🔺🔺 سه روایت از یک تصمیم
👈 انتشار به مناسبت پنجمین سالگرد درگذشت و تدفین «مادر شهید سلحشور» در زیارتگاه شهدای هویزه
1️⃣ توی حرم پیغمبر (ص) نشسته بودم که یاد فرخ افتادم. عزیزدردانه ام بود. توی هویزه شهید شده بود، اما خبری نبود از پیکرش. گریه ام گرفت. رو کردم به ضریح پیغمبر و گفتم:«یا رسول الله (ص) من فرخ ام را از شما می خواهم.»
یکدفعه به ذهنم رسید عکس سه در چهارش را که همیشه توی کیفم داشتم، بیندازم توی ضریح، به نیت پیدا شدن پیکرش.
با روحانی کاروان در میان گذاشتم. گفت:«حرفی نیست. فقط هر کاری می کنید، دور از چشم مأموران سعودی بماند.» آن سال ها حرم با صفای پیامبر هنوز ضریح داشت. عکس قشنگش را چسباندم به سینه ام، با احتیاط دور و برم را پاییدم و انداختم توی ضریح.
عکس که رها شد از دستم، دلم آرام شد. قرار گرفت انگار.
2️⃣ شب در هتل گفتند تصمیم تان چیست؟ بعد از تشییع اهواز، شهیدتان را می برید فسا یا...؟
سال 62 بود؛ نه راهیان نوری در کار بود؛ نه کسی می دانست بعدا چه خواهد شد...
نمی توانستم دل بکنم. تردید داشتم. گیر کرده بودم سر دو راهی. دلم می خواست حالا که پیغمبر (ص) زیارت چند ماه قبلم را قبول کرده و واسطه شده که فرخ بعد از 3 سال برگردد ، حداقل پیکرش در کنارم باشد توی شهر خودمان.
با آن همه سختی، آن هم در شرایطی که پیکر پاک بیشتر شهدای هویزه به دلیل پاره پاره شدن زیر شِنی تانک ها و بی پلاک بودن، شناسایی نمی شد و گمنام به خاک می رفت، بچه ات را از پیغمبر (ص) بگیری که ببری شهرت، حالا دوباره پس اش بدهی و بگذاری اش همان جا وسط بَر بیابان و دست خالی برگردی. سخت است دیگر.
3️⃣ توی مینی بوس نشستم ردیف آخر. خانمی نشست کنارم. آرام آرام زیر لب چیزی می خواند و اشک می ریخت. بی مقدمه پرسیدم شما مادر شهید علم الهدی اید؟
حاج خانم با لحن آرام و کشداری 3 بار گفتند بله، بله...
🔹 همدیگر را بغل کردیم؛ با گریه به هم تبریک گفتیم پیدا شدن پسران مان را.
سید حسین و فرخ با هم پیدا شده بودند.
🔹 حاج خانم علم الهدی که تردیدم را دید و قصه را شنید،گفت:«این بچه ها با هم لباس رزم پوشیدند؛ دوشادوش هم جنگیدند، با هم شهید شدند و با هم پیدا شده اند. حالا هم شما اجازه بدهید از هم جدا نشوند و کنار یکدیگر بمانند. شما هم هر وقت بخواهید سپاه می آوردتان اینجا زیارت. شاید بعدا خودمان هم برای همیشه آمدیم پیش شان!!»
انگار آب ریختند روی آتش دلم. حرفی نداشتم روی حرف حاج خانم.
فقط گفتم:«فرخ را همینجا کنار همرزمانش بگذارید.»
👤 راوی: مرحوم حاجیه خانم مستدام (مادر شهید سلحشور)
📗 منبع: کتاب آیه های سرخ هویزه
#مادر_شهید_سلحشور
#مادر_شهید_علم_الهدی
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
🌸🌸ستاره نام و یاد بلند «حاجیه خانم بتول جزایری»؛ مادر مجاهد و قهرمان پرور شهید سید محمد حسین علم الهدی پرفروغ و جاودان باد.🌺🌺
👈 امروز سیو چهارمین سالروز درگذشت مادر شهید حسین علمالهدی و تدفین اولین مادر شهید در یادمان دفاع مقدس است. سنتی که سالیان بعد در کشور فراگیر شد و در قالب «قطعههای صالحین» جهت تدفین پدران و مادران شهدا در جوار فرزند شهیدشان در گلزارهای شهدای کشور به اجرا درآمد.
🔺 آرامگاه این مادر در یادمان شهدای هویزه است، شهدایی که در علمیات نصر در دیماه سال 59 به محاصره تانکهای دشمن در آمدند و مظلومانه به شهادت رسیدند.
#مادر_شهید_علم_الهدی
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
8.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 در سالروز ارتحال «حاجیه خانم بتول جزایری» مادر والامقام سردار هویزه شهید سید محمد حسین علم الهدی؛ روایت هایی ناب از زبان «حاج #صادق_آهنگران» بشنوید و #سخنرانی_مادر_شهید بر سر مزار فرزندش را ببینید.
💐 روحشان شاد.
#مادر_شهید_علم_الهدی
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
🔺 آیتاللهی که با لباس زنانه عقبه جبهه را سرپا نگه داشت!
🔹 حاجیه خانم علمالهدی نه فقط مادر شهید حسین علم الهدی که مادر بسیاری از زنان و مردان داوطلب روزهای جنگ بود که در پایگاهها و مناطق مختلف به نوعی درگیر مقابله با نیروهای بعث عراق بودند که به مرزهای کشور حمله کردند.
مادر شهید علم الهدی توانسته بود با هدایت فکری نیروهای جوان و زنان، پایگاه پشتیبانی از جنگ را در محلی به نام «چایخانه اهواز» به وجود آورد.
🔹 زمانی که جبههها با کمبود لباس رزم رو به رو شدند این زنان اهوازی بودند که با مدیریت حاجیه خانم علم الهدی چایخانه را به محلی برای شستن لباس رزمندهها و رفو و تعمیر آنها تبدیل کردند.
🔹 حمیدرضا قنبری از رزمندگان اهوازی دوران دفاع مقدس در مطلبی درباره این زن فداکار آورده است: «آنها زنان حماسی بودند که برای انقلاب اسلامی در اهواز نقشآفرینی میکردند. اوایل دفاع مقدس بانوان انقلابی اهوازی با رهبری مادر حسین علم الهدی ابتکار بسیار زیبایی به خرج دادند، یک مکان سقفداری را در ساحل غربی رودخانه کارون در اهواز انتخاب کردند که پیشتر معروف به چایخانه بود، تمام لباسهای خاکی، کثیف، پاره پاره، و خونی شهدا و مجروحان را که قبل از این، آنها را دور میریختند، جمع میکردند و به چایخانه میآوردند. یک عده مشغول شستن لباسها و گروهی دیگر سرگرم دوخت و دوز و رفوی لباسها میشدند و یک عده هم لباسها را اتو میزدند. چند نفر هم لباسهای اتو شده را بستهبندی میکردند. زنان انقلابی اهوازی آن لباسها را مجدد به چرخهی استفاده در مناطق عملیاتی برمیگرداندند.»
🔹 زهرا موسوی مادر شهیدان موسوی که خود و دخترش برای کمک به رزمندگان در دوران دفاع مقدس به جنوب کشور رفته بودند، از آشناییاش با مادر شهیدان علم الهدی چنین میگوید:«در نخستین اعزامم به چایخانه اهواز با مادر شهید علمالهدی آشنا شدم. آنها فعالیتهای مختلفی همچون بستهبندی، شستن لباس و ملحفه، دوخت بادگیر و... داشتند. در آنجا روزانه حدود ۲۰۰ نفر کار میکردند.»
🔹 آیت الله موسوی جزایری، نماینده اسبق حضرت امام در خوزستان و امام جمعه سابق اهواز از این مادر شهید با عنوان "آیت الله" نام برده و می گویند:«ایشان یک "آیت الله" بودند با لباس زنانه. اگر بخواهیم زنی را پیدا کنیم که خصوصیات یک آیت الله تمام عیار را داشته باشد، همین زن بود که وجود پر برکت او آن قدر در جلسات، اجتماعات، دعا، درس اخلاق و... زحمت کشید تا اینکه بیمار شد و سرانجام دعوت الهی را لبیک گفت. خانواده شهدا همواره زیر پرچم او بودند و کاروانی را برای سرکشی و خدمت به خانواده شهدا و جانبازان تشکیل داده بود. تجلیل از این زن تجلیل از انقلاب است.»
#مادر_شهید_علم_الهدی
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
| #خاطره
🔺 ماجرای با حجاب شدن ۱۵۰۰ پرستار جنگ و دیدارشان با امام
🔹 یادم هست یک روز خانم هاشمی رفسنجانی، خانم شهید رجایی و خانم دستغیب (نماینده مجلس) در اهواز مهمان ما بودند. مادرم به آنها گفت برویم از بیمارستان منطقه دیدن کنیم. آن زمان زیرزمین یک ساختمان با بنای محکم را در نزدیکی منزل ما به بیمارستان تبدیل کرده بودند. در بازدیدشان از بیمارستان متوجه شدند که پرستاران آنجا حجاب ندارند. با مانتوی کوتاه، آستین کوتاه، بدون شلوار و با کلاه پرستاری در حال کار کردن بودند.
🔹 خانم شهید رجایی به آنها میگوید: «اینها رزمندگانی هستند که جوان بوده و زخمی شدند چرا با این وضعیت در مقابل آنها حاضر میشوید؟» پرستاران در پاسخ به او گفته بودند: «ما آنقدر گرفتاری داریم که وقت رسیدگی به این چیزها نمیرسد اگر گرفتاری ما برایتان مهم بود، میگفتید خود آقای رجایی به اینجا بیاید.» همین موضوع باعث شد مادرم با پروین داییپور (همسر شهید حسن باقری) که البته آن موقع هنوز ازدواج نکرده بود و مسئول بسیج بود در این زمینه صحبت کند و قرار شد هفتهای یکبار به بیمارستانهای شهر سرزده و از مشکلات پرسنل بیمارستان پرسو جو کنند.
🔹 چندین بار سراغ چند بیمارستان مختلف رفتند و با پرسنل صحبت کردند. طی این جلسات رابطه این افراد با خانمهای بیمارستان خوب شده بود که خودجوش در برنامه بازدید شرکت میکردند و طی صحبتها قبول کرده بودند که باحجاب شوند. همان موقع مادرم به تهران زنگ زد و از خانم محمودی که مادر جبههها بود خواست تا ۱۵۰۰ مقنعه سفید تترون و خوشدوخت که لبش توردوزی قشنگی شده باشد، برای پرستاران بفرستد. این سفارش فوری تحویل داده و برای بیمارستانهای شهر ارسال شد. همین باعث شد همه پرستارها محجبه شوند. مادرم گفت حالا که اینها حجاب را پذیرفتند، آنها را یک دیدار خدمت حضرت امام ببریم. تقریبا ۲۰۰ نفر از آنها در یک قطار به دیدار امام رفتند و بعد هم با همسر امام دیدار کردند.
👤 راوی: مرحوم حاجیه خانم سیده خدیجه علم الهدی (خواهر شهید علم الهدی)
#روز_پرستار
#حجاب_زینبی
#مادر_شهید_علم_الهدی
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
⬆️ ... ادامه از پست قبل
🔻 این مسوول فرهنگی افزود: کتاب های «ناب ترین فرمانده» و «یک وانت عشق» خاطرات خانم موحدی مهر که فرماندهی این پایگاه در بخش خواهران را به عهده داشته اند، می باشد و سندی است خواندنی بر فعالیت های فداکارانه و ایثارگرانه بانوان قهرمان ایران اسلامی در پشت جبهه های نبرد.
🔸 علاقه مندان به تهیه این کتاب ها و آشنایی با سایر آثار انتشارات هویزه می توانند با شماره تلفن: 09168027538 "برادر «حمید بوعذار»" تماس حاصل نمایند.
#ما_متحدیم
#حوض_خون
#چایخانه
#هفته_دفاع_مقدس
#مادر_شهید_علم_الهدی
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
📘 #معرفی_کتاب | #انتشارات_هویزه
📌 خواندنی ترین خاطرات زنان در دقاع مقدس
📒 مجموعه 4 جلدی «در بارگاه خاک» که با عناوین: «لطف زنبورها»، «یک وانت عشق»، «ناب ترین فرمانده» و «غریب هویزه» توسط خانم محبوبه معراجی پور با مقدمه حجه الاسلام دکتر سید حمید علم الهدی (برادر سردار شهید هویزه، سید حسین علم الهدی) منتشر شده، در بر دارنده روایت هایی از فعالیت های مرحوم حاجیه خانم بتول جزایری (مادر بزرگوار شهید علم الهدی) به شیوه اول شخص و از زبان خودشان و خانم ها «صدیقه یعقوبی» و «فاطمه موحدی مهر» که از نیروهای مخلص ستاد یا پایگاه بازسازی شهید علم الهدی معروف به «چای خانه» در اهواز و پشت جبهه بوده اند، می باشد.
📕 کتاب های «ناب ترین فرمانده» و «یک وانت عشق» خاطرات خانم موحدی مهر که فرماندهی این پایگاه در بخش خواهران را به عهده داشته اند، می باشد و سندی است خواندنی بر فعالیت های فداکارانه و ایثارگرانه بانوان قهرمان ایران اسلامی در پشت جبهه های نبرد.
❇️ علاقه مندان به تهیه این کتاب ها و سایر آثار انتشارات هویزه می توانند با شماره تلفن: 09168027538 "برادر «حمید بوعذار»" تماس حاصل نمایند.
#ما_متحدیم
#حوض_خون
#چایخانه
#هفته_دفاع_مقدس
#مادر_شهید_علم_الهدی
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
3.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 #ببینید | #کلیپ
🔺این تصاویر مرا به یاد بیبی علمالهدی؛ مادر شهید سیدحسین علمالهدی انداخت. در روزهای اول جنگ، سیدحسین یک مسئولیت مهم بر دوش مادرش گذاشته بود؛ اینکه خبر شهادت پسران را برای مادران ببرد.
🔹بیبی برای انجام این کار سنگین تدبیر قشنگی داشت. با جمعی از خانمها به خانه مادر شهید میرفت و با بیانی پرشور و حماسی و زینب وار آنان را تسلی میداد . بعد قرآنی را به امانت به آنان میسپرد و چند روز بعد پس می گرفت و با این کار یادآوری میکرد که فرزندان ما امانت الهی هستند و باید به دست صاحب اصلیشان برگردانده شوند.
🔻همواره پشت سر حماسه های مردان جنگ، حماسههای مادرانهای پنهان است!
#طوفان_الاقصی
#مادر_شهید_علم_الهدی
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
📝 چند خاطره کوتاه از مادر شهید علم الهدی
🔺 به مناسبت 22 مهر؛ سالروز درگذشت حاجیه خانم جزایری
1️⃣ از آن مجتمع چند واحدی، فقط منزل ایشان تلفن داشت و درِ خانه هم که به روی همه باز بود.
قبض تلفن آمده بود: ۱۶ هزار تومان!!
۱۶ هزار تومان دهه ۶۰!
مادر را سرزنش کردم که نباید اجازه میداید هی این خانمها بیان و تلفن کنن! حالا پولش رو از کجا بیاریم بدیم و…
حاج خانم با خونسردی گفت: تو فکرش نباش!
دوباره همان حرفها را زدم…
حاج خانم با تأکید بیشتر گفت: گفتم تو فکرش نباش!
چند دقیقه بعد در زدند.
رفتم دَم در
یکی از آشنایان یک حواله آورده بود به مبلغ ۱۶ هزار تومن!
پيش حاج خانم اومدم و قضیه رو با ذوقزدگی تعریف کردم…
با خونسردی و خیلی عادی گفت: گفتم تو فکرش نباش.
2️⃣ حاجیه خانم، حاج آقا [آیت الله علم الهدی] را خواب میبینند که در باغِ بهشتی روی تختی نشسته اند؛
در حالی که تخت دیگری روبروی ایشان خالی است.
میپرسند این تخت خالی برای من است دیگر؟
جواب میدهند: خیر!
- پس برای کیست؟
- بعدا می فهمید…
چند روز بعد «واقعه هویزه» اتفاق میافتد…
بعد از آن افراد زیادی میآمدند و با دلیل و مدرک و نشانی میگفتند که حسین زنده است و اسیرشده و خود ما او را دیدیم و مطمئن هستیم و…
اما حاجیه خانم خونسرد بود…
میدانست حسینش شهید شده است.
3️⃣ آخرین سفری که قبل از فوت حاج خانم، همراه ایشان بودم، دست هایشان را به هم میزدند و میگفتند: الحمدلله از مال دنیا هیچی ندارم…
عُمر حاج خانم نسبت به خواهرهایشان ۳۰ سال کمتر بود…
بعد از ازدواج دختر آخرش، مدام می گفت:
من دیگه کاري توی این دنیا ندارم
فراق فرزند شهید، سخت است…
4️⃣ حاج خانم در زمان فوت، ساکن تهران بودند؛ اما وصیت کردند که من را در هویزه دفن کنید… میخواهم اگر کسی خواست سری به من بزند، به هویزه بیاید و آنجا رونق بگیرد…
مادر شهید علم الهدی اولین مادری بود که وصیت کرد تا در کنار فرزند شهیدش به خاک سپرده شود. سنتی که بعدها در کشور رواج پیدا کرد و پدر و مادرهای شهدا در جوار فرزندانشان آرام گرفتند.
#مادر_شهید_علم_الهدی
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
🌷 #مادرانه | #خاطره
✍️ سال ۶۲، بعد از ۳ سال در شرایطی که پیکر اکثر شهدای هویزه پیدا و شناسایی نشدند، پیکر فرزند عزیزش شناسایی شد و برگشت.
تردید داشت که پیکر شهیدش را به شهر خودشان در فسا منتقل کند یا بگذارد در بیابانهای هویزه و در کنار سایر شهدا آرام بگیرد.
خودش تعریف میکند:«مادر شهید سید حسین علمالهدی را دیدم؛ همدیگر را بغل کردیم و با گریه به هم تبریک می گفتیم پیدا شدن پسرانمان را.
حاج خانم علم الهدی که تردیدم را دید گفت: "این بچهها با هم لباس رزم پوشیدند، دوشادوش هم جنگیدند، با هم شهید شدند و با هم پیدا شدهاند. حالا هم شما اجازه بدهید از هم جدا نشوند و کنار یکدیگر بمانند…"
انگار آب ریختند روی آتش دلم.
فقط گفتم: فرخ را همینجا کنار همرزمانش بگذارید.»
⬅️ وبسایت جامع شهید سید محمد حسین علم الهدی (خاطرات #مادر_شهید_علم_الهدی)
#مادر_شهید_سلحشور
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
✍️ #خاطره | #روز_پرستار
🔺 ماجرای با حجاب شدن ۱۵۰۰ پرستار دوران دفاع مقدس و دیدارشان با امام
🔹 یادم هست یک روز در دوران دفاع مقدس خانم هاشمی رفسنجانی، خانم شهید رجایی و خانم دستغیب (نماینده مجلس) در اهواز مهمان ما بودند. مادرم به آنها گفت برویم از بیمارستان منطقه دیدن کنیم. آن زمان زیرزمین یک ساختمان با بنای محکم را در نزدیکی منزل ما به بیمارستان تبدیل کرده بودند. در بازدیدشان از بیمارستان متوجه شدند که پرستاران آنجا حجاب درست و حسابی ندارند. پرستاران با مانتوی کوتاه، آستین کوتاه، بدون شلوار و با کلاه پرستاری در حال کار کردن بودند.
🔹 خانم شهید رجایی به آنها میگوید:«این مجروحان جوان هستند و نامحرم؛ چرا با این وضعیت در مقابل آنها حاضر میشوید؟» پرستاران در پاسخ می گویند:«ما آنقدر گرفتاری داریم که فرصتی برای رسیدگی به این چیزها نداریم. اگر گرفتاری ما برایتان مهم بود، میگفتید خود آقای رجایی به اینجا بیاید.»
🔹 همین موضوع باعث شد مادرم با خانم پروین داییپور (همسر شهید حسن باقری) که البته آن موقع هنوز ازدواج نکرده بود و مسئول بسیج بود در این زمینه صحبت کند. قرار شد هفتهای یکبار به بیمارستانهای شهر سربزنند و مشکلات پرسنل را بررسی کنند.
🔹 چندین بار به بیمارستان های مختلف رفتند و با پرسنل صحبت کردند. این رفت و آمدها باعث دوستی و حرف شنوی عمیقی شد و در نهایت هم قبول کرده بودند که باحجاب شوند.
🔹 همان موقع مادرم به تهران زنگ زد و از خانم محمودی که «مادر جبههها» بود خواست تا ۱۵۰۰ مقنعه سفید تترون و خوشدوخت که لبه هایش توردوزی قشنگی شده باشد، برای پرستاران بفرستد. این سفارش فوری تحویل داده و برای بیمارستانهای شهر ارسال شد. طولی نکشید که همه پرستارها محجبه شدند.
🔹 مادرم گفت حالا که حجاب را پذیرفتند، آنها را یک دیدار خدمت حضرت امام خمینی ببریم. تقریبا ۲۰۰ نفر از آنها در یک قطار به دیدار امام رفتند و بعد هم با همسر امام دیدار کردند.
👤 راوی: مرحوم حاجیه خانم سیده خدیجه علم الهدی (خواهر شهید علم الهدی)
#روز_پرستار
#حجاب_زینبی
#مادر_شهید_علم_الهدی
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
✍️#روایت | #مادرانه
⬅️ انتشار به مناسبت سالروز تشییع و خاکسپاری شهید علم الهدی و 3 نفر از یارانش در اول اسفند 1362
🔹 روز آخر بهمن بود. شب در هتل گفتند تصمیم تان چیست؟ بعد از مراسم تشییع اهواز، شهیدتان را می برید فسا یا...؟
سال 62 بود؛ نه راهیان نوری در کار بود؛ نه کسی می دانست بعدا چه خواهد شد...
🔹 نمی توانستم دل بکنم. تردید داشتم. گیر کرده بودم سر دو راهی. دلم می خواست حالا که پیغمبر (ص) زیارت چند ماه قبلم را قبول کرده و واسطه شده که فرخ بعد از 3 سال برگردد ، حداقل پیکرش در کنارم باشد توی شهر خودمان.
🔹 با آن همه سختی، آن هم در شرایطی که پیکر پاک بیشتر شهدای هویزه به دلیل پاره پاره شدن زیر شِنی تانک ها و بی پلاک بودن، شناسایی نمی شد و گمنام به خاک می رفت، بچه ات را از پیغمبر (ص) بگیری که ببری شهرت، حالا دوباره پس اش بدهی و بگذاری اش همان جا وسط بَر بیابان و دست خالی برگردی. سخت است دیگر.
🔹ساعتی بعد رفتیم منزل مادر شهید علم الهدی؛ حاج خانم علم الهدی با اینکه عزادار بود، اما خوب مهمان نوازی کرد...
قصه تردیدم را که شنید با قدری تأمل گفت:«این بچه ها با هم لباس رزم پوشیدند؛ دوشادوش هم جنگیدند، با هم شهید شدند و با هم پیدا شده اند. به نظرم اجازه بدهید از هم جدا نشوند و کنار یکدیگر بمانند. شما هم هر وقت بخواهید سپاه می آوردتان اینجا زیارت. شاید بعدا خودمان هم برای همیشه آمدیم پیش شان!!»
🔹 انگار آب ریختند روی آتش دلم. حرفی نداشتم روی حرف حاج خانم.
فقط گفتم:«فرخ را همینجا کنار همرزمانش بگذارید.»
👤 راوی: مرحوم حاجیه خانم مستدام (مادر شهید سلحشور)
📗 منبع: کتاب #آیه_های_سرخ_هویزه
#مادر_شهید_سلحشور
#مادر_شهید_علم_الهدی
#تشییع_شهدای_هویزه
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh