🔰#کلام_شهید | #آرزوی_شهادت
🌟شهید نور الله اختری : گفتم:« ببینم توی دنیا چه آرزویی داری؟»
قدری فکر کرد و گفت:« هیچی»
گفتم:« یعنی چی؟ مثلاً دلت نمیخواد یک کارهای بشی، ادامه تحصیل بدی یا از این حرفها دیگه»
گفت:« یک آرزو دارم. از خدا خواستم تا سنم کمه و گناهم از این بیشتر نشده، شهید بشم.
اللهم الرزقنا توفیق الشهادة فی سبیلكــــ....
#شهادت_آرزومه
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🤲 نجوای عاشقانه شهید احمد دادستان
✍️ پروردگارا!
هر چند گنهکار و با کوله باری پر از معصیت و با کوری چشم و با کری گوش در نزد تو دعا می کنم، ولی ...
#ماه_رمضان
#ماه_توبه
#شهدا
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌙 #ماه_رمضان
🗓 #دعای_روز_هفدهم_ماه_رمضان
🌹 #یادشهید مجتبی ذوالفقاری نسب
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 #استوری |
📹 #کلیپ ...
🤲 #دعای_روز_هفدهم_ماه_رمضان
🕌 #دعای_ماه_مبارک_رمضان به نیابت و هدیه به شهدا
📡نشردهید
🔹🔸🔸🔹🔸🔸🔹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🕊شهدا عاشق اند
❤️معشوقشان خداست
شاگردند
معلمشان #حسین علیه السلام است💚
معلم اند...
درسشان #شهادت است🌷🕊️
مسلح اند سلاحشان #ایمان است
🍃مسافرند،مقصدشان لقاءالله است
مستحکم اند،تکیه گاهشان #خدا است
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
رو به مسؤلینی که خبر شهادت حسین را اورده بودند گفتم, من می توانم پسرم را شناسایی کنم. مرا بردند کنار شهیدی که امده بود. لباس روی سینه اش را کنار زدم. اشک در چشمانم پیچید. گفتم خودش است حسین من!
گفتند چطور؟
گفتم پسرم عاشق امام حسین بود, در کودکي وقتي برای عزاداري سرور و سالار شهيدان به «مسجد جامع سعادت آباد» مي رفت آن قدر با دستانش محکم بر سينه مي زد که جاي انگشتانش بر روي سينه ي سمت چپ او باقي ماند!
#ارتشی_شهید حسین باقری
#شهدای_فاﺭﺱ🌹
#ﺷﻬﺪاﻱاﺭﺗﺶ
🌷🌹🌷🌹
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
🌹🌹🌹🌹🌹:
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #براساس_زندگینامه_شهید_مهدی_زارع*
* #نویسنده_حمید_سجادی_منش*
* #قسمت_هفدهم*
✅به روایت سید محمد سجادیان (همرزم شهید)
هنوز شب به نیمه نرسیده بود.باد پاییزی هو کنان خاک و خاشاک را به این طرف و آن طرف می پراکند.نخل ها زیر نور منور ها روشن به نظر میرسند و سوت خمپاره گوشها را بر کرده است.
زیر نور مسی فانوس شیشه ای نشسته ایم که پت پت میکند و آزارمان می دهد. بخاری نفتی همچنان بی وقفه می سوزد. آتش بی امان دشمن یک لحظه قطع نمی شود. حاج مهدی با همان و وقار همیشگی برای مان حرف میزند:
«الحمدلله حالا که بنیصدر ملعون گورش را گم کرده و آبادان هم از محاصره درآمده و فرماندهان جنگ در فکر هستند که همین روزهای حمله بزرگی را ترتیب بدهند. ان شاالله ضربه جانانهای به بعثی ها می زنیم و این جنایت کار ها را می کنیم بیرون»
چنان گرم شنیدن حرفهای حاجی هستم که بیرون رفتن رسول (شهید رسول گلبن حقیقی) را نمی فهمم اما چیزی نمی گذرد که دلواپس می شوم.
یک چشمم به حاجی است و یک چشمم به پتویی که به در سنگر آویزان است.۱ منتظرم پتو کنار برود و رسول داخل شود.در خیالم میپیچد که دیروز دستور داده بودند و امکان به جز نگهبانان کسی در محوطه رفت و آمد نکند.خودروها امروز کمتر به چشم می آمدند و چند تا از بچه ها که زخمی بودند سرپایی مداوا شدند.
یک هفتهای از پیروزی ما در عملیات طریق القدس میگذرد و عراقیها سعی دارند هر طور شده این شکست را جبران کنند.
رشته افکارم با صدای انفجار مهیبی پاره می شود.سنگر به سختی می لرزد و همه به گوش دیوار پناه میبریم نظرمان را میان دستهای پنهان می کنیم.
از بوی باروت و دود که به داخل سنگر هجوم می آورند می فهمیم که خمپاره نزدیک سنگر فرود آمده است. به هم خیره می شویم.یاد رسول میافتیم و سراسیمه بیرون می دویم.
نالهای همه را به طرف خود میکشد حدس مان درست بود، خون از پای رسول فوران می کند.
دستپاچه میشویم خاجی بدون توجه به اضطراب ما کار خودش را می کند. پیراهنش را در می آورد و می گوید: «آقا رسول چیزی نیست»
رشته ای را محکم روی آن می بندد و خیلی خونسرد از ما میخواهد که رسول را به داخل سنگر ببریم.
رسول را داخل میبریم بعد هرچه می گردیم از حاجی خبری نیست. بیرون سنگر صدایش میزنیم از این و آن می پرسیم اما جوابی نمی گیریم.حال رسول لحظه به لحظه بدتر می شود و ما در نگرانی حاجی، او را فراموش میکنیم.
یکی از بچه ها, امدادگری را بالای سر رسول میآورد که وضع پای رسول را ببیند .
امدادگر پای رسول را که می بیند بیشتر از ما نگران میشود و میگوید: «با این خونریزی امیدی به زنده ماندنش نیست توی این موقعیت هم که ماشین نداریم..»
#ادامه دارد....
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 صحبتهای شهید حاج قاسم سلیمانی در جمع مدافعان حرم نیروی هوایی ارتش
✍اگر این مجاهدت خلبانها نبود، در سوریه صد در صد ما این توفیق را نداشتیم. آن چیزی که به عنوان حماسه خلبانان [نیروی هوایی ایران] در سوریه اتفاق افتاد، با حماسه مجاهدین در زمین برابری می کرد.
🇮🇷 به مناسبت ۲۹ فروردین، روز ارتش جمهوری اسلامی ایران
#ارتش_انقلابی
🍃🌷🌱🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از سردار شهید دکتر خانمیرزا استواری 💫
🌷خانمیرزا رئیس تربیت بدنی مرودشت بود، منم یک کارمند پائین اداره. یک روز گفت: چیه سید، تو همی! آهی کشیدم و گفتم: چکم برگشت خورده.
بی آنکه چیزی بپرسد، ادامه دادم، می خواستم یه تکه زمین بگیرم یه سقف برای بچه هام بسازم، از یک نفر پول قرض گرفتم. حالا چکم را گذاشته اجرا!
- اعتماد به خدا و پیغمبر داشته باش، خدا می رسونه!
- آخه خدا از کجا می رسونه!
- عمو جان تو اعتماد داشته باش، خدا می رسونه!
نمی دانم چه شد که جریان چک من منتفی شد. یعنی نه از آن بدهکار خبری شد نه از حکم جلب. بعد از دو ماه هم خانمیرزا، سند یک زمین را آورد و داد به من. هر چی گفتم خانمیرزا چکار کردی چیزی بروز نداد، رفتم سراغ آن بنده خدا که چکم دستش بود. گفتم: چکی که من به تو دادم چی شد؟ گفت: تو به چک چیکار داری؟
بعد از آن، نه آن طرف چیزی از چک و تسویه پولش گفت و نه خانمیرزا چیزی بروز داد!
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#ماه_رمضان
#رزمندگان_اسلام
#دفاع_مقدس
بعد از ۴۸ ساعت درگیرے با دشمن
نیمہ شب به اردوگاه رسیدیم .
مقداری آب و یڪ جعبه خرما باقے مانده بود .
فرمانده بچه های گردان را به خط ڪرد و گفت : برادرانے ڪہ خیلی گرسنه هستند از این خرما بخورنـد و آنهایے کہ می توانند ، تا فـردا صـبح تحمل ڪنند.
جعبہ خرمـا بیـن بچـه ها دست به دست چرخیـد تا به فرمانــده رسید .
فرمانـده بہ جعبـه خرمـا نگاه ڪرد ، خرماهـا دست نخورده بود ، بچـه ها تنـها با آب قمقمه هایشان افطار ڪرده بودنـد .
#فدای_لب_تشنه_ات
#یاحسین
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🚨 *مراسم میهمانی لاله های زهرایی*
🏴عزاداری *شهادت امیرالمومنین* ع🏴
گرامیداشت *سالگرد شهادت شهید سید محمد عسکری*
🎙 #بامداحی برادر *کربلایی سید حسین فتح اللهی* 💢
#مکان : *◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام*
#زمان : ◀️ *پنجشنبه ۱ اردیبهشت / از ساعت ۱۸*
⬇️⬇️⬇️⬇️
🚨👈 *مراسم طبق دستورالعمل ستاد استانی کرونادر #فضای_باز و با رعایت فاصله گذاری اجتماعی و پروتکل های بهداشتی برگزار میشود*
🔺🔺🔺🔺🔺
#هییت_ شهدای_گمنام_شیراز
🔹🔹🔹🔹
پخش زنده با اینترنت رایگان از لینک:
http://heyatonline.ir/heyat/120
🔺🔺🔺🔺🔺
لطفا *مبلغ مجلس شهدا باشید*
🌙 #ماه_رمضان
🗓 #دعای_روز_هجدهم_ماه_رمضان
🌹 #یادشهید محمدحسین حامدی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 #استوری |
📹 #کلیپ ...
🤲 #دعای_روز_هجدهم_ماه_رمضان
🕌 #دعای_ماه_مبارک_رمضان به نیابت و هدیه به شهدا
📡نشردهید
🔹🔸🔸🔹🔸🔸🔹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌱نگریستن به لبخندتان
✨به صلابت نگاهتان
دلِ دربندم را از بند تن آزاد می کند🍃
مگر می شود به این لبخند نگاه کرد
و شوق پرواز را نیافت؟🕊️
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🥀
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
@golzarshohadashiraz
🌷هرگاه به مرخصی می آمد برای خانواده سوغات می آورد و هنگامی که از مرخصی باز می گشت برای همرزمان و سربازانش سوغات می برد. شوق پرواز و شهادت در کلامش موج می زد. بار آخر برای خواهرش یک چادر مشکی سوغات آورده بود و به او می گفت: این را بعد از شهادت من بپوش وبرای دیدار به سر قبر من بیا.به مادر هم می گفت: مادر نارحت نشو، چیزی است که برای همه پیش می آید و تو هم کم کم مادر شهید می شوی!
🌷اعزام اخرش بود, به اهواز برگشته بود، وسایل و شناسنامه اش را همراه با یک شماره تلفن به صاحب خانه اش داده بود و تأکید کرده بود اگر من تا 24 ساعت دیگر نیامدم، به این شماره زنگ بزن و بگو پسرتان شهید شد. صاحب خانه هم بعد از بیست و چهار ساعت از رفتن غلام عباس به منزل زنگ زد و گفت پسرتان شهید شد.
#اﺭﺗﺸﻲشهید غلام عباس حکمتی
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻓﺎﺭﺱ
#ﺷﻬﺪاﻱاﺭﺗﺶ
🌺🌷🌷🌺
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌹🌹🌹🌹🌹:
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #براساس_زندگینامه_شهید_مهدی_زارع*
* #نویسنده_حمید_سجادی_منش*
* #قسمت_هجدهم*
✅به روایت سید محمد سجادیان (همرزم شهید)
ناامید به هم نگاه می کنیم. خون اضطراب در چهره ها می دود و هرکس نظری می دهد.
به رسول نگاه می کنم کف سنگر از خون پوشیده شده و رنگش به زردی می زند.
پیشانی اش را می بوسم . اشک روی گونه اش می لغزد .که صدای ماشینی بلند میشود.
رسول را رها می کنیم و با شتاب بیرون می رویم.در تاریکی چیزی پیدا نیست اما صدای ماشین هر لحظه بیشتر و بیشتر می شود تا اینکه جلوی سنگر می ایستد.
_بچهها بجنبید رسول رو بیارید..
صدایش آشناست برقی در چشمهای منتظر من شعله می کشد با خوشحالی می گویم:«حاج مهدی شمایید؟!»
_زود کمک کن سوارش کنیم.
نگران میگویم :حالش خیلی بده
نگاه میکند و میگوید:
«انشالله خبری نیست تا ده دقیقه دیگه میرسونیمش بهداری»
بعد از چند روز که رسول برگشته می گویم:«آقا رسول با این وضعی که داری نباید میومدی جلو! بهتر بود میرفتی شیراز استراحت میکردی.ولی خودمونیم اگه حاجی اون شب فرشته نجات از نمیشد پروازت حتمی بود»
_پرواز!؟!؟ توی این همه آدم بهتر از من سراغ نداشتی؟!
حاج مهدی که سرش توی کتاب از زیر چشمی به رسول نگاه میکند و میگوید :«ایشان همین حالا هم جز شهداست. فعلا چند روزی مهمان ما هست تا بوی شهادت را ازش حس کنیم و بعدش یا علی رسول بی رسول»
رضا قیافه جدی به خودش میگیرد و میگوید: «راستی حاج مهدی تو این شب تاریک ماشین از کجا پیدا کردی راننده چطور راضی شد بیاد سراغ ما؟!
حاجی جواب نمی دهد همانطور که انگشتش لای کتاب است، بلند میشود و حین رفتنش از سنگر می گوید: «با یک لیوان آب چطوری؟!
رسول لبخند میزند: حاجی شرمندمون نکن
_شرمنده چیه جوان. یک لیوان آب که این حرفارو نداره.
_خوب اگه زحمتی نیست.
نفس عمیقی میکشم به فکر جواب ندادن حاجی هستم و حرفی که یکی از بچه ها می زد.
او گفت آن سر حاج مهدی دو کیلومتر دویده بود تا ماشین پیدا کند راننده هم وقتی حال و روز حاجی را می بیند با اینکه اجازه نداده دل به دریا زده و آمده بود»
حاجی نمیخواست رسول این را بداند. چشم باز می کنم رسول آب می نوشد و حاجی گوشه سنگر مشغول مطالعه است.
#ادامه دارد....
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهیدی که پس از ۱۷ سال
بعد از تفحص زنده شد
🎙حجت الاسلام ماندگاری
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
نشردهید
💫یادی از سردار شهید دکتر خانمیرزا استواری 💫
🌷خانمیرزا مسئول تربیت بدنی بود و یک ماشین در اختیارش. یک روز با هم برای انجام کار اداری رفتیم ارسنجان. وقت برگشت یکی از روستاهای اطراف کار داشت. کنار جاده فرعی ایستاد و گفت: رمضان، یک دفترچه توی داشبورد ماشین¬ه، بیار بیرون!
در آوردم. گفت: بنویس!
نوشتم. حرکت کرد. گفتم این برای چی بود، گفت: تا لب جاده کار اداری بود و استفاده از سوخت ماشین حلال، از اینجا به بعد کار شخصی است و مدیون بیت المال!
وقتی به اداره برگشتیم، گفت بنویس. دوباره کیلومتر ماشین را خواند و من دوباره در دفترچه نوشتم. گفت: شد چند کیلومتر؟
تفاوت دو عدد را گفتم. گفت:بنویس!
آخر ماه که می شد، این کیلومترها را که کار شخصی اش بود، با هم جمع می کرد و معادل پول بنزینش را واریز می کرد به حساب تربیت بدنی تا مدیون بیت المال نباشد!
ظهرها ساعت دوازده که می¬شد، ماشین را می گذاشت اداره، با دوچرخه می¬آمد خانه.
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
•═┄•※☘🌺☘※•┄═•
#خاطرات_دفاع_مقدس
به همراه سه نفر از رزمندگان از پست برگشتیم پادگان و چون پادگان شهید باکری دزفول تازه سازماندهی شده بود، چیزی برای سحری نبود، بعد از کمی جستجو یک پرس غذا لای سفره ای پیدا کردیم و چهار نفری مشغول خوردن شدیم😋 که ناگهان یکی وارد سنگر شد و دید غذای اوست که ما خوردیم🧐
با خوش رویی کنار ما نشست و به شوخی گفت😊 :
اگر ترکیدید مرا هم شفاعت کنید و خودش بدون سحری روزه گرفت که این نشان کوچکی از ایثار رزمندگان در آن زمان بود .
#راوی
#جانباز_معزز
یوسف محمودی
🍃🌷🌱🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرا باید در شبهای قدر از خدا ظرفیت بخواهیم؟
#رمضان_المبارک
#شب_قدر
#دعا
🌷🌱🌷🌱🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
❤️ #دلنوشته | #شب_قدر
☀️ شهدا...
نمیدانم چگونه در زیر توپ و تانک
ودر دل تاریکی شب دست به دعا و قران به سر شده اید!!؟؟
نمیدانم در این حال از خدا چه میخواستید که خدا اینگونه جوابتان را داد و شما را ،راهی ملکوت اعلی کرد؟؟!!
و چنان خریدار راز و نیاز مخلص شبانه ی شما شد که این چنین با شهادت شما را به میهمانی و هم جواری خود فرا خواند و شما را برای خودش خواست؟؟!!!...
فقط میدانم که از شما میخواهم
در بین این هیاهوی ظلمت وتاریکی گناه
این روزهای جهان برای دلهای بی قرار
و پر گناه این بندگان چنان دعا کنید که
خداوند ما نگاهی کند و چون شما
پاک و طاهر بگرداند ما را هم مسیر و هم قدم شما قرار دهد...
#شهدا امشب برای ما دعا کنید ....
برای ظهور مولایمان ....
برای پایان دلتنگی ها ...
برای #شهادت ما ...
#شب_قدر_شهدایی
🌷🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
📢یک حساب و کتاب شب قدری 🚨
#توجه #توجه
یکی از مستحبات مؤکد #صدقه دادن هست ✔️
و در روایت داریم هر عمل در این شب قدر معادل هزار ماه است ❗️❗️
خوب اگر امشب یک تومان صدقه بدهیم یعنی صدقه ۱۰۰۰ ماه ...✅✅
🚨پس از این عمل خیر عقب نیفتیم ....
👇
برای مشارکت و واریز نذورات، صدقات ، خیرات و.... بشتابیم ✋
🔻🔻🔻
شماره کارت جهت تهیه و توزیع بسته های معیشتی بین نیازمندان در ماه مبارک رمضان :
6037997950252222
*بانک ملی . بنام مرکز نیکوکاری شهدای گمنام*
🔹🍃🔹🍃🔹
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
#مرکز_نیکوکاری_شهدای_گمنام شیراز
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌙 #ماه_رمضان
🗓 #دعای_روز_نوزدهم_ماه_رمضان
🌹 #یادشهید محمد جواد روزیطلب
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 #استوری |
📹 #کلیپ ...
🤲 #دعای_روز_نوزدهم_ماه_رمضان
🕌 #دعای_ماه_مبارک_رمضان به نیابت و هدیه به شهدا
📡نشردهید
🔹🔸🔸🔹🔸🔸🔹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🍂همزاد كویرم تب باران دارم
در سینه دلی شكسته پنهان دارم...
🍂در دفتر خاطرات من بنویسید
من هر چه كه دارم از شهیدان دارم...🕊️
🍃 باز پنجشنبه و یاد شهدا با صلوات🍃
🌸💚🌸💚🌸
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz