eitaa logo
شهدای هویزه
6.1هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
44 فایل
http://eitaa.com/joinchat/2875523072C71b2b4b72a 🌷 محفلی برای معرفی و زنده نگه داشتن یاد و نام شبیه ترین شهدا به شهدای کربلا در ایران... 🌍 خوزستان_ هویزه 🔰 کانال‌رسمی‌یادمان‌شهدای مظلوم کربلای هویزه؛ اولین یادمان دفاع مقدس ⬅️ ارتباط با ادمین: @h_media
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🌷 مهندس شهید ▫️ تاریخ تولد: 1/12/ 1333 ▫️ نام پدر: محمدحسن ▫️ از نوادگان ▫️ تحصیلات: فارغ التحصیل مهندسی عمران روستایی از دانشگاه اهواز ▫️ شهرستان: دزفول ▫️ شهادت: 16 دی 1359 – کربلای هویزه ▫️ محل یادبود: زیارتگاه شهدای هویزه – ردیف اول – قبر شماره 2 📝 روایت عاشقی: 🔹 پدر و مادر هر دو روحانی زاده و از دزفولی های با اصالت بودند. از سمت پدری اما نَسَبش به «شیخ بهایی» می رسید؛ شخصیتی شهیر که جامع همه علوم و فنون بود؛ از فقه و فلسفه و طب و ریاضیات تا معماری و شعر و علوم غریبه. 🔹 مادر نذر کرده بود اگر بعد از چهار دختری که داشت، پسردار بشود، بی وضو شیرش ندهد. خدا هم زود حاجتش را داد. نذر سختی بود؛ دو سال حداقل روزی هشت بار... مادر اما می گفت:«می خوام پسرم همیشه مطهر باشه» مثل خیلی از مادرهای شهدای هویزه، خیلی حواسش جمع بود مادر محمد؛ می دانست تربیت نسل برای یاری امام زمان (ارواحنا فداه)، مراقبه آخرالزمانی می خواهد. 👤 راوی: خانواده معظم شهید بهاءالدین 📕 منبع: کتاب * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🌷 آموزگار شهید ▫️ تاریخ تولد: اول اسفند 1339 ▫️ نام پدر : حسین ▫️ شهرستان: تبریز ▫️ تحصیلات: دیپلم صنایع غذایی از هنرستان کشاورزی تبریز ▫️ شغل: آموزگار دبستان دولتی قیام تبریز ▫️ تاریخ شهادت: 5 خرداد 1361 (عملیات بیت المقدس) ▫️ محل خاکسپاری: گلزار شهدای تبریز 🔹 روایت عاشقی: وقتی شنید شهید شده، بیش از همه بی تابی می کرد. پیرزنی بود تنها. هیچکس را نداشت. می گفت: مهدی شبانه می رفته کمکش می کرده و نمی گذاشته کسی با خبر شود. این را که گفت بی اختیار یاد مولا علی (ع) افتادم. یاد وصیت نامه اش که نوشته بود:« ما باید درسمان را از حسین (ع) و یاران حسین (ع) بگیریم. درس فداكارى، درس جانبازى، درس از خود گذشتگى و درس زندگى، يعنى چگونه زيستن را و چگونه مردن را.» 👤 راوی: برادر شهید پروانه 📕 منبع: کتاب * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ | 🔸 رضا روز 16 دی، وسط معرکه هويزه بود. همراه فاضل و فتاحی و بقیه سبزواری ها... شهید نشد اما؛... برگشت سبزوار. گفتم: مادر! معجزه شده که بین همه بچه ها تو نجات پيدا کردي. گفت:«معجزه نشده، سعادت شهادت نداشتم. اونا که رفتن، خوب بودن؛ شبا نمازشب مي خوندن. حالا هم شهيد شدن و من موندم. این خوشحالی داره؟» گفتم:این حرف ها را نزن؛ نزديک عيد است؛ بيا بریم لباس بخریم. گفت:«من تا عيد، هفت کفن پوسانده ام؛ لباس نو می خوام چیکار؟! مي خوام برگردم جبهه؛ رفقام کنارحوض کوثر منتظرن. دارن صِدام می زنن؛ بايد زود برم.» دلم شور افتاد؛ گفتم: مادرها ديوانه مي شوند وقتی بچه هايشان کشته شوند. گفت:«مادرايي که شهيد ندارن، بايد حسرت بخورن.» گفتم: پس اگر مي خواهي به جبهه بروي، اول برو مشهد. رفت... بعد زيارت، باباش ازش پرسیده بود: از امام (علیه السلام) چه خواستی؟ گفته بود:«از امام رضا (علیه السلام) خواستم شهادت نصيبم بشه.» هنوز چهلم شهدای هویزه نرسیده بود که امام رضا (علیه السلام) حاجتش را داد. از معبر سوسنگرد پرید به آسمان؛ پیش رفقاش؛ کنار حوض کوثر. 👤 راوی: مادر شهید صادقی 📝 پی نوشت: تقویمِ 16 دی 1359، 29 صفر و شب شهادت امام رضا (علیه السلام) را نشان می داد... شهدای هویزه، شهدای امام رضایی اند؛ آخر سر هم شب شهادت شان با امام یکی شد و بال به بال کبوتران و فرشته های حرم، از زیر شنِی های سخت و سنگین تانک های دشمن، پای سفره امام رضا (ع) نشستند برای همیشه. 📗 منبع: کتاب * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🌷 دانش آموزشهید ▫️ تولد : 13 دی 1341 ▫️ نام پدر : محمد علی ▫️ شهرستان: دزفول ▫️ تحصیلات : سال آخر هنرستان- رشته ساختمان ▫️ شهادت: 16 دی 1359- کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: زیارتگاه شهدای هویزه- ردیف سوم- قبر یازدهم 🔹 روایت عاشقی: قبل جنگ، سخت سرش توی درس و کتاب بود. می گفت:«می خوام مهندس راه و ساختمان بشم. برا زجر کشیده ها خونه درست کنم.» دشمن که حمله کرد، اصرار می کرد برود جبهه. پدر رضایت نمی داد. دست بر دار نبود. به هر دری زد که برود. وقتی دید نمی تواند بابا را راضی کند، گفت:« می خواید اول شهرمونو بگیرن، بعد خوزستان؛ بعدم ایران؟ اگه هر کی به بهانه ای جا بزنه و سستی کنه، کی به دستور امام عمل کنه؟ اونوقت شما می تونید توی خونه تون راحت زندگی کنید؟» وقتی دیدیم کوتاه نمی آید، گفتیم برو خدا به همراهت. 👤 راوی: خانواده شهید دلجو 📕 منبع: کتاب 🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🌷 دانشجوی جانباز شهید ▫️ فرزند شهید آیت الله قدوسی و نوه ارشد علامه طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) ▫️ تاریخ تولد: 7 بهمن 1336 ▫️ نام پدر: علی ▫️ شهرستان: قم ▫️ تحصیلات: دانشجوی سال سوم جامعه شناسی دانشگاه فردوسی مشهد(دانشجوی انصرافی رشته زبان خارجه دانشگاه مشهد) ▫️ جانباز انقلاب اسلامی در واقعه 17 شهریور 1357 از ناحیه دست ▫️ شهادت: 16 دی 1359 – کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: زیارتگاه شهدای هویزه- ردیف دوم- قبر آخر 🔺 روایت عاشقی: 🔻 شهریور 57 دستش توی تظاهرات، تیر خورد. دیگر مرتب دچار ضعف و كم خوني بود. هفته ای دو بار بیمارستان می خوابید. 13 بار عملش کردند. آخرش هم خوب نشد که نشد. دستش (از آرنج به پایین) نیمه فلج ماند و انقلاب شد. بعد هم که جنگ شد و آمد به جبهه کمتر کسی می دانست پدرش دادستان کل انقلاب است؛ چه برسد به اینکه بداند نوه ارشد علامه طباطبایی است! هیچ جا خودش را معرفی نمی کرد تا اینکه سرانجام در کربلای هویزه مزد گمنامی اش را گرفت. 👤 راوی: مادر شهید قدوسی 📕 منبع: کتاب * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🌷 دانش آموزشهید ▫️ تولد: 23 اردیبهشت 1343 ▫️ نام پدر: جواد ▫️ شهرستان: ری ▫️ تحصیلات: دانش آموز سال دوم دبیرستان – رشته تجربی ▫️ شهادت: 16 دی 1359- کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: زیارتگاه شهدای هویزه- ردیف دوم- قبر نُهم 🔹 روایت عاشقی: بابا از کرمانشاه یک اورکت کُره ای برایش آورده بود. گفتم مبارکه؛ چرا نمی پوشی؟ قیافه اش رفت تو هم که: «کاش بابا پول این اورکت را داده بود به خودم تا یک دست دومش را می خریدم؛ بقیه اش را هم می ریختم به حساب دولت. الان باید به فکر دولت بود.» 👤 راوی: خانواده شهید روزبهانی 📕 منبع: کتاب 🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ | 🌷 دانشجوی جهادگر شهید محمد فاضل ▫️ تاریخ تولد : 2 اردیبهشت 1338 ▫️ نام پدر: محمد حسین ▫️ شهرستان: سبزوار ▫️ تحصیلات: دانشجوی ترم 4 مهندسی صنایع دانشگاه صنعتی شریف (دانشجوی انصرافی رشته ریاضی دانشگاه مشهد) ▫️ عضو دانشجویان پیرو خط امام(ره) حاضر در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا ▫️ شهادت: 16 دی 1359- کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: ردیف چهارم- قبر نُهم 🔹 روایت عاشقی: 10 سالش بود داشت اعمال شب عید فطر را توی مفاتیح نگاه می کرد طولی نکشید ایستاد به نماز سلام که داد پرسیدم چه می خواندی این همه وقت؟ گفت: نماز هزار قل هوالله. جا خوردم! گفتم برای چه؟ مکثی کرد و گفت: به نیت شهادت!! محمد، شهادتش را همان شب از خدا گرفت. 👤 راوی: مادر شهید فاضل 📕 منبع: کتاب 🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🌷 دانشجوی شهید ▫️ تاریخ تولد: 12 آبان 1332 ▫️ نام پدر: ناصر ▫️ شهرستان: فسا ▫️ تحصیلات: دانشجوی سال سوم رشته شیمی دانشگاه رازی کرمانشاه (دانشجوی انصرافی دانشگاه تهران) ▫️ عضو دانشجویان پیرو خط امام(ره) حاضر در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا ▫️ شهادت: 16 دی 1359 – کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: زیارتگاه شهدای هویزه- ردیف سوم- قبر آخر 🔹 روایت عاشقی: روز 15 دی 59 تا توپخانه عراقی ها پیش روی کردیم و کلی اسیر گرفتیم. بعضی بچه ها بدجور از دست بعثی ها شکار بودند. می خواستند ببندندشان به رگبار. فرخ، اما نگذاشت. می گفت:«اینا دیگه تسلیم شدند و مهمون ما هستند. بد رفتاری نکنید.» یکی از بچه ها هنوز آرام نشده بود. نمی خواست نظرش را عوض کند. فرخ این بار خیلی جدی اسلحه را گرفت سمتش و گفت:«اذیت شان کنی با من طرفی. به خدا بزنی، می زنم!»... هر وقت آن صحنه از نظرم می گذرد، این شعر به یادم می آید که:«چو اسیر توست اکنون؛ به اسیر کن مدارا» و بعد هم افسوسی عمیق از اینکه روز بعد بعثی ها چه طور جواب مهمان نوازی اش را دادند!! 👤 راوی: همرزم شهید سلحشور 📕 منبع: کتاب 🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🌷 دانش آموز شهید ▫️ تولد :23 اردیبهشت 1342 ▫️ نام پدر : محمد ▫️ شهرستان : اهواز ▫️ تحصیلات: دانش آموز سال اول دبیرستان ( ایشان با اوج گیری انقلاب، ادامه تحصیل را رها می کند و وارد فعالیت های مبارزاتی می گردد.) ▫️ شهادت: 16 دی 1359 – کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: زیارتگاه شهدای هویزه -ردیف اول- قبر چهاردهم 🔹 روایت عاشقی: بچه چهارمم بود. هیچ وقت لازم نشد برای نماز صبح صدایش کنم. خیلی وقت ها خودش خواهر و برادرهایش را هم بیدار می کرد. اوایل جنگ رفته بود برای جبهه اسمش را بنویسد. گفته بودند سن ات کم است. نبرده بودندش. با موتور سیکلت خودش می رفت سر مرز. خبرها را می آورد برای رزمندگان. برادرش، شیخ عبدالامیر مسوول اعزام مسجد جعفری بود. با شناسنامه خودش فرستادش رفت. بار آخری که می خواست برود گفت:«مادر نگران نباش؛ راهی است که خودم انتخاب کردم. تا دنیا، دنیاست ما هستیم.» انگار می دانست این بار برگشتنی نیست. 👤 راوی: مادر شهید سلطانی 📕 منبع: کتاب * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🌷 پاسدارشهید ▫️ تاریخ تولد: 9 / 8 / 1341 ▫️ نام پدر : مجید ▫️ شهرستان : تبریز ▫️ شهادت: 16 دی 1359- کربلای هویزه ▫️ محل خاکسپاری : گلزار شهدا (وادی رحمت) تبریز ▫️ محل یادبود: زیارتگاه شهدای هویزه -ردیف دوم- قبر چهارم 🔹 روایت عاشقی: جنگ که شد، فقط دنبال این بود برود جبهه. مثل اسفند روی آتش بود. نمی گذاشتند برود. می گفتند: فعلا بمان تا اعزام بعدی. مثل ابر بهار گریه می کرد. بابا خودش رفت پیش فرمانده سپاه، راضی اش کرد ببرندش. آخرین نفری بود که لباس جنگ پوشید. خدابیامرزد آیت الله مدنی را. ایشان هم آمده بود بدرقه رزمنده ها. نگاهشان که به هم گره خورد، عکاس عکس گرفت. چه عکسی... دو شهید در یک قاب. 👤 راوی: برادر شهید سیفی ابدی 📕 منبع: کتاب * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ 🌷 پاسدار شهید چهارسوقی ▫️ تاریخ تولد: 10 / 3 / 1340 ▫️ نام پدر: علی ▫️ شهرستان: اهواز ▫️ تحصیلات: دیپلم ▫️ شهادت: 16 دی 1359 – کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: زیارتگاه شهدای هویزه-ردیف دوم- قبر سوم 🔹 روایت عاشقی: باور کردنی نبود. 3 سال و یک ماه از شهادتش می گذشت، اما موهای سرش، سالم مانده بود و دست نخورده! سر از تن جدا را با احتیاط برگرداندم ببینم صورتش هم سالم است یانه؟ استخوان شده بود... همین که سر را جای اولش گذاشتم، به یاد خواب دیشب خواهرش افتادم. زهره، محسن را خواب دیده بود:« زهره! لباس هایم را خوب ببین. به شوهرت بگو من این لباس ها را پوشیده ام.» صبح که خواب را برایم تعریف کرد، خیلی جدی نگرفتم. می گفت: محسن، لباس خاکی رنگ ارتش را روی گرمکن ورزشی اش پوشیده بود. اصرار داشت تو این را بدانی. سر در نیاوردم چه می گوید، ولی حرف هایش را خوب به خاطر سپردم... رفتم به محل تفحص بچه ها در مقتل الشهدای هویزه. لحظه شناسایی وقتی همان لباس ها را بر باقیمانده استخوان های پاک محسن دیدم، خشکم زد. انگار محسن هم از گمنامی خسته شده بود و می خواست خودش را نشان مان بدهد. کلیدهای زنگ زده خانه که در جیبش پیدا شد، دیگر هیچ شکی باقی نماند که محسن برگشته است. 26 بهمن 62 بود. سید محمد حسین علم الهدی، فرخزاد سلحشور و جمال دَهِش ور هم با او برگشته بودند. 👤 راوی: برادر و همسر خواهر شهید غدیریان 📕 منبع: کتاب * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ ... 🌷 دانشجوی جهادگر شهید ▫️ تاریخ تولد: 10 آبان 1333 ▫️ نام پدر: عبدالجواد ▫️ شهرستان: سبزوار ▫️ تحصیلات: دانشجوی سال سوم رشته شیمی دانشگاه فردوسی مشهد (دانشجوی انصرافی رشته فیزیک دانشگاه مشهد) ▫️ شهادت: 16 دی 1359- کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: کربلای هویزه- ردیف چهارم- قبر ششم 🔹 روایت عاشقی: پیشنهاد اردوی جهادی «دوچاهی» را خودش داد. می گفت:«الان وقت ساختن خرابه هاست. اگر نیت مان خیر باشد، عمل مان بیشتر از حرف مان اثر می کند.» برای سازندگی کجا بهتر از دوچاهی؟ کوره دِهی به تمام معنی از یاد رفته در قلب کویر تفدیده که اهالی اش، کِرم های توی آبِ چاله چوله های اطراف روستا را جزو جدایی ناپذیر آب می پنداشتند و خیلی راحت می نوشیدند! کجا بهتر از دوچاهی که همه مردانش –جز یک نفر- تریاکی بودند! کجا بهتر از دوچاهی؟ ساخت آب انبار، ترک اعتیاد اهالی و سر وسامان دادن به بهداشت روستا شد اولویت گروه. حسن با آن که مسوول اردو بود، کم خواب تر از همه آستین بالا می زد و با انگشتان همیشه زخمی و باندپیچی شده پا به پای بچه ها کار می کرد. کاری که نه سرمای استخوان سوز زمستان می شناخت نه گرمای کلافه کننده تابستان کویر. کاری که تا دو ماه بعد شروع جنگ هم ادامه داشت. حسن فتاحی اولین دانشجویی بود که را به معنای امروزی اش راه انداخت. چهل و اندی سال پیش. 👤 راوی: دوستان شهید فتاحی 📕 منبع: کتاب * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hovei