جرأت میتوانم بگویم، من کسی را مثل او اینقدر محکم و استوار ندیده بودم. یکی دو نفر دیگر را میشناختم که از این حرف‌ها می‌زدند؛ امّا آنها چیز دیگری در سر داشتند و عضو گروهک‌های انحرافی بودند.» دانشگاه رضا تابستان 1353 در کنکور سراسری شرکت کرد و در رشته مهندسی کشاورزی، دانشگاه جندی‌شاپور اهواز قبول شد. در دانشگاه با روحانیون مبارز قم و خوزستان رابطه برقرار کرد. عضو مکتب القرآن اهواز شد و فعالیت‌های سیاسی خود را گسترش داد تا جایی که کم‌کم با کمک تعدادی از دوستانش اعتصابات و تظاهرات دانشگاه را رهبری میکردند. نوارها و اعلامیه‌های امام را تکثیر و پخش میکردند. چندین بار توسط گارد دانشگاه دستگیر شد و مورد آزار و اذیت قرار گرفت. هر بار شوهر خواهرم که ارتشی بود با ترفندی نجاتش میداد. رضا غیر از فعّالیت سیاسی در دانشگاه، با بچّه های مبارکه در تماس بود و نوار و اعلامیّه های امام را به آنان میرساند. در زمانی که داشتن یک برگ اعلامیّه جرم بود، بیشتر از پانصد جلد کتاب مذهبی و سیاسی داشت. همین کتاب‌هایی که امروز در خانه‌ها فراوان وجود دارد، آن زمان داشتنش جرم بود. یک روز، نامه‌ای از رضا به دستمان رسید. نوشته بود: «مأمورین به من مشکوک شده‌اند. ممکن است برای بازرسی خانه اقدام کنند. کتاب‌های من را مخفی کنید.» نامه را برای مادرم خواندم. نمی‌دانستیم با این‌همه کتاب چه کار کنیم. مادرم سریع به خانة اسماعیل کریمی رفت. ما با هم همسایه بودیم. خانه آنها یک کوچه پایین‌تر از خانه ما بود. با مادرش صحبت کرد. اجازه خواست تا کتاب‌ها را در خانه آنها پنهان کنیم. خدا خیرش بدهد، زن خوب و فهمیده ای بود. قبول کرد. حاضر شد خانوادهاش را به خطر بیندازد. تصمیم گرفتیم کتاب‌ها را در چاله کرسی پنهان کنیم. من و مادرم با زن و دختر همسایه دست‌به‌کار شدیم. در حیاط را بستیم، بیل و کلنگ آوردیم و شروع به گود کردن زمین کردیم. چند دقیقه بیشتر نگذشته بود که صدای در حیاط آمد. ترس همه وجودمان را گرفت. زن همسایه در اتاق را روی ما بست، رفت و در حیاط را باز کرد. یکی از اقوام به دیدنش آمده بود. با تعجّب پرسید: «چرا در حیاط را بستید؟» همسایه با ترفندی او را برگرداند. خودش ماند دم در حیاط و نگهبانی داد و ما زمین را گود کردیم. خاک را داخل باغچه ریختیم و خوب کوبیدیم تا معلوم نباشد که این خاک تازه جابجا شده است. به خانه برگشتیم و کتاب‌ها را داخل تشت خمیر چیدیم. تشت را داخل فرغون گذاشتیم، پارچه ای روی آن کشیدیم و روی پارچه آرد پاشیدیم. یک کمی هیزم و چوب هم داخل یک بقچه گذاشتیم. من فرغون را بردم. مادرم هم بقچة هیزم را روی سرش گذاشت و به طرف خانه همسایه رفتیم. در راه هرکس را میدیدیم، میگفتیم: «میریم خونه همسایه نون بپزیم.» چون کتاب‌ها زیاد بود مجبور شدیم، چند بار با این نقشه برویم و برگردیم. کتاب‌ها را داخل گودال چیدیم. روی کتاب‌ها را پوشاندیم. هروقت رضا از اهواز می‌آمد و کتابی را می خواست، به خانة همسایه می رفتیم و داخل گودال، بین آن‌همه کتاب می‌گشتیم تا کتاب مورد نظر را پیدا میکردیم و می آوردیم. ادامه دارد... @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
به منظور تجلیل و تکريم از خانواده معظم شهدا صورت گرفت 🔸 دیدار از خانواده معظم شهید والامقام محمد رضا عاقبابایی فرزند مرحوم خسرو در شهر طالخونچه 🔸 در این دیدار که با حضور مسؤل بنياد شهيد و امور ایثارگران و مسؤل امور ایثارگران نیروی انتظامی شهرستان مبارکه انجام گرفت از مقام شامخ شهدا تجليل بعمل آمد. 🔸 سه شنبه‌ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲ @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه