eitaa logo
شهدای هویزه
2.6هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
670 ویدیو
30 فایل
http://eitaa.com/joinchat/2875523072C71b2b4b72a 🌷 محفلی برای معرفی و زنده نگه داشتن یاد و نام شبیه ترین شهدا به شهدای کربلا در ایران... 🌍 خوزستان_ هویزه 🔰 کانال‌رسمی‌یادمان‌شهدای مظلوم کربلای هویزه؛ اولین یادمان دفاع مقدس ⬅️ ارتباط با ادمین: @h_media
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | 🔺 اگر شهید علم الهدی بود... 🎙 روایت دکتر حسن قاضی زاده هاشمی (وزیر اسبق بهداشت درمان و آموزش پزشکی) * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
📔 | خاطرات شهید سید محمد حسین علم الهدی ✍️ از همان بای بسم اللّه که هنوز الفبای خواندن و نوشتن را یاد نگرفته بود مکتبخانۀ قرآنی اش را راه انداخت ؛ گوشه ای از حیاط که تنها سایبانش تک درخت نخلی بود. توی چلۀ تابستان و وسط گرمای پنجاه درجۀ اهواز، بچه های همسن و سالش را جمع می کرد و با هم قرآن می خواندند. سال چهارم ابتدایی، قرآن را ختم کرده بودند. 🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
📔 (2) | خاطرات شهید سید محمد حسین علم الهدی ✍️ از شش سالگی با دو تا از برادرهایش می رفتند مکتب. با خودشان آبِ خوردن و زیرانداز می بردن. هر روز، سرِ اینکه کدام شان پارچ آب یا زیرانداز را بگیرد جروبحث داشتند. ملّای مکتب، پیرزن مهربان و باصفایی بود. پنجاه، شصت تایی شاگرد داشت؛ دختر و پسر. هرکدام از بچه ها را می فرستاد پیش کسی که بیشتر بلد بود تا قرائت قرآنش را بررسی کند. سیدحسین از آنهایی بود که با یک بار تکرار یاد می گرفت. حتی بزرگ ترها پیش او درس پس می دادند. 🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
📔 (3) | خاطرات شهید سید محمد حسین علم الهدی ✍️ هرکس به سورۀ بیّنه می رسید بچه ها برایش می خواندند:«لم یکن حلوا بکن، بهر ملّا جدا بکن» حسین که به این سوره رسید، از مادر خواست برایش حلوا درست کند. مادر مهمان داشت و حواله اش داد به بعد از رفتن شان. حسین این جور وقت ها معطل نمی ماند. دستور حلوا را پرسید و خودش دست به کار شد. روغن و آرد و شکر را ریخت روی هم و ایستاد پای گاز. خواهرها سماجتش را که دیدند آمدند کمکش. 🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
📔 (4) | خاطرات شهید سید محمد حسین علم الهدی ✍️ یک سال از او کوچکتر بودم، همبازی و همراه شیطنت هایش. توی گرمای تابستان اهواز باهم فوتبال بازی می کردیم. بعد از چند ساعت بازی، از نفس می افتادم و رها می کردم، اما حسین کوه انرژی بود. سر و لباسش خیس عرق می شد، اما انگار نه انگار. خودش تنها ادامه می داد. پشت هم توپ را می کوبید به دیوار و می شمرد، صد ویک، صد و دو... از مدرسه که می آمد، کیف و کتاب را می گذاشت توی کمد شخصی اش. توپ پلاستیکی اش را برمی داشت و با پای برهنه می رفت توی کوچه. تا غروب یک نفس با بچه های محله فوتبال بازی می کرد. همین که صدای اذان می آمد، سوت پایان بازی را می زد و می گفت:«بچه ها بریم نماز جماعت. » همه با هم می رفتند مسجد مرعشی اهواز. خودش مکبّر بود. بعد از نماز، دسته جمعی قرآن می خواندند. تمام که می شد، می رفتند برای ادامۀ بازی. 🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
📔 (5) | خاطرات شهید سید محمد حسین علم الهدی ✍️ با چند تا از پسرهای هم سن و سال خودمان رفته بودیم دزفول، کنار رودخانۀ شهر. پاچه هایمان را زدیم بالا و پایمان را گذاشتیم توی آب رودخانه. آب یخ بود و شتاب زیادی داشت. سرمای آب، مغز استخوان مان را می سوزاند. توی رودربایستی با هم مانده بودیم. منتظر بودیم یکی پایش را بکشد بیرون تا بقیه هم انصراف بدهند. یکهو دیدیم حسین لباس هایش را درآورد و شیرجه زد توی آب! دهانمان یک وجب باز ماند. تا به خودمان بیاییم، حسین تا تهِ رودخانه را شنا کرد و برگشت. 🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
📔 (6) | خاطرات شهید سید محمد حسین علم الهدی ✍️ سال1342 برادرش، سیدمصطفی علم الهدی، در عباسیۀ اهواز منبر رفت و به رژیم شاه بدوبیراه گفت. ساواک دستگیرش کرد. آشنایان به پدرش، آیت اللّه علم الهدی گفتند:«برای آزادیِ سیدمصطفی چی کار کنیم؟» و او خیلی خونسرد گفت: «مصطفای من از علی اکبر امام حسین که بالاتر نیست... » همان وقت حسینِ پنج ساله کم کم داشت الفبای مبارزه را از خانواده یاد می گرفت. 🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
📔 (7) | خاطرات شهید سید محمد حسین علم الهدی ✍️ آیت اللّه علم الهدی، پدر حسین از علمای بزرگ اهواز بود. همیشه خانه شان مهمان داشتند؛ از تهران و شهرهای مختلف. خرید و پذیرایی از مهمان ها به عهدۀ بچه ها بود. حسین هم مثل بقیه. کافی بود مادر لب تر کند. حسین به سر می دوید. ◊ با خودش یک قَلَمه پیچک آورد خانه. کاشت کنار نخلِ گوشۀ حیاط. کم کم پیچک دورتادور نخل را گرفت و رفت بالا. سبزیِ رَونده دور تنۀ نخل زیبایی اش را دوچندان کرده بود. بعدها دلمان که برای حسین تنگ می شد، می ایستادیم توی حیاط، نخل را و پیچک تنیده به آن را نگاه می کردیم. حیف که ازش عکسی نداریم. 🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
📔 (8) | خاطرات شهید سید محمد حسین علم الهدی ✍️ سر کلاس نهج البلاغه از یکی از بچه ها خواست تحقیقش را ارائه دهد. آماده نبود. چند تا از بچه های دیگر هم آماده نبودند. سیدحسین سرش را انداخت پایین و از کلاس زد بیرون. نشست گوشۀ حیاط که بچه ها سراسیمه آمدند بیرون و افتادند به عذرخواهی. شهید علی جمالپور، استاد فلسفه را واسطه قرار دادند، بلکه پادرمیانی کند. هنوز شهید جمالپور لب باز نکرده بود که سیدحسین زد زیر گریه. گفت:«از بچه ها ناراحت نیستم. برای مظلومیت مولا علی(ع) گریه می کنم؛ پیش ما شیعیانش هم مظلومه. » 🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh