eitaa logo
شهدای هویزه
6.4هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
44 فایل
http://eitaa.com/joinchat/2875523072C71b2b4b72a 🌷 محفلی برای معرفی و زنده نگه داشتن یاد و نام شبیه ترین شهدا به شهدای کربلا در ایران... 🌍 خوزستان_ هویزه 🔰 کانال‌رسمی‌یادمان‌شهدای مظلوم کربلای هویزه؛ اولین یادمان دفاع مقدس ⬅️ ارتباط با ادمین: @h_media
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 بسیجی شهید مرتضی کاوند 👈 حاضرم قلبم را به امام بدهم... ▫️ تاریخ تولد: 1 / 1 / 1340 ▫️ نام پدر: علی محمد ▫️ محل تولد: بروجرد ▫️ شهرستان: ری ▫️ شهادت: 16 دی 1359- کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: ردیف اول- قبر آخر 🔹 عاشق صادق بود؛ از آن عشق امام های دو آتشه. چند باری رفته بود قم برای دیدار. حتی یک بار دست خواهر و مادرش را هم گرفته بود تا با هم بروند. خبر بیماری قلبی امام (ره) را که شنید، بی تاب شد. جدی و از ته دل می گفت:« حاضرم قلبم را به امام بدهم.» راست می گفت. قلبش را به راه امام (ره) داد. 👤 راوی: برادر شهید کاوند 📕 منبع: کتاب آیه های سرخ هویزه * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🌷 هنوز روسری دور سرش، بود! 🌸 سهام خیام، دختری از هویزه 🌸 ▫️ تولد: 25 بهمن 1347 ▫️ شهادت: 8 مهر 1359- هویزه 🔹 هشتم مهر ماه، روز دوم اشغال هویزه بود. دشمن، تصفیه خانه شهر را گرفته بود. آب قطع بود. با هزار ترس و لرز می رفتیم لب رودخانه آب بیاوریم یا ظرف بشوییم. سربازهای بعثی همه جا بودند. مردم به ستوه آمده بودند. همان روز قیام کردند. تقریبا 300 نفر با سنگ و چوب به سوی بعثی ها یورش بردند. نیروهای زرهی دشمن در 5 کیلومتری شهر سنگر گرفته بودند. هویزه، دست تعدادی نیروی پیاده و چند بعثی بود. آنها ترسیده بودند. وحشیانه به هر طرف شلیک می کردند. برای فرار از شهر باید از رودخانه می گذشتند. همانجا که من و سهام و چند نفر دیگر بودیم. سهام، دختر نوجوان ریز اندامی بود. دانش آموز بود. 12 سال بیشتر نداشت. 2 متر بیشتر با دشمن فاصله نداشتیم. سهام سربازان فراری دشمن را با سنگ می زد. ناگهان یکی از سربازها به سویش شلیک کرد. گلوله مستقیم به پیشانی سهام خورد و از بینی تا کاسه سرش را برد. مغز سهام به اطراف پاشید و در کنارم نقش بر زمین شد در حالی که هنوز روسری دور سرش، بود. *** 🔹 ساعتی نکشید که هزاران تظاهر کننده خشمگین از شهادت سهام، سربازان دشمن را غافلگیر کردند. درگیری ساعتی طولی کشید . همان روز هویزه از وجود ارتش بعث، پاکسازی شد. 👤 راوی: خانم ورده ساکی (شاهد شهادت سهام) 📕 منبع: کتاب آیه های سرخ هویزه * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
👈 روایت ازدواج ساده معلم شهید کربلای هویزه 🔺 الان امام زمان از ما راضی اند 🔹 قوم و خویش بودیم. رفت و آمد خانوادگی داشتیم. همدیگر را خوب می شناختیم. سال 56 عقد کردیم. یک سال بعدش هم عروسی. ساده. نه آرایشگاه؛ نه خرید طلا؛ هیچی نداشتیم. یک اتاق کوچک شد خانه مان. قالی 6 متری را انداختیم وسط، چند تکه اثاث جهیزیه ام هم چیدیم دور تا دورش. آن موقع کلاس اول دبیرستان بودم. توی آن سن و سال، علاقه به این چیزها طبیعی بود. رسم آن وقت ها، عروسی های هفت شبانه روزی بود. آمدم گِله کنم، دلم نیامد. همان لحظه دستش را گذاشت پشت سرم با اشاره به دعای «الهی عظم البلاء» که چسبانده بود به دیوار، گفت:«معصومه، الان امام زمان از ما راضی اند؛ بیا این دعای فرج رو با هم بخونیم.» 🎤 راوی: همسر شهید رجبی 👈 شناسنامه این شهید: 🌷 معلم شهید محمد علی رجبی ▫️ تاریخ تولد : اول فروردین 1332 ▫️ نام پدر : میرزاجان ▫️ شهرستان: شیراز (شهرک گویُم) ▫️ تحصیلات: دیپلم کشاورزی ▫️ شغل: معلم دینی و قرآن مدرسه راهنمایی شهرزاد (شهید رجبی فعلی) روستای گویُم ▫️ شهادت: 16 دی 1359 – کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: ردیف پنجم- قبر آخر 📕 منبع: کتاب آیه های سرخ هویزه * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🌷 دانشجوی جهادگر شهید محمد فاضل ▫️ تاریخ تولد : 2 اردیبهشت 1338 ▫️ نام پدر: محمد حسین ▫️ شهرستان: سبزوار ▫️ تحصیلات: دانشجوی ترم 4 مهندسی صنایع دانشگاه صنعتی شریف ( ایشان قبلا از رشته ریاضی دانشگاه مشهد انصراف داده بود. ) ▫️ عضو دانشجویان پیرو خط امام(ره) حاضر در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا ❇️ با محمد فاضل رفتیم پیش سید حسین [علم الهدی]. موقع معرفی اش گفتم: محمد دانشجوی رشته صنایع دانشگاه شریف است. چهره اش را در هم کشید و گفت:« ول کن این حرف ها را. بگو اینجا چه می توانم بکنم؟» دوست نداشت با اسم و رسم معرفی شود. آخر وصیت نامه اش را هم امضا کرده: عبدالله: «» 📕 منبع: کتاب آیه های سرخ هویزه * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🌷 دانشجوی شهید جمال دَهِش ور ▫️ تاریخ تولد: 4 اسفند 1338 ▫️ نام پدر: محمد کاظم ▫️ شهرستان: اهواز ▫️ تحصیلات: دانشجوی ترم سوم رشته شیمی دانشگاه تهران ▫️ شهادت: 16 دی 1359 – کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: ردیف اول- قبر پنجم 🔹 روایت عاشقی: *رفت سوسنگرد توی اطلاعات سپاه. به بچه ها می گفت:« باید نا خالصی ها را از خودمان دور کنیم تا بتوانیم به لقاءالله برسیم.» نا خالصی نداشت. زود رسید. * عصر 16 دی، اول پایش تیر خورد. خودش را نینداخت. تکه پارچه ای روی زخمش بست. آر. پی . جی را برداشت و ادامه داد. کمی بعد یک گلوله خورد به شکمش و ... 📕 منبع: کتاب آیه های سرخ هویزه * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🌷 دانشجوی جهادگر شهید حسین خوشنویسان ▫️ تاریخ تولد: 14 بهمن 1334 ▫️ نام پدر: عباسعلی ▫️ شهرستان: تهران ▫️ تحصیلات: دانشجوی سال سوم مهندسی راه و ساختمان دانشکده فنی دانشگاه تهران ▫️ سرپرست جهاد سازندگی سوسنگرد در زمان شهادت ▫️ شهادت: 16 دی 1359 – کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: ردیف چهارم- قبر پنجم 🔹 روایت عاشقی: جهاد سازندگی که تشکیل شد، جلسه گرفتیم تا یکی از نیروهای کارآمد را بفرستیم سوسنگرد. یکی را می خواستیم که هم سرپرست جهاد باشد، هم زمینه مطالعات ساخت سد کرخه را مهیا کند. ماه رمضان بود و تابستان. هیچکس داوطلب نشد توی آن فصل برود خوزستان. حسین گفت خودم می روم. هر چه گفتیم نه، تو باید تهران باشی، اینجا بیشتر لازمت داریم؛ قبول نکرد. گفت:«اونجا کسی نیست.» رفت. زمان شهادت، هنوز مسوول جهاد سازندگی سوسنگرد بود. سد کرخه را هم که این روزها بیشتر قدرش را می دانیم. 📕 منبع: کتاب آیه های سرخ هویزه * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🌷 دانشجوی شهید سید محمد علی حکیم ▫️ تاریخ تولد:28 بهمن 1338 ▫️ نام پدر:سید علی اکبر ▫️ شهرستان: اهواز ▫️ تحصیلات: دانشجوی سال سوم پزشکی دانشگاه جندی شاپور اهواز ▫️ شهادت: 16 دی 1359 – کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: ردیف دوم- قبر ششم 🔹 روایت عاشقی: توی اهواز رسم بود روز عاشورا، دسته های سینه زنی می رفتند سمت میدان شاه. محرم 53 محمد علی و سید حسین [علم الهدی] و چند تا از بچه های انجمن دانشوران اسلامی، دسته عزاداری راه انداختند. دسته ای متفاوت. همه بچه ها یک سری روبان سیاه بستند روی سینه شان که رویشان نوشته شده بود:« اِنَّ الحَیاه عقیده و جهاد» صد نفری می شدند. حواس همه جلب شده بود به آنها. سابقه نداشت روز عاشورا دسته ای فقط قرآن بخواند و بقیه آرام سینه بزنند. آن هم آیات حماسی و انقلابی که همه را به مبارزه با کفر و ستم دعوت کند. به فلکه مجسمه که رسیدند به رسم همیشگی دسته ها باید دور مجسمه شاه می چرخیدند. دور مجسمه نگشتند. با بی اعتنایی مسیر را عوض کردند. پاسبان ها و ساواکی ها ریختند توی دسته. خیلی ها فرار کردند. چند تایی هم دستگیر شدند. جگر شیر داشتند. توی وقایع آن سال ها این ماجرا هنوز نقل زبان هاست. 👤 راوی: یکی از دوستان شهید حکیم 📕 منبع: کتاب آیه های سرخ هویزه 🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🌷 دانشجوی جانباز شهید محمد حسن (محمود) قدوسی ▫️ فرزند شهید آیت الله قدوسی و نوه ارشد علامه طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) ▫️ تاریخ تولد: 7 بهمن 1336 ▫️ نام پدر: علی ▫️ شهرستان: قم ▫️ تحصیلات: دانشجوی سال سوم جامعه شناسی دانشگاه فردوسی مشهد(دانشجوی انصرافی رشته زبان خارجه دانشگاه مشهد) ▫️شهادت: 16 دی 1359 – کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: ردیف دوم- قبر آخر 🔹 روایت عاشقی: 1️⃣ عراقی ها تا 3 کیلومتری جاده هویزه- سوسنگرد جلو آمده بودند. همه جا زیر آتش شدید بود. برق شهر قطع شده بود. بنزین و گازوئیل به سختی گیر می آمد. مردم بی آذوقه مانده بودند سید حسین [علم الهدی] فرمانده سپاه هویزه بود، اما بی تفاوت نبود. باید راهی پیدا می کرد. با مشورت محمد حسن قدوسی، ستاد ارزاق عمومی درست کردند. مایحتاج مردم با کامیون از استان های مختلف می آمد هویزه و از طریق این ستاد بین مردم پخش می شد. 2️⃣ محمد حسن، توی هر کار سختی پیش قدم بود. ظهر و شب، فاصله هویزه تا سوسنگرد را زیر توپ و ترکش طی می کرد تا برای بچه ها غذا بیاورد. هیچ کس این مسیر را بی وصیت نامه نمی رفت! شرایط این قدر خطرناک بود. 📕 منبع: کتاب آیه های سرخ هویزه * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🌷 دانشجوی جهادگر شهید حسن فتاحی ثانی ▫️ تاریخ تولد: 10 آبان 1333 ▫️ نام پدر: عبدالجواد ▫️ شهرستان: سبزوار ▫️ تحصیلات: دانشجوی سال سوم رشته شیمی دانشگاه فردوسی مشهد(دانشجوی انصرافی رشته فیزیک دانشگاه مشهد) ▫️ شهادت: 16 دی 1359- کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: ردیف چهارم- قبر ششم 🔹 روایت عاشقی: 1️⃣ قبل از این که برود جبهه، بی مقدمه برگشت سمت مادر و گفت:«می شنوی؟» - کدام صدا را مادر؟ - صدا را نمی شنوی؟ - کدام صدا را پسرجان؟ - همین صدای «هل من ناصر ینصرنی؟» را. چشمان حسن پر اشک بود و به جانماز بی بی نگاه می کرد. بی بی به این جور برخوردهای حسن عادت داشت. حرف های دل حسن را تا آخر خواند و با همان حکمت مادرانه اش گفت:« السلام علیک یا اباعبدالله...» مادر رضایت داد و حسن از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید. *** 2️⃣ دم غروب 16 دی، پاتک عراقی ها سنگین تر شد. یکدفعه چشمم افتاد به حسن. گلوله کالیبر 50 تیربار تانک، قلبش را پاره پاره کرده بود. خون فواره می زد از سینه اش... حسن، «هل من ناصر...» مولایش را با جان، جواب داد و کربلایی ماند. 📕 منبع: کتاب آیه های سرخ هویزه * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🌷 دانشجوی شهید محمد اسماعیل اعتضادی جمع ▫️ تولد: 1/ 1/ 1337 ▫️ نام پدر: علی اکبر ▫️ تحصیلات: دانشجوی کاردانی رشته برق انستیتو برق کرمانشاه ▫️ شهرستان: مشهد مقدس ▫️ شهادت: 16 دی 1359 – کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: ردیف پنجم- قبر دوم 🔹 روایت عاشقی: آمدم توی مغازه. بابا بغض کرده بود. خیلی گرفته بود. گفتم چی شده؟ زد زیر گریه که اسماعیل از اهواز زنگ زد. گفتم اینکه خوبه؛ حالا چرا گریه می کنید؟ گفت: به ش میگم بیا مشهد، میگه: «وعده ما ایشالا کربلا...» ابتدای دی ماه بود. هنوز چند روز مانده بود تا کربلایی شدنش؛ تا شهادتش. 👈 یعنی می شود اربعین امسال، وعده ما هم کربلا باشد؟... 👤 راوی: برادر شهید اعتضادی 📕 منبع: کتاب آیه های سرخ هویزه * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh