📛 *علائم مجروحان جنگ رسانهای چیست؟*
1⃣ اگر کسی بیشتر به اخبار منفی کشور مثل فسادها علاقه دارد و اخبارش را برای دیگران هم می فرستد، بدون آنکه پاسخ به شبهات را توجه کند و عاقلانه و منطقی برخورد کند، تیر خورده ولی متوجه نیست.
2⃣ اگر در دور هم نشینی ها و مهمانی ها بیش از آنکه از موفقیتها و پیشرفتهای کشور بگوید و بشنود، از نقاط منفی کشورش می گوید و می شنود، تیر خورده ولی متوجه نیست.
3⃣ اگر سخنرانی این و آن را گوش می دهد، اما سخنرانی رهبر را نه، تیر خورده ولی متوجه نیست.
4⃣ اگر به جای حمایت از دست آوردها و مبارزات بی امان نظام فقط دست روی فسادهای ریز و درشت می گذارد، تیر خورده ولی متوجه نیست.
5⃣ اگر پیشرفتهای کشورهای بیگانه را با ضعفهای کشورش مقایسه می کند و با این مقایسه جک می سازد و می خندد و می خنداند و به جای تعریف از پیشرفتهای کشورش، اعتراض و انتقاد به اشکالات ریز و درشت برایش مد شده و به گفتن آن افتخار می کند، تیر خورده ولی متوجه نیست.
6⃣ اگر درباره مسئولان نظام یک جور حرف می زند و بدون تفکیک آنها می گوید «مسئولان چنین و مسئولان چنان»، تیر خورده ولی متوجه نیست.
7⃣ اگر مقابله بی امان قوه قضاییه با فساد را که با به سامان رساندن سالانه 15 ملیون پرونده رکورد زده، نمی بیند و اخبار فسادها در این قوه را بیشتر و پررنگ تر می بیند ، تیر خورده ولی متوجه نیست.
8⃣ اگر نمیبیند که قوه قضاییه، توانسته معاون اول رییس جمهور، رییس دفتر رییس جمهور، معاون رییس جمهور، برادر رییس جمهور، پسر رییس جمهور، دختر رییس جمهور، وزیر، دختر وزیر، داماد وزیر، معاون وزیر، معاون رییس قوه قضاییه، پسر معاون رییس قوه قضاییه و مسئولان دیگر ....را محاکمه و مجازات کند، اما فقط کسانی را که به هر دلیلی هنوز محاکمه نکرده، می بیند و جیغ می کشد که چرا قوه قضاییه به فساد مسئولان رسیدگی نمی کند، تیر خورده ولی متوجه نیست.
9⃣ اگر رویشهای مذهبی و انقلابی متعدد جوانان را نمی بیند و فقط فاسد شدن عده ای از جوانان را می بیند، تیر خورده ولی متوجه نیست.
🔟 اگر پول گرفتنهای بعضا میلیاردی خوانندهها اصطلاحا سلبریتیها در جشنها و کنسرتها را نمی بیند و جیغ نمی زند و فقط پول گرفتن محدود برخی مداحان را که بازوی رسانهای انقلابند، سر زبانها و در دورهمی ها جار می زند، تیر خورده ولی متوجه نیست.
👈 *اگر همه اینها را با هم دارد، تیر نه بلکه در میدان مین دشمن گرفتار ؛بلکه در جنگ رسانه ای وقتی کسی در این میدان اسیر میشود، دیگر سرباز دشمن است نه مجروح جبهه خودی. هر چند نظیر مجروح جبهه خودی جانباز هم نیست و شهید هم نمی شود.*
⁉️ و اما چرا در دام رسانهای دشمن افتاده و ناخواسته سرباز دشمن شده؟ یکی از جوابهایش را خدا داده: «ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا: اگر اهل تقوا شوید یعنی از دستورات واجب و حرام خدا اطاعت کنید، خدا به شما بصیرت و قدرت تشخیص حق از باطل می دهد.» پس وقتی این قدرت تشخیص را نداشته و در دام رسانههای دشمن افتاده و سرباز آنها شده، باید بداند که اهل تقوا نبوده و پایش در انجام #واجبات و ترک #محرمات لنگ بوده. پس مراقبه را باید دوباره شروع کند! مراقبهی انجام؛ 《واجبات و ترک محرمات،بسمالله
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیشاپیش فرا رسیدن ماه رمضان
ماه نزول آیههای سبحانی
ماه ارتباط ملک و ملکوت در نزدیکترین افق برای عروج «ارواح روحانی» بر شما عزیزان مبارک باد
امیدواریم همگی از فیوضات و برکات این ماه بهره مند گردیم
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
🔺یکی از بزرگترین قراردادهای تاریخ جمهوری اسلامی ، ثروتافرینی ۹۰۰ میلیارد دلاری ایران 🇮🇷👌
🔹قراداد اجرایی طرح فشارافزایی میدان گازی پارسجنوبی امروز با ۴ شرکت ایرانی پتروپارس، اویک، قرارگاه سازندگی خاتمالانبیا و مپنا امضا شد.
🔹میزان سرمایهگذاری در این طرح، ۲۰ میلیارد دلار بوده که ۹۰ تریلیون فوت مکعب گاز و ۲ میلیارد بشکه میعانات گازی به تولید کشور اضافه میکند که ارزش آن ۹۰۰ میلیارد دلار است.
🔹در طرح فشارافزایی، منطقه خلیجفارس به ۷ هاب تقسیم میشود و هر هاب دارای ۴ سکو و مجموعا ۲۸ سکو میباشد. از این تعداد ۱۴ سکو مختص فشارافزایی است که ۴ توربوکمپرسور ۳۰ مگاواتی بر روی هر یک از آنها مستقر میشود.
🔹وزن هر سکو ۷ هزار تن بوده که توان ساخت آن در داخل کشور وجود دارد و هر سکو یک میلیارد فوت مکعب را فشارافزایی میکند.
#آینده روشنی در انتظار ایران اسلامی است
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
#بنياد شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
# دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
🌹؛🍂؛🌹
🍂؛🌹
🌹 گردان گم شده / ۲۷
خاطرات اسیر عراقی
سرگرد عزالدین مانع
┄═❁๑❁═┄
🔸 شام دستگیری
ستوانیار عاشور ضربه محکمی به سر بسیجی زد. به او گفتم: رسیدن به چنین هدفی از برنامه های رهبری و حزب بعث است. گفت: اما منطقه خوزستان آن را نمی پذیرد؛ زیرا بسیاری از مردم اهواز، آبادان و خرمشهر دست به تظاهرات زدند و به بسیج پیوستند تا شر شما را از این سرزمین کم کنند. ستوانیار عاشور ضربه دیگری به سر او زد و گفت: «خفه بزدل، تو عرب نیستی، عجمی؟!» جوان رو به ستوانیار کرد و گفت: عجم با زنان ما بدرفتاری نکرد؛ عجم خانه های ما را غارت نکرد؟ آنها ما را نکشتند. طلاهای ما را غارت نکردند، پیر مردان ما را کتک نزدند. آنها بچه های ما را زنده به گور نکردند..... در اینجا گریه اش گرفت.
به خدا سوگند خودم شاهد بودم که سرباز عراقی با تفنگ کودک شیرخواری را کشت. به خدا، خودم مشاهده کردم که یک عراقی پیرزن ناتوانی را با قنداق تفنگ میزد و پیرمردی را بر روی زمین انداخته بود.
گفتم: ما آمده ایم تا به شما فرهنگ و انقلاب صحیح را یاد بدهیم. اگر
رفتارهای غیر مسؤولانه ای از سربازان ما سر زده است، مجازات خواهند شد. در این وقت رییس استخبارات اطلاعات لشکر وارد شد. او به دقت گفت و گوی ما را گوش میداد. به جوان بسیجی گفتم میخواهیم از نحوه وارد شدنت به اردوگاه و اجرای عملیات قتل بگویی.
- من به عنوان یک شهروند این منطقه دیدم که دشمن وطنم را لگدمال کرده است. به محض ورود تانکها به خرمشهر، در مقابل دیدگان من و صدها نفر از اهالی جنایات متعددی رخ داد. ده ها نفر از سربازان شما را دیدم که به خانه ها هجوم بردند، شیشه ها را شکستند، مزارع را آتش زدند، طلا و جواهر و اسباب و وسایل مردم را غارت کردند و به هیچکس و هیچ چیز رحم نکردند. آنها در اشغالگری مانند مغول ها بودند. بعضی از افسران دختران پاکدامن خرمشهری را با خود بردند و دامن آنها را آلوده ساختند. ما در مقابل چنین رفتاری گروههای مبارزه با اشغالگر را تشکیل دادیم. گروه ما را شیخ خزعل خرمشهری رهبری میکرد و ما راه شهادت را در پیش گرفتیم. هر یک از افراد ما به سراغ یکی از گردانهای لشکر شما میرود. بعد از انجام هر عملیاتی در نزدیکی خرمشهر، در یکی از خانهها اجتماع میکنیم. برادرانم پیروزیهای درخشانی کسب کرده اند. صحبتهای او را قطع کردم و پرسیدم: چگونه وارد گردان ما شدی؟
- من عربی صحبت میکنم و همان طور که مشاهده میکنی لباس عراقی بر تن دارم. به پشت خط جبهه شما می رفتم و به دژبان می گفتم که من از گردان تانک الحسن هستم، او به من میگفت: سوار شو. بالای خودرو می رفتم و مرا به نزدیک گردان شما می آورد. در آنجا راننده توقف میکرد تا آشپز غذا را میان افراد تقسیم کند. او می دانست که من هر بار در اینجا پیاده میشوم و اهمیتی به من نمیداد. پس از پیاده شدن در این مکان از تاریکی شب استفاده میکردم و زیر ماشین مخفی میشدم. در گذشته من دوره اجرای چنین کارهایی را دیده ام. خودرو به راه می افتاد و غذا را میان سربازان تقسیم میکرد. در شرایطی که سربازان برای دریافت غذا و میوه و نوشابه جمع می شدند. به آرامی وارد انبار نزدیک دستشویی میشدم و در آنجا خود را مخفی میکردم. این انبار جای خوبی بود تا همه چیز را بشنوم و اگر شخصی متوجه من میشد او را میکشتم. مأموریتم را در یک زمان معین یعنی ساعت یک و نیم بعد از نیمه شب اجرا میکردم. روش کار ساده بود؛ خفه کردن با سیم!
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
قمست ۲۶
خاطرات رزمنده جانباز قدرت اله مؤمنی
به قلم اقدس نصوحی
یک روز باران آمد و همهجا خیس و لغزنده شد. من و ولیالله و عبّاس چوپانی، سهنفری سوار الاغ بودیم. روی یک نهر پر آب، یک پل به عرض یک متر قرار داشت. خواستیم از روی پل رد شویم. دستوپای الاغ بیچاره لغزید و روی پل خوابید. ما از ترس افتادن داخل نهر، همانطور روی الاغ نشسته بودیم و تکان نمیخوردیم. نیلفروشان و صفر مرادی و یک نفر دیگر که همگی فرمانده گروهان بودند، ما را دیدند. هم به ما میخندیدند و هم به حالوروز الاغ بیچاره تأسّف میخوردند. آمدند و ما را از آن وضعیت نجات دادند.
***
عملیّات «والفجر 8» شروع شد. لشکر ما خطشکن نبود و وظیفة پشتیبانی داشت. ما بهعنوان نیروهای پشتیبان، منتظر دستور بودیم تا به منطقه اعزام شویم. با شروع عملیات و شلیک مداوم توپخانة خودی، عراقیها بیشتر از قبل، روستایی که ما در آن مستقر بودیم و اطرافش را گلولهباران میکردند. به ما دستور دادند، برای حفظ جانمان داخل اتاقها نمانیم. در حیاط خانه ها، سنگرهای انفرادی به شکل قبر کَندیم تا شبها داخل آن بخوابیم. چون زمین خیس بود، داخل هر سنگر پلاستیک پهن میکردیم، روی آن یک پتو میانداختیم، بعد از اینکه میخوابیدیم، یک نفر از بالا، یک پلاستیک روی آن میکشید و اطرافش را سنگچین میکرد تا باران به داخل نفوذ نکند. صبح که برای نماز بیدار میشدیم، پلاستیک روی سنگر پرازآب شده بود. سنگینی آب داخل پلاستیک را روی شکممان حس میکردیم. چهارگوشة پلاستیک را میگرفتیم و آبها را خالی میکردیم و بعد از سنگر بیرون میآمدیم.
چند روز از آغاز عملیّات گذشت. دو گردان از لشکر نجف را به منطقة عملیّات بردند. رحمتاله زمانی فرمانده گروهان بود. گروهان او جزء یکی از آن دو گردان بود که به منطقة عملیات رفتند. با هم دوست صمیمی بودیم. انس و علاقة عجیبی به هم داشتیم. یک روز حاجآقا راستی آمد و گفت: «زمانی شهید شده.» با شنیدن این خبر، زدم زیر گریه؛ تمام روز را گریه کردم. تا این که فهمیدم، خبر شهادت درست نبوده و او زخمی شده است. خیلی خوشحال شدم.
ادامه دارد..
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
#بنياد شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
# دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
همزمان با ۲۲ اسفند روز شهید و سالروز تشکیل بنیاد شهید و امور ایثارگران بفرمان حضرت امام خمینی(ره) در سال ۱۳۵۸ صورت گرفت
ديدار از خانواده شهيد والامقام غلامعلی اسماعیلی از شهدای نیروی انتظامی در کرکوند
در این ديدار که با حضور امام جمعه محترم شهر کرکوند فرمانده و مسؤل عقیدتی سیاسی نیروی انتظامی شهرستان مبارکه، رياست بنياد شهید و امور ایثارگران و فرمانده کلانتری کرکوند انجام گرفت از مقام شامخ شهید و شهادت تجليل بعمل آمد
سهشنبه ۲۲ اسفندماه ۱۴۰۲
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
#بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه
🌷ارواح مطهر شهدا صلوات🌷
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجهُم
🇮🇷زنده نگهداشتن یاد شهدای انقلاب، باعث تداوم حرکت انقلاب است. مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی)🇮🇷
♦️۲۲ اسفند گرامیداشت روز شهید وسالروز تاسیس نهاد مقدس بنیاد شهید و تقارن آن با ماه مبارک رمضان فرصت مغتنمی است برای بزرگداشت مقام شامخ شهدا آنان که مرزهای مادیت را در نوردیدن و بر روی تمام علایق و خواسته های نفسانی بشری خود پا گذاشتن و در امتداد مکتب سرخ حسینی و در مسیر پر افتخار نهضت نورانی خمینی کبیر «قدس سره» شرافت، عزت، انسانیت و ایثار را به عصر پرتلاطم بشری هدیه کردند و خانواده های آنان پرچمدار صبر و ایستادگی و مقاومت شدند
♦️ این روز را که به نام مقدس شهدا نامگذاری شده است به خانوادههای معظم شهدا، جانبازان، آزادگان سرافراز ایران اسلامی تبریک عرض مینماییم و با درود به ارواح پرفتوح همه شهیدان، یاد و نام شهدای والامقام که هستیشان را بهپاس استمرار حیات اسلام و سربلندی ملت و کشور عزیزمان فدا نمودند، گرامی می داریم
امید است در راستای ترویج ایثار، شهادت و شناخت و کسب معرفت از شهدا گام برداریم و همواره پیرو آرمان و راه شهدا باشیم .
#مدیریت و کارکنان بنياد شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
🌷ارواح مطهر شهدا صلوات🌷
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجهُم
در ادامه دیدارهای هفتهای امام جمعه محترم شهرستان مبارکه با خانواده معظم شهدا صورت گرفت
دیدار از خانواده معظم شهید والامقام کریم ضيایی در محله قهنویه مبارکه
در این دیدار که در سالروز بزرگداشت شهدا و تاسیس بنیاد شهید بفرمان امام خمینی(ره)و با حضور رئیس و تعدادی از اعضای ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه انجام گرفت از مقام شامخ شهدا تجليل بعمل آمد.
🔹 سهشنبه ۲۲ اسفند ۱۴۰۲
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
#بنياد شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
# دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
🇮🇷 دیدار رؤسای مراکز آموزش فنی و حرفه ای خواهران و برادران شهرستان مبارکه با خانواده محترم شهید والامقام بهروز نجفی هم زمان با روز بزرگداشت شهدا و روز حماسه و ایثار شهرستان مبارکه
سهشنبه ۲۲ اسفند ۱۴۰۲
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
#بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه
🌷ارواح مطهر شهدا صلوات🌷
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجهُم
قسمت ۲۷
خاطرات رزمنده جانباز قدرت اله مؤمنی
به قلم اقدس نصوحی
بچّه های گروهان بعد از نماز مغرب و عشا، دور آقای نیلفروشان را میگرفتند و با گریه و زاری، گله میکردند که چرا ما را به منطقة عملیات نمیبرید؟ گردان ما از همه بیعرضهتر است. همة گردانها رفتند و فقط ما ماندهایم. فرمانده گروهان میگفت: «نه، اینطور نیست، هروقت فرمانده لشکر دستور بدهد، به منطقة عملیات میرویم.»
بالاخره انتظار به سرآمد و نوبت ما شد. یک روز ما را سوار ماشین کردند و به جایی نزدیک اروندکنار رفتیم. سوختن پالایشگاه و مخازن نفت شهر فاو، هوا را آنقدر آلوده کرده بود که وقتی باران میآمد، آب باران سیاهرنگ و آغشته به دود و ذرّات نفت سوخته بود. در نخلستانهای ساحل خودی، در یک سنگر اجتماعی بزرگ بتونی، شب را گذراندیم. صبح که شد ما را به اسکلههای که با قطعات شناور روی آب ساخته بودند، بردند. قایقهای زیادی در اسکله بودند. هر 10 الی 12 نفر از ما را سوار یک قایق کردند و بهطرف ساحل عراق، بر روی آب اروندرود به حرکت در آمدیم. هوا بهخاطر دود فراوان تیرهوتار بود. به ساحل دشمن نزدیک شدیم. سنگرهای متعدّد ضدهوایی شیلکا، توپ دولول و دوشکا، سیمهای خاردار حلقوی و خورشیدی، انواع و اقسام موانع که عراقیها در ساحل خودشان تعبیه کرده بودند، دیدنی بود. با خودم گفتم: «غوّاصان ما چه شجاعتی داشتند که از این موانع گذشتند و خط مقدّم دشمن را فتح کردند.» وارد ساحل شهر فاو شدیم. به نخلستانها رفتیم. باید به سمت جادة فاو - البحار میرفتیم. هواپیماهای عراقی لحظهای آسمان را ترک نمیکردند. مرتّب منطقه را بمباران میکردند. همینکه سر و کلّة هواپیمائی در آسمان پیدا میشد، از تمام نقاط منطقه، صدای ضد هوائی بلند میشد. از جادة فاو - البحار گذشتیم، در بیابانی بین جادة فاو - البصره و فاو - البحار، پشت یک خاکریز موضع گرفتیم. فاصلة این خاکریز تا خط مقدّم حدود دو سه کیلومتر بود. سنگرهای موجود در خاکریز بیشتر انفرادی و با گونی های خاک درست شده بودند. هرکدام از ما در سنگری مستقر شدیم. یک بیل مکانیکی مشغول کندن یک کانال بود تا در صورت لزوم آب اروند را به وسیلة آن انتقال دهند و جلوی عراقیها را آب بیندازند. ساختمان یک امامزاده نزدیک ما بود. روی تابلوی امامزاده نوشته بود، زکیّه.
ادامه دارد...
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
#بنياد شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
# دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
☑نام : سید علی
☑نام خانوادگی : حسینی خامنه ای
☑نام پدر : سید جواد
☑تاریخ تولد به فرموده خودشان :
٢٩ / ٠١/ ١٣١٨
☑تاریخ تولد در شناسنامه :
٢٤ / ٠٤ / ١٣١٨
☑محل تولد : خراسان
💠بعضیا بهش میگن " آیت الله "
💠بعضیا میگن " آقای خامنه ای "
💠بعضیا هم مثل برادر های لبنان و سوریه و عراق میگن:
" سیدنا القائد " ، اما ما بهش میگیم
✅" آقا "
💠ما بهش میگیم "آقا"...
"آقا" رو از هر طرف که بخونی آقاست!
✅فدایی زیاد داره.
💠پابرهنه ها بیشتر دوستش دارن ۳۶ ساله داره ایرانو،با تمام شرایط عجیب غریبش رهبری میکنه،هرکی جاش بود ،پنج سال اول جا میزد!
💠🔴تو کشور خودش مظلومه اما تو دنیا کلی طرفدار داره.
💠400هزار نفر تو نیویورک و کالیفرنیا ، مقلدشن.
💠شخص اول حکومته اما وقتی لعیا زنگنه و الهام چرخنده تو برنامه سال تحویل تلویزیون،عیدو بهش تبریک گفتن،به خاطر این حرفشون،کلی هزینه دادن.چه حرفا که نثارشون نشد.
💠همون که هیشکی،عکسای منتشر شده از خونه شو،باور نکرد.
💠زندگیش آدمو به قلب تاریخ میبره،علی بن ابیطالب و زندگی ساده و...
💠همون که همیشه خرابکاری های دولت ها و مسئولین ،به حسابش گذاشته میشه.
💠همون که رهبری"سینه سپر کرده ها"رو مقابل اسراییل بچه کش به عهده داره.
💠همون که لب تر کنه عاشقاش براش جون میدن.
💠همون که اشاره کنه ،تلاویو و حیفا با خاک یکسانه.
💠همون که هیچ وقت کم نمیاره،مث مرد ،وایساده پای حرفش.
💠همون که نزدیکترین دوستاش،دشمن ترین دوستاشن.
💠همون که سالهاست سایه سنگین"بعضیا"رو ،رو دوشش تحمل میکنه.
💠همون که تو سابقه ی مبارزاتی ش ،کسی به پاش نمیرسه.
💠اصلا کدوم رهبر دنیا،روی موکت و فرش جهیزیه خانومش زندگی میکنه؟بدون اینکه تو بوق و کرنا کنه،با فقیربیچار ه ها دمپره ؟
💠همون که بدترین توهین ها و تهمت هارو بهش میزنن درحالیکه حتی یه جمله هم راجع بهش اطلاع ندارن.و اون میشنوه و تحمل میکنه و همچنان لبخند"آقایی"...؟
💠همون که مظلومیت "علی"ها رو به ارث برده؟
💠کدوم سیاست مداری تو دنیا بچه هاش اینقد سالم وپاکن؟جالبه حتی مردم نمیدونن چندتا بچه داره،چی ان،اسماشون چیه؟
💠همون که "پاکترین"آدما ،جونشونو کف دست گرفتن و فداش شدن.
💠همون که از پست ترین مفتی های وهابی و بی ادب ترین رئیس جمهورهای غربی،تا بدترین آدمای روزگار دشمن خونی شن.
💠همون که واسه بدحجابا گفت:او یک نقصی دارد. مگر من نقص ندارم؟نقص او ظاهر است. نقصهای من باطن است. با این رفتارش خیلیا محجبه شدن.
💠سلامتیش صلوات بفرستید.
✅اگه دوست داشتید این ذکر خوبیهای آقامون رو به دیگران هم بفرستید.
دنیا مات و مبهوت از درایت ایشان
جانم فدای رهبر فرزانه انقلاب
برای سلامتی اقا صلواتی بفرست
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پهلوان کوچک
در میدانهای بزرگ نبرد...
🌱 ۱۵ خرداد ۱۳۵۲ - سالروز تولد 🌷شهید نورالله اختری🌷- مشهد مقدس
🌿 رزمنده تک تيرانداز — خط پدافندی شلمچه
شهادت:۱۹ اسفند ۱۳۶۵ - عملیات کربلای۵
گردانعلیبنابیطالب (ع) - تیپ۱۲ قائم ،سمنان
تحصيلات: اول راهنمایی
"ملک دار" همرزم شهید: 👇👇
نورالله ميگفت: «اون دنيا ترسناک نيست، فقط تجلیگاه رفتار اين دنيای ماست.»
گفتم: «من نميفهمم، يعني چي؟»
گفت: «همه چيز جهان آخرت، نتيجه رفتارهای امروز ما در دنياست... باید خيلي دقت کنيم، ببينيم داريم چکار ميکنيم.»
هدیه به ارواح مطهر شهدای دفاع مقدس صلوات
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
ديدار از خانواده معظم شهید والامقام حمزه علی فرهمند در حسن آباد تنگ بیدکان
در این دیدار که همزمان با ۲۳ اسفند روز ایثار و حماسه شهرستان مبارکه و با حضور بخشدار مرکزی، رياست بنياد شهید، دهیار و عضو شورای اسلامی روستای حسن آباد تنگ بیدکان انجام گرفت از مقام شامخ شهید و شهادت تجليل بعمل آمد
چهار شنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۲
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
#بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه
🌷ارواح مطهر شهدا صلوات🌷
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجهُم
🌹؛🍂؛🌹
🍂؛🌹
🌹 گردان گم شده / ۲۹
خاطرات اسیر عراقی
سرگرد عزالدین مانع
┄═❁๑❁═┄
🔸 با دقت به حرفهای این رزمنده گوش سپردیم. او را آزاد گذاشته بودیم تا حرف هایش را بگوید. دستگاه ضبطصوت همه حرفهای او را ضبط می کرد و ما از این کار منظوری داشتیم. مدیر استخبارات، اطلاعات از رزمنده جوان پرسید: «ما افرادی را در خرمشهر داریم، آنها در کنار ما خواهند جنگید. آنها هر روز نامه هایی برای ما می فرستند و از ما میخواهند در منطقه بمانیم. شیخ... و ملا... و دیگر رؤسای عشایر و شخصیتهای بانفوذ خرمشهر از ما می خواهند که در اینجا بمانیم»
رزمنده لبخندی زد و گفت: اگر خیری در این افرادی که نام بردی وجود داشت از خودشان مراقبت میکردند. مردانی اسطوره ای به راه افتاده اند، مردانی را پشت سر گذاشتم و آمدم که شما را در خون غرق خواهند کرد. کسانی را که نام بردی با اشغالگران همراه بودند. بعضی از آنها در وضعیت خفت باری به سر می برند. مردم و دخترانی که سربازان عراقی دامن آنها را آلوده کرده بودند، پیش آنها رفتند و دلایل محکمی به آنها ارایه کردند آنها به واقعیت پی بردند و تقاضا کردند که به صفوف مبارزان بپیوندند اما به خاطر مسائل امنیتی قبول نکردیم، به آنها گفتیم که ما فقط یک خواسته داریم، بی طرف باشید و آنها مضطرب و ناراحتند و دریافته اند که مبارزه و موفقیتهای امروز سرنوشت آینده را رقم خواهد زد. آیا تو نسبت به اعمالت پشیمان نیستی؟ اگر تو را مورد عفو قرار بدهیم به صفوف ما میپیوندی و برای ما کار میکنی؟ حقوق کلان، خودرو و خانه به تو میدهیم و موقعیت خوبی پیدا میکنی. رزمنده جوان لبخندی زد و نگاهی به ما کرد و گفت: «ممکن است باور نکنید، من پسر بزرگترین تاجر خرمشهرم. پدرم چندین نمایشگاه خودرو و فروشگاه مواد غذایی دارد. در تهران، اصفهان و اهواز خانه داریم. پدرم یکی از تجار بزرگ ایران و اهل بهبهان است. من در خانواده او بزرگ شده ام و از خودرویی به خودروی دیگر و از خانه ای به خانه دیگر نقل مکان کرده ام، اما امروز به این نتیجه رسیده ام کشورمان در خطر است و از شرف دین و میهن دوستی به دور است که کشور را رها کنم تا بیگانگان در آن تاخت و تاز کنند. من از شما می پرسم اگر بیگانه ای وارد کشور شما شود، چه میکنید؟! بدون شک دفاع میکنید. بنابراین اگر میهن دوستی ارزشمند است ما بدون هیچ ملاحظه ای با بیگانه می جنگیم.
ما در کشور خود گوش به تعالیم انقلاب سپرده بودیم و زندگی میکردیم.
کانال شهدای شهرستان مبارکه #
ّقسمت ۲۸
خاطرات رزمنده جانباز قدرت اله مؤمنی
به قلم اقدس نصوحی
حجم آتش ضد هوائی ما زیاد بود. روزی چند فروند هواپیمای عراقی در آن منطقه سقوط میکرد. همان روز اوّل، درست بالای سر ما، یک هواپیمای دشمن را زدند. یکتکّه از آن جدا شد و در فاصلة نزدیکی پشت سر ما به زمین افتاد. من و ولی الله دویدیم تا آن را برداریم و بهعنوان سقف سنگر استفاده کنیم. چشمتان روز بد نبیند، همین که دو سر آنرا گرفتیم، کف دستهایمان به آن چسبید. آن را رها کردیم و صدای ناله و فریادمان بلند شد. فکرش را نمیکردیم که آن تکّه آهن اینقدر داغ و سوزان باشد. دست از پا درازتر برگشتیم.
*
بعضی روزها، هواپیمای توپولف عراقی که مخصوص حمل بار بود، در آسمان ظاهر میشد. این هواپیما معمولاً در ارتفاع بالا پرواز میکرد. دو هواپیمای جنگی هم آن را اسکورت میکردند. وقتی میآمد بهجای بمب، هر چه میتوانست بر سر ما میریخت. تکّه های بتون و تیرآهن، حتی یک روز تعدادی تختخواب شکسته روی سر ما ریخت. این کار برای تضعیف روحیة ما بود. هروقت سروکلّة آن هواپیما پیدا میشد، میگفتیم: «شهردار بصره آمد.»
یک روز بمب ناپالم بر سر گروهانی که کنار ما بود، ریخت. سه نفر به شهادت رسیدند. یک روز هم یکی از دوستانم به نام حمیدرضا محمّدی دستگردی، بیرون سنگر مشغول نمازخواندن بود. من از دور شاهد بودم. هواپیمای دشمن از راه رسید. حمیدرضا نمازش را شکست و داخل سنگر پرید. یک بمب ناپالم، درست روی محل نمازخواندن او افتاد؛ ولی عمل نکرد.
*
سینة خاکریز نشسته بودم، یک تویوتا بهموازات خاکریز جلو آمد. باران آمده بود و زمین گل بود. ماشین نزدیک ما به گل نشست. حاج احمد کاظمی، حسین خرّازی و مرتضی قربانی داخل ماشین بودند. برای اوّلینبار بود که آنها را از نزدیک میدیدم. فرمانده لشکر و تعدادی از بچّه ها از عقب ماشین را هول میدادند. من بهجای کمککردن، روی سپر نشستم. ماشین از گل بیرون آمد. حاج احمد دستی به پشتم زد و با خنده گفت: «شما خیلی زحمت کشیدی. خسته نباشی.»
***
چند روز در آن خاکریز بودیم. نوبت گردان انبیا به فرماندهی حاج مصطفی نصر شد که خط مقدّم را از نیروهایی که در آنجا مستقر بودند، تحویل بگیرند. برای حفظ امنیت، جابجایی باید در تاریکی شب انجام میگرفت. با تاریک شدن هوا، آقای نیلفروشان، گروهان را به ستون یک به سمت خط مقدّم حرکت داد. نماز مغرب و عشا را در حال راهرفتن خواندیم. بعد از یک ساعت به خط مقدّم رسیدیم. نیروها را از همان ابتدای ستون در طول خط پدافندی چیدند. نوبت گروهان ما شد. ما در بخشی از خط که به نعل اسبی معروف بود، مستقر شدیم. سمت چپ ما کارخانة نمک شهر فاو قرار داشت. فاصلة ما تا خط دشمن حدود 150 متر بود. دو نفر نیروی کمکی من یعنی عبّاس و ولی الله، سنگری که روی سر خاکریز بود را بهعنوان جانپناه انتخاب کردند. آنجا را دیدم و گفتم: «درسته که آن سنگر سقف دارد؛
ادامه دارد..
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
#بنياد شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
# دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
🌺فضیلت زنده نگهداشتن یادو خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست.(امام خامنه ای )
🌸شهید محمد علی کیانی شیخ آبادی که بود ؟
🌼سلام و رضوان خدا برروح پر فتوح شهدای انقلاب اسلامی ،دفاع مقدس ،مدافعین حرم ،امنیت وسلامت به ویژه شهید محمد علی کیانی ،شهیدی که قبل از انقلاب اسلامی در سن (۶ سالگی )بدون هیچ ترس ولرزی عامل به امر به معروف ونهی از منکر بود.
هنگامی که معلم پیش دبستانی وی سوء استفاده کرده ،روزانه دیر به مکان آموزشی می آمد،اورا مورد سوال قرار می داد ووقتی بازرس از این محل آموزشی بازدید میکرد، شجاعانه می گفت معلم ما روزها دیر می آید،که باعث می شد خانم معلم وتعداد قلیلی از خناسان وپشتیبانان معلم خاطی بر آشوبند و نتوانند تحمل کنند وبرعلیه شهید به خانواده آن بزرگوار شکایت کنند.
شهید در آن سن کم ضعیف الجثه بود ،لکن قوی الفکر بود ،شجاعت وتحول آفرینی از ویژگی های بارز وبرجسته شهید بود.
🌹روحش شاد و یادش گرامی باد
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
🔹 تلاوت نور به روح مطهر شهدای هشت سال دفاع مقدس، شهدای گمنام، شهدای مدافع حرم، شهدای امنیت، شهدای مظلوم فلسطین، و شهدای چهارمین هفته اسفندماه دفاع مقدس شهرستان مبارکه
شهيدان:
عباس کریمی
اسماعیل خوشکام
علی بهرامی
عبد المجید غلامی
نعمت اله ربیعی
عبدااله عقیلی
مجید کریمی
سیف اله اکبری
ابراهیم غلامی
مصطفی بابایی
عیسی قلی جعفری
محمد مرادی
اصغر زینلی
مجید یزدانی
ذبیح اله مداحی
مظاهر نظریان
حسینعلی محمدی
مصطفی رحیمی
حجت اله ابراهیمی
اصغر توکلی
کریم سعیدی
محمد علی کیانی
سعید هادیزاده
رستم رنجکش
امیر حسین نور
اصغر جباری
منصور رجبی
علی رضا شریفیان
رجبعلی خویی
محمد ابوطالبی
جواد محمدی
نصراله دیانی
محمد بخشیان
مجید مرتضوی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🔹 قاری قرآن جناب آقای احمد رضا عليزاده
🔹 صفحه ۱۸،از آیه ۱۱۳سوره مبارکه بقره
🔹 زمان جمعه ۲۵ اسفند ۱۴۰۲،سی دقیقه قبل شروع خطبه های عبادی سياسی نماز جمعه
🔹 مکان مصلای نماز جمعه مسجد جامع مبارکه
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
#بنياد شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
#دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
🌹؛🍂؛🌹
🍂؛🌹
🌹 گردان گم شده / ۳۰
خاطرات اسیر عراقی
سرگرد عزالدین مانع
┄═❁๑❁═┄
🔸 بسیجی ادامه داد ، تازه میخواستیم هوای پاکی استنشاق کنیم. شاه را سرنگون کردیم و از آمدن پیروزمندانه رهبرمان شاد و مسرور بودیم، تا اینکه صدای پیشروی نیروهای شما به خاک وطن خود را شنیدیم. ابتدا خبرها را باور نمیکردیم. فکر میکردیم خواب میبینیم. مگر مسلمان برادر مسلمانش را میکشد؟ مگر خانه او را به آتش میکشد؟ آیا مسلمان سرزمین برادر مسلمانش را به زور تصرف میکند و کودکان را سر می برد؟ کدام اسلام در کشور شما حاکم است؟ اگر شماها مسلمان هستید، این حکومت علی است باید از آن دفاع کنید. به خدا قسم از میان شما نیروهایی به پا می خیزند که با شما خواهند جنگید و تنها شهادت آنها را راضی میکند. به خدا قسم از این کارها پشیمان خواهید شد. من این حقایق را میگویم زیرا میدانم شهادت در انتظار من است. شما از من می پرسید که من پشیمان نیستم؟ نه، به خدا اگر هزار بار کشته شوم و بار دیگر زنده گردم با شما خواهم جنگید. این عقیده من و عقیده همه انسانهای آزاده است، دوام زندگی مرهون آزادگان است. شما میخواهید به من دلار یا خودرو یا خانه بدهید؟! شما فکر میکنید و چنین اعتقاداتی دارید؛ ما جزو مجموعه شما نیستیم، ما آزادانه به جبهه آمده ایم و با دشمن میجنگیم. این هدایت الهی بود که مرا به این راه رهنمون کرد. از شما تقاضا دارم کمی به آینده خودتان فکر کنید، شما با کسانی می جنگید که پرچم لا اله الا الله بر دوش دارند. آیندگان شما را محاکمه خواهند کرد. هر کجا باشید، دنیا شما را قومی مطرود به حساب خواهد آورد. به عاقبت کارهایتان فکر کنید. مرگ بدون شناخت و آگاهی مرگ در جاهلیت است. مرگ به سراغ هر انسانی خواهد آمد اما خوشبخت کسی است که بداند به کجا و به ملاقات که می.رود. من یقین کامل دارم که به ملاقات رسول الله (ص) خواهم رفت و در پیشگاه آن حضرت از مظلومیت امت و ملتی شکایت خواهم کرد که از پشت خنجر مکر و حیله بر او زدند.
رئیس استخبارات سرهنگ دوم عبدالواحد الدلیمی» از کسانی بود که شیعیان را تحقیر میکرد و آنها را قبول نداشت. او برخاست و ضربه ای به سر این رزمنده زد. عاشور الحلی هم برخاست و لگدی به شکم او زد، اما من در جای خود خشکم زده بود و به این صحنه دلخراش می نگریستم. سخنان این رزمنده مرا به شدت مشغول خود کرده بود. سرهنگ عبدالواحد الدلیمی در حالی که این رزمنده ایرانی را با خشونت میکشید و می برد. از دفتر من خارج شد. پنج دژبان نیز پشت سر آنها حرکت کردند. رزمنده را درون خودرو گذاشتند و خودرو به راه افتاد. من ماندم و نشستم تا سخنان این رزمنده را پیش خود تجزیه و تحلیل کنم. او مفاهیم جدیدی از شهادت وفا و فداکاری برای ما آفرید. می دانستم که در گفتارش صادق است. ما به بهانه هایی پوچ مثل قومیت گرایی و حقوق غصب شده، ملتی را در درون خانه اش مورد
حمله قرار داده بودیم.
نشانه های اهل بهشت در چهره رزمنده جوان پیدا بود. از چهره گرد او نور ایمان میتابید و کلماتی که بر زبان جاری میساخت آن چنان بود که گویی خداوند آنها را بر او الهام میکند. به خدا سوگند من چنان دل به حرفهای او سپرده بودم که گویی پیامبری مرسل است که
معجزه اش سخنان اوست.
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
قسمت ۲۹
خاطرات رزمنده جانباز قدرت اله مؤمنی
به قلم اقدس نصوحی
درسته که آن سنگر سقف دارد؛ ولی محل قرار گرفتنش خطرناکه.» پایین خاکریز، سنگر بدون سقفی پیدا کردیم. یک ورق پلیت بهعنوان سقف روی آن انداختیم و یک پتو جلوی آن آویزان کردیم. آتش سنگین دشمن و انفجار پیدرپی خمپاره 60 در اطراف ما زیاد بود. شب را داخل سنگر صبح کردیم. همان اوّل صبح دیدیم که سه شهید را از سنگر سقف دار بیرون آوردند. شب گذشته، بعد از اینکه ما از آن سنگر سقف دار بیرون آمدیم، سه نفر به آن سنگر میروند و آنجا پناه میگیرند. به جایی نمیخورد که خمپارهای به آن سنگر اصابت میکند و هر سه نفر شهید میشوند. کاظم ایوبی آمد نزدیک سنگر ما و پرسید: «شما سه تا همشهری سالمید؟ اتّفاقی براتون نیفتاده؟» گفتیم: «نه، خدا را شکر سالمیم.» چند متر از سنگر ما دور شد. یک خمپاره 60 پشت سرش منفجر شد. خودم را به او رساندم. کمرش پر از ترکش شده بود. دستهایش را به سینه خاکریز گذاشته بود. خون بهشدّت از بدنش جاری بود و میلرزید. امدادگر را صدا کردم. او را به سنگر بهداری انتقال دادند. معاونش هم شب گذشته مجروح شده بود و دستة ما بی فرمانده بود. نیلفروشان برای سرکشی به خط ما آمد؛ چون تلفات ما زیاد بود، تصمیم گرفت خط را از نیرو خلوت کند. گفت: «فقط تیربارچی ها، آر.پی.جی زنها و امدادگرها بمانند.» تمام کسانی که کمک آنها بودند را با خودش بهطرف دیگر خط که امنتر بود، برد. من را بهعنوان فرمانده به کسانی که در خط نعل اسبی ماندند، معرفی کرد. ساعت نه و نیم صبح، یکی دیگر از نیروها مجروح شد. خواستم او را عقب تویوتا بگذارم و به عقب برگردانم. پایم را روی یک تختة شکستة جعبه مهمّات گذاشتم. میخی که داخل تخته بود، پوتینم را سوراخ کرد و در پایم فرورفت. درد شدیدی داشت. میخ را از پوتینم بیرون کشیدم و تختة شکستة میخدار را به آن طرف جادّه پرت کردم. حدود یک ساعت بعد، برای انجام کاری به آن طرف جادّه رفتم. دوباره همان پایم را روی همان تخته گذاشتم و میخ به پایم فرورفت. ساعت 2 بعدازظهر شد. به دستور نیلفروشان، برای تعدادی از نگهبان ها که جلوتر از خاکریز، زیر یک بی.ام.پی در سنگر کمین بودند، ناهار بردم. برای سوّمین بار همان پایم روی همان تخته رفت و ناله ام بلند شد. چند روزی که در خط بودم، فرصت نکردم پوتین هایم را در آورم. زخم ناشی از فرورفتن آن میخ، چرک کرد و عفونی شد.
***
غروب همان روز، عراقیها پاتک کردند. چون روی جادّه پر از تانک، نفربر، ماشینهای سوخته و منهدم شده بود، نمیتوانستند با تانک جلو بیایند. نیروهای پیاده را جلو انداختند. درگیری شدید شد. عراقی ها تلفات زیادی دادند و با تاریک شدن هوا به عقب برگشتند.
ادامه دارد...
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
#بنياد شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
# دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
تصویر چپ: استانداری که در مراسم درختکاری حتی ترسید کفش هایش خاکی شود!
تصویر راست: شهید مهدی باکری شهردار وقت ارومیه که سر تا پایش خاک است...
#اندکی_تامل ..ِِِِِ
# ۲۵ اسفند سالروز شهادت اسوه ایثار و فداکاری سردار شهید مهدی باکری فرمانده دلیر و بی ادای لشکر عاشورا گرامی باد
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠✨ دعای روز چهارم
ماه مبارک رمضان
🌺✨ التماس دعا ✨🌺
┏━🌺💠🌺━┓
┗━🌺💠🌺━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وای خدااا ماشاالله ؛
هرچی میپرسن فوری با آیات قرآن جواب میده😍👏👏
🍂 من آنروزی که اینجا
پا نهادم ترک سَر کردم ...
عاشقان را سر شوريده به پيكر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است!...
تيغ بارد اگر آنجا كه بود جلوۀ دوست
تن ندادن ز وفا در دم خنجر عجب است
تشنهلب، جان به لب آب سپردن سهل است
تشنۀ وصل كند ياد ز كوثر عجب است
تنِ بىسر عجبى نيست گر افتد بر خاک
سرِ سرباز ره عشق به پيكر عجب است
صبحتون سرشار از آرامش
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
قسمت ۳۰
خاطرات رزمنده جانباز قدرت اله مؤمنی
به قلم اقدس نصوحی
درگیری شدید شد. عراقیها تلفات زیادی دادند و با تاریک شدن هوا به عقب برگشتند.
ظهر روز بعد، یکی از دوستانم به نام مرتضی بابائی را دیدم. با آر.پی.جی روی سر خاکریز مشغول هدفگیری بود. یک دوربین از عراقیها پیدا کرده بود و روی قبضة آر.پی.جی اش بسته بود. از پایین او را نگاه کردم و گفتم: «مرتضی، سر موشکت خیلی پایینه، اینطوری شلیک کنی، جلوی خودت را میزنی.» گفت: «نه، من با دوربین نشانهگیری میکنم.» موشک را شلیک کرد. چند متر جلوتر به زمین خورد. پائین آمد، نگاه کرد و گفت: «راست گفتی. دیشب ترکش به دوربین خورده، کج شده و من متوجّه نشدم.» بلند شد تا بدون دوربین، شلیک کند. فشنگ تکتیرانداز عراقی، لالة گوشش را زد. مرتضی فریاد کشید و پایین آمد. یک نفر امدادگر آمد تا زخم مرتضی را ببندد، خمپاره ای آمد و او را هم مجروح کرد. امدادگر دیگری به نام حسین سلطان محمّدی رسید. گفتم: «آقای سلطانی مواظب خودت باش، زخمی نشی. بااحتیاط زخم این دو را ببند.» کولة امدادگریاش را برداشت و به طرف زخمیها رفت. آتش دشمن سنگین بود و مثل نقلونبات بر سرمان میبارید. به امید سبکشدن آتش، داخل یک سنگر انفرادی شد و پناه گرفت. یک گلولة خمپاره 60 زوزهکشان آمد، سقف را شکافت و وارد سنگر شد؛ امّا صدای انفجار نیامد. با فروکش کردن گردوغبار، خودم را به سنگر رساندم. آنچه میدیدم باورکردنی نبود. گلولة خمپاره از بالا وارد بدن حسین شده بود و سر گلوله از کمرش بیرون زده بود. اتّفاق نادر و عجیبی که برای اوّلین بار میدیدم. ضربة شدید گلوله کار حسین را یکسره کرده بود و بدن بیجانش روی کولة امدادگریاش افتاده بود. آمبولانس نداشتیم. بدن بیجان حسین را داخل بیل یک لودر گذاشتیم و آن دو نفر مجروح را هم بهسختی کنار او جا دادیم و به عقب فرستادیم. بدجور حالم گرفته شد، نگاهی به خون جاری داخل سنگر انداختم و بی اختیار اشکم جاری شد. چیز درخشانی توجّه ام را جلب کرد. داخل سنگر شدم. چشم حسین بر اثر شدت ضربه از حدقه خارج شده بود و روی زمین افتاده بود، نگاهی به دور و برم انداختم، چشم دیگرش هم کمی آن طرف تر افتاده بود. بدنم می لرزید و حالم دگرگون بود. روی زمین نشستم و در حالیکه بغضم را خالی میکردم، با انگشتان دستم زمین را گود کردم و چشمهای حسین را در آن پنهان نمودم.
ادامه دارد...
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
#بنياد شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
# دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
هدایت شده از پیشکسوتان شهرستان مبارکه
📸 تصویری جدید از سید مقاومت
ـــــــــــــــــــــــ
پایگاه خبری صابرین نیوز↙️
🆘@sabreenS1_official
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
#عروسى_خوبان
🌷بعد تفحص شهدای منطقهی علمیاتی كربلاى ۵ و انتقال شهدا به استانها و شهرستانهاى مربوطه؛ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪﯼ خانواده ﺷﻬﯿﺪی ﺧﺒﺮ ﺑﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﯿﺎیید ﺍﺳﺘﺨﻮﻧـﺎﯼ ﺷﻬﯿﺪﺗﻮنو ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ…. ﺩﺭ ﺯﺩﯾﻢ. ﺩﺧﺘﺮ خانومی ١٩ تا ٢٠ساله ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺭﻭ واﮐﺮﺩ. ﮔﻔﺘم: ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ شهید بزرگوار نسبتی دارید؟ چطور مگه؟ ﺑﺎﺑﺎﻣﻪ. ﮔﻔﺘﻢ: پیکرﺷﻮ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ، میخوان ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﻇﻬﺮ ﺑﯿﺎﺭنش. زد زیر گریه و گفت: یه ﺧﻮاهشی ﺩﺍﺭﻡ. ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍین ﻫﻤﻪ ﺳﺎﻝ ﺍﻭﻣﺪﻩ؛ میشه به جای ظهر پنجشنبه، شب جمعه بیاﺭﯾﺪﺵ....؟!
🌷....شب جمعه ﺗﺎﺑﻮتو ﺑﺎ ﺍﺳﺘﺨﻮنا، بردﯾﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﺁﺩﺭﺱ. ﺗﺎ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ؛ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﮐﻮﭼﻪ ﺭﻭ ﭼﺮﺍغونی کردن، ﺭﯾﺴﻪ ﮐﺸﯿﺪن. کوچه ﺷﻠﻮغه و مردم ﻣﯿﺎﻥ و میرﻥ. ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺟﻠﻮ و پرسیدیم: ﺍﯾﻨﺠﺎ چه ﺧﺒره؟! گفتند: ﻋﺮﻭسی ﺩﺧﺘﺮ ﺍﯾـﻦ ﺧﻮنه است. ﺗﺎ ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ؛ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺑﺎ ﭼﺎﺩﺭ ﺩﻭﯾﺪ ﺗـﻮ ﮐﻮﭼﻪ و داد میزد: ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ کجا میبريد؟ بابامو كجا میبريد؟ ﻧﺒﺮﯾـﺪش. برگردونيد. یه عمر ﺁﺭﺯﻭم بود که ﺑﺎﺑﺎﻡ بیاد ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩی ﻋﻘﺪم باشه. ﻣﻦ ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ ﮔﺮﻓﺘﻢ؛ ﺑﺎﺑﺎمو ﺑﯿﺎﺭﯾﺪ. بابامو بیارید.
🌷پیکر باﺑﺎی شهیدﺷﻮ ﺑﺮﺩﯾم داخل خونه. نشست کنار تابوت تیکه اﺳﺘﺨﻮوﻥ باباشو دور تا دوﺭ ﺳﻔﺮﻩﯼ ﻋﻘﺪ مرتب چید. بعد گشت استخوون دست باباشو برداشت. يا زهرا سلام الله علیها کشید رو سرش و گفت: بابا جون، باباجون، ببین دخترت عروس شده.... عاقد: برای بار سوم میپرسم؛ عروس خانوم وکیلم؟ صورت گذاشت روی استخوانهای بابا؛ گفت: با اجازه پدرم، بله....
#راوى: جانباز شيميایى هفتاد درصد سید حمزه حسینی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
گردان گم شده / ۳۱
خاطرات اسیر عراقی
سرگرد عزالدین مانع
┄═❁๑❁═┄
🔸 مانده بودم او چگونه مبارزه میکرد؟ درست بیخ گوش ما!
ای جوان بیست ساله این مطالب را از کجا آموخته ای؟ از کجا یاد گرفته ای که دهان دیگران را بدوزی؟ آن شبها تو بر ما فرود می آمدی، در حالی که در یک دست جان خود را و در دست دیگر اسلحه داشتی! او به زبان ما و مانند پیامبران حرف میزد: «الله اکبر یا خمینی!» آن مفاهیم ناب را کجا یاد گرفته بود؟ به کدام مدرسه رفته بود، فارغ التحصیل کدام مدرسه بود؟ چه انسان شریفی، چه مدرسه شریفی و چه شیوه آموزش شجاعانهای. او فارغ التحصیل مدرسه ای بود که سنگ بنای اولیه آن را امام علی (ع) بنا نهاده بود و مدرسه خمینی همان ادامه مدرسه امام (ع) است.
ما می خواستیم این مرد را نابود کنیم، میخواستیم شمع وجود او را در خانه خود خاموش کنیم اما چه شد؟ این شخص شمعهایی را برافروخت که زمانه در صدد بود آنها را خاموش کند. - الله اکبر، چه انسان بزرگواری! رایحه دلنشینی از او استشمام کردم. او ما را به مبارزه می طلبید ولی ما گمان میکردیم که تسلیم خواهد شد. فکر میکردیم در پی مال و دنیا خواهد بود. به او دلار میدهیم و همه چیز تمام خواهد شد اما چه شد؟! معلوم شد که او جزو ثروتمندترین افراد است. او می توانست با ثروتش همه ما را بخرد. مرحوم پدربزرگم در گذشته به ما می گفت که دنیا در بعضی مواقع مردانی را در دامن خود میپرورد که در اخلاق و رفتار و شجاعت مانند پیامبرانند. به خاطر آوردم که دنیای خمینی (ره)، خمینی های کوچکی را در دامن خود پرورده است. همانطور که دنیای علی (ع)، علوی های کوچکی را در دامن خود پرورش داد.
اخبار مقاومت رزمنده جوان به گوش افراد گردان رسید، هر کدام از آن ها درباره او حرفهایی می زدند. دستگاه های اطلاعاتی قسمتهایی از این سخنان را به شرح زیر ضبط کرده بودند...
۱ - یکی از سربازان به نام ثامر مطلک خطاب به دیگر سربازان گفته بود: «آقایان من شجاعتی مانند شجاعت این جوان سراغ ندارم من معتقدم که شجاعانی از همین زمره به سراغ ما خواهند آمد و همان طور که او ما را در هم درید، آنها هم ما را تکه پاره خواهند کرد، قبول دارید یا نه؟» دوستش به نام فاضل الشطری جواب داده بود: «من قبول ندارم دوستان او می روند و دیگر به سراغ ما نخواهند آمد. زیرا میدانند که سرنوشتی مانند سرنوشت دوستشان یعنی مرگ در انتظار آنهاست. آن ها از مرگ می ترسند، هیچ کس در دنیا پیدا نمی شود که از مرگ نترسد.» ثامر مطلک با خنده جواب داده بود: «اگر تو با آن رزمنده بودی، میزان شجاعت او را میدیدی در مقابل رییس استخبارات چنان حرف میزد که گویی با دوست خود حرف میزند، او یقین داشت که اعدام می شود، اما ما را به مبارزه میخواند و میگفت: «اگر هزار بار مرا بکشید باز بر میگردم و با شما مبارزه میکنم و اگر مرا آزاد کنید میروم و اسلحه بر میدارم تا از لذت جنگیدن با شما بهره مند شوم.» دوست من چه میگویی؟ او می گفت «در پشت سرش مردانی را گذاشته و آمده که آنها هیچ چیز غیر از شهادت را نمیشناسند.» ثامر مطلک توسط اداره استخبارات دستگیر و در برابر همه اعدام شد. یک هفته پس از آن گفت و گوهای طولانی و بعد از آنکه روحیه افراد گردان تضعیف شده بود گزارش ویژه ای برای فرمانده لشکر فرستادم.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
به منظور تجلیل و تکريم از خانواده معظم شهدا صورت گرفت
ديدار با خانواده شهيد والامقام رسول زینلی در مبارکه
در این دیدار که با محوريت بنياد شهید و با حضور ریاست اداره آب شهرستان مبارکه و تعدادی از همکارنشان به مناسبت ۲۳ اسفند سالروز حماسه و ایثار شهرستان انجام گرفت از مقام شامخ شهید و شهادت تجليل بعمل آمد.
شنبه ۲۶ اسفند ۱۴۰۲
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
#بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه
🌷ارواح مطهر شهدا صلوات🌷
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجهُم