eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.4هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
3.1هزار ویدیو
43 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🕊🍃 صبح 🌤جمعه ... چشـم در راهیم مــا یار با ما وعده دیدار دارد جمعه‌ها ♥️ 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
5.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺️ کلیپی از سخنرانی حاج قاسم سلیمانی درباره قدرت انصارالله یمن: «یک سازمان در مقابل شماست» ♨️♨️♨️♨️ 💢 چشمتان به تحولات در آخرالزمان باشد ... https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
.... 🌷گفت: «شمشاد به نظرت، اگه گلوله به قلب آدم بخورد زودتر شهید می شود، یا توی سر!» با خنده نگاهش کردم و گفتم: «والله هنوز نه گلوله به قلبم خورده، نه به سرم که بدانم کدامش بهتره!» خیلی جدی دست به پیشانی اش گذاشت و گفت: «من که دوست دارم یه تیر بخورم، اون هم اینجام!» وقتی رفتیم بنیاد جنازه اش را ببینیم . دست کردم زیر سرش دستم شد پر از خون، ( بعد از یک هفته از شهادت هنوز خون تازه در بدنش بود) دیدم یک تیر نشسته به پیشانی اش، محل سجده اش. حتی از لبش که سیم خاردار ها آن را بریده بود، خون تازه می چکید. 🔰در وصیت نامه صوتی اش گفته بود: ... و از خدا می خواهم که مرگ من را شهادت در راه خود قرار بدهد، یک عمر از خدا خواسته ام که " اللهم الرزقنی توفیق شهاده فی سبیلک تحت رأیه نبیک" این پرچم لااله الا الله و محمد رسول الله روی دوشم باشد و در راه تو شهید شوم و خدایا از تو می خواهم در لحظه مرگم حب ائمه مخصوصاً حب حسین بن علی و حب امام زمان در دلم باشد و اعتقادم این است که اگر در راه او شهید شوم لحظه مرگ، سرمان به دامان آقا اباعبدالله است. 🌷🍃🌹🍃🌷 امان الله عباسی 🔹🔹🔹🔹🔹 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 جوانی هجده ساله که تا آن روز از دیدن حتی یک مرده وحشت می کرده، حالا شده راننده ستاد تخلیه شهدا که می بایست از صبح و به تا شب و شب تا صبح در تاریکی محض زیر رگبار تیر و خمپاره در خط مقدم شهدای عزیز را از کشتههای عراقی تشخیص داده پشت خط منتقل نماید ! ساک خود را برداشتم، به سنگر واحد تعاون رفتم و خودم را به هم سنگران معرفی نمودم. از اینکه با دوستان جدیدی آشنا میشدم بسیار خوشحال بودم، آنان با گشاده رویی تحویلم گرفتند. هر یک از عزیزان خودشان را معرفی کردند ، دور هم نشستیم و مشغول گپ و گفت شدیم . مسئول واحد ما جوانی پاسدار بود که از اول جنگ در جبهه حضور داشت و پس از گذشت سه یا چهار ماه فقط یک هفته به مرخصی می رفت . او میگفت: حدود دو سال است دختر یکی از اقوام را عقد کرده و نامزدی است. یک بار با اصرار خانواده که برایش نامه نوشته بودند که برگردد تا مراسم عروسی خود را برگزار نماید به شهرستان محل سکونت خود رفت و بعد از گذشت هفت روز مجدداً به جبهه برگشت، به او تبریک گفتیم، گفت تبریک برای چه؟ گفتیم به خاطر عروسی! گفت: پس از بازگشت به منزل، روز بعد به اتفاق پدر و مادر به منزل نامزدم رفتیم که برنامه مراسم عروسی را هماهنگ کنیم. پدر نامزدم گفت دخترم را بیوه زن نمیکنم، تو که همیشه در جبهه هستی و هر لحظه ممکن است کشته شوی ، تو میتوانی بین جبهه و همسرت یکی را انتخاب کنی! من هم پس از بحث و جدل فراوان گفتم :حضور من در جبهه لازم تر است پس از بین آن دو جبهه را انتخاب می کنم. به محضر رفتیم و از یکدیگر جدا شدیم. حالا هم به جبهه برگشته ام و با خیال راحت وظیفه دفاع از دین، آب و خاک را انجام میدهم ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید ┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
5.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌یه تنه یه گردان بود... ♦️دانشگاه‌ش تموم شده بود و از آلمان چندتا دعوت نامه بورسیه تحصیلی براش اومده بود... همان ایام بود که آقا تو یکی از سخنرانی‌هاش گفتند باید به سمت غنی سازی اورانیوم و انرژی صلح آمیز هسته‌ای بریم. تا این رو شنید، دست رد زد به سینه همه دعوت‌نامه ها و خارج رفتنها. موند پای کار کشور امام زمان... گفت: کشور مرتضی علی و شیعه خانه امام زمان نباید چند سال دیگه دستش دراز باشه پیش بیگانه... ♦️رفت و با خون دل، تاسیسات هسته‌ای نطنز رو راه انداخت... 🗓۲۱ دی سالروز ترور دانشمند هسته ای شهید مصطفی احمدی روشن 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💢أین الرجبیون... 🚨 اعمال شب اول ماه رجب: 1-از رسول خدا نقل شده كه به هنگام رؤيت هلال ماه رجب، اين دعا را ميخواند: اَللّـهُمَّ اَهِلَّهُ عَلَيْنا بِالاَْمْنِ وَ الاْيمانِ،وَ السَّلامَةِ وَ الاِْسْلامِ، رَبّى وَرَبُّكَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ. 2-غسل 3-زیارت امام حسین-ع *روز اول ماه رجب(فردا): 1-غسل 2-روزه (روز اول تا سوم) 3-عمل توبه (اولین یکشنبه یا پنجشنبه ویا جمعه ماه رجب) ولادت امام باقر علیه السلام می باشد که در آن رعایت آداب ولادت ائمه اطهار سفارش شده است. 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
⭐️یادی از سردار شهید عبدالرضا مصلی نژاد⭐️ 🌹یک روز ناراحت به خانه آمد. گفتم چی شده؟ با ناراحتی گفت: خدا ما را ببخشد، رفتم منزل یکی از کارگران شهرداری، در خانه نه حمام داشتند نه دستشویی و از خانه همسایه ها استفاده می کنند! طاقت نیاورد. همان روز رفت دنبال وام و زمینی خرید تا برای او سرپناهی بسازد! به شوخی گفتم من آخر نفهمیدم تو چه کاره ای، پاسدار، عکاس، فیلمبردار، مسؤل امور هنری، مسؤل سینما یا بنا و کارگر شهرداری!؟ کارتی از جیبش در آورد، محل مسولیتش روی کارت خالی بود. جلو مسولیت نوشت: سرپرست افتخاری رفتگران شهرداری جهرم. 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا باقر العلوم ❤️🎊 علیه السلام و آغاز مبارک 🎊🎊🎊🎊 🌿💝🌿💝🌿💝🌿
15.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ 🦋 ما امسال اهل رجب می شیم؟ 🦋 برای خلوت آسمون خودمون رو فارغ می کنیم؟ 👤 استاد شجاعی 👌 از دست ندهید ‎‎‌‌‎🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🚨🚨 برای ذبح و صدقه ماه هر کی می خواهد مشارکت کند زودتر واریز انجام دهد لطفا
6037997950252222
بنام مرکز نیکوکاری شهدای گمنام
🌷🕊🍃 گفت: از‌خدا‌خواستم‌.. اینقدر‌به‌من‌مشغله‌بده:) ‌که‌حتی‌فرصت‌فکرگناه‌هم‌نڪنم:) 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🔰گرماگرم عملیات کربلای 5 بود. دیدم عده از بچه های گردان حیران و سرگردان دورخودشان می گردند. جریان را پرسیدم، گفتند ناصر[شهید ورامینی] چند تا از بچه ها را با خودش برد ما ماندیم بی فرمانده نمی دانیم چه کار کنیم. به اطراف نگاهی انداختم، جعفر را دیدم. جعفر نیروی اطلاعات عملیات لشکر بود. صداش زدم و گفتم:« این بچه ها مثل گله بی چوپان هستند، می خواهم مثل شیر بیفتی جلوشون و از همین جا شروع کنی به پاکسازی عراقی ها، آماده ای؟» با جدیت گفت: «برای هر جانفشانی حاضرم.» بچه ها را برداشت و زد به دل دشمن. خوب از عده کارش برآمد، آدم شجاع و نترسی بود. روز بعد باز هم رسیدیم کنار هم. درگیری تن به تن شده بود، شانه به شانه هم حسابی عرصه را بر عراقی ها تنگ کرده بودیم و آنها با ذلت عقب نشینی می کردند. ناگهان احساس کردم کسی زیر بغل جعفر را گرفت و آرام او را روی زمین خواباند. اصلاً باورم نمی شد اینقدر بی صدا از کنارم برود. حتی حسرت شنیدن یک آخ هم بر دل دشمن گذاشت. خالی قرمز بر پیشانی اش نقش بسته بود و در عرض چند ثانیه محیط اطرافش به خون رنگین شد. جعفر قشقایی 🌷🍃🌷🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 نشردهید یاد شهدا زنده شود