✍️ یک شهید؛ یک خاطره...
🌷 دانشجوی جهادگر شهید #محمد_فاضل
▫️ تولد : 2 اردیبهشت 1338
▫️ نام پدر: محمد حسین
▫️ شهرستان: سبزوار
▫️ تحصیلات: دانشجوی ترم 4 مهندسی صنایع دانشگاه صنعتی شریف (دانشجوی انصرافی رشته ریاضی دانشگاه مشهد)
▫️ عضو دانشجویان پیرو خط امام(ره) حاضر در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا
▫️ شهادت: 16 دی 1359- کربلای هویزه
▫️ محل آرامگاه: زیارتگاه شهدای هویزه- ردیف چهارم- قبر نُهم
🔹 روایت عاشقی:
یک بار بعد از حمله پارتیزانی به بعثی ها توی راه برگشت به مقر، گوساله تازه متولد شده ای
توجه محمد را جلب کرد.
رفت سمتش.
حیوان زبان بسته، ترکش خورده بود.
محمد کمی نوازشش کرد.
بعد هم توی آن بحبوحه، گوساله 14، 15 کیلویی را در آغوش گرفت و آورد جهاد سازندگی سوسنگرد برای مداوا.
این قدر قلبش رئوف بود.
👤 روای: دکتر سید رحیم مُغینمی (همرزم شهید فاضل)
📕 منبع: کتاب #آیه_های_سرخ_هویزه
#شهدای_هویزه
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
📸 #خبر_تصویر |
🔹 نشست ماهیانه مدیران یادمان های سپاه حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه) خوزستان در دفتر مدیریت زیارتگاه شهدای هویزه برگزار شد.
🔹 در این نشست که با هدف ارائه گزارش سالیانه و بررسی پیوست های فرهنگی یادمان ها برگزار شد، سرهنگ پاسدار غلامرضا بروجردی (دبیر قرارگاه راهیان نور و مدیر یادمان های دفاع مقدس سپاه خوزستان) به ایراد سخن پرداخت.
#اخبار_هویزه
#راهیان_نور1404
#ما_فاتحان_قله_ایم
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
📔 #به_رنگ_خاک (49) | خاطرات شهید سید محمد حسین علم الهدی
✍️ دریادار مدنی در دولت بازرگان از فرماندهان نظامی بود.
قرار بود چند فروند موشک پیشرفته، که شاه از آمریکا خریده بود، تحویل ایران شود.
مدنی گفت:«ایران موش دارد، موشک نمی خواهد.»
این شد که سرمایۀ ایران ماند دست آمریکا.
بعدها که مدنی استاندار خوزستان شد، در یکی از سخنرانی هایش به عرب ها توهین کرد.
عرب ها در اعتراض به این کارش راه پیمایی راه انداختند.
مدنی برای سرکوب معترضان دستور شلیک مستقیم داد.
می خواست در خوزستان اختلاف بیندازد و آشوب به پا کند.
سیدحسین فهمیده بود ریگی به کفشش است.
با یک عده از دوستانش رفت دفترش گردوخاک کرد.
یک پرونده پروپیمان از تخلفات مدنی را هم برد خدمت امام خمینی .
بعد هم با پول قرضی، روزنامه دیواریِ بزرگی درست کرد فرستاد به همۀ شهرها.
اسمش را گذاشت:«افشاگری مدنی» .
🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات
#شهید_علم_الهدی
#شهدای_هویزه
#سبک_زندگی_شهدا
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
2.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌐 #استوری | #هویزه
🌷 خودش نیست؛ ولی...
#شهدای_هویزه
#شهید_گمنام
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
📸 #عکس | #خلوت_با_شهدا
🌙 شب است و سکوت است و ماه است و من...
#شهدای_هویزه
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
14.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ببینید | بخش اول
📺 گزارش ویدیویی آیین اختتامیه کنگره #نوحه_حبیب_الله ؛
پاسداشت حماسه سرای دوران دفاع مقدس و شاعر نوحه های ماندگار حاج صادق آهنگران، «مرحوم حاج حبیب الله معلمی» در اهواز
#ما_فاتحان_قله_ایم
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
شهدای هویزه
📔 #گزارش_به_خاک_هویزه (56) | خاطرات سردار یونس شریفی 🔺 پاسدارهای خمینی جن هستند یا انس؟! 🔻 روایتی خ
📔 #گزارش_به_خاک_هویزه (57)| خاطرات سردار یونس شریفی
🔺 مشکلی به نام سر و صدای غازها!
🔻 روایتی خواندنی از نخستین روزهای تهاجم دشمن بعثی
✍️ شب، حسین در هویزه ماند و فردای آن روز به اهواز رفت. بررسی کردیم و دیدیم که برای انجام عملیات انفجار پل، بیش از شش، هفت نیروی ورزیده بیشتر لازم نداریم. مسیر راه را پیاده باید میرفتیم. به دلیل حساسیت دشمن هر آن ممکن بود با نگهبان ها یا گشتی های دشمن درگیر شویم.
🔹 فردا صبح حسن قطب نما آمد و به من گفت: من همين الآن مىروم برای بار آخر محل دژبانی، نگهبان ها و گشتیهای دشمن را در اطراف پل شناسایی میکنم. بعد خودم میروم و منتظر آمدن شما میشوم. وقتی به خانه من رسیدید به خاطر آنکه عراقی ها هوشیار نشوند در نزنید و از روی دیوار بپرید و داخل خانه بیایید. من آنجا منتظر شما هستم. وقتی دم در اتاقم رسیدید، سه بار آهسته در بزنید.
🔹 حسن این را گفت و برای شناسایی رفت. بعد از ظهر همان روز علم الهدی از اهواز برگشت. متوجه شدم دچار تب و لرز شدیدی است.
او پرسید: چه کار کردی؟
گزارشی از کار را به او دادم و گفت:
من برای شرکت در عملیات آمده ام، اما حالم خیلی بد است. شما خودت میتوانی بروی؟
- بله خودم میتوانم بروم!
- برو.
🔹 شش نفر شدیم. من بودم، آقا حسن قدوسـی بـود، لفتـه بـوعـذار، سعید جلالی پور، غفار درویشی، علیرضا جولا و احمد خمینی و محمد علی حکیم هم بودند. مین ها را آماده کردیم و سوار ماشین شدیم.
🔹 به بچه ها گفتم: ما بیش از پنج دقیقه برای انفجار پـل وقـت نـداریم. عراقی ها روی پل، گشتی دارند. اگر زمان بیشتر شد ممکن است با دشمن درگیر بشویم. هر کس که میتواند بیاید بسم الله و هر کس هم که نمی تواند نیاید.
🔹 تا نزدیکی روستای حسن رفتیم. یکی از مشکلات ما برای ورود به روستاها سروصدای غازها بود. غازها تا کسی را می دیدند به طور عجیبی سروصدا راه می انداختند. صدای پارس سگها هم که البته ســر جای خودش بود. آدم را رسوا میکردند. در میان شیپور صداهای غاز و سگ با هر بدبختی بود خودمان را به پشت دیوار منزل حسن رساندیم. از دیوار بالا رفتم. دلم بدجوری نگران بود. منتظر بودم هر آن عراقی ها بفهمند که ما به روستا آمده ایم.
🔹 با گام های آهسته تا پشت در اتاق حسن رفتم. با انگشت دست راستم سه ضربه آهسته به در چوبی اتاق زدم. بلافاصله حسن مسلح بیرون آمد. سلام و علیکی کرد و گفت: منطقه امن است! به اتفاق حسن از در بیرون رفتیم و با بچه ها به طرف پل به راه افتادیم. خیلی مواظب بودیم تا لو نرویم. عراقی ها اطراف پل مستقر بودند. در اینجا و آنجا پست نگهبانی گذاشته بودند. پل در شرق هویزه قرار داشت. حسن گفت:
- دشمن در ضلع غربی پل کمین گرفته است. ما باید از ضلع شرقی پل عبور کنیم و خودمان را به پل برسانیم.
🔹 به پل رسیدیم و آهسته پل را دور زدیم. در صد متری پل نشستیم. حسن گفت:
من می روم و آخرین شناسایی را انجام میدهم.
تنها رفت و 10 دقیقه بعد برگشت و گفت:
- دشمن کنار پل گشت گذاشته است، وقت زیادی نداریم و باید کمتر از چهار دقیقه کارمان را تمام کنیم.
🔹 حسن، به زحمت میتوانست فارسی حرف بزند و با من به عربی صحبت می کرد. من حرف های او را برای بچه ها ترجمه کردم. قبل از حرکت بچه ها را تقسیم کردم. به غفار و لفته، آرپی جی دادم. قرار شد آنها دهنه های شمالی و جنوبی پل را بپایند و اگر نیروهای گشتی دشمن با ما درگیر شدند آن دو با آرپی جی هفت وارد عمل شوند.
🔹 نزدیک پل رفتیم و به اصطلاح سوار «پل» شدیم. هر کدام از ما یک مین 18 کیلویی ضد تانک در نقاط مختلف پل کار گذاشت. در مجموع چهار مین داشتیم. پل در ارتفاع بالایی با لوله های ۵۶ اینچ ساخته شده بود. همه ما مینهایمان را کار گذاشتیم. فقط آقـا حـسـن قدوسی هنوز کارش را تمام نکرده بود. ترس و دلهره سرتاسر وجود همه را فرا گرفته بود. منتظر بودیم همین الآن به دام گشتی های دشمن بیفتیم. صدای پارس سگ ها نشان میداد که گشتی های دشمن لحظه به لحظه دارند به ما نزدیک و نزدیک تر می شوند. اضطراب خاصی داشتم. شنیده بودم برای افتتاح این پل قرار است مقامات سیاسی عراق از بصره بیایند. اگر ما می توانستیم پل را منفجر کنیم ضربه نظامی تبلیغاتی زیادی بر دشمن وارد میکردیم.
⬅️ ادامه دارد...
#سردار_شریفی
#شهدای_هویزه
#ما_فاتحان_قله_ایم
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
#سوگ |
یٰـا رَبْ تـو دیــدِه رٰا زِ غَـمـشْ پـرْ زِ آبْ کـنْ
مـٰا رٰا غـلاٰمِ حَـضـرَتْ بـاقـر حـسـابْ کُنْ
#یا_باقر_العلوم_ع💔
#شهادت_امام_محمد_باقر(ع)🥀
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
11.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ببینید | #گزارش
♻️ دیدار تولیت آستان قدس رضوی با نویسندگان برتر دفاع مقدس در حسینیه شهدای حرم مطهر رضوی
#ما_فاتحان_قله_ایم
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
🖼 #تابلو_نوشت | #هویزه
او در طلب راه،... گمنام🌷
#مقتل_الشهدای_هویزه
#ما_فاتحان_قله_ایم
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh