شهدای غریب شیراز
بسم رب الشهدا
🚨قابل توجه امت شهیدپرور و خانواده های معظم شهدا بخصوص شهدای مفقودالاثر استان فارس ⬇️
💢متأسفانه علیرغم اعلام خبر شناسایی هویت ۵ شهید از شهدای گمنام مدفون در قطعه شهدای گمنام دارالرحمه_شیراز، در حدود ۳ هفته قبل توسط مدیریت ایثارگران سپاه فجر استان، همچنان هویت این شهدا اعلام نشده است ....‼️
💢همچنین مطالبات مکرر این هیئت در جهت اعلام هر چه زودتر این موضوع از سازمان های متولی، از جمله مدیریت ایثارگران سپاه ، بنیاد شهید و .... به جایی نرسیده است❌
🔹این مهم در حالی می باشد که تماسهاو مراجعات متعدد مردم شریف شیراز و علی الخصوص خانواده های معظم شهدا بسیار زیاد و پراهمیت بوده است🚨
👇👇
مادرانی که سالهاست چشم به راه و منتظر خبری از فرزندان شهیدشان هستند و با هر خبری دلشان آشوب میشود یا فرزندان شهیدی که به دنبال نشانه ای از پدر هستند، این روزها چشم به اعلام خبر نهایی هویت این شهدا دوخته اند..
💢مع الوصف، خواهش این هیئت به عنوان مجموعه ای که سالهاست در کنار این شهدا و بجای خانواده چشم انتظار آنها، گرد غربت را از قبور مطهرشان زدوده و در حال حاضر به مرکز مراجعات مردمی تبدیل شده ، از مسئولین و مدیران مربوطه در استان این بوده که ضمن توجه به مسئله مهم بلاتکلیفی خانواده های معظم شهدای مفقودالاثر و گذشت بیش از ۳ هفته از اعلام خبر اولیه، در اسرع وقت نسبت به اعلام هویت شهدا و برنامه استقبال از خانواده معظم این شهدا به میزبانی این هیئت همکاری لازم را انجام دهند که تاکنون محقق نشده است ‼️
💢انشاالله تعیین تکلیف سریع این موضوع ، مرهمی در جهت درد دوری خانواده های معظم شهدای جاویدالاثر استان باشد
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
🌷🍃🌷🍃
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💔🖤💔
یڪ سـوے دلم، مـرقد ارباب #حسن است
یک سوی دلم، تربت ارباب #حسین است
این عشق، فقط موهبت حضرت زهراست
دل، کفتر دیوانه ی #بین_الحسنین است
#هرگزنمیردآنکهدلشمستمجتباست🍃
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
مادر شهید "محمدمهدی غلامی مظفری" در خاطره ای می گوید؛
مهدی وصیت نامه اش را نوشته و در اتاق روی تاقچه گذاشته بود. رفتم چادرم را بردارم تا نمازم را بخوانم، توجه ام به یک کاغذ جلب شد. آن را برداشتم و دیدم روی آن نوشته شده « وصیت نامه ی محمدمهدی مظفری » ، کلمه ی « وصیت نامه » را که دیدم ، آن قدر گریه کردم که می خواستم از حال بروم .
مهدی آمد ، وقتی حال مرا دید سریع وصیت نامه را برداشت و پاره کرد و گفت: « اگر قرار باشد تو بعد از من بخواهی وصیت نامه بخوانی و گریه کنی ، من دیگر وصیت نامه نمی نویسم .»
و دیگر هیچ وقت وصیت نامه ننوشت
#شهید_محمدمهدی_غلامی
#شهدای_فارس
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_مرتضی_جاویدی*
#نویسنده_داریوش_مهبودی*
#قسمت_پنجم
💔حالا دیگر بلند بلند با خودش حرف میزد گریه میکرد در محوطه میدان همین جور قاطی سرباز ها قدم می زد و برای خودش زمزمه میکرد ...
«آیا فرمانده گردان موجب شده است؟!😳 تا حالا کسی اینگونه پریشان و غمگین ندیده بودش🥺 کربلای ۴ با عمو مرتضی چه کرده بود؟!»
باسر و وضع گل آلود و موهای پریشان و خنده و شوخی های همیشگی که جایشان را به ورد و زمزمه داده بودند .زنگ ها کلافه اش کرده بودند از خانه خودشان هم تماس گرفتند.
_باباجون! قدمعلی اون طرف آب به پهلوی بچه هاست من هم دسترسی به او ندارم .خلاص!
برای همیشه خودش را راحت کرده بود که مرگ یکبار شیون هم یکبار.
ستوده رفته بود . الوانی و اسلامی و بنی اسد ! همه دوستانش رفته بودند😔 اینجا چه می خواست؟!
🥀🌺🥀🌺🥀
بخار غلیظ آب از زیر پرده جلوی درب خیابان می ریخت .«تک چرخ» دست برد و پرده را کنار زد.
_بفرمایید عمو!
توده متراکم از بخار توی صورت مرتضی ریخت .مه غلیظی سرتاسر راهرو را قرق کرده بود. غوغای آن داخل بود. سر و صدای آب تنی کردن،بار زدن نمره خوان ،همه منتظران کمتر از غوغای یک منطقه عملیاتی نیست.
گروهی از منتظران به احترام عمو برخاستند و عمو تشکر کرد. یک حوضه بزرگ آب بود و اطرافش دو سه تا اتاقک دوش. یک جا اگر میشه مردی ۵۰ تا آدم توی هم می لولیدند. عرقش حسابی در آمده بود.
_قاسم جان دوش انفرادی هم داره!؟
_بله آقا مرتضی برای چی؟!
_می خوام خودمو بشورم غسل واجب دارم.
قاسم اسلام چه تا اهواز را با مرتضی آمده بود که حمام بروند و تمام طول راه عمو مرتضی از سیر تا پیاز منطقه را برایش تعریف کرده وقتی که پرسیده بود: «از کربلای ۴ چه خبر؟! کی دست به کار خواهیم شد؟!»
حالا قاسم داشت پشتش را کیسه میکشید .هوا دم کرده بود عمو روی دست و زانو نشسته بود و قاسم دست برد یک لگن آب روی دوش او ریخت.
قبراق و خوش حوصله بود با خنده رو به فرمانده گردان کرد:
_آقا مرتضی ما که حوصلهمون سر رفت .دیگه کی میخواد شهید بشین؟!🙂
توده ای چرک زیر کیسه برزنتی لوله میشد با هر بار که بالا و پایین می کشید.
_ناراحت نباش تکچرخ !۴۸ ساعت دیگه.😍
قاسم جا خورد .😳 فقط توانست بخندد🤭
#ادامه دارد
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸دلگویه های محبوبه بلباسی همسر شهید مدافع حرم، #محمد_بلباسی در ارتباط با مراسم پیادهروی #اربعین
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💫یادی از سردار شهید مهدی ظل انوار 💫
🌷
اوایل انقلاب بود. یکی از خیرین شیراز، چند هکتار زمین را در اطراف میدان ولیعصر شیراز وقف کرده بود. این زمینها توسط مسئولین مربوطه بهصورت قوارههای دویست متري تقسیم شد، مسئول توزیع این زمینها آقا مهـدی بود. یک روز رفتم پیش آقا مهـدی و گفتم: داداش، اگر میشود یک قواره از این زمینها را هم به من بده!
اخمهایش توي هم رفت و با غضب گفت: کریم آقا، شما که الحمدالله خانه دارید، من نمیتوانم به شما زمین بدم!
سکـوت کرد. کمی که آرام شد ادامه داد: اما اگر کسی را میشناسید که محتاج است و بیخانه، به من معرفی کنید تا کارش را انجام بدهم!
یادم بـه خودش و برادر دیگرم کمال افتاد که هنوز هیچ خانه و سرپناهی نداشتند. زمینها را تقسیم کرد بیآنکه خودش و خانوادهاش سهمی از آن زمینها داشته باشد.
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍خرید دفتر و مداد برای فرزندان فقرا...
🌟یک روز دیدم علیرضا با محمدرضا دعوا میکند، علی را تهدید کرد و گفت «اگر کوتاه نیایی به بابا میگویم در مدرسه چهکار میکنی.» من با شنیدن این حرف کمی ترسیدم، اما آن موقع به روی خودم نیاوردم. آنها کلاس دوم و سوم ابتدایی بودند و با اوضاعی که آن روزها داشت، حسابی هوایشان را داشتم.
محمد را مدتی بعد کشیدم کنار و گفتم «بابا، علیرضا در مدرسه چهکار میکند؟» محمد گفت «بابا نمیدانی با پولتوجیبی که بهش میدهی چه میکند؟» من ترسم بیشتر شد و مضطرب شدم. گفتم «خوب بابا بگو با آن پول چه میکند؟» جواب داد «با آنها دفتر و مداد میخرد و میدهد به بچههایی که خانوادههایشان فقیر هستند.»
🌷شهید علیرضا موحد دانش🌷
#فرماندهان_جبهه_غرب_کشور
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
حال و هوای شهید در شب شهادتش ؛
سید اصرار داشت موی سر خود را نیمه شب بتراشد!
وقتی به او گفتیم که چرا در این ساعت
اینکار را انجام می دهی؟!
گفت که "فردا روز دیدار با ارباب است."
راست ميگفت ...
فردا به دیدار اربابش حسین علیه السلام
با رویی خونین رفت.
🌹🍃🌹🍃
#خاطره_ای_از_همرزم_شهید
#سید_اسماعیل_سیرت_نیا: 🕊
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
✨خدایا
ابتدای 🌤️صبـح که
رزق بندگانت راتقسیم میکنی
میشود رزق من امروز
رفاقتی باشد
از جنس #شهـیدان🕊️
باعطـر #شهـادت🌷
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊️
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
♥️اعتقاد عجیبی به امام زمان داشت و می گفت :«ایشان پشتیبان همه ماست»
بعد از شهادت هم خواب هایی دیدم که نشان از اعتقاد راسخ او به امام زمان داشت.
بعد از ۴سال هنوز لباس سیاه بر تن داشتم و به دلیل وابستگی شدید به او روز و شب آرام نداشتم. شبی او به همراه با شخصی سبز و نورانی به خانه به خانه آمد .مثل خواب های قبلی او را بازخواست کردم و پرسیدم :چرا مرا تنها گذاشتی و رفتی؟!
🌺او گفت: من هرچه میگویم دست خودم نبود که رفتم باور نمی کنید .من با اجازه آقا امام زمان رفتم و این بار با خود آقا به خانه آمدم تا شما اگر سوالی دارید از ایشان بپرسید»
شهید به همراه آقا امام زمان آمدند و کنار بچه ها نشستند. آنها به بچه ها نگاه کردند و بعد بلند شدند از خانه بیرون رفتند. من پشت سر آنها از خانه خارج شدم در حالی که تمام خانه ها و کوچه غرق نور شده بود.
از خواب که بیدار شدم به آرامش عجیبی دست پیدا کردم. لباس سیاه از تن در آوردم و در ادامه زندگی با همه وجود به آقا متوسل شدم و امیدوارم که آقا همیشه یار و یاور فرزندان شهدا باشد.
#شهید_فیروز_منزه
#شهدای_فارس نی ریز
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_مرتضی_جاویدی*
#نویسنده_داریوش_مهبودی*
#قسمت_ششم
💔 دیگر آن پرنده از میان حنجره اش پرید و سبک شده است .سر بر دامن خاله اش گذاشته و حالا ۱۰ دقیقهای که خوابش برده و اشک ها روی دامن پیرزن نشست کرده است.
پیرزن بالش زیر سر مادر بچه می گذارد و پتوی روی مادر و بچه که حالا دارند به سرش را به خواب می بینند میاندازد.
یک وقت خودش مدل سیری برای مرتضی که نبود گریه کرده و سرش آنقدر سنگین شده بود که هیچ گاه ندانست چه جوری مرتضی بالای سرش ظاهر شده بود. برای همین خودت هم دلش می خواهد که بخوابد و مثل همان روز به خاطر بیاورد روزی را که بچه ۵ ساله اش داشت از کفش میرفت و خدا خواست که نرفت.
بچگی هایش خیلی مریض می شد و همدرد های سختی را تحمل میکرد. حالا پیر زن میتواند هر چقدر دلش میخواهد برای خودش بلند بلند حرف بزند. دیوارها و قاب عکس ها گوش شنوایی دارند به خصوص که دیگر کسی هم نیست تا حوصله اش از حرفهای تکراری او سر برود.
طبق عادت می ایستد در کنار پنجره اول شب که عطر باران روستای جلیان را به خود چسبانیده و دست بکشد روی پنجره و جای پنج انگشت بر بخار آن سوی شیشه می ماند.
خاطرات مرطوب و هر روزه خود را مرور میکند:
من یاد ندارم که سالی یک آفتی ، دردی ،مرضی به سراغ بچه ام نیامده باشد. شش سالش که بود زبانم لال همه از او قطع امید کردند. دو روز و سه شب در فسا آلا خون والا خون از اینجا به اونجا میرفتیم.
همیشه خدا گریه بود و خون جگر .همان روز اول منشی دکتر گفت :« حالش خیلی بده»
بعدش آدرس یک دعانویس را بهم داد توی محله حوض ماهی. در زدیم .زنی در را باز کرد و جوری گفت :بیایید تو که انگار منتظر مان بوده باشد از خیلی وقت پیش تر.
گفتم دستم به دامنت که بچم از کفم رفت.
آن قدر بی تاب بود و تب داشت که یک بند ، ونگ میزد .
زن گفت :« دامن امامزاده ها را بگیر. من دوتا دعا می نویسم و این جوشانده که لایه کاغذ می پیچم. درست می کنی یکی از دعاها را توی جوشانده میریزی تا بخورد اون یکی دیگه کاملا یکپارچه سبز می پیچید و سنجاق می کنی پرشالش.»
هنوز روی بازوش هست. پس چرا نیامده بعد از دو ماه ده روز!!!؟ یک تلفن این یک خبری یا شاهچراغ بچه ام کجاست این موقع سال؟!
#ادامه دارد
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
6.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ارتش ۲۰ "میلیاردی" اربعین!
⭕️ اربعین آغاز قدرت حسین(ع) است! هیچکس در طول تاریخ قدرت حسین(ع) را ندارد!
⭕️من کیم؟ من آنم که عضو سپاه اربعینم!
🔻اربعین، مظهر قدرتنمایی مستضعفان جهان
🔰 #استاد_پناهیان
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید