eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.4هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
3هزار ویدیو
43 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🕊🍃 میانِ‌ مزارشان‌ سرگردان‌ که شدی دل‌ حیرانت‌ را‌ بردار و کناری بنشین، گر دلت‌ گرفت‌ کمی اشک‌ بریز... نه برای حال‌ دلت، نه!!! برای جـٰاماندنت..... آری ! سخت‌ است‌ جـٰاماندن!'😭 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هفتگی میهمانی لاله های زهرایی🌹 همراه زائرین اربعین حسینی🏴 سالگردشهادت شهید علی بیضائی نژاد 🥀 ▪️بامداحی:حاج سید حسین فتح اللهی :پنجشنبه ۹شهریور/ساعت۱۷ :دارالرحمه شیراز /قطعه شهدای گمنام : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 🎙️به روایت هیبت الله ترابی اما شبی که سید شمس الدین شهید شد انصافاً تا اذان صبح خوابم نبرد؛ یعنی نمیتوانستم بخوابم .شاید هیچ کس در فامیل و خانواده مثل من با شمس ارتباط داشت؛ هم کلاسی هم سن و سال هم بازی ،همرزم ،همکار پسرعمه و قوم و خویش هم که بودیم تمام خاطرات با او بودن را آن شب مرور کردم اگر لحظه ای از گریه کردن فارغ میشدم خاطراتش به سراغم می آمد ،رفتارش ،شوخیهاش خنده هاش، کاراش و ابتکاراتش و همه چیز اصلاً خلق و خوی شیرین داشت، جذاب و دلچسب بود . من با سید هم لوحِ مکتب بودم. پیش پدر بزرگش که روحانی عالی مقامی بود مکتب میرفتیم و درس قرآن میخواندیم و محله ی آنجا را به دلیل این روحانی جلیل القدر محله ی ملا میگفتند که نزدیک امامزاده بود و البته شیطنت هم میکردیم؛ برای نمونه یادم است تابستان بود و قدری هوا گرم ولی آقا اجازه نمیداد که مکتب را ترک کنیم یا به آب بزنیم برادر کوچکترم که لب حوض بود داخل آب انداختیم و به بهانه ی نجات او هر دو پریدیم توی آب. همچنین یادم است سید شیراز که میآمد پاتوقش یک راست خانه ی ما بود، در فلکه ی فخرآباد. با هم کشتی میگرفتیم سخت گاهی کشتی هایمان آن قدر طول میکشید و آن قدر جدی میشد که برادر بزرگترم با پارچ آب سرد از هم جدایمان می.کرد قبل از انقلاب با هم به تظاهرات می رفتیم فعالیتهای مخفی داشتیم و سید برای گروه ترقه و بمبهای دستی میساخت که پرت میکردیم جلو سربازان شاه یا به در و دیوار میکوفتیم تا منفجر شود و صدای وحشتناک تری .بدهد شیشهی بانکها و اماکن دولتی را میشکستیم و فرار میکردیم گاهی هم آنها تعقیبمان میکردند که در یک مورد یکی از بچه ها را دستگیر کردند و حتی حکم اعدام برایش صادر کردند؛ ولی با که سید شمس الدین همان شب دستگیری اندیشید اعدام نشد از انقلاب آزاد شد . .. : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
🌷🕊🍃 سلام بر حاضر غریبِ عالم فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي کُلِّ سَاعَةٍ السَّلامُ‌عَلَيْكَ‌يَاحُجَّةَ‌اللَّهِ‌فـٖے‌أَرْضِهِ..✨ ؟ 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
بهروز نبیی پور این شهید از بسیجیان پایگاه مقاومت بسیج ولی عصر (عج) مسجد صاحب الزمان کازرون بوده و شامگاه پنجشنبه پس از مراسم سوگواری شب شهادت حضرت رقیه(س) در کنار مسجد با چاقو مورد حمله اوباش قرار می‌گیرد و به مقام رفیع شهادت نائل می‌گردد... به گزارش رسانه‌های محلی کازرون، علت حمله اوباش، امر به معروف و نهی از منکر لسانی شهید نبیئی‌پور در برابر توهین به مقدسات بوده است... هدیه به شهید: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌺 : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 🎙️به روایت هیبت الله ترابی یک خاطره جالب هم این که وقتی انقلاب پیروز شد یک روز به نماز جمعه رفتیم و چون جمعیت زیاد بود و مهر کم تعدادی مهر از چوب درست کرده بودند و به ما هم از همین مهرهای چوبی رسید. درضمن جا نبود در مسجد و بیرون مسجد در خیابان به صف نماز ایستادیم .یکباره وسط نماز بادی وزید و یکی دو تا از مهرها را با خود برد .پسر عموی من که کمی بچه تر از ما بود و با ما به نماز آمده بود در اثنای نماز گفت: ای بووی! این کلمه در آن وضعیت جدی و سکوت نماز و حالتِ جوانی ما سه چهار نفر فامیل را به خنده انداخت و نمازمان شکسته شد. اما با ورودمان به سپاه که به اتفاق سید بود و حتی دوره ی چتربازی و ویژه ی تخریب را نیز زیر نظر مربیان ارتش گذراندیم به خاطر بنی صدر و همکاری نکردن او با سپاه و حتی مخالفت و عناد این رئیس جمهور با سپاه گواهی دوره به ما ندادند تا آن که بنی صدر برکنار شد و ما در دوران کوتاه ریاست جمهوری شهید محمد علی رجایی گواهی دوره گرفتیم و به فعالیت مشغول شدیم که از مهمترین ماموریتهای ما تخلیه ی انبار دینامیت از محل دادگاه شیراز بود. حتماً دوستان دیگر نظیر سردار شیخ زاده در این باره صحبت کرده اند ،اما نکته ی باقی مانده از آن مراجعه و اجازه ی ما در این کار از استاد فن یعنی مربی عزیز ارتشی است که باید به آن اشاره کرد .وقتی ما از محل بازدید کردیم قبل از آن موضوع را به بچه های تخریب چی ارتش گفته بودند و آنها حکم داده بودند که ساختمان باید تخلیه شود و در همین جا منفجر شود و گرنه بیرون بردن این همه مواد که نشتی هم دارند کار خطرناکی است .البته سید هم به هزینه ی ساختمان به پای انقلاب فکر میکرد و هم این که معلوم نبود بعد از انفجار محل چه اتفاقاتی بیفتد و سرانجام با آب گرفتن به روی آنها سه تن دینامیت را از محل خارج کردیم. بعد از اتمام کار سراغ همان استاد تخریب رفتیم و سید در منزل را دق الباب کرد و استاد آمد تا موضوع را از ما شنید بدوبیراه گفت و فحش داد و در را محکم پشت سرش بست! هنوز غرولندش از حیاط می آمد که ما برگشتیم .خلاصه داشتم میگفتم که شب شهادت شمس الدین عزیز خوابم نبرد تا این که نماز صبح را خواندم و پای سجاده به دیوار تکیه دادم و نم نمک پلکم سنگین شد بیدرنگ و بلافاصله یعنی دقایق چندانی از خوابم نگذشته بود که در عالم رؤیا دیدمش با همان هیأت جذاب همیشگی و قد رشید و چهره ی خندان به طرف من آمد .دستم را گرفت و از جا بلندم کرد دقایقی را در فضای بیرون مثل حیاط خانه ی خودمان با هم قدیم زدیم لحظات دل انگیزی که هرگز از یاد نمیبرم و تا هنوز این مراوده ی من با شهید شمس الدین عزیز در عالم خواب ادامه دارد و گاه وبیگاه در خواب زیارتش میکنم ... .. : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
اصغرسرافرازفرمانده گردان کمیل: راه شهدا را ادامه دهید. دست از امام برندارید، اگر اوضاع به شکلی پیش رفت که مشکل شد، آنقدر سخت شد که تحمل نداشتید، یادی از امام حسین(ع) و روز عاشورا کنید و بدانید که هر چه اوضاع سخت شود، به اندازه ذره‌ای از وضعیت آن حضرت نمی‌شود. چون ایشان فداکاری کردند و آنقدر کاری بزرگ انجام دادند که هیچ کس در طول تاریخ نخواهد آمد که بتواند ذره‌ای از آن مصیبت‌ها را تحمل نماید، الاّ اینکه باید ذریه‌ای از زهرا(س) باشد و الاّ غیرممکن است. : درایتا: https://eitaa.com/shohadaye_shiraz شـود اجرشهادت ببرید
⭐️یادی از سردار شهید عبدالرسول محمدپور⭐️ 🌹هر دفعه که از جبهه می آمد می گفت مادر، برو نهضت سواد آموزی اسم بنویس و درس بخوان! به همه اعضاء خانواده هم سفارش می کرد، تا من را برای سواد اموزی تشویق کنند. بلاخره راضی ام کرد. کلاس دوم نهضت که بودم برایش نامه ای نوشتم. دوستانش می گفتند وقتی نامه را با دست خط من دید با خوشحالی نامه را به دوستانش نشان داده و گفته بود: بچه ها بیاید تا برای شما نامه ای را بخوانم که از وجود امام خمینی و برکت این انقلاب نشأت گرفته! بعد هم برای همرزمانش به این مناسبت شیرینی خریده بود و گفته بود خیلی خوشحالم که مادرم برایم نامه می نویسد. آنقدر تشویقم کرد تا من هم با سواد شدم. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید