🔺 از خاطرم نمی رود
که به خاطرم رفتی...
🌷 22 اسفند #روز_شهید گرامی باد
#شهدای_هویزه
#راهیان_نور_1401
#ما_متحدیم
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
📸 #گزارش_تصویری | #مهمان_شهدا
🔺 رئیس دانشگاه آزاد اسلامی در زیارتگاه شهدای هویزه حضور یافت
🔹 دکتر محمد مهدی طهرانچی؛ رئیس دانشگاه آزاد اسلامی و از دانشمندان برجسته هسته ای کشورمان با حضور در زیارتگاه شهدای هویزه بر مزار تعدادی از شهدای دانشجو حضور یافت و ضمن ادای احترام در جریان حماسه آفرینی کربلائیان هویزه قرار گرفت.
🔹 رئیس دانشگاه آزاد اسلامی در حاشیه این دیدار که حجت الاسلام علم الهدی نیز حضور داشت، فضای معنوی زیارتگاه #شهدای_هویزه را حیاتبخش جوانان دانست و تأکید کرد: امروز بیش از همه ایام به تأثیرپذیری از این سفره پرثمر نیازمندیم.
🔹 وی با بیان این که: #شهید_علم_الهدی، به عنوان سرآمد شهدای دانشجو، زنده است و الهام بخش؛اظهار داشت: اگر تغییر نسلی بین نسلهای مختلف انقلاب فاصله میاندازد، شهدا زندگانی هستند که این فاصله را به هم متصل مینمایند.
🔹 دکتر طهرانچی با اشاره به اهمیت اردوهای راهیان نور دانشجویی نیز خاطرنشان کرد: راهیان نور نیاز دانشجوی ماست که او را از فضای مجازی به دنیای واقعی متصل می نماید و معلم این راه بیشک شهدایی همچون شهید علم الهدی هستند.
🔹 وی در خاتمه ابراز امیدواری کرد: امید است که شهدا دستگیرمان باشند و در پیشگاه محضر حضرت ربوبی شرمنده آنان نباشیم.
#اخبار_هویزه
#راهیان_نور_1401
#ما_متحدیم
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
✍️ #روایت_خادمی (3)
⬅️ بازه دوم خادمی شهدای هویزه
4️⃣ قسمت چهارم
🔸 هیچ چیز نباید عادت بشود! عادت که بشود، عادی میشود. عادی هم که بشود دیگر فایده چندانی ندارد. یعنی چیزی اَزش در نمیآید که به درد بخورد. زندگی برای ما عادی شده. دنیا هم همینطور. این است که به قول آن بنده خدا، دنیا دیگر به درد نمیخورد! یعنی از این زندگی چیز به درد بخوری در نمیآید!
🔸 بیابانهای هویزه، اما زندگی را از حالت عادی خارج میکنند. طلوع و غروب خورشید اینجا، فرق میکند انگار. به افق که نگاه میکنی، تا چشم کار میکند، بیابان است. فقط گاهگداری جادهها و کابلهای برق، خط انداختهاند روی یکدستی منظره. آن آخرش هم یک جایی هست که زمین و آسمان در یک خط، به هم دیگر رسیدهاند.
🔸 حرکت اگر نکنی، با خودت میگویی احتمالا همانجا آخر دنیاست. ولی چند کیلومتری که راه بیافتی به سمت جاده، میبینی آن خط هم حرکت میکند و جلوتر میرود. راه که بیافتی، تازه میفهمی دنیا بزرگتر است از آنچه فکر میکردی. تازه میفهمی دنیا تمام نشده است.
🔸 میگویند پیامبر رحمت (که صلوات خدا بر او و خاندانش باد) پیش از بعثتش و حتی پس از آن، بسیار از شهر خارج میشد. معمولا تنها و گاه همراه علی (علیهالسلام). شب یا روزش فرقی نمیکرد. میرفت جایی که انسان کمتر باشد، طبیعت بیشتر و خداوند نمایانتر. گاهی دشت، گاهی بیابان، گاهی کوه و اغلب در فرورفتگی محقر و دور از چشمی به نام "حرا" که در دامنه کوهی مشرف به مکه بود. مینشست به عبادت و تفکر. (که البته شاید فرقی هم نکنند) گاه ساعتها و بلکه چند روزی به شهر بازنمیگشت.
🔸 میگویند رسول خدا هیچگاه به جهان عادت نکرد. به دنیا خو نمیگرفت. چنان میزیست که گویی همین یک روز را دارد. خدا را شکر میگفت برای هر روز که از خواب برمیخاست. آسمان را چنان مینگریست گویی اولین بار است شگفتیش را میبیند. جهان را تجلیگاه دائمی خداوند میدید.
میفرمود: از خودتان حساب بکشید، پیش از آن که از شما حساب کشند! که مبادا عادت کنید به دنیا و خو کنید به تمامشدنی های بسیارش!
🔸 ما اما چه کردهایم؟ شهرهایی ساختیم با دیوارهای بلند و پنجرههای کوچک. خودمان را خفت کردهایم بین این دیوارها. خو گرفتهایم به دنیایمان. زندگی برایمان عادی شده! دلبستهایم به آرزوهای بلند، چنان که گویی تا ابد همینجا خواهیم ماند. ولی نمیمانیم. قرار نیست بمانیم.
🔸 #علمالهدی این را میدانست. همهشان میدانستند. به روایت راویان و دستنوشتههایش، حسین علمالهدی برای هر دقیقهاش برنامه داشته. تکلیفش معلوم بوده با این دنیا. میدانسته قرار نیست بمانیم. کسی که تکلیفش معلوم باشد، کسی که بداند قرار نیست بماند، عادت نمیکند. عادت که نکند، خب عادی هم نمیشود!
🔸 بیابان های هویزه زندگی را از حالت عادی خارج میکنند. شبهایش بیشتر. کسی چه میداند! شاید زندگی حسین را هم همین بیابان های هویزه و شبهایش از حالت عادی خارج کرده.
🔸 بچههای خادمی اینجا رسم هرساله دارند. یک شب از بازه را دسته جمعی میزنیم به دل بیابان. آتش روشن میکنیم و چای زغالی دَم میکنیم. نام مراسم را "مقام منقل" گذاشتهاند!البته من هم اولش تصور فضای معنوی داشتم. همان پارسال هم که دیدم بیشتر بگو و بخند است و نهایتا لابهلایش یکی دوتا مدح اهلبیت، تعجب کردم.
🔸 ولی تعجب ندارد. ظاهرا... حاج عظیم (راوی منطقه) میگفت: این شوخی و خندههای شما، یک دهم شوخی و خنده بچههای جبهه هم نمیشود! ظاهرا آنها برخلاف ما، خیلی این دنیا را جدی نمیگرفتند.
🔸 روزهای اول حاج محمد میگفت: شما خادم های شهدا، اینجا بخواهید یا نخواهید، شهدا را نمایندگی میکنید! زائران، شما را که به لباس خاکی و چفیه و توی منطقه میبینند، ناخودآگاه یاد شهدا میافتند. این را از روی کتاب میگفت.
🔸 من اما هر چه پیش میرود، میبینم ما فقط این ۱۰ روز را کمی و فقط کمی شبیهشان میشویم. دنیا را کمتر جدی میگیریم. نمازها را درست و درمان میخوانیم. کمتر میخوریم. کمتر میخوابیم. کار میکنیم. حتی دستشویی میشوریم! کار هایی که در طول سال انجام نمیدهیم یا کمتر انجام میدهیم.
🔸 همین یعنی اینجا یک اتفاقی دارد میافتد. یک اتفاقی که عادت نیست. اتفاقی که زندگی ما را فقط برای ۱۰ روز از حالت عادی خارج میکند. که عادت نکنیم. که عادی نشویم. که به درد بخوریم. شاید خودشان کاری میکنند که این اتفاق رقم بخورد. حسین و رفقایش را می گویم... شاید هم راز بیابانهای هویزه است که زندگی را از حالت عادی خارج میکند...
🔺 ادامه دارد...
#خادمی_و_عاشقی
#راهیان_نور_1401
#ما_متحدیم
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
📸 #گزارش_تصویری | #با_زائران
☘️ چادرم
را باد نیاورده
که باد ببرد...
#چادرم
پرچم غیرت همه مردان سرزمینم است
که سرخی خونشان را
به سیاهی آن بخشیدند
من امانت دار خونتان می مانم...
#اخبار_هویزه
#راهیان_نور_1401
#ما_متحدیم
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
📣 #پوستر | #اطلاع_رسانی
🔰 سلام بچه ها
حالتون چطوره؟ 😉🥰
️ 🔸 امیدوارم که خوب خوب باشید.
😄 ما براتون امسال یه شگفتانه ویژه داریم.
🔸 علی، زهرا و فاطمه اینجا توی #مدرسه_هویزه منتظر شما هستن. 😊😊
یه عالمه برنامه عالی مثل تئاتر و روایت گری و کلی مسابقه جذاب با هدیه های فوق العاده براتون آماده کردیم. 😍🤩
🔸 چی شد دوست من؟ دوست داری بیای اینجا؟ پس عجله کن. ما در #یادمان_شهدای_هویزه منتظرتیم. 😊❤️
️ 🔺 اگه میخواید اطلاعات بیشتر راجع به مدرسه کسب کنید به کانال ما یه سر بزنید و یا با شماره زیر تماس بگیرید: 09912521613
#اخبار_هویزه
#راهیان_نور_1401
#ما_متحدیم
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
4.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺 #استوری |
هویزه، سرزمین نبردهای تن با تانک
#راهیان_نور_1401
#ما_متحدیم
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
📸 #گزارش_تصویری | #مقتل_الشهدای_هویزه
🌷 مقتل شهید، قیمتی تر از مدفن شهید است؛ چون آنجا خون شهید ریخته شده است...
#اخبار_هویزه
#راهیان_نور_1401
#ما_متحدیم
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
✍️ #روایت_خادمی (3)
⬅️ بازه سوم خادمی شهدای هویزه
5️⃣ قسمت پنجم
🔸 این را خیلی شنیدهام که کار کردن در شرایطی که همه چیز مهیا باشد هنر نیست. پول باشد، امکانات باشد، مسئولین همکاری بکنند تا ما کاری را انجام بدهیم! خسته نباشید! این را که همه میتوانند. هنر این است که بدون پول و امکانات و با سنگ اندازی دیگران بتوانی کاری را به سرانجام برسانی...
🔸 این را هم به وضوح در شهید #علم_الهدی میبینم. علم الهدایی که در زمان فرماندهی بنیصدر که مخالف اصلی و صد در صد حضور نیروهای مردمی در جنگ بود عده ای جوان را دور هم جمع کرد برای دفاع از کشور. علم الهدایی که برای دریافت اسلحه برای نیروهایش به هر دری زد عاقبت هم فقط توانست چند آرپی چی و اسلحه جور کند که به خیلی از نیروها نرسید. علم الهدایی که به گفتهی حضرت آقا در روز عملیات نصر برای جابجایی نیروها و مهمات و ادوات فقط یک وانت درب و داغان داشت. آذوقهها و مهمات در کولهی بچهها بود که وزن هر کوله نزدیک ۳۰ کیلو بود.
🔸 این هنرمندی است. ما هم در هویزه مجبور بودیم هنرمند باشیم. چون نه پول داشتیم نه امکانات...روز اول که آمدیم وضع مقتل الشهدا خیلی تعریفی نبود. بچهها زحمت کشیده بودند، اما خیلی جای کار داشت. هرکار میخواستیم بکنیم میدیدیم که یا توانش نیست یا زمانش یا پول و امکاناتش. آخر سر فقط به این رسیدیم که با همان خاکهای مقتل کمی وضع را قابل تحملتر و بهتر کنیم.
- با چه زمین را بکنیم؟
- با بیل- بیل که نداریم!
🔸 از این طرف به آن طرف از این مسئول به آن مسئول بالاخره با هر زحمتی بود دو تا بیل پیدا کردیم البته که یکیشان دسته اش شکسته بود و دیگری بیلش...
- با چه خاکها را جابجا کنیم؟
- معلوم است با فرغون!
- فرغون نداریم که!
🔸 بعد از کلی دوندگی در گوشهای از مزار یک فرغون پیدا کردیم. با هزار ذوق و شوق رفتیم سراغش که دیدیم تایر ندارد!
- حالا با چه خاک را جابجا کنیم؟
- نمیشود که... رهایش کنیم...
- اگر لازم باشد با دست جابجا می کنیم!
- جعبه مهمات!!!
ایدهی خوبی بود؛ گرچه که زمان زیادی میگرفت، اما کار انجام می شد. بخشی از کار را با جابه جایی خاک و درست کردن خاک نرم انجام دادیم، اما بخش دیگر را واقعا حتی با این حالت هم نمی شد درست کرد.
🔸 نیاز به گونی خاک داشتیم.
- گونی می خواهیم!
- نداریم...
- پیدا می کنیم!
طبق برآوردمان ۱۰۰ عدد گونی خاک میخواستیم. با هر ضرب و زور پنجاه تایش را جور کردیم. حالا باید گونی ها را پر میکردیم. خدا را شکر وسیلهی جدید نمیخواستیم. اما مرحلهی بعدی نیاز به سوزن و نخ شیرینی داشتیم، برای دوختن گونی ها.به مسئول انبار زنگ زدم که ببینم در انبار چه دارد؟ مقداری سیم مفتول و یک عالم چسب نواری از سال های گذشته که دیگر تقریبا قدرت چسبناکیاش را از دست داده بود. چسبها را نخ کردیم و مفتولها را سوزن...
🔸 بالاخره بعد از نزدیک به 10 ساعت کار تمام شد. شاید در ظاهر خیلی کار عجیب غریبی نکردیم، اما یاد گرفتیم که کار، بن بست ندارد. وقتی کاری باید انجام بشود یعنی باید انجام بشود حتی بدون پول و امکانات. حتی در حداقلیترین حالت اما باید انجام بشود. بن بست نداریم!
🔸 این را هم در گوشی بگویم. خیلی هم کار خاصی نکردیم فقط کمی خاک بازی کردیم. البته که خاک بازی در مقتل شهدا هم حس و حال خودش را دارد...
🔺 ادامه دارد...
#خادمی_و_عاشقی
#راهیان_نور_1401
#ما_متحدیم
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
5.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری | #هویزه
🌱 با این ستارهها، راه را میشود پیدا کرد...
#راهیان_نور_1401
#ما_متحدیم
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
📸 #گزارش_تصویری | #کودکانه
🔹 اجرای اولین تئاتر تعاملی #مدرسه_هویزه با حضور کودکان زائر
#اخبار_هویزه
#راهیان_نور_1401
#ما_متحدیم
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
20.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #دیدنی | #پیشنهاد_دانلود
☘️ دعای کمیل
📆: آخرین شب جمعه سال
#اخبار_هویزه
#راهیان_نور_1401
#ما_متحدیم
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
✍️ #روایت_خادمی (4)
⬅️ بازه چهارم خادمی شهدای هویزه
🔸 با ترس و لرز از کتک خوردن، شامم را خوردم. کد بالایی ها این چند روزه آرام تر از ایام دیگر بوده اند و این ترسناک تر است. هر لحظه خودم را آماده کتک خوردن و اعمال وارده دیگر می کنم. انگار امسال یک روش دیگر را نیز ابداع کرده اند و روی بازه قبلی ها امتحانش را پس داده. این بده...
🔸 نوشابه را سعی می کنم کمتر بخورم چون می گویند هر دکتری که می خواهد نسخه برای لاغری بدهد اول نوشابه را از هرم غذاییات حذف می کند، من هم که هم دوستدار بدنم هستم و هم جانم.
🔸 بعد از اتمام یک لیوان نوشابه مشکی با آن لیوان یکبار مصرف هایی که فکر کنم بعد از مصرف دوباره باز تولید می شوند، سفره را جمع کردم. چند کد بالایی سیر از لحاظ شکمی اما گرسنه از لحاظ روحی دارند حرف می زنند و یکی از خدام کوله باری را سؤال پیچ کرده اند.
-فکر می کنی ایشون چند سال با من اختلاف سنی دارند؟!
+ فک کنم 5سال از شما بزرگ ترن.
-جدی میگی؟! 5سال فقط (کد بالایی به خودش نگاهی می کند و همانطور که سرش پایین است به دکتر نگاهی می اندازد، فکر کنم در ذهنش این می گذرد که آقای دکتر خیلی جوان مانده اند یا من خیلی...)
+ خب اگه این طور میگی پس فکر کنم 6سال!
-ایشون ورودی 84هستن ومن 95!!!!!!!!!
+جالبه...
🔸 مکالمه ادامه داشت که دیگر من بلند شدم، یعنی دیگر نمی توانم ادامه را بازگو کنم. دمپایی را پوشیدم و به سمت آرامگاهم راه افتادم یعنی مزار. خیلی با مزار حال می کنم. دوست دارم فقط هی بچرخم بین قبر ها دور بزنم نگاه کنم و بازهم راه بروم. برایم آروم کننده است هم فرصت فکر کردن بهم میدهد و هم خادمی کردن.
🔸 از سوله بیرون آمدم؛ صدای جالبی مرا جلب خودش کرد. معمولا در مزار مداحی و مناجات پخش می شود، اما داشت مولودی و کف زنی پخش می شد!! قدم هایم را سریع تر کردم خیلی سریع تر، احتمالات گوناگون را در ذهنم بررسی کردم، هرکس با چیز عجیبی روبرو شود، در ذهنش بسیار کنکاش می کند که این چیست؟
🔸 ورودی مزار که رسیدم یکی از حقیقت های اتفاق برایم رو شد یعنی زنده خواندن این مولودی! نایلون مشکی دم در ورودی را برداشتم و توی راهرو از در تا قبور بازش کردم و دمپایی را داخلش گذاشتم.
🔸 عجب عجب! جالب شد. جشن عروسی احتمالِ چندم شما بود؟ من که واقعا به ذهنم خطور نکرد، تازه من خیلی ازدواجی ام.
-سلامتی آقا داماد بزن کف قشنگه رو...
جشن عروسی آن هم در مزار شهدای هویزه؛ تازه کنار قبر #شهید_حاتمی. عجب چیز باحالی انگار صفر تا صد جریان ازدواج این دوتا زوج را خود شهید راست و ریس کرده بود از اول هم این چهار نفر از همین جا اقدام کرده بودند و شهید هم جوابشان را داده بود.
🔸 حالا اینجا بود که بچه های خادم باید مجلس را گرم می کردند. به به کاری که در آن بچه ها ماهر هستند بهم ریختن مجلس و جلسه است و از هر فرصتی برای این کار استفاده می کنند واینجا هم فرصت بسیار مهیا است به به.
🔸 بعد از دست و سوت و هورا و گرم کردن مجلس، نوبت به داماد شد... بچه ها خیلی دوست دارند کارهای هیجانی انجام دهند مثلا پرتاب سه متری داماد و گرفتن او در فاصله چهار و نیم سانتی زمین! درسته خطرناکه و ممکنه چندین ماه، داماد نتواند درست راه برود، اما خب هیجانش زیاد است قبول کنید.
🔸 فکر کردید ما داماد را ول کردیم بعد این کار، نه نه اشتباه نکنید. نوبت به مراسم کیک مالی رسید که توی این امر دامادها دیگر رام ما شده بودند و خودشان پا پیش گذاشتند. کیک را دیگر باید از زمین جمع می کردیم و روی صورت دامادها میزدیم.دومین روز خادمی با شروع ازدواج تمام شد تا ببنیم بعد چه می شود.
🔺 ادامه دارد...
#خادمی_و_عاشقی
#راهیان_نور_1401
#ما_متحدیم
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh