شهدای هویزه
✍️ #یادداشت |
🔺 از مُخَیِّم الشاطی تا زعفرانیه
🔹 توی دانشگاه ادبیات خوانده بود. شعرهای نزار قبانی را از بر بود. یک آدم معمولی که سال ها ادبیات خوانده توی خوش بینانهترین حالت، نویسنده معروفی می شود. البته اگر تا پیش از آن عاشق دختری نشده باشد. عشق آدم را استثمار می کند و دست و پایش را می بندد و بی آنکه زورش برسد قاعده حب الوطن من الایمانش را دور می زند و زیر آبی می رود. مثل عشق روزنامه نگار فلسطینی به ریتا دختر یهودیه که عاقبت جاسوس صهیونیست ها از آب درآمد.
🔹 توی دانشگاه،ادبیات خوانده بود و شعرهای محمود درویش را از بر بود، اما دانشجویی که مادرش او را توی «مخیم الشاطی» به دنیا آورده، با دانشجویی که از جنگ مهاجرت کرده و یک گوشه آرام لم داده فنجان چایش را جلو لبش گرفته و هی فوت کرده و هی هورت کشیده و دست آخر هویت مادرزادی اش را با هر پُک سیگار توی غزلهایش دود داده خیلی فرق دارد.
🔹 توی دانشگاه،ادبیات خوانده بود و شعرهای «معین بسیسو» را از بر، اما مخیم الشاطی تا خِرتناق توی جنگ فرو رفته بود. توی جنگ حلوا قسمت نمی کنند. زاویه دید متولدین اردوگاه با پنجره ای که بقیه آدمها از پشتش دنیا را می دیدند فرق داشت. درس خواندنشان، مشغله های دانشجویی شان، آرمان هایشان. همه چیز برای متولدین اردوگاه در دل مبارزه معنا پیدا می کرد حتی عشق.
🔹 توی دانشگاه ادبیات خوانده بود، اما سید قطب را دوست داشت. بیشتر از شعرهای محمود درویش و قبانی و بسیسو.
سید گفته بود «به جای نوشتن این همه کتاب، به جای این همه سخنرانی، بهجای اداره ی این همه مسجد، حرکتی برای ترویج آرمانتان بزنید. بروید در گوشه ای از دنیا ولو در یک جزیره ای دور افتاده حکومت اسلامی تشکیل بدهید که اثرش از هزاران کتاب، هزاران سخنرانی در ترویج آرمان ها، بیشتر است.»
🔹 توی دانشگاه ادبیات خوانده بود، اما با شعر که نمی شد فلسطین را از چنگ اسرائیل بیرون کشید. میدان مبارزه او جایی بزرگتر از اردوگاه مخیم و دانشگاه ادبیات بود. باید دوشادوش مبارزانی می ایستاد که آن ها هم شرافتشان را در مبارزه پیدا کرده بودند. مبارزانی مثل شیخ احمد یاسین، مثل رنتیسی، مثل قاسم...
🔹 توی دانشگاه ادبیات خوانده بود. نویسنده معروفی نبود، اما همه دنیا او را به آرمانش می شناختند. سید گفته بود شاعرها زیادند بروید خودتان شعر باشید، به جای نوشتن از مقاومت، تفنگ بردارید، بجنگید....
🔹 متولد مخیم الشاطی بود. پسرهایش شهید شدند. نوه هایش، خواهرش. خانه اش با خاک یکسان شد. شده بود قلبی که بیرون از سینه صاحبش می تپد. قصیده بلندش داشت شکل می گرفت. مانده بود بیت آخر.
توی بیت آخر داشت قرآنمی خواند که سفیر موشک، دیوار اتاق ساختمان زعفرانیه را شکافت
حیف!
چیزی تا قله نمانده بود...
🔸 هوای کوهستان توچال، بوی خاک و خون می داد؛ بوی اردوگاه مخیم.
توی دانشگاه ادبیات خوانده بود، ولی برای یک مبارز زندگی در شهادت معنا پیدا می کرد.
#اسماعیل_هنیه
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
#یادداشت |
✍ سوگند به شادی شبانگاهی قلب صاحبالزمان؛ سوگند به لحظه پرصلابت امضای دستور حمله توسط آیتالله خامنهای؛ سوگند به لحظه درخشش موشکها در تاریکای آسمان ناامید غزه و لبخند طفلان فلسطینی. سوگند به فریادهای «الله اکبر» و «یاعلی مدد» شیعیان بغضکرده و مجروح بیروت و ضاحیه؛ که ما مرد تبدیل غمهای بزرگ به حماسههای جاودانیم. ما پیه همهچیز را بر تنهامان مالیدهایم. فکر همهجایش را کردهایم. نه امشب؛ که از چهل سال قبل. از شب بیعت با خمینی فکر آخرش را کردیم؛ و او از بین دو انگشتانش عاقبت ما را و عاقبت شما را نشانمان داده. عملههای فارسی زبانتان را بیجهت مأمور نکنید که خوف پاسخ احتمالی شما را بین خلق بیندازند. ورق برگشته؛ نظم جدید منطقه را نه سربازان پوشکبستهی پناهگاههای حیفا، که فرزندان پرصلابت و سبزپوش خامنهای تعیین میکنند. پس چشم باز کنید و گشودهشدن دروازه جهنم در آسمانتان را تماشا کنید.
#آغاز_نصرالله
#راه_نصرالله
#موشک_جواب_موشک
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
✍️ #یادداشت |
🔺 مدلش با ما فرق میکرد. مثلا یکهزارم هم احتمال نمیدهم دیدارِ رهبری توی طومار آرزوهایش بوده باشد. یا اینکه وقتی تلویزیون سخنرانیهای بیت را نشان میدهد، سلاموصلواتی روی لب یا توی دلش آمده باشد برای سلامتیِ آقا. حتی خامنهای را خشک و خالی میگفت، چه برسد به اینکه زبانش بچرخد به حضرتِ آقا گفتن. البته خودش نیست خدایش هست اهل حرف نامربوط و توهین هم نبود. از آدمهای خاکستری. بهقول سورهٔ نساء لا إِلَىٰ هَـٰؤُلَاءِ و لا إِلَىٰ هَـٰؤُلَاءِ. نه اینطرفی بود نه آنطرفی. گذشت و گذشت تا دستاندازی، زندگیاش را چپه کرد. درد افتاد به جان اولادش. بچه را بست به دوا و دکتر. صبح تا شب هم کارش تسبیحگرداندن بود. صلوات پشت صلوات. از زبان خودش شنیدم که یکشب خواب حضرت آقا را میبیند. میآید خانهاش. روی صندلی پلاستیکی توی ایوان مینشیند برایش حرف میزند. برای بچهٔ مریض هم دعا میکند. آدمی که نه اینطرفی بود نه آنطرفی، کنفیکون شد. انگارکن زمین برهوتی که باران بخورد. چطور زمینِ ترَکترَکی، آب را میبلعد؟ همانطور. همهٔ رگ و ریشههای قلبش از محبت حضرت آقا اشباع شدند. بچه هم سرحال شد. میگوید بچهام از دعای اولادِ پیغمبر، برگشت.
🔺 مباهلهٔ #جمعه_نصر، خیلیهایی را که نه اینطرفی بودند نه آنطرفی، محب کرد. نجات داد. به یادشان آورد که باید دستشان را دراز کنند طرف امام و نائبش. رساندشان به عروة الوثقیِ ولایت. محبتِ امثال من را هم اشدّ کرد. امروز حس کردم جور دیگری رهبرم را دوست دارم. یک جوری که با قبل از این نماز فرق دارد.
* کانال شهدای هویزه؛
@shohaday_hoveizeh
✍️ #یادداشت |
🥀 «لالایی ققنوسها»
🔸 برای ما که اینجا شکمهایمان سیر بود و جای خوابمان نرم یک سال گذشت، ولی برای مادران غزه خدا می داند. شاید به شماره گیس های سیاهشان که یکی یکی سفید شد.
آن روز که بیمارستان المعمدانی غزه را زدند، آتش بمب ها را دیدیم ولی آتش جگر مادرانی که کودکان شیرخوارهشان در میان آتش خاکستر شدند را نه!
آن روز که نوزادان در بیمارستان از کمبود اکسیژن نفسشان به شماره افتاد را دیدیم ولی خفگی مادرانشان را نه!
آن روز که ماشین آرد را زدند و کودکان قابلمه به دست پودر شدند را دیدیم، ولی خون گریههای مادرانشان را نه!
جنگ انگار بین اسرائیل بود و مادران غزه. کودک را می زدند تا مادر بیفتد. به کدامین کینه؟ نمی دانم!
شاید این مادران تقاص لالایی های شبانهای را دادهاند که در گوش بچه هایشان میخواندند.
تقاص آن زنده باد فلسطین ها و مرده باد اسرائیل ها را. همان لالایی هایی که روح بچه هایشان را بیدار میکرد و جسمشان را خواب.
«میوه اگر افتاد سر درخت سلامت.»
خدایی که موسی را به مادرش بازگرداند فلسطین را هم به این مادران باز میگرداند.
این خاک تشنهی صدای کِل کشیدن این مادرها در روز فتح است، باذن الله....
#غزه
#فلسطین
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
✍️ #یادداشت |
🔸 چندسال قبل که تلوزیونهای صهیونیستی مارش پیروزی نواختند و خانه ویران شده یحیی را نشان دادند که تلّی از آوار بود و خبر ترور موفق او را روی پخش ویژه بردند، یحیی یک ساعت بعد به خانه ویران شدهاش برگشت و روی مبل شکستهای نشست و با لبخندی تحقیرآمیز، گوشه لب کج کرد و عکس یادگاری گرفت.
🔸 من آن روز شیفته شجاعت یحیی شدم. او لاتی را تا درجه آخرش پر کرده بود. بعدها که یک عکس هالیوودی مردانه هم از او منتشر شد که دست روی کلت کمریاش برده بود و داشت بیرونش میکشید، انگار ابرمرد خیالی ایام نوجوانی را در واقعیت دیده بودم. چقدر اسطورهای بود. نمیشد حتی توی چشمهاش نگاه کنی. یحیی شاید کسی بود که بیشترین خبرهای جعلی درباره ترور او منتشر شد. اسرائیلیها در لهله یافتن اثری از او، بارها شایعه ترورش را مطرح میکردند تا بلکه از رصد واکنشها، چیزی دستگیرشان شود. او رسما نامرئی بود. فلسطینیها میگویند یحیی حتی سایه نداشت. میگویند از دیوارها میگذشت. تو بگو روح بود.
🔸 پشت ابرمردان همیشه افسانه میسرایند. ابرقهرمان پسرهای فلسطینی. شیرمرد پچپچههای دخترکان غزه. امّید مردان و زنان جنگزده. دلشان گرم بود به تونلهای زیر پایشان که یحیی از آنجا میگذرد. حالا میگویند روح فلسطینی، ابرمرد نامرئی غزه، نه در پستوی تونلها، که روی زمین شهید شده. نزدیک تانکهای اسرائیلی. لباس رزم بر تن. خشاب بسته بر فانوسقه. چفیه بر شانه. سلاح بر کف. حالا جوانهای فلسطینی پشتبهپشت سیگار میسوزانند و به یکجا خیره میشوند و میگویند یحیی با مرگش پله آخر لاتی را هم برداشت. باز تحقیرشان کرد. که من روی زمین بودم. بین نیروهای تحتامرم. و نیمخیز، سلاح بر دوش توی پسکوچهها میدویدم. شما کجایید؟
🔸 یحیی تحقیرکننده بزرگشد. تحقیرکننده زندگیکرد و تحقیرکننده رفت. ما قصه یحیی را سالها برای بچههایمان تعریف خواهیم کرد.
#شهید_یحیی_سنوار
#شهیدالقدس
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
✍️ #یادداشت |
🔸 قرار بود بعد از ترورحاج قاسم دنیا برای صهیونیست ها امن تر شود اما نشد!
🔸 پس از ترور اسماعیل هنیه گفتند خاورمیانه مکان بهتری برای یهودیان شده اما نشد!
🔸 ترور سیدحسن نصرالله را پایان مقاومت و تضمین امنیت برای ساکنین سرزمین های اشغالی اعلام کردند اما نشد!
🔸 حالا با شهادت یکی دیگر از فرماندهان مقاومت می گویند دنیا برای اشغالگران یهودی امن تر خواهد شد اما قطعا نخواهد شد، همان طور که شهادت دیگر فرماندهان مقاومت دنیا را برای صهیونیست ها ناامن تر کرد.
🔸 شهید یحیی السنوار برای همیشه در قلب ما حک خواهد شد اما برای او که مشتاقانه روی زمین نه در زیر زمین در پی شهادت بود اشکی نخواهیم ریخت که اولا به آرزویش رسیده ثانیا می دانیم آن چه بعد از یحیی سنوار در انتظار اسرائیل است بدتر از گذشته است.
پیکرها می افتند …
عقاید هرگز …
بدرود ابر مرد 💔
📝 دکتر صادق شاهوارپور(مسوول ناحیه بسیج دانشجویی خوزستان)
#یحیی_سنوار
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
📝 #یادداشت |
🔻 بازیگرِ نقش اولِ مرد»
🌱عزیزم:
لطفا همینجوری که داری با دور تند قصص انبیا را جلو چشممان ورق می زنی و چکه چکه تاریخ را می چکانی توی تقدیرمان که ناکام نمیریم به حرف هایم گوش کن.می خواستم بابت خلق هنرمندانه درامِ باشکوه «یحیی» و انتخاب بازیگر نقش اول مرد دست هایت را ببوسم و اعتراف کنم که به مخیله ام قد نمی داد که بشود از خانه متروک و پر از خاک و خل و خِرت و پِرت طبقه دوم چنین پایان شورانگیزی ساخت.از همه اجزا و عناصر صورت خاکیش، از سوراخ بزرگ سمت چپ پیشانیش تا حمایل خشاب و حتی ساعتِ مچیش نمی شد به همین سادگی ها گذشت.
پشت صحنه نمایش یحیی آدمهائی ایستاده بودند که یک شبه بزرگ شدند.زنی پا به ماه می گفت می خواهد اسم مسافری که توی راه دارد را بگذارد «سنوار».
دیشب چشم هایمان خیس بود ،غبار فرو ریختن ساختمان روی صورتمان گِل شده بودو امروز همه مان بوی عطر یحیی می دهیم...یادم می ماند که قهرمان های نقش اول فیلم های تو مرزهای تبیین را ،با خون جابهجا کردند.
✍️ طیبه فرید
#سنوار
#مقاومت
#لبنان
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
✍️ #یادداشت |
🔸 ساحران، یک لحظه ریسمان جادو را با اژدهای درّندهخو قیاس کردند و عِقاب داعیهدار ربکمالاعلی را با رضای عالی اعلی تاخت زدند. فرعون، آنی پیش از آنکه پا به نیل تر کند، فرصت بازگشت داشت، اما آنکه غرّه میشود، لاجرم غرقه میشود. مجاهدان ساعتی از گردنهی اُحد غفلت کردند و چیزی نمانده بود مشرکان گردن اسلام را بشکنند. حُر، در مرز مویین سعادت و شقاوت مردّد ایستاده بود و یک دم به نقطهی ترجیح عزّت به ذلّت رسید. توّابین به ما آموختند که قیام دیرهنگام شاید هیچگاه غیاب نابهنگام را جبران نکند. زمان، همیشه حلّال مشکلات نیست؛ گاهی استدراج، عین ابتلاست. زمانشناسی کم از زمانهشناسی ندارد. گاهی علّت تضعیف جبههی ایمان، تعلّل اهل ایمان در عمل به تکلیف است. کتاب تاریخ، مملو از صفحات تکراری است.
🔸 امروز غزّه و ضاحیه، صحنهی مرگ و زندگی حق و باطل است. یک لحظه غفلت در تبیین و تبلیغ مظلومیت مردم فلسطین و لبنان، اژدهای حقیقت را لقمهی چرب جادوی رسانه میکند. یک آن غرّه شدن به پیروزیهای تاکتیکی، ممکن است غرقه شدن در شکستهای استراتژیکی را در پی داشته باشد. ساعتی غفلت از گردنهی غزه، چه بسا گردن مقاومت را بشکند. تنها «وعدههای صادق» بهنگام، «طوفانالاقصی» را امتداد میدهد. عملیات تلافیجویانه گاهی جای اقدام پیشدستانه را نمیگیرد. تعلّل در مواسات مؤمنانه و کمکهای بشردوستانه، نوشدارو بعد از مرگ سهراب میشود. تب طلا، علامت بالینی غفلت از مردم مبتلا است. در زندگی ما «آن»هایی است سرنوشتساز؛ آنها را دریابیم.
✍️زهرا محسنی فر
* کانال شهدای هویزه؛
@shohaday_hoveizeh
✍️ #یادداشت | #شهیدانه 🇮🇷🇱🇧
🔺 لحن بیروت و لهجه شیراز، قصه عشق میشود آغاز!
🔻 به استقبال آیین تشییع اولین شهیده ایرانی مقاومت «معصومه کرباسی»
🔹 بغض عجیبی گلوی لحظههایم را میفشارد؛ گاهی باران میشوم و گاه، بند میآیم؛ درست مثل سه شب پیش بارانی شیراز که چشم به راه بودم رسیدن مسافری از آستانِ آسمان هشتم را و چه شوربختانه جا ماندم به بهانه بدقراری دوستان.
🔹 دلم میخواست پیشواز و چاووشیخوانی شهر گل برای «گُلدوسیِ» پرپر دور از خانهاش را زیر نم نم عشق، نفس بکشم و گلایول های سرخ زیر پا شوم مسافر مشهد را که معصوم و باشکوه از زیارت برمی گشت خانه؛ اما این بار در آغوش پرچمی که همهمان همیشه از آن شکوه گرفتهایم.
🔹 اینجور وقتها اما قصه فرق می کند؛ یکدفعه آدمهایی از جایی که فکرش را هم نمی کنی سر می زنند تا اهتزاز این شکوه را مکرر کنند و قطره قطره دانه های دل شان را بریزند پای سرخی پایین این پرچم که باید برسد بالای قله ظهور.
🔹 القصه، حسرت همراهی ماند تا امروز شنبه که مهمان محبت خانه سردار بی سرِ مدافعان حرم «شهید حاج عبدالله اسکندری» شدم. برای کاری دیگر رفته بودم که بی مقدمه به قصه دلخواه آن شب شیراز رسیدم!
🔹 به «بای بسم الله» نرسیده «خانم گردشی»؛ همسر شهید اصغر فروتنی که مدیرعامل انجمن همسران شهدای استان فارس است و آنجا حضور داشت از همراهی چند روز قبل همسر والا مقام شهید اسکندری با خانواده و پیکر شهید معصومه کرباسی از تهران تا مشهد و سپس شیراز گفت!
⬅️ ادامه در پست بعد.... ⬇️⬇️
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
شهدای هویزه
📣 #اطلاع_رسانی | 🔺 نخستین رویداد فرهنگی فاتحان لانه ⬅️ (گرامیداشت شهید محسن وزوایی و 50 شهید فاتح
📝 #یادداشت |
🔺 برای فاتحان شهید که غبارآلودِ غرور ِشکست شاخ شیطان نشدند
🔻 به استقبال نخستین رویداد فرهنگی فاتحان لانه (گرامیداشت شهید محسن وزوایی و 50 شهید فاتح لانه جاسوسی)
✍️ میلاد کریمی / امور پژوهشی زیارتگاه شهدای هویزه
🔸 انقلابِ گُل محمدی ایران که به حکم ازلی در کارِ گلاب افتاد، مَشام مسموم شیطان و شیطانکهای عهد دور، بدجور آزرده شد؛ بزم و بازی دیوهای دیوانه و گُرگینه های از اساطیر به کمین تاراج مُلک جَم ایستاده به هم ریخت.
🔸 خیلِ بتهای تا کَمر خم شده و کاسه لیسانِ ابلیس به تلبیس و توطئه، خیال بافتند و خواب دیدند؛ آنها که بوی گُل را از رومِ قدیم شنیده بودند، نمیخواستند بگذارند خورشید در بهار ضرب شود!
دست زدند و داس، تیز کردند تا عطر بِبُرند و رنگ بِبَرند از بهار!
🔸 حالا لانههای به ظاهر دِنج و آرام شیطان که در عصرِ شوم قصرها بر بدجنسی بنا شده بود، فوج فوج تیرِ تیرگی میانداخت و شرارههای شر می افروخت.
🔸 «مُردار مردانی» منحوس از تبارِ تیره تبر را به تحریک و تجزیه و کودتای کور تشویق میکرد تا گریه گُل و «گُل مَشامان» را قهقهه بزند...
🔸 جوانمردانی از تبار علم و اراده که شیعه گُل بودند، اما نگذاشتند. از دروازه رادارها گذشتند؛ اجتماع زوزههای رجیم را برهم زدند؛ آشیانِ اشک را آشوب کردند، تقویمِ طغیان را به عقب راندند و «طرحی نو درانداختند.»
شهر، پُر شد از طلوع اهتزاز مُشتها:
«مرگ بر آمریکا؛ مرگ بر آمریکا»
🔸 شیطانِ از حیرت گیج شده، به سالی، اَبَر نکبتیاش را رو کرد! جنگ را شروع کرد.
فصلِ وصل و نوبرِ آتش رسید؛ شماری از شهابانِ فاتحِ مهربان و خاکی که غبارآلودِ غرور شکست شاخ شیطان نشدند، به اشاره فقیه ولایت، «منِ» خود را به شبنم شُستند و هَم پَر پروانهها رفتند برای چیدن نور؛ رفتند تا دفن شب سرایان؛ ایستادند پای عشقی که مجروح دست قرن ها بود.
🔸 تاوانِ گُل خواهیِ ناجیان باغ ضربت خورده، ولی عبور از دره سرخ شقایقها بود و دست شستن در فراتِ ماهیان سرخ کربلا...
🔸 دشت میلرزید و مردان، «کُلُّ أرضٍ کَربَلا» فکر میکردند؛ دشت میلرزید و تانکهای تک چشم، رَدی از گُل به جا میگذاشتند؛ ردی از عطرِ کوه زیتون!
🔸 زمین: کربلا آبادِ هویزه.
زمان: ۱۶ دی ۱۳۵۹.
#علم_الهدی ، #دهش_ور ، #حاتمی ، #سلحشور، #فاضل و یارانشان، ملائک را تَکلُّم میکردند!
دشت، پهنِ گلبرگ هایی بود که از خوابشان میشد گُل چید.
🔸 و بغضِ منفجر زمین، دوباره لب های آتش را میگشود:
آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو
خون جوانان ما میچکد از چنگ تو...
#فاتحان_شهید_لانه_جاسوسی
#راهیان_راه_قدس
#دانشجویان_شهید
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
✍️ #یادداشت |
🥀 «شیرخوارههای پاراچناری، با شلیک مستقیم در دهانشان، به شهادت رسیدند».
این بخشی از گزارش امروز رسانهها درباره فاجعه بزرگ اخیر، علیه شیعیان پاراچنار پاکستان است.
سگان بیقلاده وهابیت در پاکستان، دوباره از سکوت و غفلت مجامع جهانی و عموم مسلمین سواستفادهکرده و بهجان دهها زن باردار و اطفال شیرخوار شیعی افتادهاند برای قتلعام.
به بطن زنان شلیک میکنند؛ مبادا که موسیای دوباره، به کندن ریشههای کفرشان مبعوث شود.
به زبانِ شیرخوارهها شلیک میکنند، مبادا که فردا زبان به یاعلی باز کنند.
حلقوم برادران ما را ذبح میکنند، تا فریاد «اغثنا یا صاحبالزمان»شان میان دشتهای سبز پاراچنار گم شود.
دریغا دریغ؛ که شیعه قرنها به این خوف و تقیه و قتلها خو کرده.
خونش را اگر ریختهاند، به سرانگشت خونین، باز نام علی را نوشته.
شیعه تمام نمیشود و به ازای هر حلقوم مذبوح از ما، هزار حلقوم دیگر فریاد خواهند کشید؛ که اغثنا و ادرکنا و لاتهلکنا و بیا و نگذار که تمام شویم؛ که جز تو یاور و حمایتگری برای ما نیست.
که تنهاییم و مظلوم و همچنان امّیدوار. ای عزیز در پرده.
#حمله_تروریستی_پاکستان
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
📝 #یادداشت |
🔺 آتشبس شد آقاسید!
🔹 حالا مردان بیروت بر ویرانههای خانهشان قلیانی چاق کردهاند و دور یک پیت حلبی پر از آتش نشستهاند به کامگرفتن و مرور خاطره و آه.
🔹 مردم به خانههاشان برگشتند؛ زنان به آغوش محبوبهایشان؛ کودکان به مدرسهها. روی دیوارهای آبادی، همهجا با اسپری رنگ، رسمالخط کثیف عبری نقش بسته. بدوبیراه است شاید. ویرانه بر ویرانه. آوار بر آوار. رد خون روی زمین. عروسک دخترکان گمشده. پسربچهها، مَرد برگشتهاند. کمی که بگذرد، زندگی به حالت قبل، شبیهتر میشود. بوی باروت که برود، بوی قهوه عربی باز در شهر میپیچد. بوی تنباکو هم. صدای جولیا باز از ضبط ماشین جوانها بلند خواهد شد.
🔹 همه چیز به جای خودش بازخواهد گشت. همه چیز، جز شما. جز شما، که دیگر هرگز در این شهر نخواهید بود. و آن زخم عمیق نشسته بر پیشانی ضاحیه، آن گودال بزرگ، هرگز پر نخواهد شد.هرگز.
🔹 شهر که آرام شود، تازه جای خالی شما در سوز زمستان بیروت، تیر خواهد کشید. تلوزیونها که باز روشن شوند، دیگر شما در قاب، رجز نمیخوانید. خانهها که باز ساختهشوند، قبل از چیدن اثاث، تصویر شما بهدیوارها کوبیده خواهد شد. و رسمالخط کثیف عبری که از شهر پاک شود، جوانان «قطعا سننتصر» بر جای آن خواهند نوشت. آتشبس شد آقاسید.
🔹 همه برگشتهاند. شما چرا نمیآیید؟
#مرگ_بر_اسرائیل
#لبنان
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh