eitaa logo
شهدای هویزه
6.1هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
44 فایل
http://eitaa.com/joinchat/2875523072C71b2b4b72a 🌷 محفلی برای معرفی و زنده نگه داشتن یاد و نام شبیه ترین شهدا به شهدای کربلا در ایران... 🌍 خوزستان_ هویزه 🔰 کانال‌رسمی‌یادمان‌شهدای مظلوم کربلای هویزه؛ اولین یادمان دفاع مقدس ⬅️ ارتباط با ادمین: @h_media
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🌷 دانشجوی جهادگر شهید ▫️ تولد : 2 اردیبهشت 1338 ▫️ نام پدر: محمد حسین ▫️ شهرستان: سبزوار ▫️ تحصیلات: دانشجوی ترم 4 مهندسی صنایع دانشگاه صنعتی شریف (دانشجوی انصرافی رشته ریاضی دانشگاه مشهد) ▫️ عضو دانشجویان پیرو خط امام(ره) حاضر در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا ▫️ شهادت: 16 دی 1359- کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: زیارتگاه شهدای هویزه- ردیف چهارم- قبر نُهم 🔹 روایت عاشقی: آبان 59 آمد سوسنگرد. توی مدرسه ای «گروه اخلاص» را راه انداخت. بعثی ها آن سوی شاخه نیسان رودخانه کرخه، مقابل فرمانداری موضع گرفته بودند. سوسنگرد زیر آتش مستقیم شان بود. «محمد فاضل» با گروه اخلاص اش توی نیمه شرقی شهر مستقر بود. فاضل، تخریب چی پر دل و جرأتی بود. حملات پارتیزانی مخفی و حساب شده ای طراحی می کرد. بچه های گروه اخلاص تا خط دشمن ها تونل زده بودند. از آنجا وارد قلب تجمع دشمن می شدند و بعثی ها را به خاک و خون می کشیدند. جسارت شان واقعا مثال زدنی بود. توی یکی از همین عملیات های ایذایی، بعثی ها حسابی غافلگیر شدند و در مدت کوتاهی نزدیک به 40 کیلومتر از شهر عقب نشینی کردند. اهالی روستاهای حاشیه شهر می گفتند: « خدمه سی ، چهل تانک عراقی که اطراف سوسنگرد مستقر بودند با دیدن فرار نیروهایشان، دستپاچه می خواستند عقب بروند که توی زمین های خیس و باتلاقی گیر کردند بعد که دیدند کاری ازشان ساخته نیست، به ناچار پرچم های سفید تسلیم را روی تانک ها بالا بردند، ولی به خاطر درهم ریختگی اوضاع آن روزها و گستردگی مناطق اشغالی، بچه های خودی مطلع نشدند تا اینکه بعثی ها به کمک مزدوران شان آمدند و کار از کار گذشت.» 👤 روای: دکتر سید رحیم مُغینمی (همرزم شهید فاضل) 📕 منبع: کتاب * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🌷 بسیجی شهید ▫️ تاریخ تولد: 11/ 1 / 1331 ▫️ نام پدر: عبدالله ▫️ محل خدمت: کارخانه فیلکو تهران ▫️ شهرستان: گرمسار ▫️ شهادت: 16 دی 1359- کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: زیارتگاه شهدای هویزه- ردیف چهارم- قبر دوم ✍️ روایت عاشقی: 🔹 رفته بودیم مشهد، زیارت. همانجا دختر نجیبی را برایش پسند کردیم. داشتیم قرارمدار خواستگاری می گذاشتیم که علی اصغر گفت:«حالا یه خرده صبر کنید. خبر می دَم.» خبر حمله عراق را که شنید گفت:«خب، خواستگاری ما هم حل شد. دیگه پیگیری نکنید. تا وقتی جبهه و جنگ است، زن می خوام چیکار؟!» بعد هم رفت که رفت. حسرت دیدن دامادی اش به دلم ماند... 🔸 شهر ما کجا؟ هویزه کجا؟ دلم که برایش تنگ می شود، می روم سر مزار شهدای گمنام. با آنها حرف می زنم. دلم را خالی می کنم. هیچ فرقی با علی اصغرم ندارند. می دانم مادری هم پیدا می شود که سر قبرعلی اصغرم درهویزه برود. 👤 راوی: مادر شهید فرهمندفر 📕 منبع: کتاب * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
شهدای هویزه
✍️ یک شهید؛ یک خاطره | 🌷 دانش آموزشهید ▫️ تولد: 5 فروردین 1341 ▫️ نام پدر: علی ▫️ شهرستان: تهران – محله امامزاده حسن (ع) ▫️ تحصیلات: دانش آموز سال سوم دبیرستان، رشته ریاضی فیزیک ▫️ شهادت: 16 دی 1359 – کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: ردیف دوم- قبر هشتم 🔹 روایت عاشقی: تازه شهید شده بود. منطقه دست دشمن بود. هنوز هویزه را ندیده بودم. خواب دیدم آمدیم منطقه. بیابانی بود با چند قبر خاکی. گفتند اینجا قبر همین هایی است که شهید شده اند. اتاقکی هم بود که پله می خورد می رفت بالا. خانمی چادر مشکی دَم در نشسته بود. گفت: «به مادرتان بگویید بیاید بالا.» داخل اتاق یک سماور بود و کُلی استکان، دورش. یک خانم چادر مشکی دیگر هم پای سماور نشسته بود که صورتش را ندیدم. مادر که رفت داخل، آن خانم دَم در گفت بیا قبر برادرت را نشانت بدهم. با هم آمدیم بالای سر 3 تا قبر خاکی که کنار هم بودند. گفت: «وسطی قبر برادرت است. لباس مشکی تان را هم در بیاورید.» پرسیدم: آن استکان های داخل اتاق برای چیست؟ جواب داد: «مادرم به رزمنده ها چای می دهد. من هم بیرون نشسته ام برای راهنمایی.» لیاقت نداشتم این خانم ها را در خواب بشناسم. شاید حضرت زینب (س) و مادرشان خانم فاطمه زهرا (س) بودند. بیدار که شدم به مادر گفتم قبر محمود را نشانم دادند. گذشت تا اولین باری که آمدیم هویزه. قبرها همانی بود که در خواب دیده بودم؛ خاکیِ خاکی. شهدای هویزه، پلاک نداشتند. پیکر محمود هم مثل بیشترشان پیدا نشد، اما می دانم در هویزه است؛همین جایی که نشانم دادند. 👤 راوی: خواهر شهید قاسمی 📕 منبع: کتاب ... * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🌷 دانشجوی جانباز شهید ▫️ فرزند شهید آیت الله قدوسی و نوه ارشد علامه طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) ▫️ تاریخ تولد: 7 بهمن 1336 ▫️ نام پدر: علی ▫️ شهرستان: قم ▫️ تحصیلات: دانشجوی سال سوم جامعه شناسی دانشگاه فردوسی مشهد(دانشجوی انصرافی رشته زبان خارجه دانشگاه مشهد) ▫️ جانباز انقلاب اسلامی در واقعه 17 شهریور 1357 از ناحیه دست ▫️ شهادت: 16 دی 1359 – کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: زیارتگاه شهدای هویزه- ردیف دوم- قبر آخر 🔹 روایت عاشقی: 🔺 پارتی بازی پدر برای اعزام پسر به جبهه! کمتر کسی می دانست پدرش دادستان کل انقلاب است؛ چه برسد به اینکه بداند نوه ارشد علامه طباطبایی است! تازه بعد از شهادتش فهمیدیم. گاهی که شک می کردیم و می پرسیدیم پسر فلانی هستی؟ خیلی جدی می گفت: «به من چه ربطی دارد!» هیچ جا خودش را معرفی نمی کرد. فقط برای اعزام به جبهه معرفی نامه پدرش را آورده بود و بس. موقع تفحص پیکرش در سال 62 ، نامه ای در جیبش پیدا شد از دادستانی کل انقلاب. معرفی اش کرده بودند به فرودگاه مهرآباد تهران برای اعزام به اهواز! ‼️ حالا مقایسه بکنید با برخی آقازاده های امروزی!! 🌷 روزگاری «آقازادگی» راه شهادت بود و حالا... 👤 راوی: دوستان همرزم شهید قدوسی 📕 منبع: کتاب * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🌷 بسیجی شهید ▫️ تاریخ تولد: 1 / 1 / 1340 ▫️ نام پدر: علی محمد ▫️ محل تولد: بروجرد ▫️ شهرستان: ری ▫️ شهادت: 16 دی 1359- کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: زیارتگاه شهدای هویزه- ردیف اول- قبر آخر 🔹 روایت عاشقی: 🔺 دو برادری که با هم در حماسه هویزه حضور داشتند، اما... مرتضی و مجتبی (برادر کوچکترش) با هم رفتند هویزه؛ روز عملیات هم با هم بودند؛ مسیرشان هم یکی بود؛ توی قرارشان هم جدایی نبود؛ ولی به دو راهی شهادت که رسیدند، مرتضی هوایی شد و پیچید سمت کربلا. خیلی وقت نبود که در سطر آخرِ آخرین نامه اش به خانواده نوشته بود: « بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا.» مرتضی جلوی چشم مجتبی شهید شد؛ کاری از دستش بر نمی آمد. حتی نمی توانست جنازه را برگرداند عقب. فقط بدن مرتضی را در پناه خاکریزی کشاند تا زیر شِنی تانک ها لِه نشود. سیر که نگاهش کرد، دلش را کنار پیکر مرتضی جا گذاشت و برگشت. نمی دانم تانک ها سمت آن خاکریز هم آمدند یا نه؟ اما از مرتضی حتی تکه استخوانی هم برنگشت! 👤 راوی: برادر شهید کاوند 📕 منبع: کتاب 🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🌷 دانشجوی شهید ▫️ تاریخ تولد: 13 آبان 1339 ▫️ نام پدر: علی اکبر ▫️ شهرستان: سبزوار ▫️ تحصیلات: دانشجوی ترم سوم مهندسی کامپیوتر دانشگاه شیراز ▫️ شهادت: 16 دی 1359 – کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: زیارتگاه شهدای هویزه- ردیف چهارم- قبر هشتم 🔹 روایت_عاشقی: توی سوسنگرد در جریان آزادسازی شهر، زخمی شد. فرستادندش بیمارستان اهواز. ترکش حساب پایش را حسابی رسیده بود، اما مگر دلش طاقت می آورد. همین که فهمید قرار است توی هویزه عملیات بشود، با پای گچ گرفته برگشت پیش بچه ها. بعد هم که دید این جوری نمی شود، گچِ پایش را شکست تا عهد و پیمانش نشکند؛ تا به قول خودش «جا مانده کاروان شهیدان» نمانَد. جا نماند؛ از معبر کربلای هویزه به رسید. 👤 راوی: همرزمان شهید کریمی 📕 منبع: کتاب * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🌷 بسیجی شهید ▫️ تاریخ تولد: 18 دی 1336 ▫️ نام پدر: عباس ▫️ شهرستان: اهواز ▫️ تحصیلات: دیپلم حسابداری ▫️ شهادت: 16 دی 1359- کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: زیارتگاه شهدای هویزه- ردیف اول- قبر سوم 🔹 روایت عاشقی: کمک آر.پی.جی زن بود. حرارت آر.پی.جی، صورتش را سوزانده بود. گفتم: دیگر بس است. بیا بمان خانه وگرنه من هم می آیم. گفت:«این یه بارو برم و برگردم، دیگه تمومه.» 3 بار رفت و آمد و همین را گفت تا بار آخر که واقعا تمام شد. 👤 راوی: برادر شهید حاجی کوهمدانی 📕 منبع: کتاب 🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
| ✍️ شهیدی که نمی خواست در محضر امام زمان (عج) رفوزه شود!... 🌷 جهادگر شهید 🔹 روایت عاشقی: توی دوران دانشجویی، همه ش دور کارهای سیاسی بود. رئیس دانشسرا از دستش به تنگ آمده بود. مجبور شد اتمالم حجت بکند:«یا سرت به کار خودت باشد یا اخراجت می کنم.» حسنعلی اما خیلی خونسرد و بی خیال گفته بود:« هر کاری دوست دارید بکنید. خدا کند از محضر امام زمان (عج) رفوزه و اخراج نشویم.» 👤 راوی: برادر شهید حبیبی 📕 منبع: کتاب 🌷تعجیل در فرج امام زمان (عج) * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🌷 دانش آموزشهید ▫️ تولد: 4 خرداد 1341 ▫️ نام پدر: حسن ▫️ شهرستان: دزفول ▫️ تحصیلات: دانش آموز سال چهارم دبیرستان-رشته علوم انسانی ▫️ شهادت: 16 دی 1359- کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: زیارتگاه شهدای هویزه- ردیف اول- قبر دهم 🔹 روایت عاشقی: درس خوان بود و زرنگ. شوخ طبع و خنده رو. با این که در تنگنای مالی بودیم، هیچ وقت از هیچ چیز گلایه و شکایتی نداشت. روزهای انقلاب بود که شهربانی دزفول را که تسخیر کردند. با چند تا اسلحه آمد خانه. اما همین که خواستِ آیت الله قاضی (نماینده امام در دزفول که بعد از انقلاب، امام جمعه شدند) برای تحویل سلاح ها به گوشش رسید، بی درنگ رفت همه را تحویل داد. مبادا حرف آیت الله زمین بماند. مبادا بیت المال در خانه بماند. این جور بچه ای بود محمد حسین. 👤 راوی: برادر شهید گلبهاری 📕 منبع: کتاب * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🌷 دانشجوی جهادگر شهید ▫️ تاریخ تولد: 29/ 5 / 1335 ▫️ نام پدر: حسن ▫️ شهرستان: سبزوار ▫️ تحصیلات: دانشجوی ترم سوم مهندسی علوم پایه مجتمع آموزشی صنعتی سبزوار ▫️ شهادت: 16 دی 1359 – کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: زیارتگاه شهدای هویزه-ردیف چهارم- قبر هفتم 🔹 روایت عاشقی: توی جهاد کار می کرد. با همه خستگی ها، رختخوابش همیشه جمع بود. بالش و مُتکا هم زیر سرش نمی گذاشت. می گفتم: بابا چرا این جوری می خوابی؟ می گفت: «باید به مشکلات و سختیا عادت کنیم.» بعدا که جایشان را توی جبهه دیدم، یاد این حرفش افتادم. 🌷 روزی که می خواست برود گفت:«تو رو خدا توی جبهه به من زنگ نزنید که کِی میای؟ و از این حرفا! من می خوام تا پیروزی اسلام اونجا بمونم.» ماند؛ برای همیشه. 👤 راوی: پدر شهید مهدوی 📕 منبع: کتاب 🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
25.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | 💖 شب عروسی محمد و... ✳️ روایتی از نواده «شیخ بهایی» که در جمع شهدای هویزه آرمیده است * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🌷 سرباز وظیفه شهید ▫️ تاریخ تولد: 3 / 5 / 1338 ▫️ نام پدر: محمد ▫️ یگان اعزامی: ارتش – دیده بان دسته خمپاره تیپ یک لشکر 16 زرهی قزوین ▫️ تحصیلات: دیپلم ریاضی ▫️ شهرستان: بهشهر (مازندران) ▫️ شهادت: 16 دی 1359- کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: زیارتگاه شهدای هویزه- ردیف چهارم- قبر سیزدهم 📝 روایت عاشقی: 🔹 توی تصادف، پایش به شدت آسیب دید. راحت می توانست معافی بگیرد و نرود جبهه. بابا هم پا پی اش شده بود که با این پا کجا می خواهی بروی؟ زیر بار نرفت. می گفت:«من این حرفا سرم نمی شه. خیلیا با دست خودشون بچه یکی یه دونه شونو راهی می کنند؛ اون وقت شما با شیش تا پسر نمیذارید من برم.» آخر سر هم حریفش نشدیم. رفت که رفت... 👤 راوی: خوانواده شهید امینی 📕 منبع: کتاب * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh